Top Banner
ﺑﻌﺪ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺗﺎﻟﻴﻒ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺤﺴﻦ ﻓﺮﺷﺎﺩ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺍﻗﺒﺎﻝEQBAL ﺗﻬﺮﺍﻥ١٣۶١ www.IrPDF.com www.IrPDF.com www.IrPDF.com www.IrPDF.com
123

Www.irpdf.com(7458)

Oct 23, 2015

Download

Documents

solmazbahary

Www.irpdf.com(7458
Welcome message from author
This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
Page 1: Www.irpdf.com(7458)

بعد ناشناخته

تاليف

دکتر محسن فرشاد

انتشارات اقبال

اقبال

EQBAL

١٣۶١تهران

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 2: Www.irpdf.com(7458)

بعد ناشناخته: نام کتاب

دکتر محسن فرشاد: نويسنده

اقبالانتشارات : ناشر

جلد ۵٠٠٠: تيتراژ

اول: نوبت چاپ

١٣۶١شهريور ماه : تاريخ انتشار

١۴.٢١: قطع

صفحه ٢٢۴: تعداد صفحات

چاپخانه اقبال: چاپ

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 3: Www.irpdf.com(7458)

فهرست مطالب

صفحه

مقدمه

٧ عالم صغير فصل اول-

١۵ انسان موجود ناشناخته فصل دوم-

٣١ )روح( حيات پنهانی انسان فصل سوم-

٣۵ ادراکات فوق حسی –فصل چهارم

۴٨ داليل بقای شخصيت انسان پس از مرگ فصل پنجم-

۶١ مشاهدات و تجارب باارزش چند دانشمند ل ششم-فص

٩۵ ماجرايی حيرت انگيز از پديده های روحی –فصل هفتم

١١٢جاودانگی انسان –فصل هشتم

١١٧ ی مرگ از ديدگاه فلسفه پديده شناس -فصل نهم

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 4: Www.irpdf.com(7458)

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 5: Www.irpdf.com(7458)

مقدمه هر کسی کم و بيش اين سوال ها را از خود . نوشته محصول پرسش های عديده ای است که من در طول عمر از خود کرده ام اين

برخی ديگر به نيز جواب ها را برای . بعضی ها به جواب هايی می رسند که به يکباره مسير زندگی آن ها را عوض می کند. می کنداما رسيدن به اين جواب ها حق هر انسانی است و هر که درجه فهم و آگاهی و .ی شمارند خود نگاه می دارند و آنرا از اسرار م

فالسفه و عرفا ,اينجاست که پيامبران . نبوغش بيشتر باشد نظرش صائب تر بوده و راه حيات را بر انسان ها روشن تر می کندبهتر اين بزرگان رسيدن به چراها و جواب دادن به سواالت کار. نسبت به افراد عادی از انتياز بيشتری در آگاهی برخوردار هستند

.گوناگون ذهن بشر است

اين سواالت در طول زندگی .من هم جرئت کرده ام جواب های خود را از البه الی گفته های رهبران فکری و ذهنی بشر بيرون بکشمانسان .ای جز تحقيق و نوشتن اين مطلب نداشتم آنقدر فکر مرا به خود مشغول داشته اند که برای خالص شدن از آن ها چاره

بيماری , فقر, جنگ, درمانده و نوميد امروزی که گرفتار لحظات جانکاه و مالل آور حيات خود از يک طرف و دستخوش ناماليمات کاتب فکری و جواب سوال های خود را در جايی غير از کرۀ خاکی خود و م, و فشار نظام های ديکتاتوری از سوی ديگر شده است

ما بايد جواب خودمان را . زيرا اگر آن ها جوابی داشتند بشر را از اين سرگردانی نجات می دادند, فلسفی آن جست و جو می نمايد .در جايی غير از محيط اطراف خودمان جست و جو نماييم

يعنی . بعد ناشناخته حيات تعبير نموده ايماين مکان همان جايی است که ما ازآن به . اين مکان جهان معرفت و انديشه انسان است .ما" روح"شعور و خالصه جهان , جهان انديشه

, اين دنيايی است که ابعادش به کلی با ابعاد جهان فيزيکی و ملموس ما تفاوت داشته و نشاخت کامب آن در حال حاضر ميسر نيست .خاکی را دچار انقالبی بزرگ خواهد کرداما تحقيق دربارۀ آن و شناخت اين جهان بيگانه زندگی انسان های

بلکه گامی است , طبيعی است که نه اين نوشته و نه کارهای بعدی من باز جواب قاطعی به پرسش ها و معماهی مطروح نيستما .بسيار کوچک برای معرفی بخش ناشناخته حيات انسان تا شايد اين معرفی مقدمه شناخت بخش تاريک ذهن و حيات انسان باشد

:نيز همانند ديگران باز با اين سوال نشوته خود را آغاز می کنيم

يک انسان. است تازه باز کنيم مطرح آنرا که وقت هر و است کرده خود از معرفت پيدايش بدو از بشر که سوالی چيست؟ که انسان اسرارآميز؟ آيندۀ و ناشناخته باگذشتۀ پيچيده بسيار سازمان يک يا است؟ يافته تکامل حيوان

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 6: Www.irpdf.com(7458)

يک يا برسد حاضر تکامل به تا است شده ياری ديگر های کهکشان پيشرفتۀ موجودات وسيلۀ به که است حيوانی يک انسان آيا يک جز چيزی وی حيات و يافته دست امروزی شناخت به محيط شيميائی ترکيبات و تصادف اثر در که است متفکری موجود تا آفريده خويش صورت به را او خداوند که خداست نيمۀ يک عرفانی مکاتب و مذاهب گفتۀ طبق انسان آيا است؟ نبوده تصادف جائی از گرفتن دستور بدون که است مادی ماشين يک فقط انسان يا کند؟ ظاهر هستی عالم در را خود وجود از پرتويی و نشانی بايد و بوده کيهان سلطان تنهاست؟ کائنات و هستی عالم در و اوست خود کند می هرچه و بوده خود سرنوشت بر حاکم آزادانه پيشرفته موجودات سلسله از ضعيف و نحيف موجودی انسان يا بپيمايد؟ خود دست با نهايت بی تا را خود تکاملی راه تنها تنهای او سرنوشت و رفتار مواظب متفکری بسيار و باهوش وجودهای و افتاده ترقی جادۀ در تازه و دارند وجود کائنات در که ايست باشند؟ می سهيم او سرنوشت کل در و هستند

کمک شرق فلسفی بزرگان و غرب تجربی علوم دانشمندان و فالسفه, عرفا, شناسان روح بزرگترين نظريات از نوشته اين در ما .فلسفه و علم ديدگاه دو از ها ناشناخته بررسی و متافيزيک مسئلۀ به است مجددی نگاه واقع در. ايم گرفته

, نگرد می هستی عالم و خويش بر و دور به لحظه يک برای و نموده باز را خود چشمان و کرده فکر آفرينش طرح به که انسانی يعنی شديم بزرگ که روزی اما. کند می سوال آنها به راجع و برده پی خود اطراف اشياء اهميت به به تازه که است طفلی همچون

همچنان, خنديد خواهيم خود حاضر افکار به نماييم درک هست که آنطور را ها واقعيت که کنيم پيدا دست نيروهايی به و شده بيدار آن پيشرفتۀ تکنولوژی و ای هسته فيزيک امروزه. خنديدند باستان يونان شناسی ستاره و بطليموس هيئت به گاليله و کپرنيک که. دارد پيش در درازی راه انسان. ما امروز تکنيک به آينده قرون انسان که نگرد می چنان وسطايی قرون جراثقالهای فيزيک به

که است هستی و زندگی اسرار شناخت همين و کند می جديدی کشف بگذرد که ساعت هر و اوست مقابل در بسياری های ناشناخته .شود می آغاز انسان بزرگی و سعادت, خوشبختی بدانيم که روزی و دانيم نمی ما زيرا, بخشد می زيبايی مفهوم ما حيات به

را طبيعت ماوراء نقد اين. است تجربه پايۀ بر که نقدی. ايم برگزيده را تجربی نقد روش انسان ذهنی مجهوالت در تحقيق برای ما برای تواند می روش اين. کند می دنبال آن تجربی شناخت ديدگاه از را نقدی هر و ساخته خارج مجرد عقل و محض ذهنيت شکل از

.نمايد تجربه حيطۀ وارد را تجريدی علم آن وسيلۀ به که شود محسوب متدی طبيعی ماوراء علوم مطالعۀ

اينکار زيرا. پذيرفت بسته چشم نبايد نيز را تئوری حتی کرد قبول توان نمی نيامده در تئوری صورت به تا را دکترينی و فرضيه هر هر. پذيرند می را شده عنوان مسايل تعبدی طور به بقيه و شده محدود خاص ای عده به فقط تحقيق کار و آورد می بار تنبل را مغز .نمايد قبول را تئوری يا فرضيه, تحقيق از بعد و برود حقيقت کشف دنبال به بايد کس

از بسياری امروزه. ناميم می روح جهان را آن ما که است انسان زندگی ناشناختۀ بعد شناخت کتاب اين نوشتن از من غائی هدف انديشه به که کنند می بسيار تاکيد, است ماده چهاربعدی جهان از جدا چيزی که روح چهاربعدی دستگاه تئوری طرح بر فيزيکدانان

را خاصی فضای معينی مکان و زمان در که ماده همچون و بخشيده ملموس وجود حياتی متفکر انرژی يک عنوان به انسان روح و تئوری اين به ورود ما. داشت خواهد را خود خاص چهاربعدی جهان و مکان و زمان نيز انديشه و روح دهد می اختصاص خود به مرگ از پس زندگی اثبات و دارد ها انسان ما برای آن بقای و روح که اهميتی دليل به ما. ايم کرده موکول بعدی های نوشته به را

حد تا ايم کرده کوشش, است انسان نشدۀ حل معمای ترين کهنه و باشد داشته تاثير افراد تک تک سرنوشت و رفتار در تواند می .بدهيم جواب خير يا است باقی مرگ از پس انسان شخصيت آيا که سوال اين به امکان

, سرباز می زند" اثباتايا " امروزه به زعم بزرگترين روح شناسان و دانشمندان معاصر علم از پاسخ دادن قطعی در اين مورد نفياولی امروزه نه تنها روح شناسان و فالسفه بلکه فيزيکدانان و پزشکان نيز به اين . زيرا آن را خارج از حيطۀ اقتدار خود می داند

ز موضوع عالقه نشان داده اند و موسسات و سازمان های علمی زيادی در تمام دنيا به تحقيق در اين باره پرداخته اند و بسياری ا .خواهد بود" روح"متفکرين می گويند که قرن بيست و يک ميالدی قرن

بايد بدان امور بپردازم اما دانش اجتماعی داشتن دليل نيست " من اگرچه حقوقدان هستم و با قانون سر و کار مداوم داشته و قاعدتا .خت حقيقت تنها در انحصار گروه خاصی نيستکه ما از پرداختن به اموری که حق هر انسانی است ممنوع باشيم خاصه اينکه شنا

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 7: Www.irpdf.com(7458)

علمای علوم باطنی و عرفاء نيز دارای تجارب بسيار ارزنده ای بوده که در اين راه بشريت را می توانند , در کنار تحقيقات علمیتاثيری در آن جدل ها و مباحثات ضد و نقيض ماديون و روح گرايان هيچ, اگر شخصيت انسان پس از مرگ باقی باشد. کمک نمايند

. با هست يا نيست . درتس مانند اينکه دو گروه با جدل منطقی بخواهند وجود حيات در سيارات ديگر را ثابت نمايند. نخواهد داشتاگر حيات باشد يا نباشد تئوری ها و جدل های ما . و اين تنها در سايه تحقيق و کوشش دانشمندان و گذشت زمان ثابت خواهد شد

تجارب و کار و کوشش ديگران بهترين بهره , روح نيز چنين است و فقط بايد از تحقيقات . ود و نبود آن نخواهد داشت تاثيری در بزيرا اگر بنی نوع بشر , را برای شناخت حقيقت برد و تنها شناخت حقيقت است که به معنای واقعی انسان را سعادتمند می نمايد

وقت به زندگی به طرز ديگری نگريسته و حيات و دستگاه خلقت برايش بسيار باشکوه تر و بداند که مرگ پايان همه چيز نيست آن .عاليتر جلوه گر می شود

دکتر محسن فرشاد

دادگستری ١وکيل پايه

تهران ٣٠/١٠/١٣۵٩

عالم صغير : فصل اول

بدون هستی عالم. کبير عالم برابر در است جهانی. است) ١( صغير عالم يا کوچک جهان يک متفکرين از بسياری ديدگاه از انسان که بزرگ است جهانی خود, هدف و حييات, آگاهی

اگر اما. بدهد تشکيل را هستی کل اينکه بدون است هستی عالم يا کبير عالم دهندۀ تشکيل و بوده طبيعت و کائنات برگيرندۀ در بزرگ جهان به تقسيم قابل خود که نمائيم اضافه هستی عالم به نيز را هدف و حيات, آگاهی بايد ببريم کار به را هستی کل اصطالح

, شعور آميختگی و گيرد می قرار است بزرگتری جهان نيز خود که هستی عالم برابر در که است دنيايی خود انسان. است کوچک و .دهد می تشکيل را هستی عالم کل, جهان دو اين به هدف و حيات, آگاهی

می عمل چنان و است باشعور آنچنان ای ذره هر که زيرا نيست فهم قابل ما برای هدف و شعور بدون هستی عالم ديگر عبارت به بدون هستی عالم پس. ماست بدن های سلول و ها الکترون عمل آن نمونه. است عاجز آن درک از فنی انسان بزرگترين که کند

.معناست بی شعور

و. است کائنات آفرينش اسرارآميزی و پيچيدگی همان به انسان خلقت که اينست جواب ناميم؟ می صغير عالم يک را انسان چرا اما .يافت خواهيم حقيقت شناخت برای کنکاش در را سوال اين پاسخ. نيست جواب تنها اين

ارتباط يکديگر با محسوس طور به دو هر و اند شده آفريده يکسان و متوازن های نسبت با کائنات و انسان, قديمی قياس يک طبق و زنده انسان همانند نيز کائنات) ٢.(است کائنات مانند انسان که اينست بر باستان يونان فالسفه اعتقاد. نمايند می پيدا موازنه و

. داند می زنده را جهان تمام) ٣(روانی همه آيين و گرائی جان. است منعکس انسان وجود در فطرتش و خدايی خلقتش, بوده آگاه جهانی يک روح يک پس, است کائنات تمام کوچک جهان انسان اگر. کند می تکيه فکر و زندگی وحدت به انسان يا صغير عالم اما

.است زنده چيز همه آن وسيلۀ به که دارد وجود

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 8: Www.irpdf.com(7458)

