This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
:تالیف
علی حکیم پور
برگزیده اي از امثال و حکم مشترك ترکی و فارسی
مقدمهبا نگاهی به تاریخ روابط ایران و ترکیه ، در می یابیم که این دو کشور از دیر باز روابط
بزرگ تاکنون ، به طوري که آن دو ، از دوره سلجوقیان . همه جانبه اي داشته اندتنها برخورد مهم این دو کشور در . روابط مستمرو بال انقطاعی با یکدیگر داشته ودارند
روابط این دو کشور بزرگ . چالدران نیز به تیرگی طوالنی مدت روابط منجر نشدوتمدن ساز صرفاً دریک زمینه سیاسی ، اقتصادي یا فرهنگی نبوده بلکه همه جانبه
.که این تعامالت با فراز و نشیب هایی همراه بوده استبوده است، هر چند به طوري که در زمان سلجوقیان، زبان فارسی زبان دیوانی و دربار درخطه آناتولی
این وضعیت کمابیش در زمان عثمانی . درآن دوره روابط دو کشور در اوج خود بود.بودرسی نشانه فضل و نیز حفظ شد؛ به طوري که در آن دوران سرودن شعر به زبان فا
وجود هزاران واژه فارسی در فرهنگ لغات ترکی .مرتبۀ ادبی شاعر محسوب می شدکنونی مؤید این واقعیت است که روابط دو کشور از گذشته دور تا کنون ابعاد گسترده
.اي داشته استاین مشترکات .روابط تنگاتنگ و همه جانبه موجب فراوانی اشتراکات دو ملت می شود
در آثار زبانی خالصه نمی شود، بلکه دامنه ان به سایر عناصر فرعی فرهنگ نیز صرفا به طوري که با مطالعۀ امثال و حکم واصطالحات موجود در ادبیات .کشیده می شود
عامه و کالسیک دو کشور متوجه این حقیقت می شویم که دو فرهنگ ایرانی و .آناتولی چقدر دریکدیگر تاثیرداشته اند
چنان .بسیاري از ضرب المثهاي ترکی در فرهنگ وامثال وحکم ایرانی وجود داردریشه .که برخی از آنها کامال از زبان فارسی اخذ شده است
پاره اي از امثال وحکم ترکی ومعادل هاي فارسی آن ها که درنزد ،به ذکردراین نوشتهتوجه به اینکه همچنین ، با.مردم دو کشور مورد استعمال هستند ، بسنده شده است
بنابر این، به .هدف اصلی از تدوین این اثر ،معرفی وشرح امثال وحکم ترکی استترتیب، ابتدا ضرب المثل و اصطالح ترکی وسپس، معانی لفظی ،کاربرد وباالخره
معادل هاي فارسی امثال وحکم .معادل یا معاد ل هاي فارسی آنها آورده شده است .، با عالمت دایره سیاه مشخص شده استدرقسمت پایانی هر ضرب المثل
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
A Acele işe şeytan arışır. Aç adamın dini olmaz. Aç horoz kendisini mısır ambarında sanır. Akıl yaşta değil baştadır. Akıntıya kürek çekmek. Allah dağına göre kar verir. Allah her kesin gönülüne göre verir. Allah insanın kalbine göre verir. Allah'tan korkmayandan kork.
A
ü کاري که در آن عجله باشد، شیطان وارد می شود . کاري که . کارها را باید با حوصله و دقت انجام داد. یعنی نباید در کارها تعجیل داشت
ت و شیطان چرا که شتابزدگی کار شیطان اس. توأم با عجله باشد، نتیجهء خوبی داشت .نیز به خاطر شتابزدگی منحرف شد
.عجله کار شیطان است •ü آدم گرسنه دین ندارد . ü آدم گرسنه ایمان ندارد. ü خروس گرسنه خودرا درانبار ذرت می بیند. ü مرغ گرسنه دررویایش ارزن می بیند.
ندارد وهمه اوقات خودرا صرف فکر کردن دراطراف مقصود آرزوي بشر است که تمامی .آرزوها می کند
شتر درخواب بیند پنبه دانه •ü عقل به سن نیست به سر است.
یعنی عقل انسان به خاطر این نیست که سن زیادي دارد بلکه ممکن است افرادي عمر .ر دارندزیادي نکرده باشند اما بسیار عاقلتر از افرادي باشند که از آنها سنی بزرگت
.بزرگی به عقل است نه به سال • .مقصود از آن کاربیهده کردن است وکاري که نتیجه عبث آن معلوم است
آب در هاون کوبیدن ،آب در غربال کردن، آب به ریسمان بستن •ü خدا به قدرت کوهش برف می دهد.
.یعنی خداوند نعمتش را به اندازه شایستگی وقابلیت افراد می دهده قدر باالپوش می دهد،خدادرد را به اندازه طاقت می دهد، خدا درخور خدا سرماراب
.هرکس دهد ،خدا برف به قدر بام دهد، هرکه بامش بیشتر برفش بیشترü خداوند به قدر قلب هرکس به او می دهد. ü هرکه از خدا نترسد ازو بترسید.
به دل راه مقصود آن است که اگر کسی از قدرت باالتر نهراسید از تو نیز هراسی .نخواهد دا وباید همیشه مراقب او بود که زیانی متوجه تو نسازد
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Bedava sirke baldan tatlıdır. Bıçak kemiğe dayanmak. Bir çiçekle bahar olmaz. Bir deri bir kemik kalmak. Birinin işine burnunu sokmak. Ayağının altına karpuz kabuğu koymak. Bilikten güç doğar. Bir nalına bir mıhına.
ü سرکۀ مفت شیرین تر از عسل است. .از عسل شیرین تر استمال مفت از •ü کارد به استخوان چسبیدن .کارد به استخوان رسیدن •
کنایه از ان است که صبر تمام شده و چاره منحصر به فرد همین است که .اندیشیده شده است
ü با یک گل بهار نمی شود. با یک گل بهار نمی شود؛ از یک پرستو تابستان نشود؛ بر نادر حکم نتوان •
)سعدي.(کرد .ت و یک استخوان ماندنیک پوس
یعنی خیلی ضعیف شدن .پوست و استخوان شدن •ü در کار کسی بینی فرو بردن.
یعنی در کار دیگران مداخله کردن،به کاري که مربوط به خود نباشد داخل شدن .پا در کفش کسی کردن •ü زیر پاي کسی پوست هندوانه گذاشتن.
.یعنی کسی را فریب دادن دچار خطري کردن کسی خربوزه گذاشتن، زیر پاي کسی صابون مالیدنزیر پاي •ü قدرت از وحدت تولد می یابد.
