Top Banner
ﴎﮐﻮﺑﮕﺮی ﺗﻨﻬﺎ ﺷﯿﻮهی ﻗﺪرت ﻧﯿﺴﺖ» ّ ﻣﯿﺸﻞ ﻓﻮﮐﻮ و ﻗﺪرت ﻣﻮﻟ1 يوسفی سيد مهدی ای که در آن عمل ابط در ح�وزهس�ت؛ اين رووابط نيرو دان رِ يگیيد ق�درت را چند هر چيز با پي�ش از)92 :1978 ،فوکو( . دگار هستندمان،درونهی میيابند و سازماند میکنند چكيده:ی سركوبشدهایهايل گروهز آغاز كار خود به تحلشود فوكو نظريهپردازی است كه ا گفته میهای پيرامون نهايت نظريه است و درن پرداخت نيا و زندازانن، سربا ، دانش آموزارانين، بيما مجان چونرسی كند. ما ا بری عليه آن رمتهای موضعت خرد و مقاو است كه میكوشد قدر كرده قدرت ارائهشتباهر اين ااس دچايم چرا كه از اس قدرت مینام يا نظريهیمحور-ی را خوانش قدرت خوانشين چن يا جامعهشناسی يهی صوری ا به نوعی نظر يهی او رت بداند و نظر از قدر ا نظريه پرد میشود كه فوكو رن دادن مقاله نشا . هدف اينم پوشی كرد تاريخی آن چشز بخشهاید كه میتوان ا سياسی بدل كنن بحث قدرت ار داد حاشيه قر با درش میكنند كه تی استدات نتقات و ا يدگاه با نظريا يز اين د تماهند.ل از آرای فوكو به دست دديكای را تفسيرژگان کليدﻱ: وااسی خودمانيرو، هستیشن فوكو، قدرت، كميابی، ن1. ﺩﺍﻧﺸﺠﻮی ﺩﮐﺘﺮی ﺍﻧﺪﻳﺸﻪی ﺳﻴﺎﺳﯽ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥs.m.yousefi@gmail.com 1392 ابستان سال دوم/ ت
12

«سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

May 08, 2023

Download

Documents

Welcome message from author
This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
Page 1: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

«رسکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست»:

میشل فوکو و قدرت موّلد

سيد مهدی يوسفی1 •

پي�ش از هر چيز بايد ق�درت را چنداليگِی روابط نيرو دانس�ت؛ اين روابط در ح�وزه ای که در آن عمل می کنند و سازمان دهی می يابند،درون ماندگار هستند. )فوکو، 1978: 92(

چكيده:گفته می شود فوكو نظريه پردازی است كه از آغاز كار خود به تحليل گروه های سركوب شده ای چون مجانين، بيماران، دانش آموزان، سربازان و زندانيان پرداخته است و در نهايت نظريه ای پيرامون قدرت ارائه كرده است كه می كوشد قدرت خرد و مقاومت های موضعی عليه آن را بررسی كند. ما چنين خوانشی را خوانش قدرت-محور يا نظريه ی قدرت می ناميم چرا كه از اساس دچار اين اشتباه می شود كه فوكو را نظريه پرداز قدرت بداند و نظريه ی او را به نوعی نظريه ی صوری يا جامعه شناسی سياسی بدل كند كه می توان از بخش های تاريخی آن چشم پوشی كرد. هدف اين مقاله نشان دادن تمايز اين ديدگاه با نظريات و انتقاداتی است كه تالش می كنند با در حاشيه قرار دادن بحث قدرت

تفسيری راديكال از آرای فوكو به دست دهند.

واژگان کليدي:فوكو، قدرت، كميابی، نيرو، هستی شناسی خودمان

[email protected] دانشجوی دکتری انديشه ی سياسی، دانشگاه تهران.1

سال دوم/ تابستان 1392

Page 2: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 981392 

آنتونی گيدنز در يكی از مقاالت معروف خود درباره ی نومحافظه كاری در انديشه و عمل سياسی، بعد از تصوير جهانی كه در جناح راس��ت آن نازيس��م و در جناح چپ آن استالينيسم قرار گرفته اس��ت، به شكل تلويحی ريش��ه های اين دو جريان يا شكل ذهنی اين دو جناح قدرت عينی را در ماركس و نيچه جس��تجو می كند. او س��پس در اش��اره ای به خوانش موجود از كار فوكو در دنيای انگليسی زبان می نويسد: »در دنيای انگليسی زبان به سختی می توان مسئله ی فراموش كردن فوكو را مطرح كرد زيرا گمان كنم می توان گفت فوكو تازه كش��ف ش��ده است- البته فوكوی قدرت و نه فوكوی ناش��ناخته ی فراتاريخ.« )1982: 218(. گيدنز اين حرف را يك سال پيش از مرگ فوكو و در مقاله ای در توضيح و به عبارت بهتر رد حركت گروهی از متفكرين فرانسوی از ماركس به سوی نيچه زده است. او بعد از بررسی مفصل آرای فوكو در باب قدرت و انضباط چنين می گويد كه فوكو و ديگر متفكرين راديكال فرانسوی می خواهند با تكيه بر آثار نيچه نشان بدهند كه قدرت پديداری مرموز است كه همواره در تمامی فرايندهای اجتماعی حضور دارد، از نظر گيدنز اين حرف به اينجا می انجام��د كه قدرت، قيد و بند يا نقطه ی مخالف آزادی نيس��ت )هم��ان: 226(. او می گويد بايد ماترياليسم تاريخی را بازسازی كرد، اما نه از جناح راست، و بر مبنای انديشه های نيچه؛ بلكه از همان جناح چپ، و در اين مسير نكات مورد اشاره ی فوكو هم، به اين دليل كه به تحليل انضمامی قدرت می پردازد، می توانند ياری رسان باشند. اما با اين حالفوكو، از نظر گيدنز، مانند همه ی ساختار گرايان و پسا-ساختارگرايان در اجماع ارتودوكس ايستاده است يعنی به جای تفهم می خواهد از تبيين و

