Top Banner
ﺗﺎﻟﯿﻒ: ﭘﻮر ﺣﮑﯿﻢ ﻋﻠﯽ ﻓﺎرﺳﯽ و ﺗﺮﮐﯽ ﻣﺸﺘﺮك ﺣﮑﻢ و اﻣﺜﺎل از اي ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه ﻣﻘﺪﻣﻪ رواﺑﻂ ﺑﺎز دﯾﺮ از ﮐﺸﻮر دو اﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺑﯿﻢ ﻣﯽ در، ﺗﺮﮐﯿﻪ و اﯾﺮان رواﺑﻂ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ اﻧﺪ داﺷﺘﻪ اي ﺟﺎﻧﺒﻪ ﻫﻤﻪ. ﺳﻠﺠﻮﻗﯿﺎن دوره از، دو آن ﮐﻪ ﻃﻮري ﺑﻪ، ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺑﺰرگ ودارﻧﺪ داﺷﺘﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ اﻧﻘﻄﺎﻋﯽ ﺑﻼ ﻣﺴﺘﻤﺮو رواﺑﻂ. در ﮐﺸﻮر دو اﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﺑﺮﺧﻮرد ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺪ ﻣﻨﺠﺮ رواﺑﻂ ﻣﺪت ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﺑﻪ ﻧﯿﺰ ﭼﺎﻟﺪران. ﺑﺰرگ ﮐﺸﻮر دو اﯾﻦ رواﺑﻂ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﺒﻮده ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﯾﺎ اﻗﺘﺼﺎدي، ﺳﯿﺎﺳﯽ زﻣﯿﻨﻪ درﯾﮏً ﺻﺮﻓﺎ ﺳﺎز وﺗﻤﺪن ﭼﻨﺪ ﻫﺮ اﺳﺖ، ﻮده اﺳﺖ ﺑﻮده ﻫﻤﺮاه ﻫﺎﯾﯽ ﻧﺸﯿﺐ و ﻓﺮاز ﺑﺎ ﺗﻌﺎﻣﻼت اﯾﻦ ﮐﻪ. آﻧﺎﺗﻮﻟﯽ درﺧﻄﻪ درﺑﺎر و دﯾﻮاﻧﯽ زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎن ﺳﻠﺠﻮﻗﯿﺎن، زﻣﺎن در ﮐﻪ ﻃﻮري ﻮد. ﺑﻮد ﺧﻮد اوج در ﮐﺸﻮر دو رواﺑﻂ دوره درآن. ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ زﻣﺎن در ﮐﻤﺎﺑﯿﺶ وﺿﻌﯿﺖ اﯾﻦ ﻓﺎ زﺑﺎن ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﺳﺮودن دوران آن در ﮐﻪ ﻃﻮري ﺑﻪ ﺷﺪ؛ ﺣﻔﻆ ﯿﺰ و ﻓﻀﻞ ﻧﺸﺎﻧﻪ رﺳﯽ ﺷﺪ ﻣﯽ ﻣﺤﺴﻮب ﺷﺎﻋﺮ ادﺑﯽ ﻣﺮﺗﺒﮥ. ﺗﺮﮐﯽ ﻟﻐﺎت ﻓﺮﻫﻨﮓ در ﻓﺎرﺳﯽ واژه ﻫﺰاران وﺟﻮد ﮔﺴﺘﺮده اﺑﻌﺎد ﮐﻨﻮن ﺗﺎ دور ﮔﺬﺷﺘﻪ از ﮐﺸﻮر دو رواﺑﻂ ﮐﻪ اﺳﺖ واﻗﻌﯿﺖ اﯾﻦ ﻣﺆﯾﺪ ﮐﻨﻮﻧﯽ اﺳﺖ داﺷﺘﻪ ي. ﺷﻮد ﻣﯽ ﻣﻠﺖ دو اﺷﺘﺮاﮐﺎت ﻓﺮاواﻧﯽ ﻣﻮﺟﺐ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﻫﻤﻪ و ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ رواﺑﻂ. ﻣﺸﺘﺮﮐﺎت اﯾﻦ ﺻﺮﻓﺎ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻓﺮﻋﯽ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺳﺎﯾﺮ ﺑﻪ ان داﻣﻨﻪ ﺑﻠﮑﻪ ﺷﻮد، ﻧﻤﯽ ﺧﻼﺻﻪ زﺑﺎﻧﯽ آﺛﺎر در ﺷﻮد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪه. ادﺑﯿﺎت در ﻣﻮﺟﻮد واﺻﻄﻼﺣﺎت ﺣﮑﻢ و اﻣﺜﺎل ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ ﺑﺎ ﮐﻪ ﻃﻮري ﺑﻪ و اﯾﺮاﻧﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ دو ﮐﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﻣﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ اﯾﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮐﺸﻮر دو ﮐﻼﺳﯿﮏ و ﻋﺎﻣﻪ اﻧﺪ ﺗﺎﺛﯿﺮداﺷﺘﻪ درﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﭼﻘﺪر ﻧﺎﺗﻮﻟﯽ. رﯾﺸﻪ دارد وﺟﻮد اﯾﺮاﻧﯽ وﺣﮑﻢ واﻣﺜﺎل ﻓﺮﻫﻨﮓ در ﺗﺮﮐﯽ اﻟﻤﺜﻬﺎي ﺿﺮب از ﺑﺴﯿﺎري. ﭼﻨﺎن اﺳﺖ ﺷﺪه اﺧﺬ ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎن از ﮐﺎﻣﻼ آﻧﻬﺎ از ﺑﺮﺧﯽ ﮐﻪ. ﻧﻮﺷﺘﻪ دراﯾﻦ ذﮐﺮ ،ﺑﻪ درﻧﺰد ﮐﻪ ﻫﺎ آن ﻓﺎرﺳﯽ ﻫﺎي وﻣﻌﺎدل ﺗﺮﮐﯽ وﺣﮑﻢ اﻣﺜﺎل از اي ﭘﺎره اﺳﺖ ﺷﺪه ﺑﺴﻨﺪه، ﻫﺴﺘﻨﺪ اﺳﺘﻌﻤﺎل ﻣﻮرد ﮐﺸﻮر دو ﻣﺮدم. ﺑﺎ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ اﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ ﺗﺮﮐﯽ وﺣﮑﻢ اﻣﺜﺎل وﺷﺮح ،ﻣﻌﺮﻓﯽ اﺛﺮ اﯾﻦ ﺗﺪوﯾﻦ از اﺻﻠﯽ ﻫﺪف. ﺑﻪ اﯾﻦ، ﺑﻨﺎﺑﺮ وﺑﺎﻻﺧﺮه ،ﮐﺎرﺑﺮد ﻟﻔﻈﯽ ﻣﻌﺎﻧﯽ وﺳﭙﺲ، ﺗﺮﮐﯽ اﺻﻄﻼح و اﻟﻤﺜﻞ ﺿﺮب اﺑﺘﺪا ﺮﺗﯿﺐ، اﺳﺖ ﺷﺪه آورده آﻧﻬﺎ ﻓﺎرﺳﯽ ﻫﺎي ل ﻣﻌﺎد ﯾﺎ ﻣﻌﺎدل. وﺣﮑﻢ اﻣﺜﺎل ﻓﺎرﺳﯽ ﻫﺎي ﻣﻌﺎدل اﻟﻤﺜﻞ ﺿﺮب ﻫﺮ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ درﻗﺴﻤﺖ اﺳﺖ ﺷﺪه ﻣﺸ ﺳﯿﺎه داﯾﺮه ﻋﻼﻣﺖ ﺑﺎ، . PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com
67

ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Feb 26, 2020

Download

Documents

dariahiddleston
Welcome message from author
This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
Page 1: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

:تالیف

علی حکیم پور

برگزیده اي از امثال و حکم مشترك ترکی و فارسی

مقدمهبا نگاهی به تاریخ روابط ایران و ترکیه ، در می یابیم که این دو کشور از دیر باز روابط

بزرگ تاکنون ، به طوري که آن دو ، از دوره سلجوقیان . همه جانبه اي داشته اندتنها برخورد مهم این دو کشور در . روابط مستمرو بال انقطاعی با یکدیگر داشته ودارند

روابط این دو کشور بزرگ . چالدران نیز به تیرگی طوالنی مدت روابط منجر نشدوتمدن ساز صرفاً دریک زمینه سیاسی ، اقتصادي یا فرهنگی نبوده بلکه همه جانبه

.که این تعامالت با فراز و نشیب هایی همراه بوده استبوده است، هر چند به طوري که در زمان سلجوقیان، زبان فارسی زبان دیوانی و دربار درخطه آناتولی

این وضعیت کمابیش در زمان عثمانی . درآن دوره روابط دو کشور در اوج خود بود.بودرسی نشانه فضل و نیز حفظ شد؛ به طوري که در آن دوران سرودن شعر به زبان فا

وجود هزاران واژه فارسی در فرهنگ لغات ترکی .مرتبۀ ادبی شاعر محسوب می شدکنونی مؤید این واقعیت است که روابط دو کشور از گذشته دور تا کنون ابعاد گسترده

.اي داشته استاین مشترکات .روابط تنگاتنگ و همه جانبه موجب فراوانی اشتراکات دو ملت می شود

در آثار زبانی خالصه نمی شود، بلکه دامنه ان به سایر عناصر فرعی فرهنگ نیز صرفا به طوري که با مطالعۀ امثال و حکم واصطالحات موجود در ادبیات .کشیده می شود

عامه و کالسیک دو کشور متوجه این حقیقت می شویم که دو فرهنگ ایرانی و .آناتولی چقدر دریکدیگر تاثیرداشته اند

چنان .بسیاري از ضرب المثهاي ترکی در فرهنگ وامثال وحکم ایرانی وجود داردریشه .که برخی از آنها کامال از زبان فارسی اخذ شده است

پاره اي از امثال وحکم ترکی ومعادل هاي فارسی آن ها که درنزد ،به ذکردراین نوشتهتوجه به اینکه همچنین ، با.مردم دو کشور مورد استعمال هستند ، بسنده شده است

بنابر این، به .هدف اصلی از تدوین این اثر ،معرفی وشرح امثال وحکم ترکی استترتیب، ابتدا ضرب المثل و اصطالح ترکی وسپس، معانی لفظی ،کاربرد وباالخره

معادل هاي فارسی امثال وحکم .معادل یا معاد ل هاي فارسی آنها آورده شده است .، با عالمت دایره سیاه مشخص شده استدرقسمت پایانی هر ضرب المثل

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 2: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

A Acele işe şeytan arışır. Aç adamın dini olmaz. Aç horoz kendisini mısır ambarında sanır. Akıl yaşta değil baştadır. Akıntıya kürek çekmek. Allah dağına göre kar verir. Allah her kesin gönülüne göre verir. Allah insanın kalbine göre verir. Allah'tan korkmayandan kork.

A

ü کاري که در آن عجله باشد، شیطان وارد می شود . کاري که . کارها را باید با حوصله و دقت انجام داد. یعنی نباید در کارها تعجیل داشت

ت و شیطان چرا که شتابزدگی کار شیطان اس. توأم با عجله باشد، نتیجهء خوبی داشت .نیز به خاطر شتابزدگی منحرف شد

.عجله کار شیطان است •ü آدم گرسنه دین ندارد . ü آدم گرسنه ایمان ندارد. ü خروس گرسنه خودرا درانبار ذرت می بیند. ü مرغ گرسنه دررویایش ارزن می بیند.

ندارد وهمه اوقات خودرا صرف فکر کردن دراطراف مقصود آرزوي بشر است که تمامی .آرزوها می کند

شتر درخواب بیند پنبه دانه •ü عقل به سن نیست به سر است.

یعنی عقل انسان به خاطر این نیست که سن زیادي دارد بلکه ممکن است افرادي عمر .ر دارندزیادي نکرده باشند اما بسیار عاقلتر از افرادي باشند که از آنها سنی بزرگت

.بزرگی به عقل است نه به سال • .مقصود از آن کاربیهده کردن است وکاري که نتیجه عبث آن معلوم است

آب در هاون کوبیدن ،آب در غربال کردن، آب به ریسمان بستن •ü خدا به قدرت کوهش برف می دهد.

.یعنی خداوند نعمتش را به اندازه شایستگی وقابلیت افراد می دهده قدر باالپوش می دهد،خدادرد را به اندازه طاقت می دهد، خدا درخور خدا سرماراب

.هرکس دهد ،خدا برف به قدر بام دهد، هرکه بامش بیشتر برفش بیشترü خداوند به قدر قلب هرکس به او می دهد. ü هرکه از خدا نترسد ازو بترسید.

به دل راه مقصود آن است که اگر کسی از قدرت باالتر نهراسید از تو نیز هراسی .نخواهد دا وباید همیشه مراقب او بود که زیانی متوجه تو نسازد

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 3: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Arife tarif gerekmez. Ateşle oynamak. Ayağını yorganına göre uzat.

ü عارف نیازي به تعریف ندارد. آنان با یک اشاره ملتفت قضیه . یعنی افراد آگاه به شرح و بسط مطالب نیازي ندارند

.می شوند .عاقالن را یک اشارت بس بود •ü آتش را با آتش خاموش نمی کنند.

براي انجام هرکاري آگاهی کامل و داشتن وسیله مناسب شرط منظور آن است که اصلی است،مرد به خشم آمده را گفتار تند وزننده آرام نکند، اظهار بغض و عداوت

.دشمن را دوست نسازد بگرید گه گهی دل ر کنم خوش تو گویی می کشم آتش به آتش

تش را به آتش را با آتش خاموش نتوان کرد،آتش را به آتش نتوان کشت، ا • .آتش نشانند،آتش را به روغن نتوان نشانید

ü با آتش بازي کردن با دم شیر بازي کردن •

کنایه از مشغول شدن به چیزي که خطرناك است و یا دشمنی و مبارزه با کسی .که مقابله با ان ممکن نباشد

ü پایت را به اندازة لحافت دراز کن. .اي خود ایجاد دردسر نکنیعنی حد خود را بشناس و از حد جلو نرو و بر

مجوي اپخت ارد سرانجام بیم مکش پاي از اندازه بیش از گلیم

)اسدي(

مکن تُرك تازي بکن تَرك از بقدر گلیمت بکن پا دراز

زین سرزنش که کرد ترا دوست حافظ بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده اي

)حافظ(

سر براور از گلیمت اي کلیم پس فرو کن پاي بر قدر گلیم

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 4: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

B Balık baştan kokar. Başına gelen bilir. Başını derde sokmsk. Başını kuma sokmak. Başkaların işine burnunu sokmak.

)عطار(

.پایت را به اندازة گلیمت دراز کن؛پا به انذازة گلیم دراز باید کرد •فارسی فوق به جاي لحاف که در معادل ترکی ان به کار در همۀ مثل هاي:توجه

.رفته،واژة گلیم امده است B ü ماهی از سر می گندد. ماهی از سر گنده گردد نی زدم؛اب از سر چشمه گل است؛اب از بند تیره •

.است سخن هر چه گفتم همه خیره بود

که اب روان از بنه تیره بود )فردوسی(ü کسی می داند که سرش بیاید.

مقصود ان است که تا کسی با اتفاقی مواجه نشود، تجربه اش بیشتر نمی شود؛ ا بیشتر می داند که حوادث تجربۀ افراد را بیشتر می کند؛ کسی حقیقت قضیه ر

.در داخل قضیه باشد .طبیب ان است که سرش امده باشد •ü انداختن(سر خود را به درد فرو بردن(

یعنی براي خود ایجاد دردسر کردن؛ براي خود مشکل درست کردن بدون اینکه .فایده اي داشته باشد

.خود را توي مچل انداختن •ü سر خود را به شن فرو بردن.

.نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردنیعنی براي جلب .سر خود را زیر برف کردن، خود را به کوچۀ علی چپ زدن •ü دماغ خود را به کار دیگران فرو بردن.

.یعنی در کار دیگران مداخله کردن؛ به کار غیر مربوط به خود وارد شدن .در کار دیگران فضولی کردن •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 5: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Bedava sirke baldan tatlıdır. Bıçak kemiğe dayanmak. Bir çiçekle bahar olmaz. Bir deri bir kemik kalmak. Birinin işine burnunu sokmak. Ayağının altına karpuz kabuğu koymak. Bilikten güç doğar. Bir nalına bir mıhına.

ü سرکۀ مفت شیرین تر از عسل است. .از عسل شیرین تر استمال مفت از •ü کارد به استخوان چسبیدن .کارد به استخوان رسیدن •

کنایه از ان است که صبر تمام شده و چاره منحصر به فرد همین است که .اندیشیده شده است

ü با یک گل بهار نمی شود. با یک گل بهار نمی شود؛ از یک پرستو تابستان نشود؛ بر نادر حکم نتوان •

)سعدي.(کرد .ت و یک استخوان ماندنیک پوس

یعنی خیلی ضعیف شدن .پوست و استخوان شدن •ü در کار کسی بینی فرو بردن.