مقصود آن است که نیروهاي پراکنده نمی توانن منشا اثر واقتدارباشند اما چنانچه قوت : به قول اقبال. میان آنان وحدت وهمدلی باشد، قدرت آنان نیز افزایش می یابد
.هر ملت از جمعیت است .ورد زور بر می داردآب به آب می خ •ü یکی به نعل یکی به میخ
کنایه از آن است که به مقتضاي پیش آمد سخنان دو پهلو می زند یا براي حفظ .موقعیت ، با هردو مخالف ارتباط برقرار می کند؛ ابن الوقت وفرصت طلب است
گاهی به نعل می زند گاهی به میخ،یکی به نعل می زند یکی به میخ، هم آش •را می خورد هم نماز علی را می خواند،هم خدارا می خواهد هم معاویه .خرمارا
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Bir taşla iki kuş vurmak. Bir tüfekten iki kişi korkar. Bugünün işini yarına bırakma. Bu işte bir iş var. Bulanık suda balık avlamak. Büyük başın derdide büyük olur. Büyüklük allaha yaraşır.
ü با یک تیر دوپرنده را زدن .یعنی با یک کار دونتیجه ،هدف وخواسته رسیدن
با یک تیر دو نشان زدن •ü از تفنگ خالی دونفر می ترسند.
یعنی اسحله خالی اگر چه دست ماست ولی هم مارا می ترسانداز اینکه طرف مخاطب خالی بودن آن را بداند وترس او بریزد وهم مخاطب را که ممکن است تفنگ گلوله
!داشته باشد .از تفنگ خالی دوتن می ترسند •ü کار امروز به فردا مفکن.
یعنی هرکاررا درزمان خود انجام بده وبه دلیل تنبلی یا هر سبب دیگري کاري را که .امروز باید انجام پذیرذ به آینده موکول نکن
.ار امروز را به فردا مفکنک •ü دراین کار کاري هست.
یعنی قضیه به این سادگی ها نیست وکلکی درکار است، دراین کار نیرنگی هست، .دراین کار حقه اي هست که من نمی دانم
.زیر کاسه نیم کاسه است، کلکی درکار است •ü در اب گل آلود ماهی صید کردن
انجام دادن وگاهی به معنی نهایت زیرکی یا یعنی کار بیهوده کردن ،کار بی فایده .گریزي در تحصیل فایده
از آب گل آلود ماهی گرفتن، از رود خشک ماهی گرفتن، از ریگ روغن می • .کشد
بوالعجب بازیست درهنگام مستی باز مست .کز میان خشک رودي ماهیان ترگرفت
ü سربزرگ درش نیز بزرگ باشد. بزرگتر یا داراي مسئولیت باالیی است سبب می کوچکترین خطایی از طرف کسی که
.شود که خطرات بیشتري متوجه او گرددسر برزگ بالي بزرگ دارد، هرکه بامش بیش برفش بیشتر، هرچه سربزرگتر •
.،درد بزرگترü بزرگی به خدا می برازد.
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Deli deliyi görünce çomağını saklar. Demir tavında dövülür. Denize düşen yılana sarılır. Deviye demişler niçin
:به قول شاعر.نباشد زاهد گوید که جنت وحور خوش است من می گویم که آب انگور خوش است آن نقد بگیر ودست ازاین نسیه بهل )خیام.(کاوازدهل شنیدن از دور خوش است
باشد ازدور خوش به گوش مجاز )سنایی(از من آوازه از دهل آواز
.یدن از دور خوش استآواز دهل شن •ü دیوانه که دیوانه راببیند،چماق خودرا مخفی می کند.
.مراد آن است که حرمت همکاران را نگاهداشتن الزمه حرمت یکدیگر است .دزد به دزد می رسد چماق خودرا می دزدد •ü تا آهن گرم است باید کوفت؛ از تنور سرد نان برنیاید.
. باید در بر آمدن مقصود کوشید مرد آن است که تا اسباب و وسایل هست :شاعر گوید ابر بی آب چند باشی چند
گرم داري تنور نان در بند هوایی معتدل چون خوش نخندیم
تنوري گرم چون نان در نبندیم )نظامی(
. تا تنور گرم است نان توان بست •ü پناه می برد(می پیچد ) هم(آنکه به دریا افتاده به مار(
منظور آن است که شخصی که دچار مشکل می شود، براي حل آن به اقدامی دست می زند که بی فایده است و بالعکس ممکن است نتیجهء معکوسی داشته
.باشد. غریق به هر خس و خاشاکی متوسل می شود؛ الغریق یتشبث بکلٍ حشیش •
:شاعربه قول فرو مانده مردم بگرداب در زند چنگ در هر گیا نا گرز )ادیب(ü چرا گردنت کج است؟ گفت کجام راست است؟: به شتر گفتند
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Dünyayı birine dar etmek. Düşeşne herkes vurur. E Eceli gelmeyen ölmez. Eğri oturup doğru konuşalım.
بعضی را عقیده بر این است که انسان براي آزمایش خلق شده است و هر رنجی .به او وارد می شود به این جهت استکه
.دنیا جاي آزمایش است نه جاي آسایش •ü کار دنیا تمام نمی شود. .کنایه از آن است که باید عالوه بر کار، به امور دیگر نیز پرداخت .کار دنیا تمامی ندارد •ü دنیا را به کسی تنگ کردن.
.کنایه از آزار و اذیت و سختگیري زیاد نسبت به دیگري .صۀ عالم را بر کسی تنگ کردنعر •ü افتاده را هر کسی می زند.
کنایه از کاسته شدن از قرب و منزلت کسی که در زندگی خود شکست خورده .است یا مقام و موقعیت قبلی خود را از دست داده است
.زده را توان زد؛ او را چه زنی که روزگارش زده است •
E ü آنکه اجلش نرسیده می میرد. ه از آن است که هر کسی اجل مسمایی دارد و تا زمانی که موقع آن نرسد، کنای
.هر چند که با اتفاقات خطر ناکی مواجه شود، نمی میرد...) چه سود است مردن نشاید به زور که.(پیش از اجل رفت نتوان به گور •
نظامیü کج نشسته، راست گوییم.
.مراد از آن دعوت به راستگویی است )نظامی...) (چه خواریها کزو نامد برویم(نم راست گویم بیا تا کج نشی •
بیا تا کج نشینم راست گویم که کجی ماتم آرد راستی سور )انوري(
بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو کز خوشی و خرمی اندر خور نظاره نیست
)انوري( هر چه پرسم تو را بهانه مجوي پیش من کج نشین و راست بگوي
)اوحدي(
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Ev alma komşu al. Ev yapana allah yardım eder. F Fakirlik ayıp değildir.