عليت علوم طبيعی درباره ی انسان استفاده كند )همان: 7-225(.در ايران نيز مانند حوزه ی انگليس��ی زبان مورد نظر گيدن��ز، فوكو بيش از هرچيز نظريه پرداز قدرت دانسته می شود. به عبارت گيدنز، فوكوی فراتاريخ ناشناخته باقی مانده و در آثار او بيش از هر چيز بر مفهوم قدرت تأكيد می ش��ود. تمامی آثار او، فكر او و پروژه ی كلی او زير سايه ی قدرت خوانده می شوند و در نتيجه نه تنها بخش های مهمی از كار فوكو مغفول می مانند كه با غفلت از اين بخش ها مقدمات بحث فوكو درباره ی قدرت و معنای دقيق خود اين واژه هم مخدوش می ش��وند. چنين خوانش��ی كه قدرت را اس��اس انديشه ی فوكو می داند و می كوش��د كل آرای فوكو را بر اين اساس بازخوانی كند، در اين مقاله، »خوانش قدرت-محور« ناميده شده است. شايد بتوان گفت كه جذابيت مفهوم قدرت فوكويی، بزرگترين عامل شيوع و رواج چنين خوانشی است. از آغاز معرفی فوكو در زبان انگليسی، تا سال ها پس از مرگشفوكوی انگليسی فوكوی قدرت بود. گيدنز بسيار زود اين مسئله را دريافته است. اما بايد گفت كه خود گيدنز هم در هيچ كجای اين متن، نتوانسته است از اين تصور قالبی و غالب بگريزد؛ تا جاييكه حتی می توان به خوبی با بازخوانی متن گيدنز پيامدهای

اين نوع نگاه به نظريات فوكو را دريافت، و مشكالت رايج در اين نوع بازخوانی را روشن كرد.گيدنز در اين متن به گروهی از متفكرين فرانس��ه اشاره می كند كه تحت تاثير نيچه هستند.

Page 3: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

 99 »سرکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست«: میشل فوکو و قدرت مولد

در جای ديگری او اين گروه را تلويحا پساساختارگرا خوانده است و در نهايت در كليت اين مقاله، اي��ن گروه را نومحافظه كارناميده اس��ت. اين واژگان و تعابير معنای مش��خصی دارند. در واقع اين كلمات يادآور نطق معروف هابرماس درباره ی اين گروه از متفكران فرانس��وی اس��ت، كه از نظر او مخالف روند مدرنيته و روشنگری بوده اند )هابرماس، 1378(. بحث مايكل والزر در مورد قدرت در نگاه فوكو )سياست ميشل فوكو در هوی، 1380( نيز شباهتی به گفته های گيدنز درباره ی قدرت مرموز همه جا حاضر در نگاه نيچه ای ها دارد.1 اين ش��باهت تصادفی نيس��ت. دريافت مشتركی از فوكو در اين متون از مفهوم قدرت در آثار فوكو وجود دارد، برداشتی غير تاريخی كه در آثار فوكو ب��ه ق��درت اهميت و محوريتی بيش از حد می دهد. خود فوكو درباره ی جايگاه قدرت در آثار خود می نويس��د:»پيش از هر چيز می خواهم بگويم، آثار من در بيست سال گذشته چه هدفی را دنبال می كرده اند. اين هدف، تحليل پديدارهای قدرت و يا پی ريزی بنيادهايی برای اين تحليل نبوده است. بر عكس، هدف من نوشتن تاريخ شيوه های متفاوت سوژه شدن انسان در فرهنگ ما بوده است...