یعنی در کار دیگران مداخله کردن،به کاري که مربوط به خود نباشد داخل شدن .پا در کفش کسی کردن •ü زیر پاي کسی پوست هندوانه گذاشتن.

.یعنی کسی را فریب دادن دچار خطري کردن کسی خربوزه گذاشتن، زیر پاي کسی صابون مالیدنزیر پاي •ü قدرت از وحدت تولد می یابد.

مقصود آن است که نیروهاي پراکنده نمی توانن منشا اثر واقتدارباشند اما چنانچه قوت : به قول اقبال. میان آنان وحدت وهمدلی باشد، قدرت آنان نیز افزایش می یابد

.هر ملت از جمعیت است .ورد زور بر می داردآب به آب می خ •ü یکی به نعل یکی به میخ

کنایه از آن است که به مقتضاي پیش آمد سخنان دو پهلو می زند یا براي حفظ .موقعیت ، با هردو مخالف ارتباط برقرار می کند؛ ابن الوقت وفرصت طلب است

گاهی به نعل می زند گاهی به میخ،یکی به نعل می زند یکی به میخ، هم آش •را می خورد هم نماز علی را می خواند،هم خدارا می خواهد هم معاویه .خرمارا

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 6: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Bir taşla iki kuş vurmak. Bir tüfekten iki kişi korkar. Bugünün işini yarına bırakma. Bu işte bir iş var. Bulanık suda balık avlamak. Büyük başın derdide büyük olur. Büyüklük allaha yaraşır.

ü با یک تیر دوپرنده را زدن .یعنی با یک کار دونتیجه ،هدف وخواسته رسیدن

با یک تیر دو نشان زدن •ü از تفنگ خالی دونفر می ترسند.

یعنی اسحله خالی اگر چه دست ماست ولی هم مارا می ترسانداز اینکه طرف مخاطب خالی بودن آن را بداند وترس او بریزد وهم مخاطب را که ممکن است تفنگ گلوله

!داشته باشد .از تفنگ خالی دوتن می ترسند •ü کار امروز به فردا مفکن.

یعنی هرکاررا درزمان خود انجام بده وبه دلیل تنبلی یا هر سبب دیگري کاري را که .امروز باید انجام پذیرذ به آینده موکول نکن

.ار امروز را به فردا مفکنک •ü دراین کار کاري هست.

یعنی قضیه به این سادگی ها نیست وکلکی درکار است، دراین کار نیرنگی هست، .دراین کار حقه اي هست که من نمی دانم

.زیر کاسه نیم کاسه است، کلکی درکار است •ü در اب گل آلود ماهی صید کردن

انجام دادن وگاهی به معنی نهایت زیرکی یا یعنی کار بیهوده کردن ،کار بی فایده .گریزي در تحصیل فایده

از آب گل آلود ماهی گرفتن، از رود خشک ماهی گرفتن، از ریگ روغن می • .کشد

بوالعجب بازیست درهنگام مستی باز مست .کز میان خشک رودي ماهیان ترگرفت

ü سربزرگ درش نیز بزرگ باشد. بزرگتر یا داراي مسئولیت باالیی است سبب می کوچکترین خطایی از طرف کسی که

.شود که خطرات بیشتري متوجه او گرددسر برزگ بالي بزرگ دارد، هرکه بامش بیش برفش بیشتر، هرچه سربزرگتر •

.،درد بزرگترü بزرگی به خدا می برازد.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 7: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Büyük balık küçük balığı yutar. C Cahil kördür. Can çıkar huy çıkmaz. Can tatlıdır. Can vermek.

برخی ادعاي بزرگی می کنند اما رفتارشا ن .یعنی هر کس نمی تواند بزرگی کند .ه نیستبزرگواران

.بزرگی به خدا می برازد وبس •ü ماهی بزرگ ماهی کوچک را می بلعد.

.کنایه از آن است که اقویا ضعفارا ازبین می برند .ماهی بزرگ ماهی کوچک را خورد •

C ü جاهل کور است ، بی سواد کور است.

لیل محرومیت از نعمت سواد به منزله کنایه از آن است که شخص بی سواد به دنابیناست وآنکه خواندن ونوشتن نداند داراي فهم وادراك کمتر از افراد باسواد که

.توانایی خواندن ونوشتن دارند، است .آدم بی سواد کور است، بی سواد کور است •ü خارج می شود، اما خوي خارج نمی شود) ازبدن(جان.

:به قول شاعر.ن مرگ با انسان است وازبین نمی رودمقصود آنست که خوي بد تازما خوي بد درطبیعتی که نشست )سعدي.(نرود تا به وقت مرگ از دست

.علت برود و عادت نرود، ترك عادت موجب مرض است •ü جان شیرین است.

خود می ) سالمتی(کنایه از آن است که انسان درمقام خطر ،به حفظ جان :به قول فردوسی.نیست ازجان گذشتن امر سهلی.اندیشد

میازار موري که دانه کش است .که جان دارد وجان شیرین خوش است

.جان خوش است، جان شیرین است، جان عزیز است •ü جان دادن

کنایه از احتضار است، مردن،ازروح خارج شدن، مرگ،رحلت،ارتحال،وفات، فوتگفتن ،با تن جان دادن ،جان به جهان آفرین تسلیم کردن، دار فانی را وداع •

:خود وداع کردن به قول شاعر اي کف ودست و ساعد و بازو )سعدي. (همه تودیع یکدیگر بکنید

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 8: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Cennet annelerin ayağının altındadır. Cehennem olup gitmek. Civcivi güzün sayarlar. Ç Çağrılmadığın yere görünme. Çayı görmeden paçaları sığamak. Çeşmiye gitse kurutur.

ü بهشت زیر پاي مادران است. مقصود از آن مقام .است "الجنه تحت ادام االمهات "این مثل ترجمه حدیث نبوي

:به قول شاعر.واالي مادر ولزوم حرمت گذلشتن به اوست ت من هستم چنانبا تواو چون اس

)مولوي(زیر پاي مادران باشد جنان .بهشت درپاي مادران است، بهشت زیر پاي مادران است •ü جهنم شده ،رفتن.

.کنایه از دورشدن ،دفع شدن ورفتن یک شخص مزاحم از پیش کسی .گور خودرا گم کردن •

.جوجه را درپاییز می شمارندازنیجه به هنگامی که وقت آن رسیده مقصود آن است که باید درانتظار باقی ماند و

جوجه هاي بهاره تا به پاییز رسند عده اي از آنان درچاه وچاله ها می . است آگاه شد .افتند وعده اي را مرغان شکاري و شغال وروباه می ربایند

.جوجه را درپاییز شمارند، گوسفند را درآغل می شمارند •Ç ü به جایی که دعوت نشده اي خودرا نشان مده.

به . مقصود آن است که نباید بدون دعوت به جایی رفت تا سبب درد سر وزحمت نشود :قول شاعر

خواري بیند زمیزبان به ضیافت )سید نصر اهللا تقوي(مرد که ناخوانده شد بخوانی میهمان

تا نخوانند مرو،ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت، آنجا رو که بخوانند نه آنجا • .که برانند

ü ندیده پاچه هارا باال زدنرود. ü کنایه از انجام کاري پیش از رسیدن وقت آن به . آب ندیده موزه کشیدن ، چاه نکنده منار دزدیدن،گز نکزده پاره کردن •

:قول شاعر بریدي تو ناکرده گز جامه را • نخواندي تو پایان شهنامه را •ü اگر به چشمه رود ،آن را می خشکاند.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 9: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Çıkmayan canda ümit vardır. Çivi çiviyi söker. Çocuk sermaye , torun kardır. Çocuktan al haberi.

:به قول شاعر. افرخنده پی، بد قدم یا بی طالع استکنایه از آن است که آدم ن خاك از ایشان چگونه مشک شود

)اوحدي(که به دریا روند خشک شود .به دریا رود، خشک می شود سر جوي برود جوي می خشکد •ü تا جان هست امید هست.

کنایه از آن است که یاس وازدست دادن روحیه درمقابل هر امري که معلوم :به قول شاعر. ی انجامد درست نیستنیست به کجا م

مراتاجان بود امید باشد .که روزي جفت من خورشید باشد

تا جان هست امید هست، تا نفس هست امید است،تادم باقیست امید • .باقیست،تا جان دربدن است امید بهبودي می رود

ü میخ میخ را می کند. .آن کار چاره کرد کنایه از آن است که هرکارومشکل راباید با وسیله مناسب

آهن را به آهن نرم کنند،آهن به آهن توان کوفت،آهن به آهن شکند،سنگ • .سنگ را می شکند

نشاید بردن اندوه جز به اندوه )خاقانی(نشاید کوفت آهن جز به آهن شنیدستم این نکته از چند تن )ادیب(که آهن به آهن توان کوفتن

شغال بیشه مازندران را زندرانینگیرد جز سگ ما

ü فرزند سرمایه،نوه سود است. استفاده از بهره .مقصود آن است که اگر اوالد همچون سرمایه است نوه بهره آن است

این مثل درزمانی که نوادگان نزد جد ومادر .نقد است اما استفاده از سرمایه نسیه است .بزرگ گرامی تر از اوالد باشند به کار می رود

.اوالد مغز باداماوالد بادام است واوالد •ü خبر را از بچه بگیر.

.یعنی کودکان به سبب پاکی ضمیرشان راستگوترند .حرف راست را از بچه بپرس •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 10: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Çok bilen çok yanılır. D Dağ dağa kavuşmaz , adam adama kavuşur. Damlaya damlaya göl olur ,damlacıktan sel olur. Davulun sesi uzaktan hoş gelir.

ü آنکه بیشتر داند، بیشتر دچار خطا شود. ü مقصود آن است که که داشتن آگاهی بیشتر به معناي مصون ماندن از خطا

ستند،به دلیل بلکه ممکن است افرادي که داراي آگاخی بیشتري ه.نیست .کثرت اطالعات اشتباهاتشان نیز بیشتر از دیگران باشد

.پهلوان از پر فنی به زمین می خورد •D ü کوه به کوه نمی رسد ،آدم به آدم می رسد. ü مقصود ان است که امکان مساعدت از طرف هر کسی هنگام نیاز وجود دارد

ر نیاز پیدا نمی ویا اینکه گاهی افرادي فکر می کنند که هیچ وقت به یکدیگ :به قول شاعر. کنند اما عکس آن اتفاق می افتد

باور نکردمی که رسد کوه کوه مردم رسد به مردم باور بکردمی

کوهی بود تنم که بدو کوه غم رسید )خاقانی(من مردمم چرا نرسیدم به مردمی

کوه به کوه نمی رسد آدمی به آدمی رسد،آدم به آدم می رسد کوه به کوه • .رسدنمی ü قطره قطره دریاچه شود، قطرات ریز سیل شود.

منظور آنست که اگراندکی نیز صرفه جویی شود،بعد از مدتی به ثروت و سرمایه بنابر این باید درهزینه ها صرفه جویی کرد وراه قناعت .بزرگی تبدیل می شود

:به قول شاعر.رادرپیش گرفت تا توانگر شد قناعت توانگر کند مردرا

حریص جهانگرد راخبر کن اندك اندك به هم شود بسیار

)سعدي( دانه دانه است غله درانبار )ناصر خسرو.( اندك اندك علم یابد نفس چون عالی بود

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود، قطره قطره سیلی شود ذره ذره • .خیلی

ü صداي دهل از دور خوش است. ا یا اشخاص دور غالبا مقرون به حقیقت کنایه از آن است که محاسن منتسب به اشی

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 11: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Deli deliyi görünce çomağını saklar. Demir tavında dövülür. Denize düşen yılana sarılır. Deviye demişler niçin

:به قول شاعر.نباشد زاهد گوید که جنت وحور خوش است من می گویم که آب انگور خوش است آن نقد بگیر ودست ازاین نسیه بهل )خیام.(کاوازدهل شنیدن از دور خوش است

باشد ازدور خوش به گوش مجاز )سنایی(از من آوازه از دهل آواز

.یدن از دور خوش استآواز دهل شن •ü دیوانه که دیوانه راببیند،چماق خودرا مخفی می کند.

.مراد آن است که حرمت همکاران را نگاهداشتن الزمه حرمت یکدیگر است .دزد به دزد می رسد چماق خودرا می دزدد •ü تا آهن گرم است باید کوفت؛ از تنور سرد نان برنیاید.

. باید در بر آمدن مقصود کوشید مرد آن است که تا اسباب و وسایل هست :شاعر گوید ابر بی آب چند باشی چند

گرم داري تنور نان در بند هوایی معتدل چون خوش نخندیم

تنوري گرم چون نان در نبندیم )نظامی(

. تا تنور گرم است نان توان بست •ü پناه می برد(می پیچد ) هم(آنکه به دریا افتاده به مار(

منظور آن است که شخصی که دچار مشکل می شود، براي حل آن به اقدامی دست می زند که بی فایده است و بالعکس ممکن است نتیجهء معکوسی داشته

.باشد. غریق به هر خس و خاشاکی متوسل می شود؛ الغریق یتشبث بکلٍ حشیش •

:شاعربه قول فرو مانده مردم بگرداب در زند چنگ در هر گیا نا گرز )ادیب(ü چرا گردنت کج است؟ گفت کجام راست است؟: به شتر گفتند

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 12: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

boynun eğri? Nerem doğru demiş. Dibine darı ekmek. Dilencinin torbası dolmaz . Dilimde tüy bitti. Dilin kemiği yoktur. Doğru söz acıdır. Döğru söze ne demeli. Domuzdan kıl koparmak kardır.

.مقصود آن است که عیب به آنچه می گویند منحصر نیست ü به ته اش ارزن کاشتن.

کنایه از خرده گیري و بهانه .گذاشتنمته به خشخاش •ü کیسه گدا پر نمی شود.

کنایه از آن است که آدم حریص قانع نمی شود و یا هر قدر هم از گدایی ثروت جمع .کند باز گداست

گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست؛ گدا بهر طمع فرزند خود را کور می •خواهد؛ گرسنه چشم؛ گدایی اگر ننگی ندارد برکتی هم ندارد؛ کیسهء گدا

.لی استهمیشه خاü در زبانم مو رویید.

.مراد آن است که بسیار گفتم و مانده شدم .زبانم مو در آورد •ü زبان استخوان ندارد.

خرم آنکه زبانش در اختیارش است و هر سخنی را جز به موقع نمی گوید و از :به قول شاعر. عاقبت بد مصون است

ینچه خوش گفت فرزانه ي پیشبین زبان گوشتین است و تیغ آهن )نظامی(ü سخن راست تلخ است.

مراد آنکه حرف حق را باید گفت هرچند که موجب رنجش و اعتراض و پرخاش .دیگران شود

رّ؛ سخن راست • سخن حق تلخ است؛ سخن حق و نصیحت تلخ باشد؛ الحق م .تلخ است؛ حرف حق تلخ است

ü به سخن راست چه می توان گفت. .پاسخ برنتابد یعنی باید حرف حق را پذیرفت، سخن درست

.حرف حسابی جواب ندارد •ü مو از خوك کندن غنیمت است.

به قول . مراد آن است که از مرد بخیل گرفتن چیزي هرچند اندك غنیمت است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 13: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Dost kara günde belli olur. Dost başka alişveriş başka. Duy da inanma. Duymak , görmek gibi olur mu? Dünya imtihan yeridir.

:شاعر مرا سردار پشمین جبه اي داد نه آن را آستین بود و نه رویی یکی از دوستانم گفت بستان مگر نشنیده اي از خرس مویی

)یغما(از خرس کندن غنیمت است؛ از خرس مویی؛ از گل بویی از خرس یک مو •

.موییü دوست در سیاه روزي معلوم می شود.

مقصود آنکه در زمان بروز مشکل، تنگدستی، مصیبت و از دست دادن موقعیت .دوست صادق از غیر صادق شناخته می شود

دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشان حالی و در ماندگی .یک را در روز بد باید شناختیار ن •ü دوستی جدا، داد و ستد جدا.

.یعنی در معامله تعارف را باید کنار گذارد تا اختالفی پیدا نشودحساب حساب است کا کا برادر؛ حساب به دینار بخشش به خروار؛ تعاشروا •

.کاال خوان و تعاملوا کاال جانبü گوش بده باور نکن.

کن زیرا او مرد کار نیست هر چند ادعاي عکس یعنی تردید و شک را فراموش م .این موضوع را می کند

.بشنو و باور مکن •ü آیا شنیدن، مانند دیدن می شود؟

.یعنی اعتبار مسموعات به اندازه مشهودات نیستشنیدن کی بود مانند دیدن؛ شنیدن چو دیدن نباشد درست؛ از حق تا نا حق •

.چهار انگشت است ؤال حق و باطل چیست اي نیکو مقالکرد مردي از سخندانی س

گوش را بگرفت و گفت این باطل است چشم حق است و یقینش حاصل است )سعدي(

تو دانی که دیدن به از آگهیست میان شنیدن همیشه تهی است )فردوسی(ü دنیا محل امتحان است.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 14: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Dünyayı birine dar etmek. Düşeşne herkes vurur. E Eceli gelmeyen ölmez. Eğri oturup doğru konuşalım.