را ما و دربرگفته روح يک همچون را را کائنات تمام بلکه خداوند با تنها نه را ما اتحادی که معتقدند اميدکلس و پتاگوراس پيروان .است نموده متحد آن با

با رابطه در انسان نظم معنی به تواند می صغير عالم. است جهان خود و جهانی نظم, نظم معنی به Cosmos يا Kosmos کلمه با) ۴( نيکالکوزا. دارد قرار جزء و کل بين که است انعکاسی رابطه يک خود اين و باشد زنده وجود يا شيی از بخشی يا و کائنات يک انسان آن در) ۵(نيتز داليپ مونا همانند و. است صغير عالم تئوری يک به معتقد کائنات شده منقبض شکل به انسان تشبيه اين بر اعتقاد.است داشته وجود سقراط ماقبل فالسفه عقايد در کوچک جهان عقيده. آيد می حساب به کائنات جاودان و زنده آئينه می طبيعت ذاتی تغيير و حرکت اصل مجرد جوهر همچنين. است شده ناشی کلی مجرد ذات يک از غايی طور به طبيعت تمام که بوده اصل پس, دارند آگاهی و شعور موجودات از بعضی زمانيکه تا گويند می فالسفه اين. اند دانسته يکی آنرا روح و زندگی با که باشد

بايد آنست از جزيی که انسان روح پس است خدايی و ابدی جهان روح اگر و باشند آگاهی و شعور دارای بايد نيز ها آن منشاء .است تشخيص و فهم قابل کائنات فلسفی درک با مساله اين. برگردد خود الهی اصل به و) ۶(بوده جاودانی و ابدی

از شبيه که طور همان. سازد می فاش را کل ماهيت کامل طور به که است جزيی انسان. کند می کشف را خود و دارد وجود بشر .شود می شناخته مشابه

جهان يک عنوان به را انسان نوافالطونيان و تارواقيون, امپدکلوس, هراکليتوس, پتياگورين, آناکسيمن از باستان يونان متفکرين و داشته وجود باطنی علوم, رهبانيت, تصوف و عرفان) ٧(ارفئی مذهب وسيع ادبيات در فکر طرز همين. کردند می تصور کوچک (8)اند پذيرفته مسلمی اصل عنوان به آنرا پاراپسيکولوژی و شناس روح علمای امروزه

نيروهای در تفکر طريق از, آن اثر و کيهانی معرفت که بود معنی بدان عقيده اين) رنسانس( اروپا فلسفی و ادبی احياء دورۀ در طبيعت بر عام طور به که نيروهايی با او آگاهی, شعور, بشری حيات کردن يکی راه از معرفت اين. است حصول قابل انسان

. يدآ می دست به, حاکمند

فکر اين علمی انقالب دورۀ در.است نموده بازی غرب فالسفه افکار در عرفانی و منطقی نقش هميشه بشر صغير عالم مفهوم به.( شود می کنترل اصل يک وسيلۀ به هستی عالم يا کائنات که بوده اين بر اعتقاد عصر اين در. اورد وجود به دنيا در ای موازنه در و داشته جهان تنظيم برای واحدی خصوصيات اصل اين.) نمايد می کنترل انسان در را اصولی منطقی افکار که طريقی همان

کننده اصالح خود و کننده تنظيم خود انسان فکر, دليل همين به. است مناسب علمی تحقيقات برای و بوده فهم قابل خود اصطالح ) ٩.(است شده وارد غرب فلسفه تاريخ و گرايی عقل تاريخ به که رسيم می عقل استقالل عقيدۀ به ترتيب اين به. است

اتحاد يک انسان که شود می موجب آورده وجود به آنرا روحانی مبداء يک و نشده کشيده نظم به تصادفی کائنات که فکر اين را جهان تا کند می ترغيب را انسان خود اين و بگذارد تاثير اشياء بر حاکم قوانين بر حتی و نمايد پيدا مبداء و اصل اين با روحانی

.نمايد درک منظم طور به

های فرقه وسيلۀ به فکری حرکت دومين و, شود می ديده رهبانان آثار در کائنات دربارۀ احساساتی چنين بار نخستين برای بردند می کار به را واحدی اصول همان اينان. است آمده وجود به گرايان روح و کيمياگران, شناسان ستاره, جادوگران زيرزمينی

نظر از. است طبيعت از سحرآميز ديد يک اين واقع در. دادند می قرار استفاده مورد ای ستاره الهيات و علوم در فالسفه که تئوری. آيد می حساب به بيهوره فکر يک نه و مجرد فرضيه يک نه اين. است روح ذی موجود يک دنيا, سری علوم دانشمندان

پيکودال, فلوطين مثل ای فالسفه. داشتند اعتقاد بدان نيز خفيه علوم مخالفان طوريکه به بوده گير همه فرضيه يک صغير عالم اين. داشت وجود هميشه که بود فلسفی شک آنها اشکال تنها و کردند می تاييد را جهانی روح و صغير عالم کپلر و ميراندوال

بزرگ فالسفه. دادند نمی نشان خودشان از جادو و سحر طرق اعمال به چندانی عالقه, بودند معتقد روح ذی عالم به اگرچه فالسفه .داشتند سزايی به نقش فکر اين اشاعه در نيز ارسطو و سقراط و افالطون مثل يونان

گذشته معرفت دنيا اين در يادگيری با انسان. است آموخته را چيز همه روح و بوده شبيه هم به طبيعت تمام افالطون دکترين برطبق افالطون نظر از آوردن خاطر به. درنيابد را بقيه که ندارد دليلی است آورده خاطر به را معرفت از بخشی چون و آورد می ياد به را

چون که است غيرتئوری فرآيند و شهود و کشف آن ديگر نام. خودش درون از ضروری حقايق منظم معرفت مجدد کشف يعنی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 9: Www.irpdf.com(7458)

ياد به را خود قبلی های دانش و معرفت دنيا اين در يادگيری با انسان و گردد برمی روح آسمانی اصل يا تناسخ به آگاهی از رودی )١٠.(آورد می

به جهان بدن و روح آن طبق بر که کند می ترسيم جهان آفرينش از ای اسطوره و ای افسانه تصويری تيموس کتاب در افالطون يک طبق بر جهان روح. نمود تقليد را آل ايده زنده مخلوق شکل وی و شد ساخته) ١١) (جبرئيل( دميوژ آفرين جهان وسيلۀ وجود و فصل, همانی اين, سخن عناصر با را جهان ذهن, باشد داشته فکر اينکه برای و شد نهاده بنا موسيقی پيچيدۀ الگوی و تنفسی, حسی اعضای فاقد و آسمانی. است حيوان و انسان بدن از غير بدن اين. پيوست جهان روح به بدن سپس. شد آفريده

.است هاضمه

و انسان افکار بين که است ظريفی رابطه مدعی اين دليل. است بوده کوچک جهان تکامل همراه به" دقيقا کائنات تکامل حال هر به ای وسيله عنوان به بزرگ کائنات های ريتم که اند کرده توصيه رابطه اين حفظ برای فالسفه و دارد داشته وجود کائنات تکوين کائنات نظم و ريتم با انسان های ارگان مطالعه نوع يک اين. گردد مطالعه اند ريخته هم به تولد بدو در سکه مدارهای تصحيح برای تنظيم عالی هوش يک و ذهن يک که دارند اعتقاد جهان نظم به توجه با پروتارکوس و سقراط که است فکر اين با رابطه در. است .است حاکم جهان بر کننده

.اند شده ساخته کائنات در موجود عناصر وسيله به که است اجزايی همان ما های بدن دهنده تشکيل عناصر که گويد می سقراط

زيرا باشد ساخته را دنيا پيکره بايد کائنات در عناصر جمعی دسته و کلی وحدت, سازد می را ما های بدن ما در عناصر وحدت زيرا فاقد, داراست ما بدن که دارد را عناصری همان که, کائنات پيکر اگر. باشد داشته روح يک بايد نيز کائنات پيکر, دارد روح ما بدن

)2١.(است کائنات عناصر از تر ظريف ما بدن عناصر حاليکه در است؟ آورده را خود روح کجا از ما های بدن پس, باشد روح

که جهانی روح به ايست اشاره معذالک, است بدن عناصر اختالط علت که جهان روح وجود اثبات به شود می منجر مباحث اين .خورد می چشم به کائنات حرکت و نظم در روح اين بيشتر و دارد خود پيکر از غير ساختمانی

به پا تواند نمی روح بدون ذهن اين, است آمده وجود به) شود می يکی ذهن با بعد که( عليت با خودش جهانی روح, " نهايتا .باشد گذاشته هستی عرصه

ازت و اکسيژن, کربن, هيدروژن عنصر چهار امروزه دانشمندان نظر طبق. دارد مطابقت امروزه دانشمندان نظر با سقراط نظريه . آيد می شمار به نيز کائنات تکوين و تشکيل اساسی عوامل از عناصر اين) 13.(هستند حيات ترکيبات دهندۀ تشکيل اصلی عناصر

ثابت جهان دو بر بر حاکم نظم و شيميايی ترکيباتی وحدت اين. است يکی کائنات ساختمان ترکيبات با ما حيات و بدن ترکيبات پس طراحی طوری ارسطو فيزيک سيستم. است حاکم کائنات بر بزرگتری روح و بوده کائنات با ظريف ارتباط دارای انسان که کند می

بر حاکم روح حضور دليل به آسمان ابديت که عقيده اين با ارسطو. بيند نمی ها قسمت تمام در زنده و روح با را جهان که شده .کند می رد جهان کننده ترسيم عنوان به را Demieurge دميورژ و خيزد برمی مخالفت به آنيست

جاندار و آگاه تداوم يک عنوان به جهان مفهوم شناخت آن و شد پيدا رواقيون افکار در بود نياندشيده آن به ارسطو که آنچه بعدها . ايد می وجود به تجزيه تقسيم و يکديگر به عالقه وسيلۀ به متقابل تاثير اين. دارد اثر ها قسمت ساير به آن قسمت هر که است

آنرا و پذيرفته را شناسی غيب و بينی طالع از هايی قسمت رواقيون که شد منجر موجب حيوان دنيای در تنفر و عالقه دکترين . نمايند تحليل و تجزيه

با ها انسان و آمده شمار به طبيعی حقوق در انسان رفتار نهادن پايه برای آنان های کوشش منبع کوچک جهان عنوان به بشر پيوند کائنات تمام به را خود" داخلی من" و خود سخن

)14. (دهند می

روح اگر. کند می زندگی متفاوت طور به آن قسمت هر که نمايد می تلقی واحد موجود يک همانند را دنيا رواقيون مانند فلوطين جهان فلوطين برای, شود می تلقی غيرآگاه اما هدف با ارسطويی دستگاه طبيعت اگر و است هدف با و آگاه افالطونی دستگاه جهانی

که رويا مانند, گيرد می قرار فردی و انتزاعی امور ظهور موجب و گرفته قرار فرمانروايی مورد آگاهانه, کل يک عنوان به

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 10: Www.irpdf.com(7458)

ديگران با را ما روابط تواند می ما بين در روح يک فقط که است معتقد وی. باشد می ارادی که احتساب يا انتخاب و غيرارادی )15.(است دلبستگی و عالقه خالق آن بر پيروزی که شود می انسان کشيدن رنج موجب رابطه همين و کند توجيه

وقتی جزء يک. است جزيی هر در کل.شود جدا تواند نمی کل از شخصی حقايق آن طبق که است علم مدل فلوطين وحدت مدل تمام و سازد می آنرا که است اصولی تمام شامل مجرد فرضيه هندسه در" مثال. شود می کل شامل بالقوه, باشد علم موضوع .شوند می منشعب مجرد فرضيه از فرضيات

که است چيز يک يا( شود می مربوط ديگر چيز با داخلی لحاظ از چيزی هر که عقيده اين بر مبتنی, وحدت مضيق مفهوم اين شايد که است دکترين يک از ای جنبه اين. است داشته تظاهری هميشه صغير عالم دکترين در) شود می مربوط چيز همه چيز همه آن با

چه و هستند مربوط هم به عليت طريق از اشيايی چه که سوال اين زيرا, نمايد می جو و جست کمتر را درطبيعت علمی روابط . باشند می مربوط هم به و گذاشته اثر يکديگر بر يکسان اشياء تمام که زيرا, نيست شدن طرح قابل ديگر, نيستند اشيايی

را جهان که نمايند سعی قديمی متفکرين که شد موجب کامل) ارگی و اندام( ارگانيزم يک عنوان به جهان درباره قديمی عقيده اين جدا بخش يک عنوان به طبيعت مطالعه و پديده نمودن مجزی. نمايند تصور خود تجربيات در آنرا کل و درک يکپارچه طور به

انسان محدود مغز چون. است عاجز آن اسرار و قوانين درک و هستی عالم کلی شناخت در امروز علم. است جديد علم خصوصيت کوشش و شوند درک تدريج به بايد کننده گيج و پيچيده و معضل مسايل و قوانين اين. ببرد پی مسايل کنه به اين از بيش تواند نمی

و فضايی علوم و شناسی ستاره, شيمی, فيزيک علوم ترقيات همکاری و کوشش وحدت, مجهول قوانين شناخت در بشر مداوم انسان جهش اين مخالف وجه هيچ به عرفان و دين است طبيعی. باشد حرکت اين راهگشای تواند می شناسی روح حتی و کيهانی

. نيست اليتناهی سوی به

توانند می دو اين. شود می مرتکب انسان که است بزرگی خطای, مادی و تجربی علوم از) عرفان و دين( معنويت جدايی اين و سوی از و دهد قرار بشر برابر در عينی طور به و نموده ثابت را اديان های گفته تواند می علم طرف يک از. باشند يکديگر مکمل و تعصب گونه هر که است بديهی. بگشايد است عاجز ها آن شناخت از علم که ها ناشناخته سوی به راهی توانند می اديان ديگر

.آنست به رسيدن تشنه بشر که است واقعيتی و حقيقت قاتل راه دو هر در بودن جزمی

می مطابقت مسيح و يهود دکترين با کائنات در کوچک جهانی عنوان به بشر و صغير عالم دکترين, وسطايی قرون افکار در .است سازگار اسالم در عرفان و وجودی وحدت فلسفه با اما) 16.(نمايد

و عرفان مکتب. برد مقصود منزل سر به ره و نمايد سيراب را حقيقت تشنگان تواند می که است اليزالی سرچشمه ايرانی عرفان و الهی نور به را خود دل و چشم و نترسد مغيالن خار از و بگذارد طريقت اين در پا بايد ديگر عاشقی که است غنی آنقدر تصوف از ای قطره کنيم می سعی ما. برسد خود حقيقی ماهيت به تا نموده ياری دو هر دين و علم به و کند روشن خود وجود اسرار