سوژه درون مايه ی اصلی كار من است، نه قدرت.«)فوكو، 1982(او در مصاحبه ای ديگر با صراحت و روشنی بيشتری به مسئله ی قدرت باز می گردد و جايگاه آنرا در آثار خود توضيح می دهد:»من هرگز از قدرت صحبت نكرده ام،من هرگز قدرت را تحليل نكرده ام، من هرگز نگفته ام قدرت چيست، كه برخی از اذهان پويا چنين تعبير كنند كه چيزی از جنس يك قدرت مطلق، قدرت استعاليی يا الوهيتی پنهاندر كار من ارائه شده است... من چيزهايی را مطالعه كرده ام مثل آسايشگاه روانی، صورت های محدوديت، محروميت، حذف، سلب صالحيت، يا بگذاريد بگوييم، خردی كه هميش��ه به شكل يك پزشك، دانش پزشكی، نهاد پزشكی، و چيزهايی از اين دست متجسم شده، و بر چيزهايی چون جنون، بيماری و بی خردی اعمال می شود؛ آنچه من مطالعه كرده ام معماری، و آرايش فضايی اس��ت؛ فنون انضباطی، وجوه آموزش��ی و صور نظارت موضوعات مطالعه ی من بوده اند... می توانم بگويم من سرسخت ترين دشمنی هستم كه كسی می تواند برای ايده ی قدرت تصور كند، و حتی درباره ی قدرت حرف هم نمی زنم، من از اين س��خن می گويم كه تحليل مكانيسم های قدرت امكاناتی را پيش روی فهم ما می گذارد؛ اما تنها به شرطی كه از قدرت سخن نگوييم، بلكه از چيزهايی چون ابزارها، وسايل، روابط و فنون قدرت حرف بزنيم، كه راه را برای سلطه، استيال، انقياد و تحميلباز می كنند. من از قدرت متنفرم، من از ايده ی قدرت متنفرم، و اين چيزی است كه مردم درک نمی كنند، نقدهای خام دستانه ای هستند كه می گويند: »بفرما، قدرت در اينجا درست تعريف نشده.« من هم در جواب اين حرف ها می گويم قدرت نبايد هم تعريف شود،

چون اصاًل وجود ندارد كه بخواهيم تعريفش كنيم.« )فوكو، 2012(در واقع از نظر خود فوكو كار او س��اختن مفهومی از قدرت و نش��ان دادن اينكه قدرت هميشه بر ما سايه افكنده نيست. او در اين مصاحبه در واقع به همين برداشت از قدرت می تازد. برداشتی

Page 4: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 1001392 

ك��ه در آن قدرت رابطه، نيرو، وضعيت يا مبادله ای اس��ت كه بيرون از وضعيت اعمالش قابل فهم است يا به عبارت ديگر می توان نظريه، فلسفه يا مفهومی از آن ساخت كه بتواند اعمال قدرت را در س��طحی معين تعريف كند. فوكو به دنبال تعريف قدرت نيست؛ او تنها به دنبال شيوه های اعمال قدرت در گفتمان ها يا نظام های معين است، زيرا می پندارد كه توجه به فنون قدرت می تواند بهتر به ما نشان دهد كه محدوديت ها و قيود هر حوزه دقيقاً چه نظمی را در آن حوزه حاكم می كنند. اگر بخواهيم اين گفته را به زبان ديگری بيان كنيم می توانيم بگوييم كه فوكو ايده ی حاكميت در فلس��فه ی سياسی مدرن را نمی پذيرد يا به بيان خود فوكو او می كوشد »سوژه شدن يا انقياد را در شكل مادی آن در مقام شكل گيری سوژه ادراک كند. و اين نقطه ی مقابل پروژه ی هابز در لوياتان

است« )فوكو، 1980: 97(. همانطور كه گفتيم از نظر گيدنز، فوكو قدرت را به تبعيت از نيچه پديداری مرموز دانسته كه همواره در تمامی فرايندهای اجتماعی حضور دارد، و در نتيجه گيدنز می گويد كه كار فوكو با اين خطر مواجه اس��ت كه قدرت، را قيد و بند يا نقط��ه ی مخالف آزادی تصور نكند. اين حرف گيدنز مقدمه ای غلط دارد كه اتفاقاً به نتيجه ای درس��ت رس��يده است. همانطور كه از بحث فوكو در اين مصاحبه پيدا است، قدرت برای او نيرويی مرموز و اسرارآميز نيست كه همه جا حاضر باشد. مجموعه اعمال��ی در حوزه ه��ای مختلف وجود دارند كه قيود و ح��دودی را تحميل می كنند و تنها در دل موقعيتی كه اعمال می شوند قابل بررسی هستند؛ در نتيجه به هيچ وجه نمی توان آنها را ذيل يك مفهوم صورت بندی كرد، بلكه بايد به تحليل تاريخ شكل گيری آنها پرداخت. قدرت قواعد و حدودی را می سازد كه كنش در درون آنها ممكن می شود. دقيقاً به همين دليل قدرت برای فوكو نقطه ی مقابل آزادی نيست، بلكه آن چيزی است كه با تحليلش می توان راه های مقاومت يا استراتژی های