بعضی را عقیده بر این است که انسان براي آزمایش خلق شده است و هر رنجی .به او وارد می شود به این جهت استکه

.دنیا جاي آزمایش است نه جاي آسایش •ü کار دنیا تمام نمی شود. .کنایه از آن است که باید عالوه بر کار، به امور دیگر نیز پرداخت .کار دنیا تمامی ندارد •ü دنیا را به کسی تنگ کردن.

.کنایه از آزار و اذیت و سختگیري زیاد نسبت به دیگري .صۀ عالم را بر کسی تنگ کردنعر •ü افتاده را هر کسی می زند.

کنایه از کاسته شدن از قرب و منزلت کسی که در زندگی خود شکست خورده .است یا مقام و موقعیت قبلی خود را از دست داده است

.زده را توان زد؛ او را چه زنی که روزگارش زده است •

E ü آنکه اجلش نرسیده می میرد. ه از آن است که هر کسی اجل مسمایی دارد و تا زمانی که موقع آن نرسد، کنای

.هر چند که با اتفاقات خطر ناکی مواجه شود، نمی میرد...) چه سود است مردن نشاید به زور که.(پیش از اجل رفت نتوان به گور •

نظامیü کج نشسته، راست گوییم.

.مراد از آن دعوت به راستگویی است )نظامی...) (چه خواریها کزو نامد برویم(نم راست گویم بیا تا کج نشی •

بیا تا کج نشینم راست گویم که کجی ماتم آرد راستی سور )انوري(

بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو کز خوشی و خرمی اندر خور نظاره نیست

)انوري( هر چه پرسم تو را بهانه مجوي پیش من کج نشین و راست بگوي

)اوحدي(

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 15: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ekmeğini taştan çıkarmak. Elçiye zeval yoktu. El elden üstündür. El eli yıkar , elde yüzü. Elini attiği şeyi kurutur.

ü نان خود را از سنگ در آوردن. مراد آن است که براي تأمین حوایج زندگی باید بدون توجه به سختی و آسانی

.کار تالش کرد .نان از سنگ در آوردن •ü فرستاده را زوالی نیست.

مقصود آن است که فرستاده و نمایندة یک کشور، گروه یا سازمان مصون از دنامۀ وین، دیپلماتهاي کشور به طوري که مطابق عه. تعرض و خطر است

فرستنده در کشورهاي پذیرنده یا سازمانهاي بین المللی مصونیت سیاسی قضایی به هر حال مثل فوق . و گمرکی دارند و نمی توان به جان و اموال آنان تعرض کرد

.نشانگر حرمت و منزلت فرستادگان در میان کشورها یا گروههاي پذیرنده است .ست؛ المأمور معذورایلچی را زوالی نی •ü دست باالي دست است.

کنایه از آنست که هر چقدر قدرت و اختیار داشته باشی، مقتدرتر از شما وجود :به قول شاعر. دارد و نباید به کسی ستم کنی که کیفر ستمت را می بینی

چو بد کردي مباش ایمن زآفات که واجب شد طبیعت را مکافات

)ناصر خسرو( .)در جهان پیل مست بسیار است. (بسیار استدست باالي دست •

دست بر باالي دست است اي فتی در فن و در زور تا ذات خدا )مولوي(

مکن خیره بر زیر دستان ستم که دستی است باالي دست تو هم

)سعدي(ü دست دست را می شوید و دست هم صورت را.

.تعاون باشدمراد آن است که براي حل مشکل باید میان انسانها همکاري و .دست دست را می شوید دست هم بر می گردد رو را می شوید •ü به هر چیز دست زند می خشکاند.

.کنایه از نا مبارکی و شومی و بد شگونی کسی .اگر به دریا رود خشک می شود •ü دستش برکت ندارد.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 16: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Elinin bereketi yok. Emanete hıyanet olmaz. En büyük ayıp, kendi aybını bilmemektir.

مراد آن است که خبر ندارد و با هر کس معامله اي کند موجب ضرر و زیان او می .شود

دستی که نمک ندارد؛ دستی که در آن سودي نیست کفچه بهتر از آن؛ • .دستی که نمک ندارد بریده بهتر

ü به امانت خیانت نشود . خیانت به . یعنی آنکه به او امانتی سپرده شده، باید نسبت به حفظ آن امین باشد

امانت کاري است بس نکوهیده، خالف مروت و نقض تعهد و مسؤلیت پذیرفته آنان نیز باید در مراقبت و حفظ . ید مستأجر، وکیل و شریک نیز امانی است. شده

:به قول شاعر. مال تحت ید خود دقت داشته باشند خدا ترس باید امانت گذار

امین کز تو ترسد امینش مدار امین باید از داور اندیشناك

نه از رفع دیوان و زجر و هالك )سعدي(

ن ره خویشتن دیدن خیانت چیست می دانی در ای زخود بگذر در او بنگر امین شو تا امان بینی

)188حالج، دیوان، ( .خاك، در امانت خیانت نمی کند •ü بزرگترین عیب، ندیدن عیب خود است.

مراد آن است که بزرگترین معایب غافل شدن از خود است نه فقط به دیگران :به قول شاعر. پرداختن

به عیب خود از خلق مشغول باش مکن عیب خلق اي خردمند فاش )سعدي(

چو عیب تن خویش داند کسی زعیب کسان بر نگوید بسی

)فردوسی( عیب کسان هیچ گونه مجوي

دیده فرو کن به گریبان خویش چشم فرو بسته اي از عیب خویش

عیب کسان را شده آیینه پیش

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 17: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ev alma komşu al. Ev yapana allah yardım eder. F Fakirlik ayıp değildir.

در همه چیزي هنر و عیب هست عیب مبین تا هنري آري به دست

)ظامی، مخزن االسرارن(زیانکارتر عیبی عیب خود نا دیدن است؛ عیبی به عیب خود نرسیدن نمی •

.رسدü خانه نخر، همسایه بخر.

مقصود آن است که قبل از انتخاب منزل باید به فرهنگ، رفتار و افکار همسایگان اهمیت همسایه از اهمیت منزل بیشتر است و همسایه خوب یا بد . توجه داشت

:به قول شاعر. یش و موفقیت افراد نقش غیر قابل انکاري دارددر آسا تا ندانی که کیست همسایه به عمارت تلف مکن مایه مردمی آزموده باید وراد که بنزد یکشان نهی بنیاد

)اوحدي( همسایه را بپرس خانه را بخر؛ الجار ثم الدار؛ همسایۀ بد مباد کسرا •

چاك خواهم زدن این دلق ریایی چه (روح را صحبت نا جنس عذابیست الیم )کنم

)حافظ(ü آنکه را خانه بسازد، خدا کمک می کند

یعنی براي انجام این کارها از خود تردید نشان نده و از وام گرفتن در این راه .خودداري مکن

.قرض خانه را خدا می دهد • F

ü فقر عیب نیست. چه بسا آدم . ستیعنی فقر مایۀ شرمساري، عیب، بی شخصیتی و کسر شأن نی

به قول . فقیر بسیار فهیم، عاقل، با مسئولیت، خوش برخورد و با شخصیت باشد :شاعر

فقر سیاه رو محک بخل و همت است محتاج از کریم شناسد لئیم را )صائب( .فقیري عار نیست؛ الفقر فخري • .فارسی شکر است، ترکی هنر •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 18: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Farsça şeker, türkçe hünerdir. Fırsat ganimettir. Fıtne yılana benzer, uyandırmaya gelmez. G Geçme namertöprüsünden koy aparsın sel seni, Yatma tilki daldasında koy yesin aslan seni.

وانی و شیرینی همانند شکر مراد آنکه زبان فارسی به لحاظ زیبایی، دلنشین، راست و هنر بودن زبان ترکی نیز به لحاظ استحکام ساختار دستوري، ترکیب دقیق

.و سختی یادگیري آن استü فرصت غنیمت است.

منظور آن است که باید از شرایط مساعدي که پیش می آید، به خوبی بهره جست فرصت ) ع(م علی به فرمودة اما.چرا که این شرایط همیشه به وجود نمی آید

:به قول شاعر. همانند باد است که اگر استفاده نشود به زودي از دست می رود دال تا می توان امروز فرصت را غنیمت دان که در عالم نمی داند کسی احوال فردا را

)هاللی، دیوان( فرصت غنیمت است به دست دعا بشوي

داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح )صائب، کلیات(

ایام گل رسیده و هنگام فرصت است ساقی بیار باده که فرصت غنیمت استبودم جوان که ( فرصت غنیمت است؛ فرصت غنیمت است نباید ز دست داد •

)گفت مرا پیر اوستادü فتنه به مار ماند، نباید آن را بیدار کرد.

.کردمراد آنکه فتنه همانند مار آزاردهنده است و نمی ارزد که آتش آن را روشن .فتنه در خواب است بیدارش مکن؛ فتنۀ خفته را مکن بیدار •

ظالمی را خفته دیدم نیم روز گفتم این فتنه است خوابش برده به

آنکه خوابش بهتر از بیداریست آچنان بد زندگانی مرده به )سعدي( G

در پناه روباه نخواب، بگذار که شیر (از پل نامرد نگذر، بگذار که سیل ترا ببرد )ترا بخورد

مراد آن است که در حل مشکل خود به افراد پست و حیله کار تکیه نکن و

.بگذار که گره متکلت باز نشود

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 19: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Get kendi işine bak. Gölge etme başka ihsan istemem. Gönül kimi severse , güzel odur. Gözden ırak olan gönülden de ırak olur. Göz görür,gönül ister.

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پدید که نامزد و مرد کیست )ناصر خسرو(

از گرسنگی مردن به که به زنان فرومایگان سیر شدن؛ درآب مردن به که از • .وك زنهار خواستنغü برو به کار خود برس.

یعنی در کار غیر مربوط به خود مداخله نکن؛ فضولی نکن؛ به دخالت تو نیازي .نیست

.برو کشکت را بساب •ü سایه نینداز، احسان دیگري نمی خواهم.

به قول . مراد آدمی است که ادعاي خیرخواهی می کند اما در عمل مزاحم است :شاعر

ی به خیر کسان امیدوار بود آدم مرا امید خیر ز تو نیست شر مرسان

اگر باري ز دوشم بر نداري چرا بارم به سر بارم گذاري سعدي...) زنبور درشت بی مروت را گو(باري چو عسل نمی دهی نیش مزن •

.اگر یار شاطر نیستی بار خاطر مباشü آنکه را دل پسندد، زیباست.

هر . یست بلکه آنکه را دل پسندد زیباستمراد آن است که زیبایی یک امر مطلق ن :به قول شاعر از زبان مجنون. چند که از نظر دیگران زیبا نباشد کاش آنانکه عیب من جستند

رویت اي دلستان بدیدندي تا بجاي ترنج در نظرت

ناگهان دستها بریدندي )سعدي( .هر که در دل فرود آید دردیده نکو نماید •ü ز دل هم دور باشدآنکه از چشم دور است، ا.

این اندرز به کسانی است که مطمئن باشند در اثر دیده نشدن و غیبت طوالنی از و ) چشم(با باباطاهر عریان تأثیر پذیري دیده. نظر ها می افتد و فراموش می شوند

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 20: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Göz gözü görmüyor. Gözünü yumup ağzını açmak. Gül dikensiz olmaz. Gülün arkasi önü olmaz.

:دل را از یکدیگر چنین توصیف می کند ز دست دیده و دل هر دو فریاد اد هر آنچه دیده بیند دل کند ی بسازم خنجري نیشش ز فوالد

زنم بر دیده تا دل کند یاد از دل برود هر آنکه از دیده برفت؛ هر که از دیده رود از دل رود؛ هر که از •

.چشم دور از دل دور .چشم چشم را نمی بیند •

.کنایه از بی آزرمی و دشنام فراوان گفتنü گل بی خار نباشد.

ش رفتار باشد، باز در مواقعی تندیهایی مراد آنکه انسان هر چقدر لطیف و خو :به قول شاعر. دارد

گنج بی رنج ندیده است کسی گل بی خار نچیده است کسی

)جامی( گنج بی مار و گل بی خار نیست

شادي بی غم در این بازار نیست

)مولوي( زیر این دور گنبد دوار

هست دي با بهار و گل با خار )سنایی(

ن دهرگل بی خار اندر گلش به چشم تیزبین کی می توان دید )مسعود سعد(با هر گلی خاریست؛ گل بی خار میسر نشود؛ گل بی خار نچیده است کسی؛ •

.گل بی خار جهان مردم نیکو سیرند . گل پشت و رو ندارد •

این تعارف را در حق کسی روا می دارند که پشت بر ما ناچار نشسته است و از .بداین عمل خود پوزش می طل

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 21: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Gülün ömrü az olur. H Hacı hacıyı mekke,de bulur. Ha hasan kel,ha kel hassn. Hain korkak olur. Hak verilmez alınır.

ü عمر گل کم باشد. :به قول شاعر. کنایه از عمر کوتاه آنچه ظریف باشد به الله سبزة سیراب هر زمان گوید

بیا که نوبت عیش است و وقت بوس و کنار شتاب کن که ندارد ثبات عمر عزیز مگر دمی ز جوانی شویم برخوردار

)همام، دیوان( .عهد گل بود ده روز •

H

ü می یابد حاجی حاجی را در مکه. مراد آن است که محل حضور، رفت و آمد، گردش و کار انسانها به طرز فکر،

.عقیده، کار و عالقۀ آنان بستگی دارد .حاجی حاجی را به مکه بیند • .چه حسن کل، چه کل حسن •

.یعنی در هر دو صورت نتیجه یکیست .و نیز، چه علی خواجه چه خواجه علی؛ چه سر به کاله و چه کاله به سر

ü خائن ترسو باشد. یعنی ترس از فاش شدن خیانت کسی را راحت نمی گذارد و از همه چیز هراسان

.و گریزان استخائن همیشه ترسو است؛ الخائن خائف؛ خیانت کار ترسناك بود؛ هر که •

.خیانت ورزد دستش از حساب بلرزدü حق دادنی نیست گرفتنی است.

او طلب کند نمی دهد و صاحق حق مراد آنکه کسی حق دیگري را بدون اینکه :به قول شاعر. باید خود حقش را طلب کند واال به فراموشی سپرده می شود

به هر که هر چه دهی نام آن مبر صائب که حق خود طلبیدن کم از گدایی نیست )صائب، کلیات(

.حق گرفتنی است نه دادنی •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 22: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Hak yerini bular. Halkı kandırabilrsin ,ama halik'ı asla. Hangi telden çaldığı belli değil. Haram malın bereketi olmaz. Hatadan dönmemk hatadır. Hatasız kul olmaz.

ü حق جایش را پیدا می کند. به قول . ن نمی رود و صاحب حق به حقش می رسدمنظور آن است که حق از بی

:شاعر تا به درگاه تو آمد از عرب شاه عرب رایت اقبال او بر گنبد اخضر رسید

خدمت تو هست حق و دولت او حقور است شکر یزدان را که اکنون حق سوي حقور رسید

)معزي( .حق به حقدار می رسد •ü خلق را می توانی بفریبی، اما خالق را هرگز!

مراد آنکه نباید با لطایف الحیل و تظاهر مردم را فریب داد که خداوند بر نیات .افراد آگاه است و افراد فریبنده را سزا می دهد

.اگر خلق را بفریبی خالق را نتوانی فریفت •ü می زند) تار(معلوم نیست که از کدام رشته.

و غالباً تغییر متلون است. مقصود آنکه غرض، برنامه و خواسته اش روشن نیست .رأي می دهد، بهانه جوست و همیشه اعتراض می کند

.آدم نمی داند به کدام سازش بر قصد •ü مال حرام برکت ندارد.

آنکه مال حرامی را به دست می آورد، به دلیل بی مباالتی در مصرف آن، سبب .اتالف و از بین رفتن آن می شود

ه حرام رفت؛ باد آورده را باد مال حرام برکت ندارد؛ مال حرام بود به را • .می برد

ü از خطا برنگشتن، خطاست. مقصود آنکه اگر خطایی مرتکب می شوي، باید از ادامۀ آن دست برداري و اشتباه

.است که خطا را ادامه دهی، هر چند که پشیمان شده باشیچون خطایی از تو سر زد در . (از خطا نادم نگردیدن خطاي دیگر است •

.صائب ) زپشیمانی گریü بندة بی خطا وجود ندارد.

مقصود آنکه کسی که کار می کند دچار اشتباه می شود به شرطی که عمدي :به قول شاعر. نباشد

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 23: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Haya imandandır. Hay'dan gelen hu'ya gider. Hayırli işi geriye bırakma.

ناکرده گناه در جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرد چون زیست بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی )خیام(پس فرق میان من و تو چیست بگو

.خطاست؛ االنسان محل السهو و النسیانانسان جایزال •ü حیا از ایمان است.