در همه چیزي هنر و عیب هست عیب مبین تا هنري آري به دست
)ظامی، مخزن االسرارن(زیانکارتر عیبی عیب خود نا دیدن است؛ عیبی به عیب خود نرسیدن نمی •
.رسدü خانه نخر، همسایه بخر.
مقصود آن است که قبل از انتخاب منزل باید به فرهنگ، رفتار و افکار همسایگان اهمیت همسایه از اهمیت منزل بیشتر است و همسایه خوب یا بد . توجه داشت
:به قول شاعر. یش و موفقیت افراد نقش غیر قابل انکاري دارددر آسا تا ندانی که کیست همسایه به عمارت تلف مکن مایه مردمی آزموده باید وراد که بنزد یکشان نهی بنیاد
)اوحدي( همسایه را بپرس خانه را بخر؛ الجار ثم الدار؛ همسایۀ بد مباد کسرا •
چاك خواهم زدن این دلق ریایی چه (روح را صحبت نا جنس عذابیست الیم )کنم
)حافظ(ü آنکه را خانه بسازد، خدا کمک می کند
یعنی براي انجام این کارها از خود تردید نشان نده و از وام گرفتن در این راه .خودداري مکن
.قرض خانه را خدا می دهد • F
ü فقر عیب نیست. چه بسا آدم . ستیعنی فقر مایۀ شرمساري، عیب، بی شخصیتی و کسر شأن نی
به قول . فقیر بسیار فهیم، عاقل، با مسئولیت، خوش برخورد و با شخصیت باشد :شاعر
فقر سیاه رو محک بخل و همت است محتاج از کریم شناسد لئیم را )صائب( .فقیري عار نیست؛ الفقر فخري • .فارسی شکر است، ترکی هنر •
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
به قول . مراد آدمی است که ادعاي خیرخواهی می کند اما در عمل مزاحم است :شاعر
ی به خیر کسان امیدوار بود آدم مرا امید خیر ز تو نیست شر مرسان
اگر باري ز دوشم بر نداري چرا بارم به سر بارم گذاري سعدي...) زنبور درشت بی مروت را گو(باري چو عسل نمی دهی نیش مزن •
.اگر یار شاطر نیستی بار خاطر مباشü آنکه را دل پسندد، زیباست.
هر . یست بلکه آنکه را دل پسندد زیباستمراد آن است که زیبایی یک امر مطلق ن :به قول شاعر از زبان مجنون. چند که از نظر دیگران زیبا نباشد کاش آنانکه عیب من جستند
رویت اي دلستان بدیدندي تا بجاي ترنج در نظرت
ناگهان دستها بریدندي )سعدي( .هر که در دل فرود آید دردیده نکو نماید •ü ز دل هم دور باشدآنکه از چشم دور است، ا.
این اندرز به کسانی است که مطمئن باشند در اثر دیده نشدن و غیبت طوالنی از و ) چشم(با باباطاهر عریان تأثیر پذیري دیده. نظر ها می افتد و فراموش می شوند
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Hak yerini bular. Halkı kandırabilrsin ,ama halik'ı asla. Hangi telden çaldığı belli değil. Haram malın bereketi olmaz. Hatadan dönmemk hatadır. Hatasız kul olmaz.
ü حق جایش را پیدا می کند. به قول . ن نمی رود و صاحب حق به حقش می رسدمنظور آن است که حق از بی
:شاعر تا به درگاه تو آمد از عرب شاه عرب رایت اقبال او بر گنبد اخضر رسید
خدمت تو هست حق و دولت او حقور است شکر یزدان را که اکنون حق سوي حقور رسید
)معزي( .حق به حقدار می رسد •ü خلق را می توانی بفریبی، اما خالق را هرگز!
مراد آنکه نباید با لطایف الحیل و تظاهر مردم را فریب داد که خداوند بر نیات .افراد آگاه است و افراد فریبنده را سزا می دهد
.اگر خلق را بفریبی خالق را نتوانی فریفت •ü می زند) تار(معلوم نیست که از کدام رشته.
و غالباً تغییر متلون است. مقصود آنکه غرض، برنامه و خواسته اش روشن نیست .رأي می دهد، بهانه جوست و همیشه اعتراض می کند
.آدم نمی داند به کدام سازش بر قصد •ü مال حرام برکت ندارد.
آنکه مال حرامی را به دست می آورد، به دلیل بی مباالتی در مصرف آن، سبب .اتالف و از بین رفتن آن می شود
ه حرام رفت؛ باد آورده را باد مال حرام برکت ندارد؛ مال حرام بود به را • .می برد
ü از خطا برنگشتن، خطاست. مقصود آنکه اگر خطایی مرتکب می شوي، باید از ادامۀ آن دست برداري و اشتباه
.است که خطا را ادامه دهی، هر چند که پشیمان شده باشیچون خطایی از تو سر زد در . (از خطا نادم نگردیدن خطاي دیگر است •
.صائب ) زپشیمانی گریü بندة بی خطا وجود ندارد.
مقصود آنکه کسی که کار می کند دچار اشتباه می شود به شرطی که عمدي :به قول شاعر. نباشد
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
یعنی هنگامی که از کسی هدیه اي می گیري، نباید به ارزش و کم و کیف آن .برسی .دندان اسب پیشکشی را نه بینند؛ دندان اسب پیشکشی را نشمارند •ü طیب آنکه به سر خود آمده باشد.
مریض است مرض خود را بهتر از پزشک آنکه. مراد آنکه تجربه از علم باالتر است .تشخیص می دهد
آن است که سر خودش آمده باشد؛ ضرب خورده جراح ) طیب ( حکیم • .است
ü هم می نوازد و هم می خواند. .هم تصمیم می گیرد و هم اجرا می کند. یعنی همه کاره است
.هم می خواند و هم می نوازد • هم زیارت هم تجارت •
.مختلف منظور را تأمین می کند مقصود آنکه از دو نظر دل خواست شدن سویی جان نیز روان با او
)کمال خجند، دیوان(تا تو زنظر رفتی هم این شد و هم آن شد ود هم کباب میانجی چنان کن براي صواب که هم سیخ بر جا ب
هم زیارت هم تجارت؛ هم خرما هم ثواب؛ هم فال هم تماشا؛ هم سیاحت و • .هم تجارت
ü شق هر آشیقا کنایه از کسی است که در هر کاري دخالت ورزد؛ آدم فضول؛ آنکه در کار
.غیرمربوط به خود مداخله کند بدون اینکه از او خواسته شود . نخود همه آش •ü هر سري دردي دارد.