مقاومت خاص هر حوزه را دريافت. والزر و گيدنز هر دو در نقد مفهوم فوكويی قدرت در می يابند كه فوكو منشا قدرت را حكومت1 نمی داند. اما هر دو در نهايت به نوعی می پندارند كه فوكو دولت2 را منشاء قدرت می داند. گرچه آنها به اين الزام تن می دهند كه دولت را به ش��كل متكثر و خرد تعريف كنند اما گويا باز هم به ش��كل هابزی بدنه ی حاكمی را در ارگانيس��م اجتماعی پيش فرض می گيرند كه اعمال كننده ی قدرت در سطوح عينی خرد است. گيدنز در همان مقاله نظريه ی فوكو را نظريه ی دولت به مثابه تكنولوژی س��ازمان يافته ی انقياد می داند. والزر هم جمله ای را در متن خود آورده است كه به نظر قابل تامل می رس��د. او می نويسد: »فوكو ... بيش تر يك نظريه پرداز است تا يك مورخ، و سازمايه هايی كه بر

1. government2. state

Page 5: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

 101 »سرکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست«: میشل فوکو و قدرت مولد

آن اساس آثار خود را بنا می كند عمدتا شامل طرح ها و پيشنهادهای مكتوب برای ايجاد مكان های مذكور اس��ت، از جمله نقشه های معماری، كتابچه های راهنمای قواعد و انتظامات، و در اين ميان گزارش های موجود از اعمال و تجارب بالفعل به ندرت مورد استفاده قرار می گيرند.« به نظر می رسد كه هر دو اين برداشت ها از سوی متفكرين شاخصی چون والزر و گيدنز به اين دليل صورت می گيرد كه فوكو، فوكوی قدرت منهای فوكوی تاريخ است. پديدار و فرايند در نگاه گيدنز، بر حسب جامعه شناسی ايستا تعريف شده اند و عالوه بر آن با پيش فرض عامل قدرتی كه بيرون )و فراتر( از گفتمان حضور دارد. اين امر به اين خاطر اس��ت كه استلزامات نيچه ای بودن مفهوم فوكويی قدرت ناديده

گرفته شده اند. اما اين مفهوم نيچه ای چيست؟ژيل دولوز مفهوم نيچه ای قدرت را اينگونه تعريف می كند:

»ذات نيرو همانا مرتبط بودن با ديگر نيروهاس��ت؛ و نيرو در اين رابطه، ذات يا كيفيت خود را به دس��ت می آورد. رابطه ی نيرو با نيرو خواس��ت نام دارد. از اين رو پيش از هرچيز، بايد از تعابير نادرست درباره ی اصل نيچه ای خواست قدرت اجتناب ورزيد. اين اصل بدان معنا نيست كه خواست خواهان قدرت يا مايل به استيال باشد. تا وقتی كه خواست قدرت را به معنای ميل به استيال تعريف كنند، ناگزير آنرا به ارزش های مستقر وابسته می گردانند... بدين گونه، خواست قدرت همواره چونان عنصری متحرک، طيرانی و كثرت گرا نمايان می ش��ود.« )دول��وز، 1378: 9-48( ]تاكيدها افزوده

شده اند[ خود فوكو نيز در تعريف قدرت می گويد:

»منظور من از قدرت، گروهی از نهادها و مكانيزم ها كه ش��هروندان دولت مفروضی را به تعبد وامی دارند نيست. هم چنين، منظورم شيوه ی تفوقی نيست كه، بر خالف خشونت، قاعده مند باشد. در نهايت من نظام عام سلطه ای را در ذهن ندارم كه توسط گروهی بر گروه ديگر اعمال شود، نظامی كه تاثير آن، از طريق انشعابات بعدی، در سراسر هيات اجتماعی پخش می شود. تحليلی، كه ناظر بر قدرت است، نبايد بپندارد كه حاكميِت نوعی دولت، صورتی قانونی، يا كليت فراگير نوعی سلطه پيش��اپيش حضور دارند؛ بلكه اينها تنها صورت هايی نهايی هس��تند كه قدرت به خود می گيرد.«

)فوكو، 1978: 92( ]تاكيد از متن اصلی است[به نظر می رسد كه پيوند ميان اين دو متن و تقابل آنها، نه تنها با مفهوم قدرت الک كه به عالوه، با مفهوم هابزی قدرت روشن است. اما اين تمايز ناديده انگاشته شده است. به همين دليل گيدنز می گويد كه نگاه فوكو به مفهومی از قدرت خواهد انجاميد كه مخالف آزادی و در واقع هم معنای قيد و بند نيس��ت. اين مسئله از نظر او فوكو را به نوع جديدی از محافظه كاری می رساند. اما خود فوكو صراحتاً اعالم می كند كه كار او كنار گذاشتن لوياتان هابز و ضرورتاً هم گام با آن مفهوم قدرت محدود كننده اس��ت )فوكو، 1980: 98(؛ بر اين اس��اس طبيعی است كه قدرت پيشاپيش نقطه ی

Page 6: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 1021392 

مقابل آزادی نبوده است و اين نه پيامد قابل توجه نگاه فوكو كه نقطه ی آغاز بحث اوست كه گاه به آن توجه نمی شود.