آنکه حیا ندارد از . حیا از شروط ایمان است. یعنی انسان بی حیا ایمان نیز ندارد .گفتن و انجام اموري که نباید گفته یا انجام شود با کی ندارد

شرم از اثر عقل و اصل دین است دین نیست تو را اگر تو راحیا نیست

)ییسنا( هر که او از گذشته یاد کند با دل خود بشرم داد کند

شوم دل را شکسته دارد و تن شرم بستاندت زما و زمن

هر که را شرم کرد از او دوري بدرد پرده هاي مستوري

شرم باشد به الف نگرایی به حدیث گزاف نگرایی

مرد را شرم سرخ روي کند خلق را خوب خلق و خوي کند

.مان است؛ حیا از حصار ایمان است؛ الحیاء من االیمانحیا از ای •ü آنچه از هاي آمده به هوي رود.

یعنی مالی که بدون زحمت حاصل شده، به راحتی از دست می رود و یا مالی که .از راه حرام به دست آمده در همان راه مصرف می شود

یا شاهد پول حرام یا خرج شراب شور می شود . باد آورده را باد می برد • .کور

ü کار خیر را به عقب نیانداز. .یعنی کار خیر را باید بدون تأخیر و در زمان خود انجام داد

خیري کن اي فالن و غنیمت شمار عمر زان پیشتر که بانگ بر آید فالن نماند

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 24: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Hedye atın dişine bakılmaz. Hekim kim ,başına gelen. Hem çalyor ,hem oynuyor. Hem ziyaret hem ticaret. Her aşın kaşığı. Her başın bir derdi var.

)سعدي(در کار خیر حاجت استخاره نیست؛ خیرالخیر ماکان عاجله؛ خیر تأخیر •

)اوحدي. (ه خیر دریابدبرنمی تابد خنک آنکس کü اسب پیشکشی به دندانش نگاه نکنند.

یعنی هنگامی که از کسی هدیه اي می گیري، نباید به ارزش و کم و کیف آن .برسی .دندان اسب پیشکشی را نه بینند؛ دندان اسب پیشکشی را نشمارند •ü طیب آنکه به سر خود آمده باشد.

مریض است مرض خود را بهتر از پزشک آنکه. مراد آنکه تجربه از علم باالتر است .تشخیص می دهد

آن است که سر خودش آمده باشد؛ ضرب خورده جراح ) طیب ( حکیم • .است

ü هم می نوازد و هم می خواند. .هم تصمیم می گیرد و هم اجرا می کند. یعنی همه کاره است

.هم می خواند و هم می نوازد • هم زیارت هم تجارت •

.مختلف منظور را تأمین می کند مقصود آنکه از دو نظر دل خواست شدن سویی جان نیز روان با او

)کمال خجند، دیوان(تا تو زنظر رفتی هم این شد و هم آن شد ود هم کباب میانجی چنان کن براي صواب که هم سیخ بر جا ب

هم زیارت هم تجارت؛ هم خرما هم ثواب؛ هم فال هم تماشا؛ هم سیاحت و • .هم تجارت

ü شق هر آشیقا کنایه از کسی است که در هر کاري دخالت ورزد؛ آدم فضول؛ آنکه در کار

.غیرمربوط به خود مداخله کند بدون اینکه از او خواسته شود . نخود همه آش •ü هر سري دردي دارد.

.مقصود آنکه هیچ کس آسوده خاطر نیست بلکه به نحوي در گیر است .هر سري را سودایی است •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 25: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Her derdin dermanı vardır. Her gecenin bir gündüzü vardır. Her inişin bir yokuşu vardır.

ü نی داردهر دردي درما. .یعنی هر مشکلی راه حلی دارد و باید چاره آن را جست

.هر دردي را درمانی است؛ هر دردي را درمانی مقرر است • مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود

ü هر شبی روزي دارد. کنایه از آن است که تیره روزیها و مشکالت همیشگی نیست بلکه روزي از بین

.ادکامی به انسان رو می آوردمی رود و ش در نومیدي بسی امید است پایان شب سیه سپید است

از پس ظلمت دو صد خورشیدهاست بعد نومیدي بسی امیدهاست )مولوي(

از پی هر گریه آخر خندهایست مرد آخر بین مبارك بنده ایست )مولوي(

خدا اگر زحکمت ببندد دري زحکمت گشاید در دیگري )مکی(

وز چون چشمه رخشان شود شود ر جهان چون نگین بد خشان شود

)فردوسی( پس از تیرگی روشنی گیرد آب

برآید پس از تیره شب آفتاب )اسدي(

.پایان شب سیه سپید است؛ روز آید ارچه درازست شب •ü هر نشیبی فرازي دارد.

ندارد مراد آنست که انسان باید امیدوار باشد و بداند که سرازیریهاي زندگه دوامی .و روزي بر طرف می شود

گردو روزي چرخ دوران بر مراد تو نگشت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 26: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Her şey aslına rücu eder. Her şeyi bilen hiç bir şey bilmez. Her şey yerinde güzel. Her yolun bir sonu var. Hızlı giden tez yorulur.

)حافظ(هر پستی یک بلندي دارد؛ هر سرازیري سر باالیی دارد؛ هر نشیبی را فرازي •

.در پی استü هر چیزي به اصلش رجوع می کند.

.بر می گردد یعنی هر چیزي به اساس و مبدأ و اصل خود .باز گردد به اصل هر چیز؛ کُلّ شیء یرجع الی اصله •ü آنکه همه چیز داند، هیچ چیز نداند.

مقصود آن است که هیچ شخصی نمی تواند در همه زمینه ها تخصص و آگاهی و تجربه داشته باشد و آنکه ادعا می کند همه چیز را می داند در واقع هیچ چیز را

.نمی داندشه کم مایه می شود؛ همه فن حریف؛ همه چیز را همگان دانند؛ آدم هزار پی •

.همه دان جز خداي نیستü هر چیزي به جاي خویش زیباست .

.یعنی هر چیزي به جاي و به وقت خویش خوب است هر چیز که هست آنچنان می باید

آن چیز که آنچنان نمی باید نیست )خواجه نصیرالدین طوسی(

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست (کوستهر چیزي به جاي خویش نی • شیخ محمود شبستري...) که

.هر راهی را پایانی است •ü آنکه تند رود، زود خسته شود.

.عجله کار شیطان است. یعنی باید کارها را با آرامش، دقت و حوصله انجام داد صبر در کارها چه نیک و چه بد

از عالمات بخردي باشد )ابن یمین، دیوان(

آرد آرزو را نه شتاب صبر صبر کن واهللا اعلم بالصواب

)مولوي، مثنوي( کس کو میانه گزیند ز کار

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 27: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Hiç kimse benim ayranım ekşi demez. Hiç yoktan iyidir. İ İçmeden sarhoş. İğne atacak yer yok.

پسند آیدش گردش روزگار ز کار زمانه میانه گزین

چو خواهی که یابی زخلق آفرین چو خواهش ز اندازه بیرون شود

از آن آرزو دل پر از خون شود هزینه چنان کن که بایدت کرد

اند و نباید فشردنباید فش )فردوسی، شاهنامه(

.اندازه نگهدار که اندازه نکوست؛ هر آنکو زود راند زود ماند • .کس نگوید که دوغ من ترش است •

مقصود آن است که هیچ کس عیب و ایراد مالش را قبول نمی کند و یا کار .خود را ناقص نمی داند

ü هیچی به از عدم است. .ور که باز بهتر از عدم محض استیعنی هر چه می توانی به دست آ

.کاچی به از هیچی است؛ وجود ناقص به از عدم صرف است •I

.نخورده مست است • .منظور آن است که هنوز علتی براي این خوشحالی وجود ندارد

در مجلس دهر ساز مستی بسته است نه چنگ به قانون و دف بر دست است

رندان همه ترك می پرستی کردند شهر که بی می مست است جز محتسب

)شاه شجاع( .جاي سوزن انداختن نیست •

.یعنی همه مجلس یا محل انباشته از مردم است .و نیز جاي ارزن نیست؛ سگ صاحبش را نمی شناسد؛ گربه را مجال گذر نیست

کس از مرد در شهر و از زن نماند در آن بتکده جاي ارزن نماند )سعدي(

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 28: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

İki arada bir derde kalmak. İki ayağını bir papuca koymak. İki elin kanda olsa bile durma. İki karpuz bir koltuğa sığmaz. İki kere iki dört eder. İnsaf dinin yarısı.

میان زمین و آسمان ماندن • .عنی درتصمیم گیري مردد بودنی

.و نیز سر دو راهی گیر کردن دو پا را در یک کفش کردن •

یعنی سماجت و ابرام در خواهشی کردنü اگر حتی دو دستت در خون باشد، درنگ مکن

.یعنی عجله کن و به نزد من بیا هر چند که آمادگی نداشته باشیار؛ اگر شب است آب در دست داري مخور؛ گل به دست داري مبوي؛ سرمخ •

.روز را مپايü دو هندوانه در یک بغل نمی گنجد.

.مراد آن است که در آن واحد نمی توان به چند کار مختلف مشغول شدبا یک دست دو هندوانه نمی شود برداشت؛ به یک دل نتوان دو دلبر داشت؛ •

.کس بر نداشته است به دستی دو خربزه؛ یا خدا می شود یا خرما اند که سازد دو کار نه یک کس تو

که آن را پسندند ارباب هوش دو کس نیز در یک عمل ضایعند

که دیگ شراکت نیاید بجوش )اخالق محسنی(

دو دو تا چهارتاست • .یعنی موضوع کامالً بدیهی و واضح است و نیازي به اندیشیدن و بحث نیست

انصاف نصف ایمان است؛ االنصاف نصف االیمان • بوداگر دادگر ضد بیکس

ورا راستی پاسبان بس بود مکن اي برادر به بیداد راي که بیداد را نیست باداد پاي فریدون فرخ فرشته نبود

زمشک و زعنبر سرشته نبود به داد ودهش یافت این نیکویی )فردوسی( تو داد و دهش کن فریدون تویی همه داد کن تو به گیتی درون

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 29: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

İnsan dünyaya bir kez gelir. İnsan insan olmalı. İnsan kendi hatasını görmez. İnsan ne çekerse dilinden çeker.

)فردوسی(که از داد هرگز نشد کس نگون مبادت به جز داد کاري دگر )اسدي( به از وي مدان یادگاري دگر

ü آدم یک بار به دنیا می آید. این اشاره به کسانی است کخ توجهی به پایدار نبودن دنیا و پا به عرصه وجود گذاردن

.دردوره حیات باید از لذات دنیا متمتع شد.خود ندارند .عمر دوبارهآدم دو بار به دنیا نمی آید، خدا کی می دهد • )چوب صندل بو ندارد هیزم است( آدمی را آدمیت الزم است •

مقصود آن است که انسان رفتار خوب وانسانی با دیگران داشته باشد و از هر آنچه به .مقتضاي آدمیت نیست پرهیز کند

ü انسان خطاي خودرا نبیند. درمقابل این .دمراد آنکه انسان غافل است و به اشتباهات خود درزندگی توجه نمی کن

االنسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره ؛یعنی انسان به : مثل قرآن تاکید می کند .خود بینا وآگاه است، اگر بهانه هاي خویش به یک سو نهد

آدمی به عیب خویش نابینا بود، کیمیاي سعادت •ü آدم هرچه بیند از زبانش است.

نسان با سخن گفتن براي خود درد سر ا.یعنی منشا مصیبت ها ومشکالت از زبان است .ایجاد می کند

بالي آدمی باشد زبانش )ناصر خسرو، دیوان(که در وي بسته شود سود وزیانش

اگر پاي دردامن آري چو کوه سرت زاسمان بگذرد درشکوه زبان درکش اي مرد بسیار دان )سعدي(که فردا قلم نیست بر بی زبان

ن جان استجان است وزبان است وزبان دشم )مسعود سعد، دیوان( گر جانت به کار است نگهدار زبان را زبان را بپاي از بد اندیش و دوست )اسعدي، گرشاسپنامه(که نزدیک تر دشمن سرت اوست زبان بند کن تا سر آري به سر زبان خشک به تا گلو گاه تر

زبان را نگه دار و درکام خویش

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 30: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

İnsanoğlu çi süt emmiştir. İnsan ümitle yaşar. İpin ucunu kaçırmak. İsmi var cismi yok.

)نظامی ، شرفنامه( نفس بر مزن جز به هنگام خویش ندانی که آتش زبان است وبس به آبی توان کشتنش در نفس بهایم خموشند وگویا بشر

زبان بسته بهتر که گویا به شر به نطق است و عقل آدمیزاده فاش )سعدي ، بوستان( چو طوطی سخنگوي نادان مباش

.آدمی از زبان خود به بالست • .ده شیر خام خورده استآدمیزا •

.یعنی هرگونه خطایی از آدمی می تواند سر بزند آرزوهایی که دل در دیگ فکرت می پزد

)صائب(چون نباشد خام شیر خام آدم خورده است وما ابري نفسی وما ازکیها

)سعدي(که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است .انسان به امید زنده است •

.رنهایت بدبختی با امید وصول به سعادتی شاد وخرسند باشدیعنی مرد ممکن است د اگر امید زنجوري نماید زنومیدي بسی نومید آید

امید خلق برآور چنان که بتوانی به حکم آنکه تورا هم امید مغفرت است

که گر زپاي درآیی بدانی این معنی )سعدي(که دستگیري درماندگان چه مصلحت است

. ؛ یعنی از رحت خدا نومید نشویدالتقنطوا من رحمه اهللا .سر رشته را گم کردن •

.یعنی سردرگم شدن، گیج شدن، سررشته از دست رفتن، عنان چیزي از دست رفتن دراین پرده یک رشته بیکار نیست سر رشته بر کس پدیدار نیست که داند که فردا چه خواهد رسید

)نظامی ، شرفنامه( زدیده که خواهد شدن ناپدید ü مش هست، جسمش نیستاس.

.منظور آن است که از او دیگر اثري نیست

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 31: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

İsraf haramdır. İşin içinde iş var. İş işten geçtikten sonra pişmanlık para etmez. İte atsan yemez. İt iti ısırmaz.

.نامش هست نشانش نیست • .اسراف حرام است •

، ال تسرفوا ان اهللا الیحب )29اسرا، ( ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین : نظیر )142، آیه 6سوره (المسرفین

چودخلت نیست خرج آهسته تر کن که می گویند مالحان سرودي

ان به کوهستان نبارداگر بار )سعدي، گلستان(به سالی دجله گردد خشک رودي

قناعت توانگر کند مرد را )سعدي، بوستان(خبر کن حریص جهان گرد را

ü کاري تو کار است. .این صورت باطن دگرگون دارد.مراد آن است که حیله وفریبی درکار است

.زیر کاسه نیم کاسه اي است •ü ،پشیمانی پشیزي نمی ارزد بعد از کار از کار گذشتن.

یعنی باید توجه داشت که اشتباهی صورت نگیرد وگرنه پشیمانی بعد از آن فایده .اي ندارد

پشیمانی از یک کرده کار بس )ابوشکور بلخی(هالهل دوباره نخورده است کس مکن بد که چون کردي وکار بود

)اسدي، گرشاسپنامه( پشیمانی از پس نداردت سود م و چنان گشتمنظري کرد

)امیر خسرو( که پشیمان شدم زکرده خویش هر آنکس که راند سخن بر گزاف

بود بر سر انجمن مرد الف به گاهی که تنها شود در نهفت

)فردوسی(پشیمان شود زان سخن ها که گفت ü جلو سگ بیاندازي، نمی خورد.

.کنایه از غیر قابل خوردن و نامناسب بودن چیزي است .یزد سگ نمی خوردروي نان بر •ü سگ سگ را گاز نمی گیرد.

.کنایه از رعایت احترام درمیان اعضاي گروه

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 32: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

İyilik eden iyilik bulur. İyilik kaybolmaz. İyilik unutulmaz. İyilik yap, denize at. K Kabığı birinin başında patlamak. Kadere boyun eğmek.

گرگ گرگ را نمی خورد، اسب واستر به هم لگد نزنند، گوشت گرگ به گرگ • .حرام است

گرگ درنده ندرد دربیابان گرگ را گر همی دعوي کنی درمردمی مردم مدر جز کم آزاري نباشد مردمی گر مردمی

)ناصر خسرو(بیازاري مردم آیا نیستی مردم مگرچون ü آنکه خوبی کند خوبی بیند.

.یعنی اگر به کسی خوبی کنی ، درمقابل خوبی خواهی دید .هل جزاء االحسان االاالحسان یعنی جزاي نیکی غیر از نیکی است

بد مکن اي عزیز ونیک اندیش تانیابی جزاي خود خواري

حضرت حق کجاشود راضی )نعمت اهللا ولی، دیوان(بنده اش بیازاري که دل .خوبی گم نشود • .نیکی فراموش نشود • )سعدي(تو نیکی می کن ودردجله انداز •

که ایزد دربیابانت دهد باز بسی جاي ها گفته اند این سخن )اسدي ،گرشاسبنامه(که کن نیکی وبه جیحون فکن

ك کدو را سر کسی شکستن

ی ، همه تقصیر ها را به گردن او انداختنیعنی با وجود بی گناهی کس کاسه وکوسه را به سر کسی شکستن • دربرابر قضا وقدر سر تسلیم فرود آوردن •

یعنی با آنچه که باید انجام شود یا اتفاق افتد، مخالفت نکردن ،تسلیم قضا وقدر شدن، .اعتقاد به اینکه اتفاقات به قضا وقدر مربوط است

زچزخ آید قضا نزکام مردم )فخرالدین اسعد گرگانی ، ویس ورامین( ازیرا بنده آمد نام مردم

مرادي گر زگیتی هست خوش باش )امیر خسرو، شیرین وخسرو(وگر نبود قضارابارکش باش

قضاقضاست وشاهد درست ،قاضی عدل

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 33: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Kalem kılıçtan keskindir. Kalpten kalbe yol vardır. Kanı kanla yıkamazlar. Kanlı bıçaklı olmak.