.مقصود آنکه هیچ کس آسوده خاطر نیست بلکه به نحوي در گیر است .هر سري را سودایی است •
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
İki arada bir derde kalmak. İki ayağını bir papuca koymak. İki elin kanda olsa bile durma. İki karpuz bir koltuğa sığmaz. İki kere iki dört eder. İnsaf dinin yarısı.
میان زمین و آسمان ماندن • .عنی درتصمیم گیري مردد بودنی
.و نیز سر دو راهی گیر کردن دو پا را در یک کفش کردن •
یعنی سماجت و ابرام در خواهشی کردنü اگر حتی دو دستت در خون باشد، درنگ مکن
.یعنی عجله کن و به نزد من بیا هر چند که آمادگی نداشته باشیار؛ اگر شب است آب در دست داري مخور؛ گل به دست داري مبوي؛ سرمخ •
.روز را مپايü دو هندوانه در یک بغل نمی گنجد.
.مراد آن است که در آن واحد نمی توان به چند کار مختلف مشغول شدبا یک دست دو هندوانه نمی شود برداشت؛ به یک دل نتوان دو دلبر داشت؛ •
.کس بر نداشته است به دستی دو خربزه؛ یا خدا می شود یا خرما اند که سازد دو کار نه یک کس تو
که آن را پسندند ارباب هوش دو کس نیز در یک عمل ضایعند
که دیگ شراکت نیاید بجوش )اخالق محسنی(
دو دو تا چهارتاست • .یعنی موضوع کامالً بدیهی و واضح است و نیازي به اندیشیدن و بحث نیست
انصاف نصف ایمان است؛ االنصاف نصف االیمان • بوداگر دادگر ضد بیکس
ورا راستی پاسبان بس بود مکن اي برادر به بیداد راي که بیداد را نیست باداد پاي فریدون فرخ فرشته نبود
زمشک و زعنبر سرشته نبود به داد ودهش یافت این نیکویی )فردوسی( تو داد و دهش کن فریدون تویی همه داد کن تو به گیتی درون
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
İnsan dünyaya bir kez gelir. İnsan insan olmalı. İnsan kendi hatasını görmez. İnsan ne çekerse dilinden çeker.
)فردوسی(که از داد هرگز نشد کس نگون مبادت به جز داد کاري دگر )اسدي( به از وي مدان یادگاري دگر
ü آدم یک بار به دنیا می آید. این اشاره به کسانی است کخ توجهی به پایدار نبودن دنیا و پا به عرصه وجود گذاردن
.دردوره حیات باید از لذات دنیا متمتع شد.خود ندارند .عمر دوبارهآدم دو بار به دنیا نمی آید، خدا کی می دهد • )چوب صندل بو ندارد هیزم است( آدمی را آدمیت الزم است •
مقصود آن است که انسان رفتار خوب وانسانی با دیگران داشته باشد و از هر آنچه به .مقتضاي آدمیت نیست پرهیز کند
ü انسان خطاي خودرا نبیند. درمقابل این .دمراد آنکه انسان غافل است و به اشتباهات خود درزندگی توجه نمی کن
االنسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره ؛یعنی انسان به : مثل قرآن تاکید می کند .خود بینا وآگاه است، اگر بهانه هاي خویش به یک سو نهد
آدمی به عیب خویش نابینا بود، کیمیاي سعادت •ü آدم هرچه بیند از زبانش است.
نسان با سخن گفتن براي خود درد سر ا.یعنی منشا مصیبت ها ومشکالت از زبان است .ایجاد می کند
بالي آدمی باشد زبانش )ناصر خسرو، دیوان(که در وي بسته شود سود وزیانش
اگر پاي دردامن آري چو کوه سرت زاسمان بگذرد درشکوه زبان درکش اي مرد بسیار دان )سعدي(که فردا قلم نیست بر بی زبان
ن جان استجان است وزبان است وزبان دشم )مسعود سعد، دیوان( گر جانت به کار است نگهدار زبان را زبان را بپاي از بد اندیش و دوست )اسعدي، گرشاسپنامه(که نزدیک تر دشمن سرت اوست زبان بند کن تا سر آري به سر زبان خشک به تا گلو گاه تر
زبان را نگه دار و درکام خویش
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
İnsanoğlu çi süt emmiştir. İnsan ümitle yaşar. İpin ucunu kaçırmak. İsmi var cismi yok.
)نظامی ، شرفنامه( نفس بر مزن جز به هنگام خویش ندانی که آتش زبان است وبس به آبی توان کشتنش در نفس بهایم خموشند وگویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا به شر به نطق است و عقل آدمیزاده فاش )سعدي ، بوستان( چو طوطی سخنگوي نادان مباش
.آدمی از زبان خود به بالست • .ده شیر خام خورده استآدمیزا •
.یعنی هرگونه خطایی از آدمی می تواند سر بزند آرزوهایی که دل در دیگ فکرت می پزد
)صائب(چون نباشد خام شیر خام آدم خورده است وما ابري نفسی وما ازکیها
)سعدي(که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است .انسان به امید زنده است •
.رنهایت بدبختی با امید وصول به سعادتی شاد وخرسند باشدیعنی مرد ممکن است د اگر امید زنجوري نماید زنومیدي بسی نومید آید
امید خلق برآور چنان که بتوانی به حکم آنکه تورا هم امید مغفرت است
که گر زپاي درآیی بدانی این معنی )سعدي(که دستگیري درماندگان چه مصلحت است
. ؛ یعنی از رحت خدا نومید نشویدالتقنطوا من رحمه اهللا .سر رشته را گم کردن •
.یعنی سردرگم شدن، گیج شدن، سررشته از دست رفتن، عنان چیزي از دست رفتن دراین پرده یک رشته بیکار نیست سر رشته بر کس پدیدار نیست که داند که فردا چه خواهد رسید
)نظامی ، شرفنامه( زدیده که خواهد شدن ناپدید ü مش هست، جسمش نیستاس.
.منظور آن است که از او دیگر اثري نیست
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Kapını kitli tut,komşunu hırsız tutma. Karahaber tez duyulur. Kasap mal derdinde ,koyun can derdinde. Kedi ciğere ulaşmamış ,murdar demiş. Kelin ilacı olsa başına sürer. Kendi dikip kendi giyiyor. Kendi düşen ağlamaz.