اما بدخوانی فوكو به همين موارد محدود نمی ش��ود. اين بدخوانی به حدی رسيده است كه از طرفی كالين گوردون اين ادعا را مطرح كند كه فوكو اصال خوانده نمی شود )بازنويسی تاريخ بدخوانی در اس��تيل و ولودی، 1992: 167( و از طرف ديگر اينكه به گونه ای خوانده می شود كه می توان از فوكوهای متعددی نام برد )فيليون، 2004: 115(. بايد تاكيد كرد كه فوكو اينطور خوانده می شود، نه اينكه متون او ضرورتا چنين بدخوانی هايی را توليد كنند. آلن مگيل مانند فيلون و گوردون جنس اين بدخوانی را متفاوت از بدخوانی های ناشی از دشواری متن می داند )مگيل 1987: 117(. اين نگاه عماًل نه تنها به بدخوانی مفهوم قدرت در آثار فوكو كه همچنين به بدخوانی ديگر اركان مفهومی آثار او نظير گفتمان می انجامد. كيت سوير معتقد است كه هيچ يك از كاربردهای رايج كلمه ی گفتمان، عليرغم ادعای انتساب به انديشه های فوكو هيچ ارتباطی با آثار او ندارند )سوير، 2002: 435(. اين بدفهمی ها تا اندازه ای زياد شده است كه به قول درک هوک امروزه می توان گفت تحليل گفتمان

انبوهی از سوءكاربردهای نظريات فوكو است )هوک، 2001: 521(. سوير بدخوانی ها معنای گفتمان را در پنج بخش طبقه بندی كرده است:

• نظريه ی پسااستعماری كه در آن گفتمان نظام سلطه است؛• انسان شناسی كه در آن گفتمان هم معنی فرهنگ است؛

• زبانشناسی اجتماعی كه در آن گفتمان سبك سخن گفتن است؛• روانشناسی كه در آن گفتمان مجموعه ی حركات فيزيكی و بدنی است؛ و

• فمينيسم كه گفتمان در آن نوعی از سوژه در يك بستر اجتماعی خاص است )سوير، 2002: .)5-434

هوک نيز می گويد می توان گفت كه تحليل گفتمان فوكويی وجود ندارد چرا كه كسانی كه به تحليل گفتمان مشغول اند در واقع هر كدام به نوعی به تحليل زبان می پردازند و زبان را هم معنای با گفتمان می دانند اين درحالی است كه چيزی كه فوكو از گفتمان در نظر دارد بيشتر تحليل امكان تاريخی پديدار شدن نظام های دانايی، قدرت و موضوعيت1 است )هوک، 2001: 521(. از آنجا كه نگاه هوک بيشتر به كاربرد تحليل گفتمان در روانشناسی است می توان دريافت كه سخن او تنافری با دس��ته بندی پيش گفته ندارد. در واقع می توان گفت كه دو معنای عمده از تحليل گفتمان مراد می شود يكی معنای روانشناختی و زبان شناختی آن كه به معنای زبان است و ديگری معنای منظور در فمينيس��م و نظريه ی پسا استعماری كه آنرا به معنای ايدئولوژی مسلط می پندارد. كاربرد اين

1. materiality

Page 7: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

 103 »سرکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست«: میشل فوکو و قدرت مولد

كلمه در جامعه شناسی و انسان شناسی ميان اين دو قطب در حركت است. اما جالب اين جاست كه تمامی اين موارد فوكو را مبنای نظری كار خود می دانند اما هنگام ارجاع به آثار او »به شكلی كامال دلبخواهی عمل می كنند، شماره صفحه ی مورد ارجاع را ذكر نمی كنند، هيچ بندی را نقل نمی كنند، و گاهی اوقات حتی نام اثری از فوكو را هم ذكر نمی كنند.« )س��وير، 2002: 434(. اين دو ش��كل برداشت از گفتمان دو خطر جدی را در برداشت معنای واژه ی قدرت در آثار فوكو پيش می آورند.

هنگامی كه گفتمان را به معنای سبكی در زبان )خواه كالمی يا بدنی( بدانيم، رابطه ی قدرت و گفتمان را جز به شيوه ای علی تصور نتوانيم كرد. با چنين برداشتی از گفتمان، رابطه ای كه فوكو ميان گفتمان و قدرت برقرار می كند، رابطه ای ميان دو حوزه ی متفاوت اس��ت كه يكی بر ديگری اثر می گذارد. به بيان ساده تر در چنين تبيينی، امكان تحليل درون ماندگار قدرت وجود ندارد. بلكه قدرت را بايد چيزی بيرون از گفتمان پنداشت. هنگامی هم كه گفتمان را ايدئولوژی بدانيم، در واقع آنرا از يكسو بازتاب يا بازنمايِی منافع تصور خواهيم كرد و از سوی ديگر كليت، عقالنيت و نظامی