)عمعق بخاري، دیوان. (تورا بدانچه قضا اقتضا نمود رضاست قضا گر برتوراند مهربانی

قضاي آسمانی نباشد جز ü قلم ازشمشیر برنده تر است.

.یعنی قلم نوشته داراي نفوذ وتاثیر زیاد است نیاد آنکه زنوك قلم پدیدآید زذوالفقار علی و زتیغ رستم زر

قلم بساعتی آن کارها تواند کرد که عاجز آید زان کارها قضا وقدر

بناي ملک به تیغ وقلم کنند قوي )فرخی( وه وخطر بدین دوچیز بود ملک را شک قلم گفتا که من شاه جهانم قلمزن را به دولت می رسانم

.قلم برابر تیغ است بلکه فاضلتر، قلم طبیب سخن است • .ازدل به دل راه است، دل به دل راه دارد •

یعنی اگر محبتی نسبت به دیگري احساس می کنی که درآن شائبه اي وجود ندارد .صمیم قلب دوست دارد،بدان که متقابال او هم ترا از

بدان هرکه او آگاه باشد )اوحدي، دیوان( که دلها را به دلها راه باشد موج می زد بردلش عفو گنه )مولوي(که زهر دل تا دل آمد روزنه

درحدیث آمده است کز دل دوست )تاج الدین آبی(به دل دوست رهگذر باشد

دل را به دل رهی است در این گنبد سپهر کینه واز سوي مهر مهر از سوي .خون را به خون نشویند •

مراد آنکه انتقام گرفتن وتالفی کردن صحیح نیست وگذشت و بخشش نتیجه بهتري .نباید بدي را با بدي جواب داد.می دهد

خواهی که به اشک خون دل پاك کنی )سلمان ساوجی( سودت ندهد که خون به خون می شویی

کاردو خون بودن •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 34: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Kapını kitli tut,komşunu hırsız tutma. Karahaber tez duyulur. Kasap mal derdinde ,koyun can derdinde. Kedi ciğere ulaşmamış ,murdar demiş. Kelin ilacı olsa başına sürer. Kendi dikip kendi giyiyor. Kendi düşen ağlamaz.

.رگی روابط ودشمنی استکنایه از تی .درخانه ات را ببند، همسایه را دزد مکن •

یعنی براي اجتناب از بدگمانی نسبت به نزدیکان بایددرحفظ مال نهایت مراقبت را به نیز، پاي مرغت را ببند ، همسایه ات رادزد مکن، مال خودرا محکم نگهدار . عمل آورد

.آشناستوهمسایه را دزد مکن، خرت بسته به گرچه دزد ü خبر بد زود به گوش می رسد. .خبر بد پنهان نمی ماند، خبر بد زود می رسد •

به مادر یکی نامه فرمود وگفت )فردوسی(که آگاهی مرگ نتوان نهفت

ü قصاب را غم مال است وگوسفند را غم جان. یعنی هرکس به فکر تامین منافع بیشتر خوداست وتوجهی به سود وزیان دیگران

.نداردب درفکر نان است وگوسفند دراندیشه جان، قصاب را غم پیه است قصا •

وگوسفند را غم جان

ü مرداراست: گربه دستش به جگر نرسید ، گفت.

کنایه از هنگامی است که ازچیزي محرومیم وبه دلیل ناموجهی خودرا قانع می .کنیم که آن چیز اصوال بد است وبه درد نمی خورد

.گندیده است: فتگربه دستش به گوشت نرسید، گ •

ü کل اگر دوا داشت، به سر خود می مالید.

کنایه از کسی است که براي دیگران راه حل نشان می دهد، اما ازحل مشکل خود .عاجز است

.کل اگر طبیب بودي سر خود دوا نمودي •

ü خودش می دوزد وخودش می پوشد.

.یعنی خودش تصمیم می گیرد واجرا می کند .دوزدخودش می برد وخودش می •

ü آنکه خود افتاده ، نمی گرید.

مقصود آن است که کسی که خود سبب ضرریا اتفاق ناخوشایندي شده باید آن را .تحمل کند

شنیدم که می گفت وخوش می گریست )سعدي(که اي نفس خود کرده را چاره چیست

آتش به دو دست خویش درخرمن خویش

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 35: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Kendisi yok ama allah'ı var. Kılıç kınını kesmez. Kısasa kısas. Kızım sana söylüyorum,gelinim sen anla. Kim kime.

من خود زده ام چه ناله از دشمن خویش ش زجانم که نشایدکنون آت

)ویس ورامین(کنون خود کرده را درمان که داند خود افتاده نگرید،خود کرده را تدبیر نیست، خود کرده را چه درمان،خود •

.کشته را تعزیت نمی دارند، خودم کردم که لعنت بر خودم باد

.خودش نیست خدایش هست •

اید انصاف را رعایت کرد کنایه از آن است که درزمان نظر دادن درمورد شخص غایب ب .واگر بدي هاي او نقل می شود خوبی هایش نیز گفته شود

ü شمشیر غالفش را نمی برد.

یعنی کسی طرفداري از دیگري را که به هر سببی وابسته به اوست رها نمی .نزدیکان ودوستان به یکدیگر زیان واسیب نمی رسانند.کند

کی تراشد تیغ دسته خویش را )مولوي(پار این ریش رارو به جراحی س

.چاقو دسته خویش را نبرد، کارد دسته خودرا نبرد •

ü قصاص درمقابل قصاص.

.یعنی حاصل بدي ، بدي است وسزاي درشتی و خشونت ،خشونت استجواب هاي هوي است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است، جواب زوررا زور می •

.دهد

با بدان بد باش وبا نیکان نکو وجاي خار خارجاي گل گل باش

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاري بود بر گوسفندان

نکویی با بدان کردن چنان است که بدکردن به جاي نیک مردان

سررشته میزان عدالت مده از دست زنهار که با هرکه گران است گران باش

.دختر به تو می گویم ،عروس تو بشتو •

ه طور غیر مستقیم می دهند تا دیگري مقصود آنست که گاهی دستور وپند واندرز را ب .را متوجه کنند ونیز، دربه تو می گویم دیوار تو بشنو

.کی به کیه، کسی به کسی نیست •

.کسی به فکر کسی نیست، کسی به فکر انجام وظیفه نیست.یعنی هرج ومرج است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 36: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Komşuluk kardeşlikten ileridir. Korktuğum başıma geldi. Korku ölümün kardeşidir. Koynunda yılan beslemek. Köpeği salıp , taşları bağlamışlar. Kör köru arar ,su çukuru. Kul hatasız olmaz. Kurttan çoban olmaz.

ü همسایگی از برادر ي نزدیک تر است.

این مثل معموال درزمانی .حتی هاستکنایه از اهمیت همسایه درزمان سختی ها ونارا .که همسایه اي نزد همسایه دیگر باشد گفته می شود

.آمد به سرم از آنچه می ترسیدم •

کنایه از آنست که انسان نسبت به موضوعی نگران واندیشناك باشد وهمان مسئله .اتفاق افتد ونیز ،ازهرچه بدم آمد سرم آمد، فغان کز هرچه ترسیدم رسیدم

.ر مرگ استترس براد •

.کنایه از آن است که باید در کارها جرات وشهامت داشت ونترسید •

زترسنده مردم برآید هالك نه دانا شود شاه با ترس وباك

.مار در آستین پروردن •

.کنایه از یاري کردن آدم بدذات و ناسپاس .سگ را گشوده و سنگ را بسته اند •

.یعنی راه هاي نجات را بسته اند

آب گودال را.وید کور کور می ج •

مقصود آن است که هرکسی به دنبال کسی است که با او تناسب ،همفکري وتجانس .بیشتري دارد

کبوتر با کبوتر باز با باز )نظامی(کند همجنس با همجنس پرواز با کبوتر بازکی شد هم نفس

)مولوي(کی شود همراز عنقا با مگس ü بنده بدون خطا نباشد.

ن وقتی کاري را انجام می دهد ممکن است خطا کند ویا منظور آن است که انساانسان درزندگی خود اشتباه می کند ونباید از انسان توقع داشت که مثل معصوم

.باشد پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت )حافظ( آفرین بر نظر پاك خطاپوشش باد

، انسان جایز الخطاست،االنسان محل السهو والنسیان، مرد بی عیب نباشد • .آدمی معصوم نتواند بود

.ازگرگ شبانی نیاید •

ونیز گرگ را چه به . کنایه از آن است که نباید به افراد غیر امین اعتماد کرد •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 37: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Kurunun yanında yaş da yanar. Kuştan korkan darı ekmez. Kuzuyu kurda teslim etmek. Küçükten hata,büyükten af .

.گله داري، از دیو مهربانی نیاید، ازکور دیدبانی نیاید

اگر هرگز زگرگ آید شبانی زتو اید وفا ومهربانی

.تر وخشک با هم بسوزند •

ه به خاطر بدي دیگري شخص بی گناهی نیز متضر شود یا کیفر کنایه آز آن است ک .بیندü آنکه از پرنده ترسد،ارزن نکارد.

کنایه از آن است که براي عدم وقوع حادثه اي باید دقت واحتیاط داشت و از آنچه .مایه نگرانی را فراهم آورد پرهیز کرد

.کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگاه ندارد •

ü سلیم کردنبره را به گرگ ت.

.یعنی اعتماد به آنکه غیر قابل اعتماد باشد، اطمینان به کسی که امین نیستگوسفندرا به گرگ سپردن،گوشت را به گربه سپردن،پیه به گربه سپردن،کاال •

.به دزد سپردن، میش را به گرگ سپردن ،مرغ را به شغال سپردن

ü خطا از کوچک تر، بخشش از بزرگ تر.

مکن است از کوچکتران خطا سرزند اما بزرگان هم باید از خطاي مقصود آن است که م .عفو کار بزرگان است. آنان بگذرند

گناه از کوچک است وبخشش از بزرگ، ازخردان خطا از بزرگان عطا،زکهتر • .پرستش زمهتر نوازش

ناکرده گناه درجهان کیست بگو آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو

دهی من بد کنم و تو بد مکافات پس فرق میان من وتوچیست بگو یارب تو کریمی و کریمی کرمست عاصی زچه رو برون زباغ ارمست با طاعتم ار عفو کنی نیست کرم )خیام. (با معصیتم اگر ببخشی کرم است

گناهم نیست اندر عشق و گر هست )اوحدي(گناه ازبنده وبخشیدن از تو

وگر دارم گناه آن دل رحیم است سم قدیم استگناه آدمی ر

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 38: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

L Laf lafı açar. M Memur mezurdur.

چه غم که طاعت ما کم گناه ما بیش است که نیست درنظر او کم وزیادت ما

L ü آورد(سخن سخن بازکند.(

مراد آن است که غیر قابل جتناب است که سخن سخن دیگر را به دنبال نداشته .پس هرحرفی را نباید بر زبان آورد.باشد

سخنگو چون سخن بی خود نگوید .گویداگر جز بد نگوید بد ن

سخن باید که با معیار باشد )نظامی،خسرو وشیرین(که پرگفتن خران را بار باشد

سخن همچو قفل است وپاسخ کلید به پاسخ بداز نیک آید پدید

زگیتی دوچیز است جاوید وبس دگر هرچه باشد نماند به کس سخن گفتن نغز وکردار نیک

بماند چنان تا جهان است ریگ ه گويسخن پیش فرهنگیان سخت به هر کس نوازنده وتازه روي سخن چون برابر شود با خرد

)شاهنامه فردوسی( روام سراینده رامش برد میان دو کس جنگ چون آتش است )بوستان سعدي(سخن چین بد بخت هیزم کش است

سخن از سخن خیزد، حرف حرف می آورد،الکالم یجر الکالم، سخن از سخن • .شکافد، سخن سخن آورد

M ور معذور است، المامور ماذورمام •

کنایه آز آن است که اگر کسی درمقام آمر وتصمیم گیر نباشد وتنها اوامر دیگري را چرا که .این مثل به لحاظ حقوقی قابل بحث است. اجرا کند عتاب به او بی مورد است

انسان ها به هرحال مسئول اعمال خویشند ونمی توان به استناد مامور ومجري بودن به ویژه درجرایم کیفري سنگین هنگاهی که آمر غیر .خود سلب مسئولیت کرداز

در حقوق اداري وضعیت تا حدودي .قانونی باشد یا آمر قانونی دستور غیر قانونی بدهد

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 39: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Meyveli ağaç başını yere eğer. Misafir kısmetile gelir.

متفاوت است به این معنا که کارمند مادون درصورت اصرار مافوق موظف به اجراي تدا با دستور شفاهی یا کتبی آمر دستور غیر قانونی وي است مشروط بر اینکه اب

.مخالفت ورزد وسپس آمر مذکور کتبا به اجراي ماموربه دستور مجدد دهد، فرستنده پرخشم ومن بی گناه ) 99سوره مائده آیه (ونیز ، ما علی الرسول اال البالغ

)فردوسی(درخت هرچه شود سرش فروتر می آید، درخت هرچه پربارتر سرش خمیده •

.بیش شود شاخ فرود آرد سرتر،بار چون

کنایه از آن است که آنکه علم بیشتر دارد انتظار می رود که فروتنی وتواضعش نیز .بیشتر شود

تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به سر اندر اندازدت تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پرمیوه بر زمین بزرگان نکردند درخود نگاه

)عدي،بوستانس(خدا بینی از خویش بین مخواه کسی کو فروتن تر وراد تر )فردوسی(دل دوستانش از او شادتر از تواضع گرامیت سازند )مکتبی(وز تکبر به خاك اندازند

)64آیه 35سوره (وعباد الرحمن الذین یمشون علی االرض هونا ü میهمان با قسمتش می آید.

زیرا که .مان نوازي نکردمراد آن است که نباید به خاطر ترس از فقر وکاهش مال میه .خداوند به کسی که میهمان دوست باشد بیشتر روزي می دهد

میهمان منی تو اي سره مرد )نظامی ، هفت پیکر(میهمان را عزیز باید کرد

گر به جان فرمان دهی فرمان برم آمدي ناخوانده بی فرمان مشو از بن دندان به دندان مزد تو

)خاقانی، دیوان(جان دهم جاي دگر مهمان مشو نیست آیین تکلف شیوه ارباب فقر

ü صائب ،کلیات( هرکه روزي از ما می خورد مهمان ماست(

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 40: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Misafir misafiri istemez, ev sahibi hiç birini. Mum dibine ışık vermez. Müflisten akça taleb edilmez. Mülkün temeli adalettir.

.میهمان مهمان را نخواهد،صاحب خانه هیچ یکی را

منظور آن آست که وجود کسی باعث زحمت دیگري است درحالی که نفر اصلی .راغب به مفارقت هردوست

گوارا کنبه روي تازه نان خشک را بر خود )صائب ، کلیات( که مهمان از فضولی بار صاحب خانه می گردد

!مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحب خانه هردورا •

ü شمع به ته خود روشنایی نمی دهد.

.مراد آن است که نزدیکان از سود وبهره علم یا مال خود بی بهره مانند تیره روزي الزم طبع بلند افتاده است

)صائب(چون تواند داشتن روشن چراغ پاي خودراپاي شمع تاریک است، پاي چراغ تاریک است، چراغ به پاي خود روشنایی •

.ندهد، کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد

ü از مفلس پشیزي طلب نشود.

منظور آن است که مفلس چیزي ندارد که ازوي مطالبه شود؛ باید مفلس را رعایت .از تعرض حاکم و دادخواهان استکرد؛ مفلس بی تقصیر مصون

زدیم درخم زلف گره گشاي تو چنگ که مفلسیم ونداریم هیچ دستاویز

المفلس فی امان اهللا، ازبرهنه پوستین چون برکنی، از برهنه کی توان بردن • .گرو،ازده ویران که ستاند خراج

ü اساس ملک عدالت است.

یتی که درآن عدالت رعایت حاکم.مراد آنکه شالوده حکومت رعاي عدل وانصاف استدولت براي این به وجود . مبناي مملکت دار ي عدل است.نشود از اساس متزلزل باشد

آید که عدالت وانصاف را رعایت کند ومردم با عدالت حکومت می تواند آرامش،رفاه و .بنیان مردم ساالري رعایت حقوق مردم است.امنیت داشته باشد

ستاز آن بهره ورتر در افاق کی که درحکمرانی به انصاف زیست

رعیت نباید به بیداد کشت که مر سلطنت را پناهند وپشت

مروت نباشد بدي با کسی )سعدي،بوستان(کزو نیکویی دیده باشی بسی

شرع است اساس انبیایی

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 41: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

N Ne arab'ın yüzü,ne şam'ın şekeri. Ne doğrasan aşına, o gelir kaşığına. Ne edersin onu biçersin.