.رگی روابط ودشمنی استکنایه از تی .درخانه ات را ببند، همسایه را دزد مکن •
یعنی براي اجتناب از بدگمانی نسبت به نزدیکان بایددرحفظ مال نهایت مراقبت را به نیز، پاي مرغت را ببند ، همسایه ات رادزد مکن، مال خودرا محکم نگهدار . عمل آورد
.آشناستوهمسایه را دزد مکن، خرت بسته به گرچه دزد ü خبر بد زود به گوش می رسد. .خبر بد پنهان نمی ماند، خبر بد زود می رسد •
به مادر یکی نامه فرمود وگفت )فردوسی(که آگاهی مرگ نتوان نهفت
ü قصاب را غم مال است وگوسفند را غم جان. یعنی هرکس به فکر تامین منافع بیشتر خوداست وتوجهی به سود وزیان دیگران
.نداردب درفکر نان است وگوسفند دراندیشه جان، قصاب را غم پیه است قصا •
وگوسفند را غم جان
ü مرداراست: گربه دستش به جگر نرسید ، گفت.
کنایه از هنگامی است که ازچیزي محرومیم وبه دلیل ناموجهی خودرا قانع می .کنیم که آن چیز اصوال بد است وبه درد نمی خورد
.گندیده است: فتگربه دستش به گوشت نرسید، گ •
ü کل اگر دوا داشت، به سر خود می مالید.
کنایه از کسی است که براي دیگران راه حل نشان می دهد، اما ازحل مشکل خود .عاجز است
.کل اگر طبیب بودي سر خود دوا نمودي •
ü خودش می دوزد وخودش می پوشد.
.یعنی خودش تصمیم می گیرد واجرا می کند .دوزدخودش می برد وخودش می •
ü آنکه خود افتاده ، نمی گرید.
مقصود آن است که کسی که خود سبب ضرریا اتفاق ناخوشایندي شده باید آن را .تحمل کند
شنیدم که می گفت وخوش می گریست )سعدي(که اي نفس خود کرده را چاره چیست
آتش به دو دست خویش درخرمن خویش
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Kurunun yanında yaş da yanar. Kuştan korkan darı ekmez. Kuzuyu kurda teslim etmek. Küçükten hata,büyükten af .
.گله داري، از دیو مهربانی نیاید، ازکور دیدبانی نیاید
اگر هرگز زگرگ آید شبانی زتو اید وفا ومهربانی
.تر وخشک با هم بسوزند •
ه به خاطر بدي دیگري شخص بی گناهی نیز متضر شود یا کیفر کنایه آز آن است ک .بیندü آنکه از پرنده ترسد،ارزن نکارد.
کنایه از آن است که براي عدم وقوع حادثه اي باید دقت واحتیاط داشت و از آنچه .مایه نگرانی را فراهم آورد پرهیز کرد
.کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگاه ندارد •
ü سلیم کردنبره را به گرگ ت.
.یعنی اعتماد به آنکه غیر قابل اعتماد باشد، اطمینان به کسی که امین نیستگوسفندرا به گرگ سپردن،گوشت را به گربه سپردن،پیه به گربه سپردن،کاال •
.به دزد سپردن، میش را به گرگ سپردن ،مرغ را به شغال سپردن
ü خطا از کوچک تر، بخشش از بزرگ تر.
مکن است از کوچکتران خطا سرزند اما بزرگان هم باید از خطاي مقصود آن است که م .عفو کار بزرگان است. آنان بگذرند
گناه از کوچک است وبخشش از بزرگ، ازخردان خطا از بزرگان عطا،زکهتر • .پرستش زمهتر نوازش
ناکرده گناه درجهان کیست بگو آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو
دهی من بد کنم و تو بد مکافات پس فرق میان من وتوچیست بگو یارب تو کریمی و کریمی کرمست عاصی زچه رو برون زباغ ارمست با طاعتم ار عفو کنی نیست کرم )خیام. (با معصیتم اگر ببخشی کرم است
گناهم نیست اندر عشق و گر هست )اوحدي(گناه ازبنده وبخشیدن از تو
وگر دارم گناه آن دل رحیم است سم قدیم استگناه آدمی ر
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
چه غم که طاعت ما کم گناه ما بیش است که نیست درنظر او کم وزیادت ما
L ü آورد(سخن سخن بازکند.(
مراد آن است که غیر قابل جتناب است که سخن سخن دیگر را به دنبال نداشته .پس هرحرفی را نباید بر زبان آورد.باشد
سخنگو چون سخن بی خود نگوید .گویداگر جز بد نگوید بد ن
سخن باید که با معیار باشد )نظامی،خسرو وشیرین(که پرگفتن خران را بار باشد
سخن همچو قفل است وپاسخ کلید به پاسخ بداز نیک آید پدید
زگیتی دوچیز است جاوید وبس دگر هرچه باشد نماند به کس سخن گفتن نغز وکردار نیک
بماند چنان تا جهان است ریگ ه گويسخن پیش فرهنگیان سخت به هر کس نوازنده وتازه روي سخن چون برابر شود با خرد
)شاهنامه فردوسی( روام سراینده رامش برد میان دو کس جنگ چون آتش است )بوستان سعدي(سخن چین بد بخت هیزم کش است
سخن از سخن خیزد، حرف حرف می آورد،الکالم یجر الکالم، سخن از سخن • .شکافد، سخن سخن آورد
M ور معذور است، المامور ماذورمام •
کنایه آز آن است که اگر کسی درمقام آمر وتصمیم گیر نباشد وتنها اوامر دیگري را چرا که .این مثل به لحاظ حقوقی قابل بحث است. اجرا کند عتاب به او بی مورد است
انسان ها به هرحال مسئول اعمال خویشند ونمی توان به استناد مامور ومجري بودن به ویژه درجرایم کیفري سنگین هنگاهی که آمر غیر .خود سلب مسئولیت کرداز
در حقوق اداري وضعیت تا حدودي .قانونی باشد یا آمر قانونی دستور غیر قانونی بدهد
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
برو شیر درنده باش اي دغل نیانداز خود را چو روباه شل
نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد
گنج خواهی در طلب رنجی ببر )سعدي(خرمنی می بایدت تخمی بکار
سایه حق بر سر بنده بود جوینده یابنده بود عاقبت
هرکه رنجی دید گنجی شد پدید هرکه جدي کرد در جدي رسید اي مسیح خوش نفس چونی زرنج )مولوي(که نبود اندر جهان بی رنج گنج به کار اندرآ این چه پژمردگی است )نظامی(که پایان بی کاري افسردگی است به منزل رسید آنکه پوینده بود )فردوسی(بود بهی یافت آنکس که جوینده