به تاريک جوی و آيد ديگر برکتی آنرا تصوف قدسی انفاس از که شايد. بچکانيم انديشه جويبار اين در را عرفان کران بی اقيانوس .باشد ژرف دريای آن به ريختن اليق که سازد بدل نهری

لحاظ از فقط را جهانی روح عقيده) يهود متفکرين( Mses Maimonides مايمونديس موسی و Philo Judaeus فيلوجودوز دارای دو اين اما است انسان يک مانند جهان که کند می بحث ابتدا, سرگشته راهنمای در مايمونديس. بردند کار به ديالکتيکی

کيهان, شناسی کيهان ديدگاه از. باشد می حاکم ها آن بر که است منطقی نظم ها آن مشترک عامل تنها و بوده زيادی افتراق وجود می) يهود وسطای قرون شاعر و فيلسوف( صادق بن يوسف مقابل در اما. است نداشته جايی آکيناس يا آگوستين افکار در کوچک

جهان کل شناخت برای توان می علم طريق از انسان شناخت و مطالعه با. شد خواهد کل به معرفت به منجر خود به معرفت که گويد )17.(است جالبی عقيده اين و. زد بر ميان يک

القدس روح يعنی مسيحيت تلثيث سوم شخص به را افالطون جهانی روح Chartres شارتر مکتب اعضای ساير و تور برنارد و اسالمی تصوف کامل انسان و يهود تصوف قديم آدم و االشراق حکمت فعال عقل و زرتشت مذهب فروهر همان اين. نمودند تشبيه

که است مجردی جوهر يک هر افکار در که باشد می برهمنی فلسفه و تئوسوفی در اتماوپروشا و اسالم مذهب در روح و جبرييل )18.(است انسان نفس مربی و النوع رب

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 11: Www.irpdf.com(7458)

و لطايف, عناصر, بادها, آسمانی عواطف بين خود های نوشته در Hilgard Bingen بينگن هيلگارد و برنارد مثل ديگری فالسفه .نمودند پيدا ظريفی روابط انسان در بدنی و روحی حاالت

نظری معلومات طريق از را آگاهی و شعور شکل تغيير اينکه برای برد می کار به را) کوچک کيهان( صغير عالم اصطالح افالطون چگونگی انسان در و کرده واژگون را فرآيند اين صادق اين يوسف. نمايد تصوير, شود می آشکار کيهانی نظام علم وسيلۀ به که

.نمايد می جو و جست را کيهانی نظم

انسان طبيعت درونی تجربه که بوده غالب عقيده اين و خورد می چشم به صغير عالم رنسانس دوره ادبيات در و وسطی قرون در غير البته افالطون عقيده. کرد می پيدا مصداق جادو و سحر ايده همين روی و. آورد می وجود به حقيقت طرف به مستقيم راه يک . است بوده اين از

خود, خداگونه وجود و فکری, جسمانی از انسانی طبيعت که زد می دور فکری محور اين بر صغير عالم حدود در رنسانس تحقيقات را چيز همه تواند می بشر آن وسيلۀ به که انسان آگاهی. نمايد می يکسان و متحد آسمانی مافوق و آسمانی, زمينی قلمرو کل در را

بفهمد تواند می آگاهی و شعور طريق از بشر. آن موضوعات و فکر بين است ارتباطی خود نمايد مرتبط چيز همه با را خود و بداند را جادويی مختلف های تئوری که شود می ناشی (19)کابال يا" قباله" از ارتباط دکترين اين. بشود کند اراده که را چيز هر و

و طبيعی های زبان وراء در اين و دهد می پيوند هم به را اشياء و اساسی, فيزيکی نيمه تاثيرات که است معتقد و نموده مطرح )20.(است شده واقع قراردادی

و روحی نيروهای, سماوی اجرام, حيوانات, معادن بين) ١2( پاراسلسوس و" هايم نتس اگريپافون" را پيوند و ارتباط نوع اين .دارند اعتقاد آن به و بينند می انسان بدن های قسمت

و جادويی دکترين يک ارائه ترس از نيوتون حتی که بوده بدنام آنقدر ها آن به شبيه چيز هر و جادو و سحر اعمال هجدهم قرون تا .نداد ارائه را" مرکزی نيروهای اتمی عمل" تئوری, باطنی

توصيف دارد قرار سنگين اجسام تمام در که روح ترين ظريف عنوان به را اتر نيوتون" Principa" اصول کتاب دوم چاپ در اما احساس. پيوندند می هم به و کرده جذب نزديک فواصل در را يکديگر بدن اجزاء و, روح, اتر عامل نيروی اثر در او نظر به. نمود

اين. نمايند می حرکت روح اين تموجات و ارتعاش با يعنی, آيند درمی حرکت به اراده فرمان تحت بدن اعضاء و شده برانگيخته .است رواقيون نظر به نزديک نيز عقيده

مغناطيس از) 2٢( مسمر آنتون فرانتس عقيده همين دنبال به و شد پيدا روح ای ستاره عمل به اعتقاد برای ای زمينه, بعدها عمل ها آن روی کننده هيپنوتيزم که را حيوانی ابدان و زمين, سماوی اجرام متقابل تاثير و داد ارائه تعريفی هيپنوتيزم يا حيوانی

.نمود بيان کرد می

آنرا حتی و نبود هيپنوتيزم کاشف او اما.دارد هيپنوتيزم با مترادف نامی مسمريسم مکتب صاحب مسمر آنتون فردريک يا فرانتس هيپنوتيزم مسئول را او علم تاريخ فقط, کرد نمی هم عمل

پزشکی در وی رساله. آورد روی پزشکی به حقوق و فلسفه دکترای گرفتن از پس و آمد دنيا به اتريش در ١٧٣٣ در او. داند می می نظر به منطقی" کامال عقايدش و نبود شارالتان يک هرگز مسمر" . انسان بدن روی سيارات تاثير در:" بود عنوان اين تحت ها آن, دارند اثر ها آن در يا و کنند می کنترل را درياها مد و جذر و هوا و آب و ماه و خورشيد که همانطور داشت اعتقاد او. رسيد

روی سيارات اثرات با مقابله برای انسان قدرت و. آورند می وجود به مدی و جذر جاندار های بدن الکتزيسيته در ستارگان ساير و )٣2.(دارد نام حيوانی مغناطيس ها بدن

معتقد او. برد می فرمان ها آسمان در و زمين روی طبيعی پديده هر به که است هستی عالم در اصل يک تظاهر حيوانی مغناطيس تواند می و نموده نفوذ چيزی هر به سياله اين و باشد مغناطيس اصل اين هادی تواند می و است ربا آهن شبيه ها بدن تمام که بوده

.نمايد عمل دور فاصله يک از, الکتريک سيال مانند و شده ذخيره و متمرکز

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 12: Www.irpdf.com(7458)

نموده عمل عکس به دوم دسته و دارد را مغناطيس اين با کردن عمل استعداد اول طبقه, شود می تقسيم طبقه دو به جانداران بدن ) ۴2.(نمايد می دفع آنرا و

يک از جهان و انسان بر حاکم قوانين که کرد ثايت را اصل اين حيوانی مغناطيس طريق از بيماران معالجه و نظر اين ارائه با مسمر .نمايد می فرق شکل فقط و است يکی ها پديده تمام در ماهيت و واصول برخوردارند واحد اصل

فلسفه در, دهد می تشکيل آنرا از بخشی انسان شعور با حيات که, ما محدود آگاهی وراء در جهان در روحی نيروی يک به اعتقاد .شود می ديده شوپنهاور جهانی اراده در و گوته طبيعت

فرويد. نماييم پيدا توانيم می وی دکترين های جنبه از بعضی در را صغير عالم نظر بياندازيم دقيقی نظر فرويد عقايد به ما اگر حتی که گفت توان می پس.( است تاريخی ماقبل محيط خشن تغييرات به نسبت زنده ماده العمل عکس تکرار بشر در غريزه گويد می

دوران با تطبيق و تکامل و رشد دوران در زندگی بار خشونت نوسانات به فرويد) . است وی تکامل از صغيری عالم انسان غريزه دوران در و انسان جنسی زندگی در و شوند می تجربه دوباره تولد در ها سختی اين که است معتقد و نمايد می اشاره بندان يخ

اروس شبيه را امپدکلس جهانی فانتزی و حسد و عشق, کننده مبارزه نيروهای فرويد. گردند می تکرار" مجددا بلوغ عدم و خفتگی )۵2.(آيند می شمار به وی حيات روانی تئوری سازندگان اولين غريزه دو اين و داند می تخريب غريزه و

. شد خواهد تر آسان انسان شناخت شود خارج علمی بست بن از هرچه و است توسعه به رو صغير عالم تئوری امروزه حال هر در مدرن شناسی روان برای تئوری اين زبان و است بررسی قابل علمی شناسی روان خصوص به علمی لحاظ از صغير عالم تئوری

دست به کيمياگر فکری و روحی استحاله بدون فلسفی طالی که همانطور. شيمی برای کيمياگری که دارد را حکم همان امروزی قادر تنهايی به هم بيولوژی و علمی شناسی روان, کند طال به تبديل را ساده فلز بود نخواهد قادر" مستقيما" شيمی علم" و آيد نمی

اولين, علمی های داده همراه به انسان معنوی و روحی اعتالی بلکه. نمايند ارزيابی و شکافته" دقيقا را صغير عالم بود نخواهند . است تئوری اين شناخت عامل

.دهيم می قرار مطالعه مورد) روح يعنی( خود درون با رابطه در را انسان, کوچک جهان يا صغير عالم شناخت برای ما

خود درون با رابطه در انسان

.خود روان پيچيده جهان نظر از ديگر طرف از و بدن فيزيولوژيکی لحاظ به طرف يک از است کوچک جهان يک انسان

قرار غيره و شناسی عصب, انسانی فيزيولوژی, حيات شيمی, پزشکی, شناسی زيست علوم بحث مورد امروزه انسان فيزيولوژی ما معادله اول قسمت در شگرفی پيشرفت, انسان بدن سازنده های سلول و اعصاب دستگاه مطالعه با اخير های سال در که گرفته نيروهای از بيشتر انسان بدن فيزيولوژی معذالک, است نشده شناخته" کامال انسان بدن سلول اسرار اگرچه. است شده حادث

.است گرفته قرار شناسايی مورد وی روان ناشناخته

نهفته آن در حيات راز که باشد می انسان بدن های سلول اسرار به دستيابی دارد اهميت شناختی زيست لحاظ از که آنچه امروزه تعيين را فرد يک ارثی خصوصيات و سلول يک مشخصات نهايت در که دارد قرار ها ژن در ها سلول اين اسرار درک کليد. است که, اند شده ساخته شود می گفته DNA" اختصارا که" کلئيک بونو ری اکسی دی اسيد" نام به شيميايی ماده از ها ژن. نمايد می يک آفريدن برای که است ژنی هزار پنجاه تمام حاوی انسان سلول هر. سازند می انسان تا گرفته آميب از را حيات تمام های پايه

به دارد قرار ها سلول) کند می راهنمايی آنرا فعاليت تمام که سلول فرمانروايی مرکز( نوکلوز در که DNA. است الزم کامل انسان تا دهد می دستور ها ريبوزوم به DNA همه از تر مهم. کند می عمل سلول های فعاليت تمام برای راهنما الگوی يک عنوان

.شوند می ناميده آمينه اسيد که هستند آلی شيميايی مواد حاوی ها پروتوئين. نمايند توليد پروتئين

را ها زن که ترتيب اين به برند می کار به تکنيکی ها آن) ۶2.(کردند کشف را ريبوزوم از پروتئين توليد چگونگی" قبال دانشمندان و هورمون توليد بر مبنی را ژنتيک دستورات که آوردند می وجود به پيوندی های اندام و زنند می پيوند ديگر ارگان به ارگانی از

. سازند می را DNA های مارپيچ که شود می صادر تئوکلتيد از دستورات. نمايند متابعت انسولين مانند طبيعی داروهای ساير

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 13: Www.irpdf.com(7458)

پيام اين. دهد می دستور پروتئين ساختن و ها ريبوزوم به پيوستگی برای آمينه اسد به آن طی که کند می ايجاد را قانونی نئوکلوتيد سلسله اين در جديد های پيچيدگی از محققين. شود می آورده DNA اسيد ريبوکلئيک به موسوم شيميايی آور پيام وسيلۀ به ها

و دستورات تمام آور پيام RNA که کرد کشف سرطان ملی موسسه در تيم يک ١٩٧٧ سال در. آورند درنمی سر دستورات هومون توليد دستور که ژنی" مثال. نمايد می سانسور آورد می که را دستوراتی درواقع, دهد نمی انتقال را DNA های راهنمايی تای ٧٠٠ فقط RNA اما است نوکلوتيد ١٢٠٠ حاوی, نمايد می حمل خون در را اکسيژن که پروتئينی و نمايد می صادر را گلولبين

) ٧2.(دهد می تحويل ريبوزوم به آنرا

. باشد طبيعت نظر از جويی صرفه برای شايد ان و باشد داشته وجود کار اين برای منطقی دليل يک بايد که معتقدند دانشمندان چرا؟ يک عناون به هستی عالم کل در دارد وجود انسان بدن در که معتقدند بدان قيزيولوژيک دانشمندان تمام امروزه که منطقی همين

و منظم کار. بخشد می را صغير عالم يک خاصيت بوی انسان فيزيولوژيکی منطق اين و دارد وجود گيرتر همه و بزرگتر منطقی که هستند ژنی يک دارای دو هر چشم و پانکراس های سلول" مثال, است انداخته حيرت به را شناسان زيست ها سلول کننده تنظيم

. کند نمی را کار اين چشم های سلول و نمايند می توليد انسلين پانکراس های سلول اما, نمايد توليد انسلين تواند می

وی. است داده ارائه جالبی تئوری راکفلر دانشگاه استاد Vincent Allfrey آلفری ونيست, ها سلول کننده تنظيم عمل مورد در کاری انجام آماده که هايی آن اما آيند درمی گروهی صورت به شوند گرفته کار به يا شده منتقل خواهند نمی که هايی ژن که دريافته سلول بعضی چرا که سوال اين به پاسخ برای. نمايد تقليد ها آن از تواند می آور پيام مولکول طوريکه به شوند می تک تک هستند

که, شوند می ناميده Histones هيستون که است کرده کشف نوکلوس از پروتئين نوعی آلفری, نه ها بعضی و شوند می دسته ها را چسبيده پروتئين ديگر شيميايی ماده اينکه مگر باشد آزاد تقليد برای توانند نمی که چسبند می آنچنان ها ژن جداره به" ظاهرا