عدل است امانت خدایی کز هرچه به کارگاه دینی است

)نخاقانی، تحفه العراقی(ازعدل دراز عمرتر نیست عدل را یار خویش کن رستی ورنه پیمان وعهد بشکستی عدل ورز وگرد ظلم مگرد

)حدیقه الحقیقه) سنایی(ظلم از این مملکت بر آرد گرد اگر دادگر باشی اي شهریار نمانی ونامت بود یادگار

اگر دادگر چند بیکس بود )فردوسی(ورا راستی پاسبان بس بود

.سنایی) را عقل قهرمان باشدشرع (ملک را عدل پاسبان باشد •

N ü نه دیدار عرب نه شکر شام

آنکه نه عطا،بخشش وبهره اي از کسی خواهد ونه دیدارش را،عطایش را به لقایش می .بخشد نه شیر شتر نه دیدار عرب،نه شهد عسل نه نیش زنبور •

طلب مکن زلئیمان نواي عیش وطرب که آن طرب به جفاي طلب نمی ارزد

ر تشنگان بادیه راخوش است شیر شت )نقل از حاشیه خطی احیا العلوم( ولی به دیدن روي عرب نمی ارزد اگر نه کعبه بدي درعرب چه کار مرا

)خاقانی(که نیست درعجم امروز کس قرینه من نه خیزاب دریا نه خوشاب در نه دیدار تازي نه شیر شتر

ü هرچه به آشش بریزي به قاشقش درآید.

ü ويهرچه کاري همان بدر.

ü هرچه کاري همان بدروي.

.مقصود آن است که نتیجه بدي بدي ونتیجه خوبی خوبی است، هرکسی آن درود )ازمکافات عمل غافل مشو(گندم از گندم بروید جو زجو •

عاقبت کار که کشت،کلوخ انداز را پاداش سنگ است، اگر بد کنی جز بد

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 42: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ne kadar çok olursa o kadar iyi. Ne kokar , ne bulaşır.

.ندروي

جز از بد نباشد مکافات بد )فردوسی(سزد چنین ازره داد دادن

نباید کرد مارا این همه بد )فخر الدین سعد، ویس ورامین(که بد را بد جزا باشد زموبد

بدین خواري مرنجان بی خودي را )امیر خسرو، خسرو وشیرین(مکافات است آر هربدي را

اگر بنیادتو بر نیک خویی است )امیر خسرو، خسرو وشیرین. مکافات نکویی هم نکویی است

جهان کوه است وفعل ما ندا این )مولوي، مثنوي( بازگردد این نداها را صدا

من نیک تو خواهم وتوخواهی بد من )خیام(تو نیک نبینی وبه من بد نرسد

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر )سعدي، گلستان(کاي نور چشم من به جز از کشته ندروي

جهان را نباید سپردن به بد )فردوسی، شاهنامه ( ی گمان بد رسد که بربد کنش ب

اگر بد کنی جز بدي ندروي )فردوسی( شبی درجهان شادمان نغنوي

هرچه بیشتر بهتر •

نه گند دارد نه بو •

آنکه نه بد باشد نه خوب وهیچ انتظاري را بر . کنایه آز آن است که بی خاصیت است .آورده نکندü هرجا حرکت است آن جا برکت است.

نباید بدون زحمت .که براي پیدا کردن روزي باید فعالیت وتالش کردمقصود آن است 53سوره ( لیس لالنسان اال ما سعی .وکار درانتظار رفاه و آسایش وزندگی خوب بود

.برکت با سعی است. یعنی سعی وکار منشا حق ،بهره مندي و درآمد است) 40آیه راه جستن زتو هدایت ازو )ییسنا(جهد کردن زتو عنایت ازو رزق هرچند بی گمان برسد

شرط عقل است جستن از درها

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 43: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ne şiş yansın ne kebab.

برو شیر درنده باش اي دغل نیانداز خود را چو روباه شل

نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد

گنج خواهی در طلب رنجی ببر )سعدي(خرمنی می بایدت تخمی بکار

سایه حق بر سر بنده بود جوینده یابنده بود عاقبت

هرکه رنجی دید گنجی شد پدید هرکه جدي کرد در جدي رسید اي مسیح خوش نفس چونی زرنج )مولوي(که نبود اندر جهان بی رنج گنج به کار اندرآ این چه پژمردگی است )نظامی(که پایان بی کاري افسردگی است به منزل رسید آنکه پوینده بود )فردوسی(بود بهی یافت آنکس که جوینده

ازتو حرکت از ما برکت، برکت در حرکت است، روزي به قدم است، روزي به •قدر همت هرکس مقدر است، رنج سخت کلید راحت است، رنج امروزیین آسودن فردایین بود وآسودن امروزیین رنج فردایین، جوینده یابنده

د تا دعا بود،خواستن توانستن است، ادعونی استجب لکم یعنی از من بخواهیوخواسته شمارا اجابت کنم، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ ،کار نشد ندارد، هرکه به امید همسایه نشست گرسنه خوابد، هرکه خوابست روزیش در آب است، هرکه جویا شد بیابد عاقبت، کار عار نیست،خواب خواب

هد، بیگاري به که می آورد، آدم گرسنه ایمان ندارد، آدم زنده زندگی می خوا .بیکاري، کوشش بیهوده به از خفتگی، رنج کشی تا به گنج رسی

نه سیخ بسوزد نه کباب •

.یعنی اگر غرامت وتاوانی است بر هردو به طور مساوي بخش شود گفته ناگفته کند از فتح باب

)مولوي(تا ازآن نه سیخ سوزد نه کباب بر دل پر آتشم تیري ز مژگا نت نشست

)ابن یمین(کن جان من نه سیخ بسوزد نه کباب آنچنان

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 44: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

O Ocağı kör. Ok yandan çıktı. Olmayacak iş yoktur.

ü نه از یار می گذرد نه از سر

.یعنی خواستار دو چیز متضاد استهم خدا را می خواهد هم خرما را ، گفتند خربزه می خواهی یا هندوانه گفت •

!هر دوانه

O ü اجاقش کور است.

.کنایه از آن است که فرزندي ندارد .تیر از کمان برفت •

.ز کار گذشت وبرگشت آن به وضع سابق ممکن نیستیعنی کار ا دلی از دست بیرون رفته سعدي

)سعدي، کلیات(نیاید باز تیررفته از شست بازآي که باز آید عمر شده حافظ

هرچند که ناید بازتیري که بشد از شستونیز، تیري که از کمان جست برنمی گردد،تیر از شست بشد، تیر بگذشته چون توان

.تیري که از شست رها شد برنمی گردد دریافت، مراگویند دل باز آر از آن ترك کمان ابرو

)ابن یمین(ولی تیري که جست از شست کی دیگر به شست آید گفتم که غمزه تو مرا کشت رحم کن

)ظهیر(گفتا کنون چه سود که تیر از کمان برفت .کارنشد ندارد •

خت نیز به مرحله عمل ونتیجه می منظور آن است که اگر انسان تالش کند کار ساین مثل به هنگام اصرار نسبت به انجام امر مشکلی .کار دشوار نیز شدنی است.رسد

.بیان می شود مشکلی نیست که اسان نشود مرد باید که هراسان نشود

.ونیز، آسان گردد بر آنچه همت بستی همت بلند دار که مردان روزگار )ابن یمین(نداز همت بلند به جایی رسیده ا

معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست )صائب(انتظار خضر بردن اي دل فرزانه چیست

همت اگر سلسله جنبان شود

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 45: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ona allah vurmuş, bir de sen vurma. Ö Öfkeyle kalkan zararla oturur. Ölü konuşamaz.

)وحشی بافقی(مور تواند که سلیمان شود به هرکاري که همت بسته گردد

اگر خاري بود گلدسته گردد ü اورا خدا زده ، تو نیز مزن.

.دم شکست خورده وتیره بخت را آزار و اذیت کردکنایه از آن است که نباید آ )آزار دل عاشق مسکین چه کنی (اورا چه زنی که روزگارش زده است •

Ö ü آنکهه باخشم بلند شود، باضرر می نشیند.

.یعنی نباید خشم کرد که نتیجه اي جز ضرر وزیان ندارد خشم را بر خرد سوار مدار

خرد خویش را تو خود خوار مدار تیغ وحلم چون زره استخشم چون

)سنایی، حدیقه الحقیقه(تو مهی آن گزین ز به که به است جنبش خشم چون زنفس بد است

بالش دیو کاهش خرد است به کز آن دیو دل بپردازي

)جامی، هفت رنگ(خشم را زیر دست خود سازي چون پشیمانی کنی از تخم خشم

)ناصر خسرو(خود مکار این تخم وزو این بر مچین خشم وشهوت جمال حیوان است )سنایی(علم و حکمت کمال انسان است خشم وشهوت مرد را احول کند

)مولوي، مثنوي(زاستقامت روح را مبدل کند .عاقبت خشم پشیمانی است •

.مرده سخن نگوید •

مراد مثل نوعی تحریک به کشتن دشمن است، چه او با کشته شدن نمی تواند منشا .فرین شوداثري باشد ویا مشکل آ

تمامش بکشیم به سنگ آن خبیث )سعدي، بوستان(که از مرده دیگر نیاید حدیث

کسی کو زیان کسان سود خویش شمارد منه سوي وي پاي پیش

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 46: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ölümden başka herşeyin çaresi var. Ölüme çare yoktur. Ölüm yaşli genç tanımaz. Ölüm zengin fakır tanımaz. Özrü kabahatinden büyük.

مگر کش چو اژدر بکوبیش سر )ادیب(که از مرده دیگر نیاید خبر

ازمرده حدیث نیاید، سربریده بانگ نکند، برنیاید زکشتگان آواز، مار مرده • .نگزد

.همه چیز چاره دارد جز مرگ •

مراد آن است که مشکالت قابل حل هستند وباید به فکر چاره آنها بود نه آنکه به .هنگام بروز مشکل وسختی هراسان بود وکاري انجام نداد

مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود

.مرگ چاره ندارد •

مرگ چون موم نرم خواهد کرد )ادیب صابر( زسنگ و سندان است تن ما گر

همه کار هاي جهان را در است )فردوسی(مگر مرگ را کان در دیگر است

.ونیز، مرگ را کی چاره هرگز جوشن وخفتان کند .مگر پیر وجوان نمی شناسد •

.مرگ ،غنی و فقیر نمی شناسد •

.بودیعنی مرگ در هر سنی و وضعیتی اتفاق می افتد پس باید مواظب سالمتی خود جوانی و پیري به نزد اجل

)فردوسی(یکی دان چو در دین خواهی خلل گر به جوانی و به پیریستی )عسجدي( پیر، بمردي وجوان زیستی

ونیز، مرگ چاره ندارد،مرگ خبر نمی کند، مرگ به فقیر وغنی نگاه نکند،ازمرگ خود .چاره نیست

عذر بدتر از گناه •

اه به عذر هایی متوسل می شوند که خود از گناه مراد آنکه بعضی براي توجیه گن .سنگین تر وبدتر است

عذر بتر از گناه مثل شده آري )ظهوري، دیوان(جرم به از عفو عذر خواه ندارد مرغ بی وقتی سرت باید برید عذر احمق را نمی شاید شنید

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 47: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

P Para parayı çeker. Parayı veren düdüğü çalar. Parayı yoldan toplamiyoruz.

عذر احمق بتر از جرمش بود عذر نادان زهر نادان دانش کش بود

که آمد خیره سر عقل تو ازبس )مولوي،مثنوي(هست عذرت از گناه تو بتر

.و نیز، عذر بد تر از گناه آوردن، عذره اشد من جرمهP

ü پول پول را می کشد.

پول معطل نمی ماند بلکه سبب افزایش ثروت می . یعنی پول منبع درآمد است .پولدار پولدارتر می شود.شود

رد، زر زر کشد بی زر دردسر،روغن پول پول را پیدا می کند، پول پول می آو • .روي روفن رود وبلغور خشک ماند، الدراهم بالدراهم تکسب

شنیدم که رندي جگر تافته درستی کهن داشت نویافته شنید از دبیران دینار سنج

)نظامی ، شرفنامه(که زر زرکشد درجهان گنج گنج ü آنکه پول دهد، سوت زند.

ذار و آنچه را که مطابق دلخواه ومجاز به مقصود آن است که خساست را کنار بگ .داشتن آن هستی به دست آور بند بگسل با ش آزاد اي پسر )مولوي ، مثنوي(چند باشی بند سیم و بند زر

براي نعمت دنیا مکش مذلت خلق که نزد اهل خرد زین سبب خسی باشی زخون دیده غذا گر کنی ازآن خوشتر )ابن یمین(که زیربار منت احسان ناکسی باشی آزاد باش و بنده آحسان کس مشو

)خواجو(کآزاده آن بود که نگردد اسیر کس آزادگی و طمع به هم ناید

)ناصر خسرو(من کرده ام آزمون به صد مره .واکن کیسه، بخور هریسه •

ü پول را از راه جمع نمی کنیم.

.مقصود آنکه باید درخرج دقت کرد؛ چون به راحتی به دست نمی آید

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 48: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Pay edene pay kalmaz. Perşembenin gelişi çarşambadan bellidir. Peşkeş atın dişine bakılmaz. Pişmanlık fayda vermez.

.علف خرمن نیست، پول را از کاغذ نمی برند، اسراف حرام است پول •

ü براي مقسم سهمی نمی ماند.

یعنی آنکه عمل تقسیم را عهده دار است،گاهی براي رضایت افراد سهم خودرا نیز به .قسمت کردن امر دشواري است.آنان می دهد

.او ملعون قسمت کن یا مغبون است یا ملعون، القسام فی النار، القاسم مغبون •

ü وضع پنج شنبه ازچهار شنبه پیداست .

منظور آن است که از دین نمونه و هرمقدمه اي می توان به اصل موضوع آگاهی پیدا .کرد وراجع به آن قضاوت کرد

ماستی که ترش است از تغارش ( سالی که نکوست از بهارش پیداست • )پیداست

چو خواهد بود روز برف وباران )ویس ورامین( بامدادان پدید آید نشان از

چو خواهد بود بر شاخ اندکی بار )ویس ورامین( به نوروز آن بود بر شاخ دیدار تا منزل آدمی سراي دنیاست

کارش همه جرم وکار حق لطف وعطاست خوش باش که ان سرا چنین خواهد بود )شیخ بهایی، دیوان( سالی که نکوست از بهارش پیداست

.اه نکنیدبه دندان اسب پیشکش نگ •

.مقصود آنکه نباید از چیزي که به طور مجانی هدیه شده ایراد گرفتونیز، هرچه از دوست رسد نیکوست، دوست مرا یاد یک هل، ازدست دوست هرچه

سعدي ، کثیر من الحبیب قلیل) وزدست غیر دوست بتر زو تبر بود( ستانی شکر بود .پشیمانی سودي ندارد •

باید قبل از هر اتفاق به فکر چاره آن بود . آن پشیمانی نباشد باید کاري کرد که نتیجه .تا پشیمانی به بار نیاورد

از آن آتش بر آمد دودت اکنون )نظامی(پشیمانی ندارد سودت اکنون

سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پرشد نشاید گذشتن به پیل اي سلیم آب زسرچشمه ببند

)سعدي(که چو پر شد نتوان بستن جوي

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 49: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

R Rahmatlı başka ne dedi.

بکش آتش خرد پیش ز گزند )سعدي( که گیتی بسوزد چو گردد بلند

به هر جایی که خواهی در شدن را )ناصر خسرو( نگه کن راه بیرون آمدن را

کنون کوش کاب از کمر درگذشت )سعدي(نه وقتی که سیالب از سر گذشت

نوشدارو چه سود خواهد داشت )ابن یمین(چون شد از ملک زندگی سهراب

) دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست( ز،عالج واقعه پیش از وقوع باید کردونی .پشیمانی دردام چه سود. سعدي

R .اکنون مرحوم دیگر چه فرمود •مردي الشه سگ خودرادرقبرستان مسلمانان دفن کرد، مردم برآشفتند •

قاضی به سابقه عداوتی نشاندن .وسخت کوفتند ونیمه جان پیش قاضی رفتندمرد اصرارکرد که مرا سخنی مانده .تنه را به سوختن آن فرمان دادآتش ف

: گناهکار گفت.قاضی اجازه داد.است اگر قاضی اجازه دهد خدمت اومی گویمچون اجل این سگ رسید امري عجیب پدیدار شد یعنی مهر زبان حیوان

مرا به نام خواند و وصیت .صامت شکست ومانند ما آدمیان به سخن درآمد ه بدره زر ازنیکان به میراث دارم ودرزیر فالن سنگ درصحرا مخفی کرد ک

کرده ام تا نفسی از من باقیست آهسته به آنجا برو،سنگ بردار ومرده ریگ برگیر وآنگاه که وداع این دارفانی گویم جسد مرا درجوارصالحان به خاك

ن با سپار ویک نیمه اززر نزد یکی از قضات اسالم برتا در تخفیف عقوبات ممن چون معجزه سخن .امور حسبیه صرف کند ومرا به دعاهاي خیر یاد کند

گفتن سگ رادیدم ،برراستی گفته او اعتماد کردم ،فورا شناختم وزر را مطابق : قاضی به طمع نیمه دیگر زر گفت ...نشان یافتم و اکنون آن بدره برجایست

است والبته از دفن سبحان اهللا این حیوان بی شک از نسل اصحاب کهف بوده آن مرحوم .او چون شریف نسبی درگورستان مسلمانان بر تو حرجی نیست

دیگر بار چه گفت؟ مرد چون به حکم صریح قاضی بر حیات خویش ایمن شد اي قاضی چون از صحرا به خانه بازگشتم : نفسی به آسودگی بر آورد وگفت

ت،باتعجب ورنجی ،ازسگ رمقی بیش نمانده بود،مرادید،آب دردیدگانش بگشتمام دهان گشود و با آنکه نفسش به شماره افتاده بود ،شمرده وروشن به

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 50: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

S Sabaha sesi çıkar. Sabır acıdır, meyvesi tatlıdır. Sabır ile her şey olur.