برای آن متصور شده ايم كه بازتاب نظام روابط يا نظام قدرت است. ش��ايد بتوان گفت برداش��ت فوكو در برابر اين دو برداشت، به فهمی از قدرت پر و بال می دهد كه خصلت اصلی آن تاريخی بودن است، به معنای خاصی كه در خوانش قدرت-محور قابل تصور نيست، در واقع پژوهش تاريخی بر ساختن معنايی برای قدرت مقدم است، نه اينكه معنا يا مفهومی از قدرت از پيش وجود داشته باشد كه فوكو بتواند پيش از آغاز تحقيقش به آن اشاره كند و سپس به جستجوی آن در حوزه ی موضوع تحقيق خود بپردازد، يا تالش كند رابطه ی آن را با حوزه های ديگری نظير دانش، جنس��يت، جنون يا آموزش نش��ان دهد. پس طبيعی اس��ت كه هنگامی كه می خواهد قدرت را در درون گفتمان يك دانش بررسی كند، از تأثير چيزی بيرون از دانش بر دانش سخن نمی گويد؛ چيزی كه بتوان آنرا قدرت خواند. بلكه می خواهد دريابد چه چيزی در علم وجود دارد كه بر گفتمان تحميل می ش��ود و تنها اجازه ی صدور گزاره های معينی را می دهد، يا به بيان ديگر، حدودی برای علم می سازد كه در آن حدود گزاره ها تكرار يا به عبارت خود او كمياب می شوند )فوكو، 1981: 73(. اين قدرت چيزی بيرون از گفتمان دانش نيست. و در عين حال فوكو می تواند با چنين تعريفی ادعا كند كه هدف او بررس��ی حدود يا پيشينی های تاريخی است، كه تنها نقش س��ركوبگر ندارند بلكه از آنجا كه حدود گزاره های دانش را تعيين می كنند، تنها گزاره هايی كه در حدود آنها می گنجند، در دانش امكان طرح دارند كه در اين حدود بگنجند و در نتيجه اين حدود، شرايط امكان گزاره های علمی هستند. به همين دليل است كه فوكو قدرت را نه ناممكن كننده ی

گزاره های محتمل، كه اتفاقاً آن چيزی می داند كه گزاره های علم را ممكن می كند. چنين برداش��تی از قدرت، ديگر آنرا س��ركوبگر نپنداشته اس��ت، بلكه قدرتی است مولد. برای توضيح بيش��تر اين مسئله شايد اش��اره ای تمثيل وار و قطعاً نادقيق به كار بنيادی كانت درباره ی

Page 8: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 1041392 

سنجش يا نقد حدود فهم راهگشا باشد. اگر بتوانيم بگوييم كه كانت می خواهد با شناختن حدود عقل به سنجش شرايط امكان دانش بيانديشد، می توانيم در يابيم كه فوكو اگر چه معنايی انتزاعی و هميشگی از عقل در نظر ندارد كه بتواند به سنجش دانش و تحكيم بنيادهای آن نزديك شود، يا سودای سنجش صدق يا حقيقت گزاره ها را داشته باشد، اما می تواند به آنچه در هر دوره حقيقت دانسته می شود و به شرايط امكان نظامات گزاره ها يا رژيم های حقيقت در دوره های مختلف تاريخی بپردازد. به همين دليل هم او، در يكی از آخرين مقاالت خود با عنوان روش��نگری چيس��ت؟، كار خود را چيزی جز گسترش پروژه ی كانت نمی داند )فوكو، 1984(. با گسترش و تدقيق اين تمثيل می توان گفت كه اگر كانت به دنبال يافتن پيشينی های عقل بود، فوكو به دنبال يافتن پيشينی های تاريخی است. و اگر اين كار برای كانت از طريق طرح نويی در هستی شناسی ممكن شده بود، كار فوكو سنجش و نقد گفتار، انديشه و كردار از طريق دنبال كردن نوعی هستی خاص و تاريخی است كه جهان پيرامون ما را در بر گرفته است. كاری كه او آنرا هستی شناسی تاريخی خودمان می خواند.

و برای اين كار فوكو پيش از هر چيز تذكر می دهد كه:»در حقيقت، نقد به معنای تحليل و تأمل پيرامون حدود است. اما اگر مسئله ی كانت اين بود كه بفهمد دانش از چه حدودی نبايد تخطی كند، به نظر من پرس��ش انتقادی امروزه به ش��كلی ايجابی درآمده اس��ت: در ميان آن چيزهايی كه جهانش��مول، ضروری و الزامی دانسته می شوند، چيزهای يگانه، احتمالی و محصول قيود دلبخواهانه چه جايی را اشغال كرده اند. خالصه، نكته اينجا است كه بايد نقدی را كه در مسير فهم حدود ضروری جريان دارد، به نقدی عملی بدل كرد كه به دنبال راه های ممكن برای تخطی است. چنين كاری يك نتيجه ی قطعی دارد: راه رسيدن به اين نقد، ديگر اين نيست كه به دنبال ساختارهايی صوری باشيم كه ارزش های جهانشمول دارند، بلكه كنكاش��ی تاريخی اس��ت برای يافتن رويدادهايی كه ما را به سوی شكل دادن به خودمان هدايت می كند، و اجازه می دهد خودمان را به مثابه س��وژه ی رفتار، تفكر و گفتار به رس��ميت بشناسيم.«