باز است چسبيده آن به که را DNA تا شده ظاهر ها آن. شوند می ناميده متحرک بسيار های پروتئين گروه دوم نوع. نمايد باز ديدگاه از انسان بدن (28).ندارند آن برای جوابی داشنمدان که ايست مسئله نه ديگری و چسبد می سخت ژن يک چرا اما. نمايد

صحبت بشر بيرون دنيای از هنوز اينکه بدون, است نبوده ها آن کشف به قادر بشر تاکنون که دارد اسراری بيوشيمی و بيولوژيک اسرار به تواند می بشر روزی" مسلما. هستی عالم بقيه دربارۀ که است ناقص انسان بدن مورد در اندازه همان به ما علم. کنيم

مقابل جديدتری اسرار قدم هر با اما, يازد دست تواند می کائنات اسرار به که همانطور. ببرد پی بدن پيچيدۀ ماشين و ها سلول .بکوشد ها آن کشف در دراز ساليان طی و کوشش با بايد انسان و شود می ظاهر انسان

امروزه اما است صورت چه به مغزش و قلب و اعصاب ساختمان و کند می گردش بدنش در خون که دانست نمی انسان روزگاری در. يازد می دست باالتری مراحل به و يابد درمی را اعصاب و مغز های سلول اسرار انسان که رسد می فرا روزی. داند می

اين در است کوچکی عالم انسان که فهمد می و يابد درمی کائنات قانون با را خود بدن قانون رابطه بيشتر هرچه انسان که اينجاست يک آنرا توان نمی سادگی به وقت آن, است داده قرار خود در را کائنات تمام که ايست پيچيده دستگاه يک و کبير و بزرگ عالم

مراتب به انسان که کنيم ثابت خواهيم می نوشته اين در ما. گرفت ناديده را او نيروهای و استعدادها يا و دانست يافته تکامل حيوان عالم قوانين و نيروها تا کند می کمک او درون نيروهای شناخت و داند می خود که است چيزی آن از تر پيشرفته و تر يافته تکامل خواهد بسياری کمک انسان آفرينش ماشين شناخت در وی فيزيولوژيک پيچيده دستگاه شناخت. بشناسد تر عميق و بهتر را هستی

ما که بخشد مفهوم خود زندگی به و آمده بيرون خود زبون و محدود ديد اين از هستی عالم با آن تطبيق و خود شناخت با شايد. کرد .نداريم قبول آنرا يا غافليم آن از يا حاضر حال در

اهميت انسان شناخت در که آنچه. است رسيده آن راه نيمه به علم تازه که دارد بسياری اهميت فيزيولوژی لحاظ از انسان شناخت می وی روان لحاظ از انسان درک است برداشته قدمی چند فقط بلکه نرسيده شايد هم راه اوايل به هنوز انسان و داشته بسياری

.باشد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 14: Www.irpdf.com(7458)

در خرد دنيای يا و ای ذره جهان, صغير عالم همان که اند برده نام microcosme لغت از دو هر فرانسه و انگليسی های زبان )١( .شود اطالق الکترون" مخصوصا اتم به ای ذره جهان که مندند عالقه بيشتر دان فيزيک فالسفه. باشند می فارسی

microcosme. انگليسی زبان به فلسفی بزرگ المعارف دائرة) ٢(

)٣ (Panpsychisme

)۴ (Nicola Cusa آلمان پانزدهم قرن فيلسوف.

.نيتز اليپ -فلسفی بزرگ المعارف دائرة) ۵(

.سقراط از قبل فالسفه -منبع همان) ۶(

طبيعت يک. است گانه ده طبيعت يک دارای انسان آن موجب به که است باستان يونان ای اسطوره مذهب يک ارفئی مذهب) ٧(. کند می نابود و بلعيده را تيتان زاگروس. شود می ناشی Titan تيتان از که شرور و بد سرشتی ديگری و زاگروس از که خدايی. است رسيده ارث او به تيتان فرزندان از انسان وجود در گناه. برسد آزادی به گناه از خود رهايی با تواند می انسان مذهب اين طبق

ارفيزم. است کرده می اجرا را مذهب اين آداب فيثاغورث, ميالد پنجم قرن در بدن پاکيزگی از عبارتست ارفئی مذهب وسيت قد . نمايد می کسب خداوند مداخله با گذشته گناه يک کيفر طريق از را آزادی که است شده شناخته الهی حکمت ترين قديمی

.بعد به ١۵ صفحه -ناشناخته دنيای -تالموندی لئو(8)

.macrocosme کلمه. انگليسی زبان به فلسفی بزرگ المعارف دائرة) ٩(

.macrocosme منبع همان(10)

به که است متعالی وجود دميورژيک عرفانی های مکتب در. است جهان سازنده Demieurge دميورژ افالطون فلسفه در) ١١( .نيست بزرگ خداوند اما است آفرين جهان دميورژ. است آفريده را هستی و عالم بزرگ خدای از متباحث و دستور

.١٢٣ صفحه -پنجم جلد -فلسفی المعارف دائرة) 2١(

.٧ صفحه -شکيبا خليل ترجمه -حيات منشاء -اپارين) 13(

.٢۴٨ صفحه -عرفان مذهب -جوناس هانز) 14(

.١٢۵ صفحه -جلد همان -فلسفی المعارف دائرة)15(

.١٢٣ صفحه -پنجم جلد -فلسفی المعارف دائرة)16(

.١٢٢ صفحه -جلد همان -فلسفی المعارف دائرة)17(

.١٠۴ صفحه -حيات مخفی زوايای -عنقا مقصود شاه) 18(

.يهود و عرفان تصوف از عبارتست اصطالح در و سنت معنی به لغت در(19)

.١٢۴ صفحه -۵ جلد -فلسفی المعارف دائرة) 20(

)١2 (Paracelus

)2٢(Frantz Anton Mesmer

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 15: Www.irpdf.com(7458)

)٣2 (Keithellis - Science and Supernatural.1974- P 114

ترجمه روانکاوی اصول و فرويد به شود مراجعه فارسی زبان به مسمر آنتون درباره مطالعه برای. ١١۶ صفحه. منبع همان) ۴2( .بعد به ۴٣ صفحه. رضی هاشم

.١٢۵ صفحه -جلد همان فارسی المعارفدائرة (25)

.۴٠ صفحه ١٩٧٩ اوت ٢٠ نيوزويک مجله به شود مراجعه بيشتر مطالعه برای)۶2(

.۴١ صفحه. منبع همان) ٧2(

.۴٢ صفحه. منبع همان(28)

ناشناخته موجود انسان: دوم فصل

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 16: Www.irpdf.com(7458)

اعضاء روابط بر حاکم منطق و ايست ناشناخته موجود فيزيولِوژيک و آناتومی و بيوشيمی لحاظ از انسان مسئله در که همانطور را انسان درون جهان تاريکی و ابهام که آنچه. است ناشناخته ديگر علوم و شناس زيست دانشمندان برای هنوز وی فيزيکی بدن

می سر به کشف ابتدائی مرحلۀ در هنوز که است انسان آن روحی و روانی ساختمان کند می وی فيزيولوژيک دستگاه از بيشتر از انسان روح و روان که معتقديم آن کل و جزء بر حاکم قوانين وحدت و هستی عالم وحدت به اعتقاد دليل به اينجا در ما. برد

و است نموده کشف را قوانينی مادی عالم يعنی فيزيکی عالم در انسان که تفاوت اين با. است برخوردار فيزيکی عالم قوانين همان بر حاکم قوانين برای قياس همين و است پنهان او از امور واقعی چهرۀ و بوده ناموفق علل و قوانين از بسياری کشف در هنوز فرماست حکم انسان برون و درون بر ساختمان و منطق وحدت اين. نميشناسيم خوب را خود درون عالم هنوز ما و جاريست انسان

يک ايجاد روان و بدن کردن جدا و دارد بستگی ديگر عنصر به طبيعت در عنصری هر. برد وجود مجهوالت به پی بايد ها داده از و اين عين در. هستند مستقل وجود يک دهندۀ تشکيل طبيعت ارگانيزم کل در هم به وابسته عناصر. است نامشخص" کامال مرز

, عاطفی, عقلی چهارگانه زندگی دارای که است موجودی تنها وی طبيعت بر حاکم منطق کل از انسان جدايی عدم يعنی وابستگی )١.(باشند می غريزی و حرکتی, عاطفی گانه سه زندگی دارای ميمون و سگ مانند باشعور حيوانات و. است غريزی و حرکتی

که دهيم می نسبت خود به اراده و کنترل, درونی وحدت چون صفاتی ما و داريم فاصله بسيار کنيم می فکر که آنچه با حقيقت در ما که است صورت اين در و دهد می نشان اعمل عکس خارج نيروهای به نسبت کورکورانه که است ماشينی بشر. باشيم می آن فاقد .نمايد کنترل را خود تواند می نه و دارد اراده نه او

به. دارد را خود به مخصوص فيزيولوژيکی ذهن نوعی فيزيکی بدن و است متعددی هيا ذهن دارای انسان) ٢( گرجيف نظر به خود اذهان تعداد به نسبت زمين روی زنده موجودات تمام وی عقيدۀ

تر متعالی حيوانات. است تفکر مرکز با ذهن دارای که باشد می زمين کرۀ روی موجود تنها انسان و شوند بندی تقسيم توانند می مراکز با فقط و بوده عاطفی مراکز فاقد ها کرم مانند تر پست حيوانات اما دارند جنسی و غريزی, حرکتی, عاطفی ذهن يا مراکز

.دهند می ادامه خود حيات به حرکتی و غريزی

حرکتی و غريزی مراکز ماند می باقی بدن رفتن بين از با انسان عاطفه و تفکر مرکز که رسيد نتيجه اين به فکر اين با بتوان شايد. گذارند نمی باقی ذهن عنوان به چيزی رفتن بين از با" طبيعتا هستند حرکتی و غريزی مراکز دارای که حيواناتی و شوند می نابود

:است نموده تقسيم مرکز يا اذهان اين طبق را انسان گرجيف

شبيه درست او حرکت و احساس, تفکر. نمايد می تقليد خود اطرافيان زا را خود رفتارهای تمام که است کسی: يک شماره انسان .شود می کنترل حرکتی ذهن يا مرکز وسيلۀ به شخصی چنين يک. است ديگران احساس و حرکت و فکر

او راهنمای و گيرد می کمک خويش اعمال برای خود عواطف از ديگران از تقليد جای به که است شخصی: دو شمارۀ انسان شهوات به) باشد می احساس و عاطفه نوعی خود که( پريشانی و ترس شدت از گاه و وی عقل تا اوست احساسات و عواطف

.شود می کشيده آميز جنون

مفهوم در را چيزی هر و است شده نهاده بنيان او منطقی فکر اساس بر وی معرفت که است منطقی انسان: سه شمارۀ انسان . فهمد می آن خاص

شخص صورت اين غير در کنند کار يکديگر با ارکستر يک مانند وی گانۀ سه مراکز يا اذهان که است کسی متعادل انسان و )٣.(است نادر بسيار کنند کار هم با وی ذهن يا شعور سه هر کسيکه يافتن البته و. بود خواهد نامتعادل

روان مکتب با" طبيعتا و است گرجيف شرقی مکتب خاص انسان درون از برداشت و شناسی روان نوع اين که است تذکر به الزم .دارد تفاوت آن پيروان و کاوی روان مکتب جمله از غرب شناسی

شناخت به شايد تا دهيم می قرار مطالعه مورد شرقی عرفان و شناسی روان ديدگاه از را انسان خود نوشته از بخش اين در ما. ندارد وجود غرب شناسی روان در که است مفاهيمی دارای شرق شناسی روان. باشيم کرده کمکی ناشناخته موجود اين انسان

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 17: Www.irpdf.com(7458)

فقط شناسی روان زيرا, شناسی روان از نه و کنيم شروع مکانيزم مطالعه از بايد انسان شناخت برای ما که سات معتقد گرجيف . هستند خود مکانيزم مطالعۀ به محتاج مانده عقب انسانهای صورتيکه در. است متعالی و پيشرفته بسيار های انسان مخصوص

. برند می سر به مطلق جبر در عادی و معمولی انسان که دهد می نشان خوبی به انسان روان گانه سه مراکز و ذهن شناخت می متوجه وی روان پيچيده دنيای و انسان درون به توجه با شود می صحبت انسان ارادۀ از فلسفی مکاتب در که آنچه برخالف

کار به مساوی طور به را مرکز يا ذهن يا شعور سه اين بتواند و يافته تکامل" کامال اينکه مگر است آزاد ارادۀ آن فاقد او که شويم وی حاليکه در برد می سر به جبر در خود روانی و فيزيکی ساختمان لحاظ از حاضر حال در بشر. است نادر بسيار هم اين که گيرد . نمايد تبديل آزادی به را جبر اين تواند می

بدن جوارح تمام و اعصاب سلسله, بدن نسوج و ها سلول بودن مقاوم, وزن, قد اندازۀ که است طبيعی و بديهی, فيزيکی لحاظ از موروثی امراض ساير به مبتال و الکلی و سفليسی پدران. شود می حمل تولد موقع در وی به باالجبار و نيست انسان اختيار در

پزشکی پيشرفتۀ علوم امروزه. هستند خود فاسد زنهای انقياد تحت فيزيکی لحاظ از و باالجبار آنها که اورند می دنيا به را اطفالی حقوق علم. بينديشد ای چاره ديگر انسانهای بيماريهای وراثين و معلولين اين برای است نتوانسته هنوز شيمی و شناسی زيست, الهام با جزا حقوق تحققی مکتب. شوند يم جرم مرتکب و آمده دنيا به بيمار" ارثا که دارد کار و سر مجرمينی با نيز شناسی جرم و مرتکب موروثی طور به را جرم آن اول دستۀ دو که نموده تقسيم دسته پنج به را مجرمين ايتاليايی شناس جرم لومبروزو نظر از

)۴.(باشند می" خود سابق نقص حالت به فرد موروثی عودت" موارد از يکی بالفطره جانيان مکتب اين نظر به. شوند می

حمق و بالهت اثر در که المشاعر مختل جانيان دوم دسته. است ارثی انحطاط و فساد موارد از يکی بالفطره جانی لومبروزو نظر به ارثی مرض و بالهت اما شود حادث تولد از بعد مرض که دارد امکان دسته اين در. شوند می جرم مرتکب دماغی امراض يا و

.باشد می وی بودن بالاختيار و انسان فيزيکی جبر دهندۀ نشان اين و هستند

شناسی روان امروزه. دارد قرار خود درون جهان و نيروها فرمان و تاثير تحت ناخودآگاه طور به انسان, روانی لحاظ از اما و کسی هر کرا و نبوده سادگی اين به نيروها اين کنترل. دارد درون نيروهای اين کردن مهار و شناخت در فراوان کوشش جديد