زنها،زنهار ماترك من به قاضی این مملکت نبري که :گوش عدول حاضر گفتمردي سخت سست ایمان است،ترسم این مال نیز چون دیگر وجوه بردرهواي

مثل درنظایراین .دخویش خرج کند وبارگران عصیان همچنان برمن باقی مانمورد استعمال کنند ونیز،دیگر چه فرمود آن مرحوم ؟مال وقف است تعلق به

. دعا گو داردS

.صبح آوازش بلند می شود •نمی توان از انتشار یک حادثه بد .مقصود آنست که عمل بد به زودي فاش می شود

.جلو گیري کردانه سراز بام برکرده پرسید چه دزدي پی دیوار خانه اي را به آرامی می کند، صاحب خ

سوال کرد بدین آهستگی چرا؟ جواب داد صبح آوازش .دهل می زنم : می کنی؟ گفت .بلند می شود

این مثل بشنو که شب دزد عنید دربن دیوار حفره می برید نیم بیداري که او رنجوربود

طق طق آهسته اش را می شنود رفت بر بام وفرو آویخت سر

کاري اي پدرگفت اورا درچه خیر باشد نیمه شب چه می کنی تو که اي ؟ گفتا دهل زن اي سنی درچه کاري گفت می کوبم دهل گفت کو بانگ دهل اي بو سبل گفت فردا بشنوي این بانگ را

)مولوي(نعره یا حسرتا یا ویلنا .صبر تلخ است ولیکن برشیرین دارد •

.هرکاري با صبر ممکن است •توان به بسیاري از خواسته ها رسید بدون اینکه ضرري متوجه مقصود آنکه با صبر می

صبر سخت است اما نتیجه آن ثمر .باید صبر پیشه کرد تا کارها آسان شود.انسان شود .بخش است

هرکه درمحنتی گرفتار است صبر اورا نکوترین یار است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 51: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Sabr eden derviş muradına ermiş. Sabrın sonu selamet. Sabrı taştı. Sadık dost akrabadan yeğdir.

زانتظار ارچه باشدش سوزي سهل باشد که عاقبت روزي

ستهامتحان کرده ایم ودان )ابن یمین، دیوان( به صبوري گشاده شد بسته

منشین ترش که از گردش ایام که صبر )عماد فقیه، دیوان(تلخ است و ولیکن شکري بود تورا صبر در کارها چه نیک وچه بد

)ابن یمین( از عالمات بخردي باشد صبر کن اي دل که این بیداد هجرا بگذرد ردراحت من چون که بگذشت آفت جان بگذ

روزگاري می گذار اکنون به هرنوعی که هست )انوري(کانچه مردم برخود آسان گیرد آسان بگذرد

صبر کن الصبر مفتاح الفرج صبر کن کانست تسبیح درست هیچ تسبیحی ندارد آن درج )مولوي، مثنوي(صبر کن الصبر مفتاح الفرج

.صبر کلید کارهاست • صبرست وزرچاره کارها )فردوسی(تیمارهابجز این نشکند پشت

مولوي، مثنوي) صبر سوي کشف هر سر رهبر است (صبر تلخ است وبر اوشکر است .درویش صابر به مرادش رسد •

.به کام دل رسد یک روز صابر • .کارها به صبر براید، کارها نیکو شود اما به صبر • .کاسه صبرش لبریز شد •

.کنایه از آنکه تحمل خودرا از دست داد .یشان بهتر استدوست صادق از خو •

.این مثل درمقام گفتگو از دوست خوب بیان می شود همان دوستی با کسی کن بلند )فردوسی(که باشد به سختی تورا یارمند

آدمی دید است وباقی پوست است دید آن است که دید دوست است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 52: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Sağlam kafa, sağlam vücutta. Sakınan göze çöp batar. Senin gittiğin yoldan biz çoktan döndük. Sen sağ ben selamet. Sen söyledin,bende inandım.

چونک دید دوست نبود کور به )مولوي،مثنوي(دوست کو باقی نباشد دور به

نکه بود پرده داردوست کدام ؟آ پرده درند این همه چون روزگار زهر تورا دوست چه خوان؟ شکر عیب تورا دوست چه داند؟ هنر دوست بود مرهم راحت رسان

)نظامی ، مخزن االسرار(گرنه رها کن سخن ناکسان گر نخواهی دل از ندامت پر به بدي از رفیق نیک مبر دوستان گنج خانه رازند

پردازند رنج بردار و گنج .نیک یار یار به از صد برادر ناسازگار • .عقل سالم دربدن سالم است •

این اندرز براي کسانی است که به ورزش و کار هایی که براي سالمتی الزمند، توجهی اگر بدن سالم نباشد عقل نیز سالم نمی ماند و از بیماري و ناراحتی وجود .ندارند

باید به سالمتی اهمیت داد تا خرد .ی عقل استسالمتی وجود از سالمت.متاثر می شود .انسانی نیز سالم بماندü خاشاك به چشمی که از آن مراقبت می شود. .سنگ به در بسته می آید،هر جا سنگ است به پاي لنگ است •

گر در همه شهر یک سر نیشتر است در پاي کسی رود که درویش تر است

ü برگشتیمما از راهی که تو می روي،خیلی وقت است که. .مقصود آن است که حیله ي شما را می دانیم

.آن چه را که تو از رو می خوانی من مدتی است که از بر هستم • . مرا به خیر و تو را به سالمت،تو به خیر و ما به سالمت •

اي آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سالمت

.جوو نیز،توآن ور جو من این ور .تو گفتی و من هم باور کردم •

.یعنی دروغ می گویی و به گفته ي تو اعتمادي نیست

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 53: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ser verip sır vermemek. Sev beni seveyim seni. Sırtı kaşınıyor. Sonradan görüşme borç etme,ettisen de harç etme. Söyleye söyleye dilimde tüy bitti. Söz adamın mehengidir.

ر ندادن • سر دادن و س .یعنی خیلی راز پوش بودن

ü دوستم دار،دوستت دارم. مقصود آن است که محبت دو جانبه است و دوستی یک جانبه ممکن

.داشتاگر کسی را دوست داشته باشی،او نیز تو را دوست خواهد .نیست .محبت دو سر دارد،محبت محبت آورد •

اگر مجنون دل شوریده اي داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی )بابا طاهر(

ترسم اي فصاد اگر فصدم کنی نیشتر را بر رگ لیلی زنی )مولوي(

دوستی باشد همه در پوستش دوست دارد آن که داري دوستش )عطار، مصیبت نامه(

.پشتش می خاردکارهایی می کند که نتیجۀ آن عقوبت و کتک . آن است که کتک می خواهدکنایه از

.خوردن است .تنش می خارد • .از نو کیسه قرض مکن، اگر کردي خرج مکن • .از بس گفتم زبانم مو در آورد •

ü سخن محک انسان است. قابلیت انسان با سخن . مراد آن است که انسان را با سخن گفتن می توان شناخت

.ی شودگفتن معلوم م تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

)سعدي( سخن کز دهان نا همایون جهد

چو ما راست کز خانه بیرون جهد نگهدار از او خویشتن چو سزد که نزدیک تر سبک تر گزد

)ابو شکور بلخی، پیشاهنگان شعر( شنیدم که باشد زبان سخنرّان و تیغ کهن چو الماس ب

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 54: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Söz gümüşse ,süküt altındır. Su aka aka yolunu bulur. Su bulununca teyemmüm zail olur.

کند منبرودار راسخن به ف

ز سوراخ بیرون کشد ما را )ابو شکور بلخی، پیشاهنگان شعر(

زنده به جز آدمیان نیست کسی کآدمی از ناطقه زنده است و بس

بس چو چنین است سخن جانِ ماست وانک بدو زنده بود زانِ ماست

)امیر خسرو، مطلع االنوار(نند؛ سخن آیینۀ مرد آدمی مخفی است در زیر زبان؛ مرد را به سخن دا •

.سخنگوست؛ سخن گواه حال گوینده است اگر گفتن سیم است خاموشی زر است •

.سخن گر زرست، خاموشی گوهر است .مقصود آن است که باید از پر گویی پرهیز کرد هر چند که دلنشین باشد

تو را خامشی اي خداوند هوش وقار است و نا اهل را پرده پوش )سعدي، بوستان(

از کالم بیهده به در زبور است این سخن مسطور خامشی کار تو کشت و تخم او سخن است بد

)ناصر خسرو( روي بر چو در دمندت صور هرچه به هنگام نگوید کسی )امیر خسرو، مطلع االنوار(خامشی از گفت نکوتر بسی

ü آب با جریان راه خودرا می یابد. باکی ندارد وراه حلی براي مشکل یعنی هرقدر هم ممانعت به عمل می آید از آن

.مرد هوشیار و اگاه محبت و حرمت خودرادردلها جاي می دهد.خود پیدا م کند .آب راه خودرا باز می کند، آتش جاي خودرا باز می کند • .جایی که آب هست تیمم باطل است •

چو آب آمد تیمم نیست درکار،تیمم باطل است آنجا که آب است، آب که آمد تیمم .ستبرخا

چون تیمم با وجود آب دان )مولوي(علم نقلی با دم قطب زمان کم شود چون بارگاه او رسید

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 55: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Su ile ateş bağdaşmaz. Suya girmeden yüzme öğrenilmez.

)مولوي(آب آمد مر تیمم را درید به عهد تو نسزد بندگی غیر توکردن

)انوري(نکرد بر لب دریا به خاك تیمم چو آب آمد تیمم نیست درکار )پوریاي ولی( چو روز آمد چراغ از پیش بردار

و آتش با هم نیاد راست،آب و آتش جمع نمی شود، آب وروغن به هم آب • .نیامیزد

جمع اضداد ممکن .یعنی دو کس یادوچیز متضاد را با هم توفیق و آشتی نتوان داد .نیست

نباشم زین سپس من با هم راز )ویس و رامین(نباشد آب وآتش را به هم ساز

با من از رو طبیعت گر نیامیزد وراست )سنایی(آنکه من در آب واو درروغن است از براي

به هم دانا و نادان کی بود خوش )ناصر خسرو، دیوان( کجا دمساز باشد آب وآتش مکن خورشیدرا مهمان مهتاب که با هم درنسازد آتش وآب تو با دشمن بدکنش رزم جوي

)فردوسی( نه با آتش آب اندر به جوي دولت اندر هنر بسی جستم

ان نمی یابمهردو دریک مک گوییا اب و آتشند این دو

که به هم صلحشان نمی یابم .تا به اب نزنی شناگر نمی شوي •

یعنی براي رسیدن به هدف و موفقیت درکارها نباید از خطرات احتمالی هراسی .داشت

اسدي) نه دانا بود شاه با ترس وباك(ونیز، زترسنده مردم برآید هالك زدشمن کی حذر یابد هنر جوي )ویس ورامین(زدریا کی بپرهیزد گهر جوي خطر درزمانه کسی آکند

که او خویشتن در خط افکند

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 56: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Suyu başından tutmak gerekir. Su yukarı akmaz. Süküt ikrardandır. Ş Şeytana pabucunu ters giydirir. Şeytana külahını ters giydirir. Şeytan kulağına kurşun. T Taş taşın üzerinde kalmadı. Taş yerinde ağırdır.

نکرده خطر درزمانه بسی گرامی نشد یا که نامی کسی کسی کو بود درجهان نامجوي )ادیب(نکرده است هرگز با آرام خوي

.آب را از سر بند باید بست • .فته و از آنجا سد کردیعنی باید مبدا ومنشا پیش آمد هاي بد را یا

اي سلیم آب زسرچشمه ببند )سعدي( که چو پر شد نتوان بستن جوي

.آب سرباال نمی رود • .یعنی نباید کار را از مسیر غیر طبیعی پیش برد

ü سکوت از اقرار است. همچنین، سکوت .مراد آنکه سکوت متهم درزمان تفیم اتهام به معناي اقرار به آن است

.ام معامله عالمت رضاي اوستشخص به هنگام انجسکوت دلیل رضاست، سکوت عالمت رضاست،خاموشی نشان رضاست، •

.سکوت موجب رضاستŞ

ü براي شیطان پاپوش را برعکس می پوشاند. .مقصود آنکه آدم مکار وحیله گري است

شیطان پیش او درس می خواند،شیطان را در می دهد،براي شیطان پاپوش • .می دوزد

ü رببه گوش شیطان س .این مثل هنگام تعریف از کسی یا چیزي بیان می شود

T .سنگ روي سنگ نماند •

.نباید سبکسري کرد.یعنی براي حفظ وقار جایگاه خودرا دانست )جوان سبکسر بود خویش کام( سبکسر سبکسر در افتد به دام

سر مردکی بردباري بود )فردوسی(سبکسر همیشه به خواري بود

نخستسبکسار شادي نماید )فردوسی(به فرجام کار اندر آید درست

.زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد •

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 57: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Tatli dil yılanı deliğinden çıkarır. Tavşana kaç,tazıya tut diyor. Terecıye tere satmak.

حل مشکالت با زبان خوش .یعنی با زبان خوش می توان دلهاي سخت رانیز آرام کرد .راحت تراست

بدو گفتم زخاموشی چه جویی )نظامی ، خسرو وشیرین(زبانت کو که احسنتی بگویی

انشهالك آدمی باشد زب )ناصر خسرو، دیوان(که دروي بسته شد سود وزیانش

زبان بسیارسر برباد دادست )وحشی ، دیوان(زبان سر را عدوي خانه زاد است به شیرین زبانی و لطف وخوشی

)سعدي(توانی که پیلی به موئی کشی زبد خواه و ازمردم کینه کش

)اسدي(توان دوست کردن به رفتارخوش وان برد پیشبه نرمی چو کاري ت

درشتی مجویید زاندازه بیش سر خصم اگر بشکند مشت تو

)اسدي(شود نیز آزرده انگشت توü به خرگوش می گوید بدو، به تازي می گوید بگیر!

.یعنی آدم دورو ومنافق است به آهو می کنی غوغا که بگریز )ناصر خسرو(به تازي هی زنی اندر دویدن

ü تره به تره فروش فروختن. ز کسی است که نزد شخصی که از همه چیز آگاه است اظهار نظر کند یا کنایه ا

.پیش سخنوري که ازو داناتر است دادسخن دهدو نیز، زیره به کرمان بردن،دیبا به روم بردن،گل به گلستان بردن،مشک به ختن

.بردن،لعل به بدخشان بردن،خرما به بصره بردن، آب به دریا بردن و عقلم می گفتاین سخن عرض همی کردم

)ابن یمین(شرم بادت پسرا زیره به کرمان که برد عاشقانت سوي تو تحفه اگر جان آرند )سنایی(به سر تو که همه زیره به کرمان آرند

ü درتشبیه خطا نباشد یعنی بالتشبیه،دور از جناب

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 58: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Teşbihte hata olmaz. Ticarette kar da vardır zarar da. Tok açın halinden anlamaz. Tokun diyeden kork. Tuttuğun altın olsun. U Ucuzdur, vardır bir illeti.

.درمثل مناقشه نیست •ü درتجارت هم منفعت است هم ضرر.

تجارت همراه با .تحمل شدي،نباید ناراحت شويیعنی اگر درمعامله اي ضرري را م .سودوزیان است

.تجارت آمد نیامد دارد • .سیر از حال گرسنه خبر ندارد •

و نیز، سیر را از گرسنه چه غم،سیر غم گرسنه ندارد،سواره از پیاده خبر ندارد، .تندرستان را نباشد درد ریش

اي سیر ترا نان جوین خوش ننماید ه نزد تو زشت استمعشوق من است آنچه ب ازتونپرسند درازي شب

آنکس داند که نخفته است دوش درازناي شب از چشم دردمندان پرس )سعدي(تو قدرآب چه دانی که بر لب جویی

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل )حافظ(کجادانند حال ما سبکباران ساحل ها

آن شنیدم که رفت نادانی یبه عیادت به درد دندان

گفت باد است زین مباش غمین )عطار(گفت آري ولی به نزد تو این

ü از آنکه گوید سیرم بترسید. .مراد آنکه میهمانی که گوید سیرم و نمی خورم گاهی بیش از گرسنه ها می خورد

.ونیز، آنکه گوید می روم غالبا می ماند .ازسیرم ومیرم باید ترسید •ü آنچه را که گرفته اي زر باشد.