ازتو حرکت از ما برکت، برکت در حرکت است، روزي به قدم است، روزي به •قدر همت هرکس مقدر است، رنج سخت کلید راحت است، رنج امروزیین آسودن فردایین بود وآسودن امروزیین رنج فردایین، جوینده یابنده
د تا دعا بود،خواستن توانستن است، ادعونی استجب لکم یعنی از من بخواهیوخواسته شمارا اجابت کنم، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ ،کار نشد ندارد، هرکه به امید همسایه نشست گرسنه خوابد، هرکه خوابست روزیش در آب است، هرکه جویا شد بیابد عاقبت، کار عار نیست،خواب خواب
هد، بیگاري به که می آورد، آدم گرسنه ایمان ندارد، آدم زنده زندگی می خوا .بیکاري، کوشش بیهوده به از خفتگی، رنج کشی تا به گنج رسی
نه سیخ بسوزد نه کباب •
.یعنی اگر غرامت وتاوانی است بر هردو به طور مساوي بخش شود گفته ناگفته کند از فتح باب
)مولوي(تا ازآن نه سیخ سوزد نه کباب بر دل پر آتشم تیري ز مژگا نت نشست
)ابن یمین(کن جان من نه سیخ بسوزد نه کباب آنچنان
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
ذار و آنچه را که مطابق دلخواه ومجاز به مقصود آن است که خساست را کنار بگ .داشتن آن هستی به دست آور بند بگسل با ش آزاد اي پسر )مولوي ، مثنوي(چند باشی بند سیم و بند زر
براي نعمت دنیا مکش مذلت خلق که نزد اهل خرد زین سبب خسی باشی زخون دیده غذا گر کنی ازآن خوشتر )ابن یمین(که زیربار منت احسان ناکسی باشی آزاد باش و بنده آحسان کس مشو
)خواجو(کآزاده آن بود که نگردد اسیر کس آزادگی و طمع به هم ناید
)ناصر خسرو(من کرده ام آزمون به صد مره .واکن کیسه، بخور هریسه •
ü پول را از راه جمع نمی کنیم.
.مقصود آنکه باید درخرج دقت کرد؛ چون به راحتی به دست نمی آید
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
S Sabaha sesi çıkar. Sabır acıdır, meyvesi tatlıdır. Sabır ile her şey olur.
زنها،زنهار ماترك من به قاضی این مملکت نبري که :گوش عدول حاضر گفتمردي سخت سست ایمان است،ترسم این مال نیز چون دیگر وجوه بردرهواي
مثل درنظایراین .دخویش خرج کند وبارگران عصیان همچنان برمن باقی مانمورد استعمال کنند ونیز،دیگر چه فرمود آن مرحوم ؟مال وقف است تعلق به
. دعا گو داردS
.صبح آوازش بلند می شود •نمی توان از انتشار یک حادثه بد .مقصود آنست که عمل بد به زودي فاش می شود
.جلو گیري کردانه سراز بام برکرده پرسید چه دزدي پی دیوار خانه اي را به آرامی می کند، صاحب خ
سوال کرد بدین آهستگی چرا؟ جواب داد صبح آوازش .دهل می زنم : می کنی؟ گفت .بلند می شود
این مثل بشنو که شب دزد عنید دربن دیوار حفره می برید نیم بیداري که او رنجوربود
طق طق آهسته اش را می شنود رفت بر بام وفرو آویخت سر
کاري اي پدرگفت اورا درچه خیر باشد نیمه شب چه می کنی تو که اي ؟ گفتا دهل زن اي سنی درچه کاري گفت می کوبم دهل گفت کو بانگ دهل اي بو سبل گفت فردا بشنوي این بانگ را
)مولوي(نعره یا حسرتا یا ویلنا .صبر تلخ است ولیکن برشیرین دارد •
.هرکاري با صبر ممکن است •توان به بسیاري از خواسته ها رسید بدون اینکه ضرري متوجه مقصود آنکه با صبر می
صبر سخت است اما نتیجه آن ثمر .باید صبر پیشه کرد تا کارها آسان شود.انسان شود .بخش است
هرکه درمحنتی گرفتار است صبر اورا نکوترین یار است
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Sağlam kafa, sağlam vücutta. Sakınan göze çöp batar. Senin gittiğin yoldan biz çoktan döndük. Sen sağ ben selamet. Sen söyledin,bende inandım.
چونک دید دوست نبود کور به )مولوي،مثنوي(دوست کو باقی نباشد دور به
نکه بود پرده داردوست کدام ؟آ پرده درند این همه چون روزگار زهر تورا دوست چه خوان؟ شکر عیب تورا دوست چه داند؟ هنر دوست بود مرهم راحت رسان
)نظامی ، مخزن االسرار(گرنه رها کن سخن ناکسان گر نخواهی دل از ندامت پر به بدي از رفیق نیک مبر دوستان گنج خانه رازند
پردازند رنج بردار و گنج .نیک یار یار به از صد برادر ناسازگار • .عقل سالم دربدن سالم است •
این اندرز براي کسانی است که به ورزش و کار هایی که براي سالمتی الزمند، توجهی اگر بدن سالم نباشد عقل نیز سالم نمی ماند و از بیماري و ناراحتی وجود .ندارند
باید به سالمتی اهمیت داد تا خرد .ی عقل استسالمتی وجود از سالمت.متاثر می شود .انسانی نیز سالم بماندü خاشاك به چشمی که از آن مراقبت می شود. .سنگ به در بسته می آید،هر جا سنگ است به پاي لنگ است •
گر در همه شهر یک سر نیشتر است در پاي کسی رود که درویش تر است
ü برگشتیمما از راهی که تو می روي،خیلی وقت است که. .مقصود آن است که حیله ي شما را می دانیم
.آن چه را که تو از رو می خوانی من مدتی است که از بر هستم • . مرا به خیر و تو را به سالمت،تو به خیر و ما به سالمت •
اي آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سالمت
.جوو نیز،توآن ور جو من این ور .تو گفتی و من هم باور کردم •
.یعنی دروغ می گویی و به گفته ي تو اعتمادي نیست
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Ser verip sır vermemek. Sev beni seveyim seni. Sırtı kaşınıyor. Sonradan görüşme borç etme,ettisen de harç etme. Söyleye söyleye dilimde tüy bitti. Söz adamın mehengidir.