خواه ما و کنند می مستقيم مداخلۀ ما تصميمات و ها قضاوت و گفتار و رفتار, اعمال در حرکتی و عاطفی, عقالنی مراکز. نيست سر به مطلق جبر در تنها نه روانی لحاظ از انسان دليل همين به. بگريزيم آنها چنگال از توانيم نمی و بوده آنها تاثير تحت ناخواه

البته. داشت خواهد ديگری رنگ وی برای جهان آيد فائق درون جهان و نيروها بر انسان که آنگاه. هست نيز عاجز بلکه برد می می چهرگانه مراکز يا اذهان اين دست اسير ما حاضر حال در اما. آيد فائق جبر اين بر تواند می و و است موقتی انسان عجز اين

امواج مثل و شوند می آزاد خواب در ما درونی های کشکمکش و ها ناآرامی, افکار, آرزوها, ها خواسته, تمايالت موج. باشيم عظيم نيروی کشد می خود با را اسنان همه از بيشتر که نيروئی. برند می خود با را انسان و کنند می حرکت بيرون طرف به دريا و زند می موج انسان درون در و است سرکش و خروشان دريا مثل دارد قرار حرکت مرکز يا ذهن در که نيرو اين. است اراده )5.(کشد می بند به را بشر اراده خود همين

بوده ناقص کنيم می دريافت خارج دنيای از که تاثيراتی ما زيرا, کند نمی کار درست انسان چهارگانه مراکز گرجيف مکتب نظر به تنها نه انسان. نمائيم درک و ببينيم روشن را امور که نيستيم قادر درست هم ما کند نمی درک را محيط درست که ای بچه مثل و

کار به ظرفيت و نيرو تمام با که است قادر حاليکه در کند می کار خود کمتر ظرفيت با که است ماشينی بلکه است ماشين يک .نمائيم مشاهده نزديک از را خود ما بايد کار اين برای. بپردازد

. کنيم خودشناسی بايد اندازيم کار به را خود وجود ماشين بتوانيم بهتر و آورده دست به خود مکانيزم از دقيق اطالعات اينکه برای ابتدا پس. است يکسان همه برای ما درون دنيای و ما بدن کردن کار بد و هستيم نواقصی دارای معمولی انسان عنوان به همه ما

.شويم آشنا خود درون های نارسائی و نواقص با بايد

آنرا گرجيف مکتب اما دانند می مربوط اعصاب سلسله و مغز به آنرا و شناسند نمی بيشتر انسان برای ذهن يک ها فيزيولوژيست است همراه تولد با غريزی ذهن. نمايند می مداخله هم کار در مراکز اين هم هميشه. است قائل انسان برای ذهن چهار و کرده رد

آنرا بايد و بوده اکتسابی حرکتی ذهن اما بلعد می را شير و مکيده را مادر پستان و کشد می نفس تولد محض به که طفلی مانند جنگل در که را طفلی زيرا رسد می صائب نظر به گرجيف عقيده اين. آموزد می آنرا مدتی از بعد که طفل رفتن راه مانند آموخت

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 18: Www.irpdf.com(7458)

ابتدا همان از بايست می بود غريزی حرکت اگر حاليکه در کرد می حرکت پا و دست چهار روی حيوانات همچون که بودند کرده پيدا .کند حرکت انسان مثل

. شود می بيدار بعد و آزاد آنها بردن کار به درست و شناخت با و است برده و اسير نبرده پی خود درون راز به که زمانی تا بشر :دارد حالت چهار انسان گرجيف شناسی روان در

هيچ. است کائناتی يا جهانی آگاهی دارای چهارم و بوده خودآگاه از سوم. است مانند خواب بيداری دوم. است خواب اينکه اول را خود خدای تا بشناس را خود که انديشه بزرگان اند گفته درست چه و. رسد نمی جهان شناخت به خود شناخت بدون انسانی

.بشناسی

و هستند خود عقالنی و عاطفی, حرکتی, غريزی ذهن يا شعور اسير و نبوده آزاد بيدار شبه و خواب های انسان يعنی اول قسم دو خود روان و روح بر تنها نه که است کسی خود از آگاه انسان يعنی سوم قسم ولی. روند می باالجبار بکشند را آنها طرف هر به

و هنرمندان, دانشمندان. باشد می آزاد اراده دارای و نيست مجبور ديگر انسان اين. است حاکم خويش حيات سرنوشت بر بلکه عظيم پيامبران. يابند می دست جهانی شعور به که هستند نادری بسيار های انسان چهارم قسم. اند دسته اين از بزرگ عرفای انگشت افراد ظهور شاهد فقط چهارم دسته از بشريت تاريخ گرچه. دارند جای گروه اين در بزرگ بسيار عرفای و نابغه الشان

. است بوده شماری

کنترلی کوچکترين و بوده مطلق ناظر فقط آنها. است خارج آنان کنترل از افتد می اتفاق بيدار نيمه و خواب انسانهای درون آنچه می متوجه بنگريم خود درون به اگر ما. باشند می خارج آنان تسلط از ها گريه و ها خنده, احساسات. ندارند اتفاقات آن روی لحاظ از که هايی انسان برويم پايين طرف به درجه يک اگر و بوده بيرون ما کنترل از عواطف و احساسات از طوفانی که شويم به فقط و کرده فراموش را خود شخصيت کلی به که هستند درونی اتفاقات اين دستخوش آنقدر شوند می تلقی بيمار پزشکی روان

خواب. کند مهار و شناخته را درون سهمناک طوفان و امان بی جريان اين بايد بيدار و آگاه انسان. نمايند می حرکت آنها دستور به اگر. خوابيم همه ما. روياست آن ديگر نام که بينيم می يا دهيم می انجام استراحت هنگام شب در که است خوابی از غير ما بودن بالفاصله که است خود به توجه بدون و عادت طبق آنها حرکت آنقدر اما هستند حرکت در همه بينيد می کنيد دقت خيابان در مردم

. ندارند خود ذهن و بدن فيزيکی حرکت, خود اطراف دنيای به عميق توجهی هيچ و کنند می حرکت خواب در همه که فهميد می جهان از و خوابيم همه ما. برد می خواب را آنها ببرد آب را دنيا اگر فارسی المثل ضرب قول به و کنند می فکر چيز يک به فقط

سطحی طور به زندگی مسائل و ها جريان با برخوردهايمان. دهيم می حرکت غريزی طور به را پا و دست ما. خبريم بی خود درون تنها و داده انجام وار ماشين را امور و بوده خبر بی بالعکس و خود محيط بر انسان شخصيت تاثير از کلی به و پذيرد می انجام همين به. دهد می تشکيل را جامعه تکاملی روند" مجموعا که است حرکتی از آگاهی, ندارد وجود امروز انسان و ما در که چيزی

به نامطلوب اثر تکاملی کل شعور در و کشانده ناآگاهی به نيز را جامعه تکاملی گسترش" طبيعتا خواب در و ناآگاهانه حرکات دليل .بخشد نمی بشری جامعۀ به را الزم فکری و ذهنی رشد و گزارده جای

نموده بشريت انديشۀ به بزرگی خدمت داروين و مارکس همچون که است مردانی از اتريشی بزرگ شناس روان فرويد زيگموند انسان روابط در فکری آزاد چنين ظهور. جنسی روابط شمردن گناه و جنسيت تابوی از انسان انديشۀ کردن آزاد جمله آن از. است

در چيزيکه اما. دهد می تغيير زندگی از را انسان ديد و شناخت و زده هم بر را قديمی معيارهای مذهبی و سنتی اخالق" طبيعتا ها انتقاد موجب امر همين. است بوده انسان چهارگانه مراکز يا شخصيت مسئله, است شده توجه آن به سطحی طور به فرويد مکتب

خودآگاه يا" من. "است يافته تشکيل برتر من و او, من تثليث از فرويد ديدگاه از انسان شخصيت. است شده گرجيف طرف از"conscience "سنن و رسوم با را خود هميشه و بوده اجتماعی قيود و قوانين تحت که است فرد اجتماعی شخصيت معرف

. ندهد انجام عملی اجتماعی رسوم از خارج کوشد می و سازد می همراه

. است پيکار در من با هميشه که است انسان عصيانگر شخصيت و پنهان ضمير يا" inconscience" ناخودآگاه همان" او" .است محيط با آدمی ناسازگار اميال و ها هوس و غريزی تمايالت نماينده و نيست پايبند رسمی و قانون هيچ به" او"

و توحش دوران نماينده که او و من برخالف. باشد می قراردادی رسوم بند پای و است اجتماعی کامل شخصيت معرف برتر من فائق ناخودآگاه يا او بر تا دهد می قرار برتر من سرپرستی تحت را فرد اجتماعی شخصيت يا من فرويد. هستند سرکش و تند غرايز

.آيد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 19: Www.irpdf.com(7458)

نمی ناخودآگاه روان جزء و دهد می تشکيل را روانی دستگاه خارجی سطح که است عاملی" من" Laforyue الفوريو نظر به. شناخت توان نمی واسطه به آنرا که ای قبيله و ارثی های پديده تمامی محتوی و مخزن و ناآگاه است عاملی ناخودآگاه يا او. باشد من فرمانبرداری تحت خودآگاه يا من اما گيرد می قرار او تاثير تحت و بوده من بر تسلط او وظيفه و است اخالقی ضمير برتر من

)6.(باشد می برتر

شخصيت فرويديسم. داند می سطحی آنرا شد بيان که همانطور و نبوده گرجيف مکتب قبول مورد انسان شخصيت بندی تقسيم اين طبقه اما) 7. (کرد تجديدنظر آن در بايد برتر من و او, من با حاال که دانسته کهنه و قديمی فکری را انسان چهارگانه مراکز و

.است کرده حفظ را خود منطقی جذبه همچنان گرجيف مکتب بندی

ديده نامی متفکران از بسياری آثار در شده عنوان گرجيف طرف از که انسان در کامل بيدار يا آگاه و بيدار نيمه, خواب حالت سه :نويسد می فلسفی و اقتصادی های دستخط در ماکس کارل. شود می

و شده چيره براو و گرفته خود به مستقل شخصيتی کرده توليد چه هر بشر که است اين تاريخ تکامل در اصلی عوامل از يکی" بيهوده بيگانه انسان...." است ساخته آب بر نقش را او انتظارات

آفريده نيروهايش به بخشيدن تبلور با که است جهانی وامانده و زائيده شرايط و اشياء برده او. دارد تسلط طبيعت بر که پندارد می ..."است

ديگر های انسان از او ماندن مهجور, اش انسانی زندگی از و حياتی فعاليت از, کارش فرآورده از انسان بيگانگی مستقيم نتيجه ..."انجامد می ديگران با بيگانگی به خويش با بيگانگی اينرو از. است مردمان ديگر با رابطه از جزئی خويش با رابطه. است

. است بيگانه انسانی زندگی از نيز و کسان ديگر از کس هر که است مفهوم آن به است بيگانه خود زندگی از انسان که گفتار اين صفات در هم و طبيعی صفات در هم خويش انسانی شخصيت با و مردمی جوهر با بلکه مردمان ديگر با تنها نه بيگانه انسان :مارکس نظر به سرانجام و. است بيگانه روحی

حيات, برونی طبيعت, خويش تن با انسان بيگانگی به کار بيگانگی. انسان فردی زندگی برای است ای وسيله مردمی گوهر" )8."(انجامد می انسان زندگی و معنوی

:گويد می وی. است گرجيف خواب در انسان همان مارکس بيگانه انسان

خود از شناختی مرحله اين در آنها و هستند خواب در همه اما کنند می زندگی باشعور و آگاه ظاهر به که هستند هايی انسان" )9." (اند بيگانه خود با و نداشته

می عادت فرسايی طاقت کار به ماشين مثل که انسانی, نمايد جوع سد آن فروش با تا کند می تبديل شيی به را خود روح که انسانی است شده ماشينی به تبديل و است بيگانه خود از" طبيعتا ندارد خود انسانی نيروهای و استعداد پرورش برای وقتی کمترين و کند درنتيجه و است بيگانه خود از است خود کار برده که انسانی. دهد می انجام غريزی اعمال سری يک خواب در و نيست بيدار که

. نيست آگاه و بيدار

و بوده بيگانه خود از نيز سيزيف به موسوم وی ای اسطوره انسان و بيگانه و طاعون در کامو آلبر تمدن عصر زده ماشين انسان درمانده های انسان چنين. است نموده ترسيم را انسان اين از ای نمونه جديد عصر فليم در چاپلين چارلی. برد می سر به خواب در ماوراء چيزی به و باشند بيدار و آگاه توانند می آيا خويش از بيگانه و فردا از نگران و توليد محدود های زمان بند پای و اسير و

مرحلۀ به تازه رسد می آزادی و خالقيت به و گذشته مرحله اين از که انسانی. خير" مسلما نمايند؟ فکر خود مداوم رنج و درد . رسد می بيدار خواب يا بيدار نيمه

وی. کند می ارائه تصوير دو بيدار نيمه و خواب در يا بيگانه انسان از انگليسی دان رياضی و فيلسوف White Head هد وايت

:گويد می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 20: Www.irpdf.com(7458)

و نوآور طبيعی قوانين با برخورد در که است شخصی) است بيگانه خود با نه و بوده خواب در نه که کسی يعين( آزاد انسان - . باشد می مبدع

) 10.(شود می مستحيل نواوری بدون مکان و زمان در که است کسی) اسير, بيگانه خود از, خواب يعنی( مجبور انسان اما

. اند زده حرف ابرمرد و خداگونه انسان از ديگر بعضی. اند گفته سخن راستين و متعالی انسان, آزاد انسان از مختلف فالسفه از بساری آل ايده هيا انسان از که دهد می ارائه تصويری ابرمرد و خداگونه انسان اين از گرجيف. بود معتقد ابرمرد به نيچه

دارای که است کسی آن و است آگاه و بيدار" کامال گذاشته سر پشت را شده ياد حالت سوم مرحله انسان اين. رود می باالتر فالسفه )11.(است کيهانی آگاهی يا شعور

شعور اين از خصوصيت دو وی. است داده نشان را آگاهی و باشعور حاالت درک که است غربی شناس روان تنها جيمز ويليام و رسيم می عارفانه يا باطنی حالت به معمولی حالت از ما او نظر به. است گرايی وحدت و خوشبينی آن و کند می ذکر را باالتر