)همان: 46-45(يان هكينگ معتقد اس��ت كه می توان س��ير فكری خاصی را در انديشه متمايز كرد و نام آنرا »هستی شناسی تاريخی« گذاشت. او منبع بی پايان اين شكل انديشه را آثار ميشل فوكو می داند. از نظر او معنای اصلی كار فوكو، همانطور كه خود فوكو می گويد، در توجه به »هستی شناسی تاريخی خودمان« و دريافت پيشينی های تاريخی نهفته است. هكينگ نشان می دهد كه توجه به دانايی، قدرت و اخالق در آثار فوكو سه محور »هستی شناسی تاريخی خودمان« هستند )2002: 2-4(. او بالفاصله در اين مرحله به بحث قدرت باز می گردد و می گويد غالبا اين اشتباه پيش می آيد كه تصور می كنيم قدرت/دانايی2 »تسلطی از بيرون است، و در زبان انگليسی غالبا با بدفهمی قدرت، از يك سو در معنای تحكم سياسی، اجتماعی و نظامی و از سوی ديگر چونان چيزی دارای تاثير

Page 9: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

 105 »سرکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست«: میشل فوکو و قدرت مولد

علی، مواجهيم« )همان: 3( اين امر از نظر او بخاطر عدم درک اين نكته رخ می دهد كه قدرت برای فوكو يكی از سه محور شكل دادن به خود است. اين درست است كه فوكو مانند بارت و البته مانند بس��ياری ديگر چون وبر، گالبرايت و حتی پوالنتزاس قدرت را در سطح خرد بررسی می كند اما تا هنگامی كه هس��تی شناس��ی تاريخی او درک نشود همواره تصوری خاص از اعمال قدرت به متن فوكو تحميل خواهد شد. عدم تقابل قدرت و تاريخ و توجه به اشارات فوكو در ابتدای سوژه و قدرت

مستلزم فهم هستی شناسی تاريخی فوكو است. طبيعتاً تمامی اين گفته ها به اين معنا نيست كه فوكو همواره دانش يا دانايی را بررسی می كند. موضع بحث اينجا است كه فوكو در بررسی هر چيز، به جای ارائه ی مفهوم قدرت روابط نيروهای درونی هر حوزه يا خواس��ت ق��درت انضمامی و درون ماندگار آن حوزه را بررس��ی می كند. كه در حوزه ی دانايی می توان آنرا در بررس��ی فوكو از حدود تاريخی فهم مش��اهده كرد. از س��وی ديگر اين گفته به اين معنا نيس��ت كه فوكو به حوزه ی سياس��ت پا نمی گذارد. چنانكه می دانيم، فوكو آثار متعددی درباره ی شكل گيری حكومت مدرن، نظم و انضباط سياسی و يا به عبارتی جامعه ی انضباطی دارد. اما در نهايت می توان گفت كه حتی بسط بيش از حد اين مفهوم قدرت يا محوريت بيش از حد دادن به اين مفهوم می تواند به بدفهمی منظور فوكو منجر شود. به همين دليل می توان گفت كه خوانش قدرت-محور، خوانش��ی كه مفهوم پردازی قدرت را هدف اصلی كار فوكو می داند و باقی بخش های آثار او را به نسبت اين پروژه ی كلی می سنجد، ضرورتاً نقش موضوعات محوری ديگر نظير پيشينی های تاريخی، هستی شناسی تاريخی، پروبلماتيزه شدن و سوژه شدن را كمرنگ

می كند و فوكوی تاريخی را ناشناخته باقی می گذارند.در پايان می خواهم اشاره ای به يكی ديگر از متفكرين نامدار معاصر داشته باشم كه با برداشت قدرت-محور،آرای فوكو را نقد كرده اس��ت. ادوارد سعيد در مقاله ای به توضيح نظرياتی می پردازد كه از جايگاه خود حركت می كنند و در درون منطقی ديگر می كوشند احكام خود را به كار گيرند. او اين نظريات را نظريات سيار می خواند، نظريات، يا به عبارت ديگر مفاهيمی، كه از دل شرايط و موضوع تحليل خود بيرون می آيند و در حوزه های ديگر به كار گرفته می ش��وند. از نظر او يكی از اين نظريات نظرات فوكو در باب قدرت هستند. سعيد معتقد است فوكو در تاريخ جنسيت، وقتی زبان تشريح جزئيات در انواع مكان های اعمال قدرت-دانايی را به كليتی تحت عنوان جامعه تعميم می دهد و ادعا می كند كه قدرت همه جا وجود دارد، با گسترده كردن روش شناسی اش در يك دام نظری افتاده است: حركت دادن نظريه )نظريات سيار در سعيد، 1983(. سعيد اذعان می كند، كه خود فوكو يكی از كسانی است كه بارها در خصوص چنين تعميم هايی هشدار داده است، اما خوانش قدرت-محور، در ذهن او چنان خوش نشسته است كه به او اجازه نمی دهد دريابد كه فوكو هرگز چنين تعميمی را در آرای خود انجام نداده است. با اين حال اگر ما بر خالف سعيد می گوييم فوكو