ر ندادن • سر دادن و س .یعنی خیلی راز پوش بودن
ü دوستم دار،دوستت دارم. مقصود آن است که محبت دو جانبه است و دوستی یک جانبه ممکن
.داشتاگر کسی را دوست داشته باشی،او نیز تو را دوست خواهد .نیست .محبت دو سر دارد،محبت محبت آورد •
اگر مجنون دل شوریده اي داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی )بابا طاهر(
ترسم اي فصاد اگر فصدم کنی نیشتر را بر رگ لیلی زنی )مولوي(
دوستی باشد همه در پوستش دوست دارد آن که داري دوستش )عطار، مصیبت نامه(
.پشتش می خاردکارهایی می کند که نتیجۀ آن عقوبت و کتک . آن است که کتک می خواهدکنایه از
.خوردن است .تنش می خارد • .از نو کیسه قرض مکن، اگر کردي خرج مکن • .از بس گفتم زبانم مو در آورد •
ü سخن محک انسان است. قابلیت انسان با سخن . مراد آن است که انسان را با سخن گفتن می توان شناخت
.ی شودگفتن معلوم م تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
)سعدي( سخن کز دهان نا همایون جهد
چو ما راست کز خانه بیرون جهد نگهدار از او خویشتن چو سزد که نزدیک تر سبک تر گزد
)ابو شکور بلخی، پیشاهنگان شعر( شنیدم که باشد زبان سخنرّان و تیغ کهن چو الماس ب
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Söz gümüşse ,süküt altındır. Su aka aka yolunu bulur. Su bulununca teyemmüm zail olur.
کند منبرودار راسخن به ف
ز سوراخ بیرون کشد ما را )ابو شکور بلخی، پیشاهنگان شعر(
زنده به جز آدمیان نیست کسی کآدمی از ناطقه زنده است و بس
بس چو چنین است سخن جانِ ماست وانک بدو زنده بود زانِ ماست
)امیر خسرو، مطلع االنوار(نند؛ سخن آیینۀ مرد آدمی مخفی است در زیر زبان؛ مرد را به سخن دا •
.سخنگوست؛ سخن گواه حال گوینده است اگر گفتن سیم است خاموشی زر است •
.سخن گر زرست، خاموشی گوهر است .مقصود آن است که باید از پر گویی پرهیز کرد هر چند که دلنشین باشد
تو را خامشی اي خداوند هوش وقار است و نا اهل را پرده پوش )سعدي، بوستان(
از کالم بیهده به در زبور است این سخن مسطور خامشی کار تو کشت و تخم او سخن است بد
)ناصر خسرو( روي بر چو در دمندت صور هرچه به هنگام نگوید کسی )امیر خسرو، مطلع االنوار(خامشی از گفت نکوتر بسی
ü آب با جریان راه خودرا می یابد. باکی ندارد وراه حلی براي مشکل یعنی هرقدر هم ممانعت به عمل می آید از آن
.مرد هوشیار و اگاه محبت و حرمت خودرادردلها جاي می دهد.خود پیدا م کند .آب راه خودرا باز می کند، آتش جاي خودرا باز می کند • .جایی که آب هست تیمم باطل است •
چو آب آمد تیمم نیست درکار،تیمم باطل است آنجا که آب است، آب که آمد تیمم .ستبرخا
چون تیمم با وجود آب دان )مولوي(علم نقلی با دم قطب زمان کم شود چون بارگاه او رسید
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Suyu başından tutmak gerekir. Su yukarı akmaz. Süküt ikrardandır. Ş Şeytana pabucunu ters giydirir. Şeytana külahını ters giydirir. Şeytan kulağına kurşun. T Taş taşın üzerinde kalmadı. Taş yerinde ağırdır.
نکرده خطر درزمانه بسی گرامی نشد یا که نامی کسی کسی کو بود درجهان نامجوي )ادیب(نکرده است هرگز با آرام خوي
.آب را از سر بند باید بست • .فته و از آنجا سد کردیعنی باید مبدا ومنشا پیش آمد هاي بد را یا
اي سلیم آب زسرچشمه ببند )سعدي( که چو پر شد نتوان بستن جوي
.آب سرباال نمی رود • .یعنی نباید کار را از مسیر غیر طبیعی پیش برد
ü سکوت از اقرار است. همچنین، سکوت .مراد آنکه سکوت متهم درزمان تفیم اتهام به معناي اقرار به آن است
.ام معامله عالمت رضاي اوستشخص به هنگام انجسکوت دلیل رضاست، سکوت عالمت رضاست،خاموشی نشان رضاست، •
.سکوت موجب رضاستŞ
ü براي شیطان پاپوش را برعکس می پوشاند. .مقصود آنکه آدم مکار وحیله گري است
شیطان پیش او درس می خواند،شیطان را در می دهد،براي شیطان پاپوش • .می دوزد
ü رببه گوش شیطان س .این مثل هنگام تعریف از کسی یا چیزي بیان می شود
T .سنگ روي سنگ نماند •
.نباید سبکسري کرد.یعنی براي حفظ وقار جایگاه خودرا دانست )جوان سبکسر بود خویش کام( سبکسر سبکسر در افتد به دام
سر مردکی بردباري بود )فردوسی(سبکسر همیشه به خواري بود
نخستسبکسار شادي نماید )فردوسی(به فرجام کار اندر آید درست
.زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد •
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Teşbihte hata olmaz. Ticarette kar da vardır zarar da. Tok açın halinden anlamaz. Tokun diyeden kork. Tuttuğun altın olsun. U Ucuzdur, vardır bir illeti.
.درمثل مناقشه نیست •ü درتجارت هم منفعت است هم ضرر.
تجارت همراه با .تحمل شدي،نباید ناراحت شويیعنی اگر درمعامله اي ضرري را م .سودوزیان است
.تجارت آمد نیامد دارد • .سیر از حال گرسنه خبر ندارد •
و نیز، سیر را از گرسنه چه غم،سیر غم گرسنه ندارد،سواره از پیاده خبر ندارد، .تندرستان را نباشد درد ریش
اي سیر ترا نان جوین خوش ننماید ه نزد تو زشت استمعشوق من است آنچه ب ازتونپرسند درازي شب
آنکس داند که نخفته است دوش درازناي شب از چشم دردمندان پرس )سعدي(تو قدرآب چه دانی که بر لب جویی
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل )حافظ(کجادانند حال ما سبکباران ساحل ها
آن شنیدم که رفت نادانی یبه عیادت به درد دندان
گفت باد است زین مباش غمین )عطار(گفت آري ولی به نزد تو این
ü از آنکه گوید سیرم بترسید. .مراد آنکه میهمانی که گوید سیرم و نمی خورم گاهی بیش از گرسنه ها می خورد
.ونیز، آنکه گوید می روم غالبا می ماند .ازسیرم ومیرم باید ترسید •ü آنچه را که گرفته اي زر باشد.