.ل به هنگام تشکر از لطف وعنایت کسی گفته می شوداین مث .خدا عوضت بدهد •U ü ارزان علتی دارد.

مقصود آن است که ارزانی جنس علتی دارد و نباید فریب ارزانی آن را خورد که دوام .وکیفتش کمتر خواهد بود

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 59: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ummadığın taş baş yarar. Usta elinden çıktığı belli. Uyku ölümün kardeşidir. Uykusu ağır olana geceler kısa gelir.

.ارزان خري انبان خري، بی مایه فطیر است •ü سنگی که انتظارش را نداري سر می شکند.

نباید احتیاط .یعنی گاهی شخص یا چیز غیر مهم ممکن است منشا خطر ورزیان باشد .را از دست داد

دانی که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر وبیچاره شمرد دیدیم بسی اب زسر چشمه خرد

)سعدي(چون بیشتر آمدشتر وبار ببرد نباید سنگ کوچک سر بزرگ را بشکند، آتش اگر اندك است حقیر •

.داشت،دشمن خرد است بالي بزرگü آنچه از دست استاد برآمده معلوم است.

مراد آنکه کیفیت کار افراد ماهر و غیر آن یکسان نیست وباید کار را به استاد آن .سپرد

.کار استاد رانشان دگر است، کاررا به کاردان سپارید • کار بی استاد خواهی ساختن )لويمو(جاهالنه جان بخواهی یافتن

.خواب برادر مرگ است، خواب است ومرگ •بی توجهی به وضع محیط . یعنی آنکه خوابیده همانند کسی است که مرده است

.باید فعالیت کرد.وجه مشترك خواب ومرگ است درخواب بدم مرا خردمندي گفت

کز خواب کسی را گل شادي نشکفت کاري چه کنی که با اجل باشد جفت

)خیام(می باید خفت می خور که به زیر خاك هرچیز که هست ترك می باید کرد وز ترك اساس برگ می باید کرد درترك تعلق از بدن راحت هاست

)خواجه عبداهللا انصاري( از خواب قیاس مرگ می باید کرد خواب خون دربدن فسرده کند )اوحدي( زندگان را به رنگ مرده کند

آن را که هست خواب گران شب دراز نیست •ü د نان فقیر استامی.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 60: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ümit fakırın ekmeği. Üstune yoktur. Üzümü ye, bağını sorma. Üzüm üzüme baka baka kararır. V Vakit nakittir.

کنایه از آن است که آدم فقیر اوقات خودرا صرف فکر کردن در اطراف آرزوها می کند .بدون اینکه براي تحقق آنها کار مهمی انجام دهد

آرزو سرمایه مفلس است، شتر درخواب بیند پنبه دانه، گرگ بیند دنبه اندر •واب آب می خواب خویش، گربه همه شب به خواب بیند دنبه، تشنه درخ

.بیند، آرزورا راس مال مفلس دان .باال دست ندارد •

.بی نظیر است .توانگور خور وزباغ مپرس •

.کنایه از آن است که آدم یا موجودات دیگر از هم نوع خود متاثر می شوند .ونیز، انگور زانگور برد رنگ وبه زبه،سیب از سیب رنگ می گیرد، همسایه از همسایه

درمانی بابدان کم نشین که )سنایی(خو پذیر است نفش انسانی

.هرکه با رسوا نشیند عاقبت رسوا شود، میوه زمیوه رنگ گیرد، ازبدان نیکویی نیاموزي همه کار تو باد با عقال

)سنایی(دور بادي زصحبت جهال مکن با بد آموز هرگز درنگ )ازنفالیس(که انگور گیرد زانگور رنگ هست تنهایی زیاران بد

)مولوي(چون با بد نشیند بد شود نیک پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزي چند پی نیکان گرفت و آدم شد زینهار از قرین بد زینهار

)سعدي(وقنا ربنا عذاب النار با بدان کم نشین که همسر بد گرچه پاکی تورا پلید کند آفتابی بدان بلندي را

)سعدي(د کند ذره ابر ناپدیV

ü وقت نقد است. نقد باارزشتر از نسیه . کنایه از آن است که ارزش وقت همانند نقد در مقابل نسیه است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 61: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Vakitsiz öten horuzun başını keserler. Vebali anlatının boynuna. Y

.از فرصت ها باید حداکثر بهره را برد. باید از وقت استفاده درستی کرد.است .وقت طالست •

به نقد فرصت امروز را مده از دست که حال وقصه فردا هنوز درعدم است

وزه مهلت ایام را غنیمت داندور )قاسم انوار، کلیات(به یاد دوست به سر بر که وقت مغتنم است وقت غنیمت شمر ورنه چو فرصت نماند

)سلمان ساوجی(ناله کرا داشت سود زکی آید به کار وقت را غنیمت داد آن قدر که بتوانی

)حافظ(حاصل از حیات اي جان این دم است تا دانی .وقت خوان را سر برند بی) خروس(مرغ •

نباید مزاحم .مقصود آن که باید وقت شناس بود وهرکاري را دروقت خود انجام داد .آنکه کاري را بی موقع انجام دهد زیان بیند. دیگران شد

مرغ بی وقتی سرت باید برید )مولوي(عذر احمق را نمی باید شنید

ندانی که چون مرغ بی وقت خواند )نظامی(سر فشاند به جاي پر افشاندن

جبر گفتن درمیان رهزنان مرغ بی هنگام کی یابد امان دیو گوید بنگرید این خام را

سر برید این مرغ بی هنگام را او خروس آسمان بوده زپیش

)مولوي(نعره هاي او همه دروقت خویش مرغ بی هنگام شد آن چشم او )خاقانی(از نتیجه کبر او و خشم او

.به گردن راوي) لشوبا(راست ودروغش •و نیز، . یعنی به چیزي که بیان می شود یقینی وجود ندارد و صرفا نقل قول می شود

العهده علی الراويY

ü اگر نمی باري بغر.

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 62: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Yağmazsan da gürle. Yağmurdan kaçarken doluya tutuldu. Ya herru ya merru. Yalancının evi yanmış,kimse inanmamış. Yalnızlık allah'a mahsustur.

لیکن هربار خشم . براي بقاي مهابت در برابر تقصیر زیردستان خودرا خشمگین نماي .خورابا مجازات مقصر توام نکن

ابر کن ومبار •ü فرارکرد وگرفتار تگرگ شدازباران.

از چاه درآمد . مراد از آن است که از مشکلی فرار می کرد،به مشکل بزرگتر گرفتار شد .ودر دام افتاد

از چاله درآمدو به چاه آفتاد، حذر از گرگ داشت، قدرش به شیر گماشت، • .ازدام چو آزاد شد اندر قفس افتاد

زچنگال گرگم در ربودي )سعدي(تو بودي چو دیدم عاقبت گرگم

در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ )حافظ(آه کز چاه برون آمد ودر دام افتاد پس آنگه از برش برخاست ناکام به چاه افتاد جانش جسته از دام کجا چون دام بوداورا شهنشاه

)ویس و رامین(همان درد جدایی پیش او چاه .هرچه بادا باد • .ر نکردخانه دروغگو آتش گرفت کسی باو •

چون دروغ می گوید و اگر هم .مراد آن است که مردم به آدم دروغگو اعتماد نمی کنند .یک بار راست بگوید باور نمی کنند

گر حکیمی دروغ ساز مباش )اوحدي، دیوان(باکژ و بادروغ یار مباش

گویند مردي به دروغ بارها بربام می شد و فریاد بر می آورد که خانه ام سوخت . گان براي خاموش کردن حریق می آمدند و او بر خوش باوري آنان می خندیدهمسای

عاقبت شبی به راستی، آتش به خانه او درافتاد و او فریاد بر آورد اما این نوبت ، .همسایگان به گمان مزاح با یاري او نشتافتند تا رخت وخانه طعمه حریق شد

ü تنهایی ویژه خداوند است. یی و جدایی از مردم خوب نیست، باید با مردم بود ورفاقت مراد آن است که تنها

.داشت .تنهایی به خدا برازد •

بداند هرکه باتدبیر باشد

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 63: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Yananı allah görur. Ya olduğun gibi görün, ya da göründüğün gibi. Yaraya tuz basmak. Yarına kim öle kim kala. Yarın ne olacağın kimse bilemez. Yedi aylık doğmuş.

.که تنها خوار تنها میر باشد مخور تنها گرت آب جوي است

)نظامی ، خسرو وشیرین.(که تنها خور چو دریا تلخ خوي استü خداوند آنکه را که می سوزد می بیند

آن است که خداوند بر سوز دل انسان ها آگاه است و دعاي آنان را اجا بت می کنایه از .کند

ایزد بود دعاي سوختگان را مجیب •ü یا آنطور که هستی دیده شو،یا آنطور که دیده می شوي باش.

مراد آنست که یک رنگ وبی ریا و خالص و ساده باش، ازدو رویی و تظاهر پرهیز کن، .وار باشدر عقیده ات جازم وواست

.یا زنگی زنگی باش یا رومی روم • از اول زنگبار تا آخر روم

با دوست مبارکیم وبادشمن شوم یا سخت چو سنگ باش یا نرم چو موم

گفتم که غالم هردوام گفتی نه )انصاف(یا زنگی زنگ باش یا رومی روم

.نمک بر جراحت پاشیدن • .دن و کسی را آزردنیعنی با عملی بر ناراحتی کسی افزودن، زخم زبان ز

بشد دایه همانگه پیش رامین )ویس و رامین(نمک کرد از سخن بر ریش رامین نگار من چو درآید به خنده نمکین

)سعدي(نمک زیاده کند بر جراحت خویشان ü تا فردا کی بمیرد و کی زنده بماند.

.کنایه از آن است که کسی از اتفاقات آینده خبري ندارد .ندیده، فردا را که دیده استفردا را که کسی •

دمی خوش باش غوغا را که دیده است )عطار( بخور امروز فردارا که دیده است

ازامروز کاري به فردا ممان )سعدي(چه دانی که فردا چه گردد زمان

ü هفت ماهه به دنیا آمده است. .کنایه از آنست که خیلی عجول است

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 64: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Ye krküm ye. Yemeyenin malını yerler. Yerin kulağı var. Yer yarıldı içine girdi sanki. Yılan deri değiştirir ama huy değiştirmez. Yılanın kuyruğuna basmak. Yığit ser verir sır vermez.

.شش ماه به دنیا آمده است •ü بخور) س کرکیلبا(بخور کرکم.

کنایه از آن است که پوشش ظاهري نقش زیادي درحرمت گذاري افراد به یکدیگر .براي برخورداري از احترام بیشتر باید لباس گران بها پوشید.دارد

گویند مالنصر الدین با جانه مندرس به ولیمه عروسی حاضر ش، اورا زده وازدر . ان بها به عاریه گرفت و باز به آنجا رفتراندند،مال به خانه برگشت و لباسی نو و گر

چون طعام حاضر شد او هیچ نمی .این بار اورا گرم گرفته ودرصدر مجلس جاي دادند! آستین نو پلو بخور:خورد و تنها آستین خودرا به خوردنیها نزدیک برده می گفت

ا زدند آن بار با آستین کهنه آمدم مر: گفت.حاضرین از معنی این کار شگفت پرسیدند !و بیرون راندند پس این خوان گسترده با خاط آستین نو است

.آستین نو پلو بخور •ü مال آنکه را که نخورد می خورند!

نباید خست .مقصود آن که باید از اموال وامکانات استفاده کرد و اال دیگران می خورند .بخرج داد

.مال ممسک میراث ظالم است، هر نخوري یک بخوري دارد •ü وش داردزمین گ!

.مراد آنکه باید در ذکر مطالب نهفته دقت بیشتري کرد تا فاش نشود

.دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد •ü گویا زمین جدا شد و به درون آن رفت.

.یعنی گم شد، ناپدید شد وپیدا نگردید .گویی دود شد ورفت هوا، روغن شد وبه زمین فرو رفت • .ذاردمار پوست می گذارد اما خوي نمی گ •

.کنایه از آنکه خوي واخالق انسان با تغییر ظاهر عوض نمی شود خوي بد درطبیعتی که نشست نرود تا به وقت مرگ از دست

.پا روي دم مار نهادن • نکردي مشورت با دراین کار )نزاري فهستانی ( نهادي پاي بر دنبال گز مار

.مرد سر می دهد اما سر نمی دهد • .سار نهایت دقت را دارند و راز پوشندجوان مردان درنگهداري ا

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 65: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Yolu yakın etmek. Yüzüne vurmak. Yüzünü şeytan görsün. Yüz yüzden utanır. Z Zaman sana uymuyorsa sen zamana uy.

تو پیدا مکن راز دل بر کسی که او خود نگوید بر هر کسی جواهر به گنجینه داران سپار )سعدي(ولی راز را خویشتن پاس دار

وصال او زعمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به

به شمشیرم زد و با کس نگفتم )حافظ، دیوان(که راز دوست از دشمن نهان به

.راه را نزدیک کردن • .کنایه از دعوت دوست به خانه خود

.برو آوردن ، بروي کسی آوردن • .یعنی منت گذاشتن

ü رویش را شیطان بیند. این عقیده کسانی است که به نحوست و یمن قدم معتقدند و آن را در همه جا موثر

.می دانند .مرده شور ترکیبش برود •ü کشدچهره از چهره خجالت می.

کنایه از آن است که انسان با مالحظه روبرو شدن با کسی از اقدام بر علیه وي منصرف .شرم درنگاه کردن به چهره افراد به وجود می آید.می شود

.چشم که به چشم افتاد حیا می کند •Z

.زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز • .ازگاري کردمراد آن است که باید با پیشامد هاي ناگوار مدارا وس

تا نیابی مراد خویش بکوش تا نسازد زمانه با تو بساز

اگر سپهر بگردد به حال خود تو مگرد )مسعود سعد( وگر زمانه نسازد تو با زمانه بساز کنون کار پیش آمدت سخت باش

به هرکار پیراهن بخت باش چنان رفت باید که آید زمان

)فردوسی(مشو تیز با گردش آسمان

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 66: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

Zararın neresinden dönsen kardır. Zehrini akıtmak. Zorla güzellik olmaz. Zulümün sonu yoktur.

گفته در آن قطعه آن حکیم خردچنانکه )ابن یمین(زمانه با تو نسازد تو بازمانه بساز

.ضرر را از هر کجا بگیري منفعت است •ونیز،از نصف ضرر برگشتن نفع است، از ضرر هرچه برگردد نفع است، از نیم زیان

.برگشتن سود است، از خانه سوخته هرچه بر آید سود استداد که ضرر تداوم داشته باشد و باید از ادامه آن جلو مراد آن است که نباید اجازه

.گیري کرد که جلو گیري از گسترش آن نوعی سود است .زهر خودرا ریختن •

یعنی پس از کینه نهفته دشنام یا کیفري سخت دادن، به دنبال عداوت بر کسی ضربه .زدن

لخت جگرم سرشت دردامن ریخت آهم از شرار شعله بر من ریخت

مه زتلخ عمري رستنداحباب ه )ظهوري(هجران تو زهر خویشتن بر من ریخت

ü زیبایی با زور نمی شود. .تازي را به زور به شکار نتوان برد • .ظلم عاقبت ندارد •

یعنی ستمگر باید بداند که روزي ستمدیگان علیه او قیام می کنند و اساس قدرت او .را بر می چنند

رعیت نباید به بیداد کشت )سعدي( نت را پناهند و پشتکه مر سلط

ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود از پیچ وتاب نیست رهایی کمند را آسوده است نفس سلیم از گزند

)صائب تبریزي( بیم از سگ شبان نبود گوسفند را :منابع

:در تدوین این نوشته از منابع زیر بهره هاي فراوانی برده شده است

امثال . 2. در ترکی و فارسی، پروفسور ناجی توکماك فرهنگ امثال و حکم مشترك.1اندرز ها ومثال هاي مصطلح درزبان فارسی ، امیر مسعود . 3وحکم ، علی اکبر دهخدا

مثل ها وحکمتها در آثار شاعران قرن سوم تا یازدهم هجري ، دکتر رحیم . 4خدایار عفیفی

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

Page 67: ﯽﺳرﺎﻓ و ﯽﮐﺮﺗ كﺮﺘﺸﻣ ﻢﮑﺣ و لﺎﺜﻣا زا …ankara.icro.ir/uploads/amsal o hekam_32219.pdf: ﻒﯿﻟﺎﺗ رﻮﭘ ﻢﯿﮑﺣ ﯽﻠﻋ ﯽﺳرﺎﻓ

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com