آشتی حاالت مانند را را آنها ما. يازيم می دست آرامش به قراری بی از و بزرگی به کوچکی از و بيشتر به کم حالت از که همانطور اعتقاد اعتقادات و کيفيات اين اساس: کند می صحبت کيهانی آگاهی يا شعور از جيمز ويليام. نمائيم می احساس کننده يکی و دهنده رسيد آن به توان نمی معمولی دانش راه از که است کيفياتی اين. شود می محسوب آنها الينفک جزء که است" حقيقت" به داشتن غيرآنی و غيرمستقيم دانش قالب در و. است آنی و مستقيم دانش کيهانی شعور. يافت دست آن به بايد خاصی عقل و حواس با بلکه اين. باشد می بسياری علمی و ادبی و هنری آثار سرچشمۀ و بوده عرفا توجه مورد ديرباز از شرق در اشراق و الهام. دارد قرار .کند می اشاره آن به جيمز ويليام که است مستقيمی دانش همان

مختلفی رفتارهای دارای باشد کالسيک معمولی آموزی علم که غيرمستقيم و اشراق يا مستقيم دانش به نسبت مختلف اشخاص, شعراء, هنرمندان اما ندارند اعتمادی منطقی غير فکری روند و اشراقی و مستقيم دانائی به ها ديده دانشگاه و روشنفکران. هستند دانش و منطقی فکری روند به برعکس هستند زندگی عملی تجارب دارای که بازرگانان از بسياری گفت بايد تعجب با حتی و عرفا

ديگری روش در کدام هر که خصوص به دارند موجهی دليل خود فکر برای دسته هر. دارند اعتماد و اعتقاد کمتر غيرمستقيم استفاده مورد" مستمرا و بوده خود خاص های ارزش دارای اشراقی يا مستقيم روش هر که اينست حقيقت. نمايند پيدا اشتباهی

تحليل و تجزيه مورد مختلف زوايای از را موضوعی هر که دارند مخصوص تجربۀ که دانشمندان از بسياری حتی. شود می واقع . دارند اعتقاد مستقيم و اشراقی روش به باز دهند می قرار

دکتر. شود می پيدا زمان مفهوم در که است گيری چشم تغيير کيهانی آگاهی يا شعور خصوص به باالتر شعور خصوصيت دومين :نويسد می کرده مطالعه کيهانی شعور يا آگاهی مورد در گذشته قرن اواخر در که کانادائی شناس روان Bucke باک

سال چند يا ماه چند در عادی مردم که آموزند می را مسائلی لحظه يا دقيقه چند در اند کرده تجربه را کيهانی آگاهی که اشخاصی" ."بگيرد ياد تواند نمی هرگز معمولی انسان يک که آموزند می آنقدر کوتاه مدتی در و گيرند می فرا

وی نظر به اش گذشته دانش تمام که نمايد می پيدا درکی آنچنان جهان از و فهميده را کل مفهوم کيهانی شعور به آگاه انسان زيرا . کند می جلوه حقير و دار خنده

:نمايد می تعريف اينطور کند می پيدا دست کيهانی شعور و آگاهی به که را کسی باک دکتر

يک جای به. يابد می آتش های شعله رنگ به ابری در را خود او ای مقدمه هيچ بدون ناگهان. برد می سر به کامل آرامش در او" خود درون و باطن در شعله و نور که يابد می در بعد اما است گرفته آتش شهر کند می تصور و انديشد می آتش به او لحظه مغز در. است توصيف قابل غير که دهد می دست فکری تنوير و شادمانی و روحی باشکوه اعتالء حالت او به بعد) 2١."(اوست برای بعد و تنيده قلبش بر برهمائی سعادت و نمايد می روشن را او زندگی و درخشيده برهمائی شکوه نورانی شعلۀ انسانی چنين

او. روست روبه کيفيتی چنين با هميشه برسد آگاهی از سطح اين به که انسانی تجربۀ پس. چشد می را پرديس مزۀ او هميشه می روشن او قلب در هميشه برای شعله اين و کند نمی متزلزل را او اعتقاد و ايمان چيز هيچ که شود می پرشکوهی ديد دارای

.ماند

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 21: Www.irpdf.com(7458)

اين البته. اند يافته دست آن به دنيا در ها انسان از شماری انگشت تعداد فقط که است شعور از بااليی سطح يک کيهانی آگاهی کيهانی شعور به رسيدن برای است معتقد گرجيف مکتب. يافت دست آن به توان نمی مادی علوم طريق از" فعال که است ای فرضيه

از دريايی و ناشناخته موجود انسان. برسد شعور باالی طبقات به مرحله به مرحله بايد انسان. بگذريم خودآگاهی از ابتدا بايد انسان مکتب اين نظر به. شناخت را او وجود غامض دستگاه توان می گام به گام که است الينحل و پيچيده مسائل و رموز و اسرار

بايد خودآگاهی جای به. برد پی کائنات اسرار به توان می آن تقويت و رابطه اين شناخت با و است ظريفی رابطۀ دارای کائنات با را زيادی انرژی خود بيهوده گفتار و اعمال با روزانه ما گرجيف نظر به. شود جلوگيری آن رفتن هدر از و شده حفظ بدن انرژی

می هدر را زيادی انرژی آنها طريق از و بلعد می را انسان آتش مثل بدجنسی و طلبی جاه, حسادت مثل بد عواطف. کنيم می تلف )13. (نيستند ضروری زندگی برای هيچوجه به بد عواطف حاليکه در. دهيم

به را بدگمانی و اعتماد, عشق, نفرت که است معنی بی که است معتقد اتريشی دانشمند Kontrad Lorenz کنترادلورنتيس و نفرت و خوب وفاداری و عشق اگر. است آدمی وجود سيستم ضروری عواطف اين تمام زيرا. کنيم تقسيم بد يا خوب عواطف ندارد وجود خوب و بد عواطف پس. فراوانند دوم دستۀ و کم انسانی جوامع در اول دسته که آنجاست از ناشی است بد بدگمانی

در نکته اما) 14.(بد چه خوب چه حال است بدن ضروری غده اين. بد يا است خوب تيروئيد غدۀ بگوييم نيست صحيح که همانطور نيز حسادت مثل بد عاطفۀ. شود عمل بايد شد خراب اگر اما کنيم می زندگی آن با ما و دارد وجود بدن در تيروئيد غدۀ که اينجاست

می تيروئيد غدۀ مثل زد لطمه ما روان سالمتی به و کرد پيدا شدت اينکه محض به اما سازيم می آن با ما و دارد وجود ما درون ما برای بدخيم تومور که همانطور نيست ضروری بدن برای که دارد وجود هم بد عاطفۀ پس. نمود معالجه آنرا بايد که شود

. است ديگران زندگی در اش نتيجه و انسان وجود در بد عاطفۀ نمايانگر شکسپير اثر اتللو مشهور داستان. باشد نمی ضروری اثر بيننده و خواننده اشک و سوزاند می را دلها هاست قرن که شد درامی آفرينش به منجر اتللو به" ياگو" اندازه از بيش حسد

و حوادث اين از مشحون انسان تاريخ. است غيرضروری نيز انسان برای و است بد عاطفه اين پس. سازد می جاری را دراماتيک از ناشی آنان از بسياری" طبيعتا که است يکديگر به نسبت ها انسان بدخواهی و انديشی کج و صفتی شيطان از ماالمال های صحنه

نتيجل که شعورهاست و ها عشق و ها محبت و ها بزرگی و ها فداکاری از مملو همينطور و باشد می انسانی روان در بد عواطف انسان ذهنی قرارداد معلول را آنها" صرفا و نکنيم بندی تقسيم را عاطفه دسته دو اين چطور پس. است انسان خوب عواطف

بپنداريم؟

شناخت مورد بايد... و افراطی پرستی مال و خست, اندازه بی حسد و طلبی جاه مثل بد عواطف, شرق عرفان مکتب نظر به پس بايد. آورد ای بهانه و عذر آن وجود برای و کرد توجيه نبايد را بد عواطف. بگذرد آن کنار از سالمت به انسان و گرفته قرار

)15.(کرد نابود آنرا بعد و پذيرفت آنرا مسئوليت

خود انرژی کردن تلف از بايد است خارج ما کنترل از" غالبا که خود درونی مراکز و ها شخصيت کنترل و خود شناخت برای ما کردن صحبت دروغ بزرگترين. است بسيار های دروغ و بيهوده سخنان گفتن از خودداری آن های راه از يکی. نمائيم جلوگيری

های ناباوری و اعتقادات. کنيم می دفاع آن از هم باحرارت و نداريم اطالعی کوچکترين آن واقعيت از ما که است اموری به راجع به يا و زنيم می حرف آن از دقيق اطالع گونه هيچ بدون و است عارضی نيز ما خصوصيات و است روانی خصوصيات معلول ما

خالق هنرمندانۀ تخيالت. است بار زيان ما فيزيکی انرژی منبع برای دو هر اين. سازيم می بارور را خود تخيالت ها آن وسيلۀ اختيار بی که هستند تخيالتی سرگردان تخيالت. دهند می هدر را ما انرژی باز هدف بی و سرگردان تخيالت اما است خوب بسيار

و تصاوير خلق به محدود و فرد به منحصر ما عقالنی شخصيت يا مرکز که شود می سبب امر همين و نشوند کنترل و شده رها )6١.(شود هدف بی تخيالت

نتواند شخص که شود می موجب انسان در مختلف های من. برد می بين از را بدن انرژی تجمع که است عواملی از يکی ترديد که هاست من اين اختالف و کند می حکومت ای عاطفه و احساس هر بر من يک. بگيرد تصميم اراده تمام يا موضوعی به راجع

. امروزيست انسان هنرهای بزرگترين از يکی روانی لحاظ از ها من اين کنترل. باشد مردد عملی در انسان شود می موجب

شعور آن و. يافت دست کيهانی شعور يا معرفت به توان نمی بدن انرژی بزرگ منبع حفظ و ها من کنترل و خويش شناخت بدون .نيست توجيه قابل علم برای امروز

انگليسی دان رياضی و فيلسوف برتراندراسل. دهد می آنرا پاسخ کيهانی شعور بيابد را جوابش تواند نمی علم که بسياری سواالت :گويد می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 22: Www.irpdf.com(7458)

از برتری های راه که گويد نمی اما است عاجز هستند ضروری انسان نوع برای که اساسی بسيار سواالت به دادن جواب از مغز" آن از فراتر و بود قانع علم به بايد که است معتق وی. است پنهان امروز دانش ديد از که دارد وجود حقايق آن شناخت برای علم

.کشد نمی جلو به خود با را علم نکند سوال انسان تا ولی) 17." (نکرد سوال

چون که گفت اصرار با نبايد و ندارد توجيهی آنها برای علم که است هائی پديده از محبت اتريشی دانشمند کنرادلورنتس نظر به وقايع شاهد ما اگر زيرا, ندارد وجود طبيعی غير رويدادهای امکان پس شود می اداره ناپذير تزلزل قوانين وسيلۀ به گيتی

آنرا گرجيف که است عملی همان اين) 18.(کنيم اظهارنظر آنها نبودن يا بودن دربارۀ که دهد نمی حق ما به ايم نبوده غيرطبيعی .داند می انسان درون شناخت بر مضر و ناميده دروغ

مشاهده روش با رود می اميد که است ای فرضيه اين. پذيرفت آنرا نبايد هم جهت بی و کرد رد دليل بی نبايد را کيهانی شعور پس به موجود واقع در يا شناسد نمی را خود انسان که است اين اول فرضيه. نمود تبديل شده ثابت تئوری يک به آنرا بتوان تجربه و

تواند نمی نشناسد را عوامل اين تا پس. است اوهام و خشم, شهوت سرکش رودخانۀ دستخوش بشر. است ناشناخته معنی تمام .شود رها باالتر شعورهای به يازيدن دست برای آنها دست از و شناخته را خود

در. کشد می طرف هر به خود با و گذارد نمی راحت را امروز بشر ای لحظه که رودی اين از آزادی يعنی درون واقعی آزادی . ندارد راهی اين جز ذن طريقت. دهد نجات بندها اين اسارت از را ما کوشد می نيروانا. است نيروانا آزادی اين مظهر هند فلسفه

را ما که ای رودخانه اين پس است خارجی تاثيرات نتيجۀ ما اعمال تمام و داشته ما شخصيت بر را اثر بزرگترين ما اجتماعی محيط همچون ما درون منفی و مثبت عواطف تمام و آرزوها, تمايالت. گيرد می سرچشمه ما اجتماعی محيط از کشد می خود به

. گيريم می تصميم خود که کنيم می فکر ما و آنانست ديکتۀ نتيجۀ ما ارادۀ و کنند می تحميل ما بر را خود نظر خودکامه ديکتاتوری و. ما درون خروشان رودخانۀ اين ديگر عبارت به يا ما تمايالت مستقيم دستور جز نيست چيزی دهيم می انجام اراده نام به آنچه .رساند می رسا بسيار را معنی اين" است خويش تمايالت بردۀ بشر" زيبای جملۀ با بودا

سيل اسير ديگر طرف از و خود محيط بند در طرف يک از چنين انسان جائيکه در کردن آزادی از صحبت و نيست آزاد انسان پس او زندگی بر که است محيطی عوامل انتخاب دارد انسان که آزادی تنها) 19. (نيست بيش گوئی تناقض است خويش درون خروشان

, فرهنگ, سنت, شهرنشينی, قانون شمار بی بندهای دليل به را انتخاب اين امروز متمدن انسان" عمال اما. دارند مستقيم تاثير را محيط و خود درون يعنی بگذارد تاثير محيط بر که است آزاد بالقوه انسان. است داده دست از ديگر محدودکنندۀ عوامل و اخالق ترتيب بدين و بوده خويش درون عوامل و محيط تاثير تحت وی خود بالفعل اما نهد بنا را خويش درون و شخصيت يعنی. بسازد . دهد می دست از را خويش آزادی

می دلش که بپذيرد را جهان از تاثيراتی است قادر او اما کند زندگی طبيعی قوانين تحت بايد خويش اطراف جهان همانند ها انسان وجود چيزهائی او در و است پيچيده ارگانيزم يک انسان. است حيوانات و انسان مهم تفاوت اين و نمايد زندگی آنان تحت خواهد

. است هستی مختلف سطوح به متعلق که دارد

دارد؟ انتخاب حق هم ماده در آيا است ماشين يک انسان اگر شود می مطرح سوال اين تعريفی چنين با

وجود به تغيير حتی ماده در يا و کند رد يا انتخاب ماده در را اصولی تواند می انسان. دارد انتخاب حق ماده در که است ماشينی بله. هستند حق اين فاقد کلی به تر ساده موجودات و شده داده باشعورتر حيوانات به محدود بسيار طور به انتخاب حق اين. نياورد زندگی نمودن منطبق و خويش طبيعت در خداگونه اصول کشف آدمی زندگی واقعی کار و است شده ترکيب مختلف اصول از انسان . اند پرداخته آن به بزرگ اديان تمام که است چيزی همان اين و است قوانين اين با خود