.ل به هنگام تشکر از لطف وعنایت کسی گفته می شوداین مث .خدا عوضت بدهد •U ü ارزان علتی دارد.
مقصود آن است که ارزانی جنس علتی دارد و نباید فریب ارزانی آن را خورد که دوام .وکیفتش کمتر خواهد بود
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Yağmazsan da gürle. Yağmurdan kaçarken doluya tutuldu. Ya herru ya merru. Yalancının evi yanmış,kimse inanmamış. Yalnızlık allah'a mahsustur.
لیکن هربار خشم . براي بقاي مهابت در برابر تقصیر زیردستان خودرا خشمگین نماي .خورابا مجازات مقصر توام نکن
ابر کن ومبار •ü فرارکرد وگرفتار تگرگ شدازباران.
از چاه درآمد . مراد از آن است که از مشکلی فرار می کرد،به مشکل بزرگتر گرفتار شد .ودر دام افتاد
از چاله درآمدو به چاه آفتاد، حذر از گرگ داشت، قدرش به شیر گماشت، • .ازدام چو آزاد شد اندر قفس افتاد
زچنگال گرگم در ربودي )سعدي(تو بودي چو دیدم عاقبت گرگم
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ )حافظ(آه کز چاه برون آمد ودر دام افتاد پس آنگه از برش برخاست ناکام به چاه افتاد جانش جسته از دام کجا چون دام بوداورا شهنشاه
)ویس و رامین(همان درد جدایی پیش او چاه .هرچه بادا باد • .ر نکردخانه دروغگو آتش گرفت کسی باو •
چون دروغ می گوید و اگر هم .مراد آن است که مردم به آدم دروغگو اعتماد نمی کنند .یک بار راست بگوید باور نمی کنند
Yananı allah görur. Ya olduğun gibi görün, ya da göründüğün gibi. Yaraya tuz basmak. Yarına kim öle kim kala. Yarın ne olacağın kimse bilemez. Yedi aylık doğmuş.
.که تنها خوار تنها میر باشد مخور تنها گرت آب جوي است
)نظامی ، خسرو وشیرین.(که تنها خور چو دریا تلخ خوي استü خداوند آنکه را که می سوزد می بیند
آن است که خداوند بر سوز دل انسان ها آگاه است و دعاي آنان را اجا بت می کنایه از .کند
ایزد بود دعاي سوختگان را مجیب •ü یا آنطور که هستی دیده شو،یا آنطور که دیده می شوي باش.
مراد آنست که یک رنگ وبی ریا و خالص و ساده باش، ازدو رویی و تظاهر پرهیز کن، .وار باشدر عقیده ات جازم وواست
.یا زنگی زنگی باش یا رومی روم • از اول زنگبار تا آخر روم
با دوست مبارکیم وبادشمن شوم یا سخت چو سنگ باش یا نرم چو موم
گفتم که غالم هردوام گفتی نه )انصاف(یا زنگی زنگ باش یا رومی روم
.نمک بر جراحت پاشیدن • .دن و کسی را آزردنیعنی با عملی بر ناراحتی کسی افزودن، زخم زبان ز
بشد دایه همانگه پیش رامین )ویس و رامین(نمک کرد از سخن بر ریش رامین نگار من چو درآید به خنده نمکین
)سعدي(نمک زیاده کند بر جراحت خویشان ü تا فردا کی بمیرد و کی زنده بماند.
.کنایه از آن است که کسی از اتفاقات آینده خبري ندارد .ندیده، فردا را که دیده استفردا را که کسی •
دمی خوش باش غوغا را که دیده است )عطار( بخور امروز فردارا که دیده است
ازامروز کاري به فردا ممان )سعدي(چه دانی که فردا چه گردد زمان
ü هفت ماهه به دنیا آمده است. .کنایه از آنست که خیلی عجول است
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
Ye krküm ye. Yemeyenin malını yerler. Yerin kulağı var. Yer yarıldı içine girdi sanki. Yılan deri değiştirir ama huy değiştirmez. Yılanın kuyruğuna basmak. Yığit ser verir sır vermez.
.شش ماه به دنیا آمده است •ü بخور) س کرکیلبا(بخور کرکم.
کنایه از آن است که پوشش ظاهري نقش زیادي درحرمت گذاري افراد به یکدیگر .براي برخورداري از احترام بیشتر باید لباس گران بها پوشید.دارد
گویند مالنصر الدین با جانه مندرس به ولیمه عروسی حاضر ش، اورا زده وازدر . ان بها به عاریه گرفت و باز به آنجا رفتراندند،مال به خانه برگشت و لباسی نو و گر
چون طعام حاضر شد او هیچ نمی .این بار اورا گرم گرفته ودرصدر مجلس جاي دادند! آستین نو پلو بخور:خورد و تنها آستین خودرا به خوردنیها نزدیک برده می گفت
ا زدند آن بار با آستین کهنه آمدم مر: گفت.حاضرین از معنی این کار شگفت پرسیدند !و بیرون راندند پس این خوان گسترده با خاط آستین نو است
.آستین نو پلو بخور •ü مال آنکه را که نخورد می خورند!
نباید خست .مقصود آن که باید از اموال وامکانات استفاده کرد و اال دیگران می خورند .بخرج داد
.مال ممسک میراث ظالم است، هر نخوري یک بخوري دارد •ü وش داردزمین گ!
.مراد آنکه باید در ذکر مطالب نهفته دقت بیشتري کرد تا فاش نشود
.دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد •ü گویا زمین جدا شد و به درون آن رفت.
.یعنی گم شد، ناپدید شد وپیدا نگردید .گویی دود شد ورفت هوا، روغن شد وبه زمین فرو رفت • .ذاردمار پوست می گذارد اما خوي نمی گ •
.کنایه از آنکه خوي واخالق انسان با تغییر ظاهر عوض نمی شود خوي بد درطبیعتی که نشست نرود تا به وقت مرگ از دست
.پا روي دم مار نهادن • نکردي مشورت با دراین کار )نزاري فهستانی ( نهادي پاي بر دنبال گز مار
.مرد سر می دهد اما سر نمی دهد • .سار نهایت دقت را دارند و راز پوشندجوان مردان درنگهداري ا
PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com