Page 10: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 1061392 

به چنين دامی نيفتاده است؛ اگر می گوييم در دستگاه فوكو مفهومی از قدرت وجود ندارد كه بتوان آنرا از يك حوزه ی تحليل بيرون كشيد و به حوزه ی ديگر تعميم داد؛ آيا بايد بپذيريم كه نمی توان آرای فوكو درباره ی جوامع اروپايی را در جامعه ی ايران به كار بس��ت، و يا بررسی جامعه ی ايران با كمك از دستگاه فوكويی ناممكن است؟ به نظر می رسد كه چنين سئوالی مسير اشتباهی را پيش روی ما باز كند. سئوال اصلی احتماالً اين است كه اگر خوانش قدرت-محور را از آثار فوكو نپذيريم،

چه مشكالتی بر سر راه اين به كار گيری وجود خواهد داشت.

Page 11: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

 107 »سرکوبگری تنها شیوه ی قدرت نیست«: میشل فوکو و قدرت مولد

منابع:دلوز، ژيل )1378(: نيچه، ترجمه پرويز همايون پور، تهران: گفتار. −هابرماس، يورگن )1378(: مدرنيته پروژه ای ناتمام، در مدرنيته و مدرنيسم، ترجمه و تدوين −

حسينعلی نوذری، اصفهان: نقش جهان، صص. 132-95.هوی، ديويد ک. )ويراستار( )1380(: فوكو دربوته ی نقد، ترجمه ی پيام يزدانجو، تهران: نشر −مركز.−

− Giddens,Anthony (1982): Profiles and critiques in Social Theory,London: Macmillan.

− Fillion,Real (2004): Freedom,Responsibility,and the ‘American Foucault’,philosophy &

Social Criticism,Vol. 30,No. 1,pp. 115-126.

− Foucault,Michel (1978): The History of Sexuality,Volume 1,tr. Robert Hurley New

York: Pantheon.

− ------------------- (1981): The Order of Discourse,in Untying the Text,ed. By Robert

Young,London: Routledge,pp. 48-78.

− -------------------(1980): Power/Knowledge,ed. Colin Gordon,New York: Harvester.

− -------------------(1982): The Subject and Power,Critical Inquiry,vol. 8,No. 4,pp. 777-

795.

− ------------------- (1984): Foucault Reader,ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon:

1984).

− --------------------(2012): Consideration on Marxism,Phenomenology and

Power,Foucault Studies,No. 14,pp. 98-114.

− Hacking,Ian (2002): Historical Ontology,London: Harvard Univ. Press.

− Hook,Derek (2001): Discourse,Knowledge,Materiality,History,Theory &

Psychology,Vol. 11,No. 4,pp. 521-547.

− Lemke,Thomas (2003): Comment on Nancy Fraser: Rereading Foucault in the

Shadow of Globalization,Constellation,Vol. 10,No. 2,pp. 172-9.

− Megill,Alan (1987): The Reception of Foucault by Historians,Journal of the History

of Ideas,Vol. 48,No. 1,pp. 117-141.

Page 12: «سرکوبگری تنها شیوهی قدرت نیست»: میشل فوکو و قدرت مولد//“Power Is not Simply Repressive”: Michel Foucault and the Productive Power

فصلنامه علمي- ترويجي جامعه،فرهنگ و رسانه / سال دوم / شماره هفتم / تابستان 1081392 

− Sawyer,Keith R. (2002): A Discourse On Discourse: An Archaeological Study of an

Intellectual Concept,Cultural Study,Vol. 16,No. 3,pp. 433-456.

− Said,Edward W. (1983): The World,the Text,and the Critic,Cambridge: Harvard

Univ. Press.

− Still,Arthur and Velody,Irving (ed.) (1992): Rewriting the History of Madness:

Studies in Foucault’s Histoire de la folie,London & New York: Routledge.

پي نوشت:

از آرای فوکو نانسی فريزر نشان می دهد که در واقع تمامی اين متفکران دنباله رو تفسیر فريزر با . تامس لمکه، در بحثی 1.2003 لمکه، به: بنگريد هستند؛

يا بدنه ی شکل گرفته و تمايزيافته ی فهم بشری که 2 . واژه ای که فوکو در اين ترکیب استفاده می کند نه به معنای دانش استفاده از قدرت/دانايی رايج تر قدرت/دانش معادل به جای دلیل به همین است. نامنظم و نامتعین يا فهم دانايی معنای به

کرده ايم.