نفس بزرگ اديان و مختلف مکاتب را اصل اين. است انسان در باالتر اصل اين ماهيت در فقط بزرگ مذاهب يا اديان بين اختالف می و دارند اعتقاد است مستقل" کامال خارجی علت از که شده ايجاد خود و جنس يک" نفس" نوعی به بودائيان. اند نموده تعبير . باشد تواند نمی ابدی پس آمده وجود به مشخص زمانی در اگر و آنيست خود پس باشد شدن حادث معين علتی از نفس اگر گويند

وجود نفس که دانيم می ما. است ناشناس هم و شده شناخته هم نفس که است معتقد) 20(ودانتا مفسر و بزرگ هندوی شانگارا است روانی حالت يک فکر زيرا. بشناسيم را نفس بتوانيم فکر راه از که باشيم داشته اميد نبايد هرگز و چيست دانيم نمی اما دارد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 23: Www.irpdf.com(7458)

و بدن رفتن بين از با که کند می توصيف اليتغير شعور و آگاهی يک را نفس او. نيست او مقوله از و ندارد راه نفس حيطۀ در که )21.(ماند می باقی و نرفته بين از ذهن شدن ناپديد با حتی و آن شدن خاک

انسان وضع اين در و بلعد می را انسان عروج و تفکر اوقات و رسند می فرا شادی از مملو ناپذير وصف های ساعت و زيبا فصول با دنيا هستم؟ کی من پرسد می خود از انسان رسد می ترس و عذاب و رنج و سختی زمان همينکه اما کند می سوال خود از تر کم

جامعه و فرد و تجارت و سياست انسجام و سرد و سنگی ديوارهای ميان در و گيرد می فاصله من اين برابر در وسيعش حجم تمام با سکوت در و تنهاست هستی عالم و کائنات با که يابد درمی بعد و رسد می تهی عمق به نگاهش و يافته محصور را خود انسان, .ديگری با اسرارآميز حضور يک همچون, آميزد درمی آن

اين در هستم؟ که من: است اين انسان سوال بزرگترين. نيست تنها ديگر, نه. گيرد می معنی خود به من و نفس اين که اينجاست اما هستم" مسلما. هستم پس, انديشم می ابدی؟ ذهن در عينی مثال يا پندار يک, ظهور يک, عاطفه يک, صدا يک چيست؟ من کجا؟ در و چطور وقت؟ چه

گويند می شرق شناسی روان و گرجيف. است داده جواب شرق شناسی روان از ديگری طور به سوال اين به غرب شناسی روان . است وجود از ديگری حالت, "من"

نمی فردی خودآگاه و شعور به جمعی ناخودآگاه يا شعور ناگهانی هجوم يک عنوان به آنرا يونگ مکتب و غرب شناسی روان آيا جمعی طور به هرگز شعور: " گويد می آلمانی فيزيکدان Schrodinger شرودينگر نظر اين اثبات برای. چرا" مسلما دانند؟ ."است بوده فردی مسئله اين هميشه زيرا, است نشده تجربه

و فيزيکی حالت به را خود شعور است؟ شده پيدا کجا از) بوده) 22(اوپانيشاد نويسندگان نظر مورد که( جمعی آگاهی عقيدۀ پس .دارد وجود مشابه های بدن از وسيعی کثرت حاال. کند می نزديک بدن مادۀ محدود

تقسيم قابل غير شعور. است نشده شناخته آن جمع که است مفردی شعور زيرا, رسد می نظر به جالبی فرضيۀ شعور و آگاهی کثرت .ببيند محصور آيينه چند در را خود که شخصی همچون. اند نموده تقسيم گوناگون وجودهای در آنرا که رسد می نظر به اما است

و شعور. دارد وجود نيز اجتماعی شعور يک, دارد وجود ذهنی و فردی شعور يک که همانطور که رسيد توان می نتيجه اين به با هايی انسان مجموع, مردان و زنان جمع اينکه کما. است آگاهی مختلف سيماهای از ای مجموعه جمع در فردی آگاهی

.است گوناگون و متنوع صفات و مشخصات

به نزديکی. است شده توزيع و تقسيم وجودها در گوئی اما است نامرئی جمعی شعور گويد می Bhagavadgita بهاگاوادگيتا )3٢.(نيست ممکن درونی حيات و منطق با جمعی معرفت نوع اين

:نويسد می Aurbindo اوربيندو مادی حواس وسيلۀ به داخلی شعور درک دربارۀ

, بس و کنيم می درک را مادی پديدۀ و جهان فقط, کنيم اعتماد آن به و بسپاريم فيزيکی آگاهی و حواس به را خود ما زمانيکه تا های داده با وجه هيچ به که نمايد تصوراتی به قادر را انسان ذهن تواند می که هست ما وجود در رهائی استعداد و نيروها اما

. نيست توجيه و درک قابل ديگری مادی تجربۀ هر با و محض فيزيکی

که است رويت قابل عالی عقل وسيلۀ به اما, نيست ظاهر موجودات تمام در سری و محرمانه" نفس اين: "گويد می کاتااوپانيشاد .هستند دقيق بصيرت دارای که است کسانی در ظريف و عالی عقل اين

تغيير يازد دست خود ناشناختۀ نيروهای اين به انسان اگر اما نيست توجيه قابل علمی لحاظ از مساله اين شد اشاره که همانطور بشری دانش" احيانا و انسان مقابل که است طوالنی بسيار راه اين. شد خواهد پيدا وی حياتی های سلول در حتی اساسی و بنيادی

و روانکاوی. است غيرممکن نيروها اين شناخت است ای ناشناخته دنيای" واقعا که انسان درون جهان شناخت بدون. دارد قرار مبتنی که شرق شناسی روان. است رسيده ارزشمندی نتايج به و داده قرار مطالعه مورد را انسان درون جهان, غرب شناسی روان

آنها از بحث صغير عالم شناخت برای که داده قرار مطالعه مورد را انسان ديگری ديدگاه از باشد می شرق عرفان و هند فلسفۀ بر . رسد می نظر به الزم

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 24: Www.irpdf.com(7458)

طبق. شناسد نمی آنرا و نداشته وجود غرب شناسی روان در بندی قسمت اين. است قسمت دو دارای انسان عقيده اين موجب به شخصيت اما اوست به متعلق و آيد می دنيا به ذات با انسان) 24. (است يافته تشکيل شخصيت و ذات قسمت دو از انسان نظر اين .آورد می دست به اموزش و تحصيالت و رشد هنگام که است چيزی آن

به و بوده اکتسابی شخصيت اما, برده ارث مادرش و پدر از که است چيزهايی تمام و انسان روانی و فيزيکی ساختمان شامل ذات داوری مبنای بر که است غريزی های نفرت و اميال و ها خواسته تمام حاوی شخصيت. است يافته شکل آموخته که هرچه دنبال شخصيت گاهی. است بوده موثر آنها آميزی رنگ در شخصيت های هوس و اند شده ساخته بدی و خوبی مورد در انسان های

و نکند رشد باالتر سنين در ذات" بعدا شود می موجب که اورد درمی خود تسلط تحت را) جوهر( ذات و نموده شرشد سريع بسيار .باشد ساله هفت يا شش طفل يک جوهر با ميانسال مرد يک که بود خواهد اين, آن نتيجۀ

تربيت و تعليم اينکه محض به اما است ذات صاحب و اوست خود به متعلق و حقيقی او در چيز همه. ندارد شخصيت طفل يک روش و اقتباس را ها آمدن بد و ها آمدن خوش خود اطراف بزرگان از او. نمايد می رشد به شروع او شخصيت شود می شروع

از تقليد از ناشی فقط نه است ممکن طفل شخصيت رشد مشخصات از بعضی. کند می تقليد" عينا را منفی عواطف ابراز های ذات در که باشد چيزهايی نمودن پنهان در او کوشش از ناشی نيز گاهی. باشد آنها روش برابر در مقاومت ثمرۀ بلکه بزرگترها

.است تر منطقی و تر صحيح برايش و بوده او خود

که کند می فکر مردی" مثال.بزند گول را شخص است ممکن طوريکه به, است پيچيده شخصيت ولی خام و ساده جوهر يا ذات فقط و ندارد ها انسان به نسبت احساسی هيچ او واقع در ولی کند ديگران فدای را زندگيش خواهد می و است بزرگی دوست انسان

. است مشکلی کار هم از آنها تفکيک و بوده درهم گاهی ذات و شخصيت بين رابطۀ. شود مسلط آنها بر بدينوسيله خواهد می

با ذات و شخصيت گاهی. است ساده بسيار او ذات اما دارد پيچيده شخصيتی و رسد می نظر به مرموز خيلی زنی مثال برای باز که ايست ساده قهرمان) جوهر(ذات که پنداشت نبايد اما. نمايند می انگيز غم و سخت را فرد زندگی و پرداخته مخالفت به يکديگر

تواند می او شخصيت, است وحشی و ساده, ابتدائی که همانطور انسان ذات. آيد درمی سلطه تحت شرور شخصيت وسيلۀ به . باشد خواستنی و باارزش

برای که آنچه. داشت بخش رضايت زندگی يک بتوان است غيرممکن آن بدون که است انسان ضروری بسيار بخش يک شخصيت تواند می) جوهر(ذات کار اين با. است شخصيت های فعاليت نمودن کم بلکه, نيست او شخصيت حذف است الزم انسان فکری رشد .شخصيت بعد و نمايد رشد او ابتدا تواند می است انسان تر حقيقی و تر اصيل بخش ذات و نمايد رشد

. است وحشی و ساده انسان طبيعت گويد می وی. شود می گر جلوه انسان طبيعت صورت به روسو ژاک ژان افکار در ذات مسئلۀ طبيعی معنوی نيازهای اروپايی تمدن است معتقد وی. نامد می جوهر يا ذات, شرق شناسی روان مکتب که است چيزی همان اين

که رفتار واحد شکل. است نموده طبيعی احتياجات جانشين را تصنعی نيازهای و نموده مصنوعی تمدن فرهنگ فدای را انسان . کنند فراموش را خود طبيعی نيازهای و وظايف ها انسان که شود می موجب کند می تحميل مردم به اجتماع

بيان آنها بزرگی و شکوه عليرغم هنر و علم دليل همين به. نمايد می فرق اجتماعی مدرن زندگی در واقعيت و ظاهر طوريکه به جامعۀ فساد موجب تنبلی و رفاه و توسعه. هستند وی خودخواهی و غرور نتيجۀ بلکه, نيستند انسان اساسی نيازهای واقعی کنندۀ

)25.(گردد می محروم خويش از و بيگانه خود طبيعت از انسان. شود می بشری

و دهد می قرار حمله مورد امروز متمدن دنيای در را انسان اکتسابی شخصيت او که بينيم می روسو ژاک ژان گفتۀ به نظر امعان با طبيعت که خواهد می و داند می او شخصيت رويۀ بی رشد در را انسان فساد واقع در. کند می تکيه انسان طبيعت يا ذات رشد به

بيشتر او ذات و آمده بار طبيعی طور به که است انسانی نمونۀ اميل. بماند دور به تمدن تصنعات از و آمده بار آزاد طور به بشر .نمايد می رشد

وجود راههايی. نباشد مسلط او بر شخصيت الاقل يا و نموده رشد بيشتر ذاتش که است خودش وقتی انسان تر ساده عبارت به مکاتب در که تمرينات از بعضی و هيپنوتيزم, مخدر مواَد با" مثال. ساخت جدا يکديگر از را شخصيت و ذات توان می که دارند

بی عرفانی تمارين اما افتد می خطر به انسان سالمتی مخدر مواَد با. دهند می انجام را کار اين) يوگا مثل( رود می کار به عرفانی. شوند می آن ظهور سبب نمايند تاثير ذات به اينکه بدون و دارند را شخصيت کردن خواب خاصيت مخدر مواَد" مثال. هستند خطر

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 25: Www.irpdf.com(7458)

مسايل به نسبت راسخ اعتقادات و ها نفرت و ها عشق و باورها و ها ايده از مملو که مردی که دهد می نشان آزمايش اين نتيجۀ و معنی بی برايش حاال بدهد دست از را خود جان برايشان است حاضر که عقايدی و گشته تفاوت بی" کامال آنها به نسبت, است

غريزی دهد می انسان به مخدر مواَد که چيزهايی آن تمام. شود می ظاهر انسان خود که اينجاست. شوند می گر جلوه مسخره يعنی( ذات چقدر که رساند می مخدر مواَد با آزمايش. بدنی خروش و جوش و شيرينی, گرمی به عالقه مثل اکتسابی نه هستند . است مانده باقی نکرده رشد و خام) بدن قسمت ترين اصيل و ترين حقيقی

را خود ذات بيشتر نشينان ده اما. نمايد می رشد هوش کم افراد و روستانشينان از بيشتر باهوش افراد و شهرنشينان در شخصيت) جوهر(ذات وجودشان در که هستند هايی انسان آنها. هستند تر ساده و تر اصيل افراد روستائيان دليل همين به. دهند می پرورش

.است تر اصيل و بوده ذات از ناشی رفتارشان و اعمال دليل همين به و شخصيت تا بوده فعالتر

توسط شخصيت اينکه دوم و گيرد می شکل خارجی دنيای وسيلۀ به انسان شخصيت اينکه اول: داد تذکر بايد را مطلب دو اينجا در انجام او که آنچه, دارد فاصله آسمان تا زمين آزادی با اما است آزاد کند می فکر که شخصی. آيد می در حرکت به خارجی حوادث

به تمايل شخص است ممکن. اند گذاشته تاثير شخصيت روی که است اعمالی و آرزوها اثر در که است خارجی وقايع نتيجۀ دهد می" واقعا صورتيکه در گيرد می خود به را اشرافی زندگی يک اجبارکننده تاثرات و شکل وقت آن. باشد داشته اشرافی شخصيت يک .باشد نمی مهم" اصال او برای هم مردم قضاوت و نموده تظاهر آن به فقط و دارد فاصله بسيار اشرافيت از

می دست به آمادگی اين در که آنچه و کنيم می آماده تجارتی يا حرفه برای را خود ما. ماست وجود ضروری و مهم بخش شخصيت مکتب. شد نخواهد موفق حرفه آن در" طبيعتا, است نکرده مجهز را خود خوب که کسی. سازد می را ما شخصيت از قسمتی آوريم

.ديوانگان و دوشان به خانه, خوب داران خانه: است نموده تقسيم دسته سه به آنها شخصيت به توجه با را انسانها گرجيف

که ماشينی و نمايد مسئوليت قبول تواند می که ماشينی اما. هستند خوبی های ماشين فقط اشخاص اين: خوب داران خانه -١ .باشند متکی توانند می آن به سايرين

.اند نموده رها کرده شروع که را انچه هميشه و. بپذيرند را مسئوليتی زندگی در نيستند قادر اشخاص اين: دوشان به خانه -٢

توانند می خوب داران خانه فقط. رسند نمی هدفی به هرگز و پريده شاخه آن به شاخه اين از. ندارند قرار هرگز اينان:ديوانگان -٣ .آورند دست به نفعی کارشان از

تقسيم اين توانيم می خوبی به ما زيرا. باشد می توجه قابل شرق شناسی روان ديدگاه از انسان شناخت عنوان به بندی تسقيم اين مولديت دنبال به که متوسطی مردم دوشان به خانه, است خالق و مولد طبقۀ خوب دار خانه. سازيم منطبق ذيل دستۀ سه به را بندی

اشخاصی, نيست ها تيمارستان گوشۀ مجانين مقصود اينجا در اصطالح خالف بر که ديوانگان و دارند کمتری موفقيت و روند می را آنها بايد ناچار به کنيم قبول انسانيت از جزئی هم را روانی بيماران اگر گرچه.باشند می جامعه نشينان حاشيه و فعال غير, منفی

و بند پای است مولد که زيرا, است داران خانه دستۀ جزء شخص" طبيعتا باشد نبوغ نوعی جنون اگر. دهيم قرار سوم طبقۀ در هم .ارزش فاقد و است ديوانگی" طبيعتا باشد آن پست نوع از اگر و باقرار

مانند. کند می بروز جديد و واقعی چيز هر که است ذات از فقط, ماست تر حقيقی قسمت ذات چون است معتقد) 26( اوسپانسکی برای. نمايد رشد جوهر يا ذات و شده کم بايد شخصيت فعاليت, بيفتد اتفاق چيزی چنين اينکه برای اما. کننده کنترل و دائمی" من"

ذات به شخصيت طريق از فقط معلومات اين که اينجاست مشکل اما. است معرفت و دانش آن غذای و نمود تغذيه آنرا بايد ذات رشد و. نمايد فعاليت کمتر بايد شخصيت سپس و يابد توسعه ذات زيان به بايد شخصيت ابتدا مشکل اين حل برای. شوند می منتقل

شخصيت با فهميدن شروع" طبيعتا و است فهم نتيجۀ هميشه ذات رشد. بيامورد شخصيت از را رشد چگونگی بايد ذات سرانجام .بپذيرد" مستقيما آنرا تواند نمی ذات و است

درس با بعدها. داد تميز يکديگر از را دو اين متعلقات که نداشت امکان و داشته نظری جنبۀ فقط مدتها بندی تقسيم نوع اين البته .شد فراهم دو اين ساختن متمايز امکان گرجيف های

ناشی ذات از کمی چيز ما در معتقديم حتی و زده حرف کمتر ذات از و دهيم می نسبت شخصيت به بينيم می خود در که را آنچه ما . شود می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 26: Www.irpdf.com(7458)

وجود شکاف دو اين بين. کند می مشاهده" ناظر من" که چيزی و ناظر" من" بين تقسيم آن و دارد وجود نيز ديگری تر مهم تقسيم. شود می متجلی فرشاد محسن" مثال اشخاص خانوادگی نام تحت کند می مشاهده او که را آنچه و است چيز يک ناظر من. دارد

خود بر نظارت بدون زيرا. شود می بيدار بيشتر انسان, نمايد نظاره مقابل هويت بر و تر عميق را خود مشاهدۀ ناظر من هرچه )7٢.(بريم می سر به رويا و خواب در هميشه ما و ندارد امکان انسان بيداری

:است شده آورده مثالی اوسپانسکی ناظر من مورد در

. داند می خانه رئيس را خود کدام هر که شود می ديده خدمتکار چند فقط, ناظر نه دارد وجود ارباب نه آن در که است ای خانه نظمی بی آن نتيجۀ. بالعکس و است اصطبل در آبدار, آشپزخانه در باغبان و است باغ در آشپز. نيست خود جای در مستخدمی هيچ برای گويند می مستخدمين از تن چند و کرد تحمل آنرا توان نمی ديگر که شود می بزرگ آنقدر مسئله اين و است خانه در کامل

برای را خانه و برقرار را نظم تا نمايند حمايت او از و انتخاب را شخصی که کنند می توافق آنها. کرد فکری بايد نظم برقراری دهندۀ سازمان يک بايد و ندارد امکان کنونی وضع ادامۀ" اوال بفهمد انسان که اينست برای مثال اين. نمايد آماده ارباب ورود

. گردد انتخاب است واقعی پيشخدمت که باالتری

. نمايد تامين را ما بدنی حتی و روحی تعال تواند نمی کند اعاده آن با را نظم که واقعی پيشخدمت بدون نيز ما روان

گرجيف. نمايد کنترل کند می مشاهده که را آنچه تواند می وجه بهترين به که است ناظر من همان ما درون در پيشخدمت بزرگترين با اسب به درشکه. است چی درشکه حکم در مغز و است انسان بدن درشکه گويد می وی. کند می تشبيه درشکه به را انسان بايد کند کار خودش روی بخواهد کس هر وی نظر به. است نموده پيدا ارتباط آن با اسب دهنۀ با چی درشکه و شده وصل ای تسمه .)ذهن روی يعنی.(نمايد کار چی درشکه روی ابتدا

هدايت درست بتواند را اسب و کند اطاعت را دستوراتش و بشنود را خود مسافر صدای و باشد بيدار بايد چی درشکه اينکه اول و کشد می خواهد می که آنجا به را چيز همه و است عواطف نمايندۀ اسب. کند حفظ عالی نظم يک در را درشکه و اسب بايد. نمايد

صورت اين در. نمايد کنترل سرنشين مسافر دستورات مطابق, کنترل دهنه با آنرا حرکات بايست می چی درشکه حاال اما. برد می . دهد می ادامه خود حرکت به منظم و درست درشکه که است

می چطور فکری مرکز اما. کند کنترل را عواطف که است قادر ذهن دهنه وسيلۀ به. است ای ويژه اهميت دارای اينجا در دهنه نماد مرکز حاليکه در برد می کار به را کلماتی سوار شخص زيرا, فهمد نمی را سوار زبان اسب ؟ نمايد کنترل را عواطف مرکز تواند

و نمايد می عمل غيرمنطقی" کامال ما عواطف و ندارد اثری هيچ منطق موارد قبيل اين در. نمايد می بيان نماد با را خود عواطف عواطف و مکانيکی های العمل عکس روی تواينم می ما که است بيداری باالی مراحل در فقط) 28.(ندارد اثر عواطف روی منطق در. داشت نخواهيم خود اسب روی کنترلی هيچ چی درشکه عنوان به ما که است طبيعی, خواب حالت در. باشيم داشته کنترل خود

مهار" کامال را خود عواطف توانيم می واقعی بيداری مرحلۀ در و داشته اندکی کنترل ما روزمره زندگی حالت يعنی بيدار نيمه حالت . نمائيم

داخلی های شخصيت تمايالت دستخوش که اينست ما هنر بزرگترين از يکی. هستيم متعدد های شخصيت دارای خود درون در ما . شوند مسلط ما بر آنها که ندهيم اجاره و نبوده خودمان

به مختلف اشخاص برای اجتماعی مختلف فرصتهای برحسب و است متعددی های نقش دارای انسان که است معتقد اوسپانسکی ديگری نقش هستيم خود کار محل و اداره در وقتی, نماييم می ايفاء را نقش يک هستيم خانواده با ما وقتی" مثال. اند آمده وجود

ديگری نقش شويم می رو روبه اداره در خود از تر پائين و باالتر با يا و خوريم می شام خود دوستان با وقتی و کنيم می بازی را يک در را خود دائم و بوده ای بازيچه مثل آنها دست در انسان است محدود انسان های نقش جمع چون. شويم می دار عهده را

هم به فرد يک در نقش دو گاهی. کند می ناراحت را آنها افراد برای مناسب نقش يک نبودن و. کند می حس غيرعادی موقعيت. بينند می اش خانواده جمع در را او مرتبه يک بخورد شام هميشه داشته عادت مجردش دوست با که کسی" مثال. نمايد می برخورد

است کننده گيج فرد يک برای متضاد نقش دو کردن بازی. نمايد اعمال را شخصيت يک گذشتۀ روال تواند نمی که است طبيعی و . بدهد جهت تغيير ديگری به يکی از که است مجبور زيرا

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 27: Www.irpdf.com(7458)

اما کرد می نگاه آن پرنشاط و مصبت ديدگاه از را زندگی هميشه و بوده طبعی شوخ و شاد, گو بذله شخص من بستگان از يکی گويی بذله و گفته لطيفه کمتر و بنشيند جدی و کرده کنترل را خود که بود مجبور فاميل معمرين و سفيدان ريش مجلس در گاهی

افتاده اوسپانسکی های حرف ياد بالفاصله و ديدم می را او های شخصيت برخورد و نقش دو اين تضاد او قيافۀ در وضوح به. کند .است مشکل بسيار انسان برای ديگر نقش به نقشی از جهت تغيير که

:نويسد می چنين مختلف های نقش دربارۀ) 29( جيمز ويليام

نزد ما شخصيت که همينطور و دهيم نمی نشان هايمان بچه به, دهيم می نشان باشگاهی دوستان به که آنطور را خودمان ما فرق" کامال خود صميمی دوستان و شويم می استخدام آنها نزد که کارفرمايان به نسبت کنيم می استخدام که کاگرانمان يا مشتريان

گويد می او. هستند ما تصورات محصول فقط ها بعضی و دارند تناقض يکديگر با ها نقش اين از بسياری که است معتقد وی. دارد حال عين در و ژوان دون و آرا مجلس و ميليونر و ورزشی قهرمان و پوش خوش و قيافه خوش تواند نمی واحد آن در انسان

ضد ميليونر کار. است ممکن غير اين. باشد مقدسی شاعر و کاشف و دريانورد و جنگجو و سياستمدار و بشردوست و فيلسوف به مخصوص شخصيت دارای افراد اين از کدام هر. کند نمی زندگی شکل يک به بشردوست با گذران خوش. است مقدس يک کار

.سازد می تباه را افراد زندگی شخصيت تضاَد و هستند خود

به که را آنها بهترين و کرد بررسی را ها شخصيت بايد" نفس" ترين عميق و ترين قوی و ترين حقيقی, جستجوکننده پس ريخت بيرون" خويش درون" از را ديگران و داده پرورش را نفس يک توان می. نمايد انتخاب انجامد می او سعادت و رستگاری

يک ما. کرد مهار توان نمی را اجتماعی و برونی جمعيت کمااينکه کرد کنترل توان نمی را درون جمعيت. نشويم اشتباه دچار تا و خصوصيات ساير و بکند تواند می را انتخابی چنين کسی چه پس, نمايند اطاعت آن از سايرين که نداريم دائمی و مرکزی" من"

بريزد؟ بيرون را نامطلوب های شخصيت

به خود اما کند نمی اطاعت کسی از درونی جمعيت. است رهبر يک آن و ندارد وجود ما در که زند می حرف چيزی از جيمز ويليام دليل همين به و نمايند دريافت دستوری کسی از اينکه بدون دهند می تغيير آنرا ديگر ای لحظه و جمعيت مانند و کند می کار خود .دارد وجود تناقض ما رفتارهای در اينقدر که است

حاال زدم؟ ای احمقانه اعمال چنين به دست چرا يا دادم؟ قولی چنين چرا گوييم می خود به شويم می بيدار خواب از صبح وقتی .زنم می هم به را چيز همه و کنم می تلفن" فورا

پرتناقض اعمال و نسنجيده و ناموزون سخنان و حرکات, بيمارگونه و متضاد رفتارهای, نشده حساب های طالق و ها ازدواج به توان می را انسان درون درست و است قوی مرکزی من يک نبودن و متعدد های شخصيت وجود و درونی تضادهای دليل مردم

, بيدار انسانی. زند می سازی خود برای قسمتی هر و رفته فرو مرج و هرج در قوی مرکزی دولت يک بدون که کرد تشبيه کشوری شخصيت بر قوی و" برتر من" يک پرورش با و نموده کنترل را خود درون بتواند که باشد می خود سرنوشت بر حاکم و متعالی

.براند فرمان آنها بر و شده مسلط خود درون خودکامه های

کرده مطالعه را خود درون های شخصيت بايد کسی هر است معتقد و کند می تکيه انسان های نقش مطالعه اهميت بر گرجيف مکتب اگرچه. زند می فرياد و گرفته تصميم ما جای به ما درون در کسی چه و کنيم می بازی را هايی نقش چه بدانيم بايد ما. بشناسد و

پيچيده ماشين مطالعۀ با مکتب اين. بشناسيم بهتر را خود درون جهان تا دهد می ما به را مغتنمی فرصت اما است سختی تجربۀ اين درشکه با برخورد از ناشی ضربۀ آن وسيلۀ به که است آميزی نبوغ شيوۀ سپر. کند می ياد" سپر" نام به چيزی از انسان شخصيت

و تضادها از انسان اگر. دارد وجود فرد يک شخصيت مختلف های قسمت بين در مکانيسم همين. شود می خنثی ديگر چی نقاط خود درون, کند کم را کار اين خطر اينکه برای و شود می تحمل غيرقابل برايش زندگی, باشد آگاه خويش درونی تناقضات )30.(شود چندگانه های" من" تناقضات ديدن مانع که آورده وجود به را تاريکی

بخش رضايت و خوب او درون چيز همه که ببيند خواب و بخوابد آرام شب در انسان که شوند می موجب ما درون تاريک نقاط پس نوعی اين که کرد تصور نبايد اما. هستيم خوب که کنيم احساس هميشه توانيم می ما آنها وسيلۀ به که هستند وسايلی سپرها. است

خود درون سازگاری عدم و تضاد از او زيرا. بزند گول را خود که نيست الزم قوی خيلی سپر يا انسان يک زيرا است خودفريبی .دارد اعتقاد خود های مقاومت تمام به و خود به" کامال شخصی چنين. پندارد می راضی" کامال را خود و نيست آگاه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 28: Www.irpdf.com(7458)

درونی های شخصيت اين از بعضی. آورد می وجود به شخصيت تضاد انسان در که است عواملی از ديگر يکی اجتماعی محيط فرد روی تری سالم تاثير و تر ساده محيط هرچه دليل همين به. باشند می است اجتماعی محيط از متاثر که ما تصورات معلول .برد می رنج کمتر شخصيتی تضاد از انسان, باشد داشته

محيط که کرديم اشاره هم ما و کنند می جستجو محيط در را جرائم از بسياری منشاء شناسان جرم که است قوی آنچنان محيط تاثير مکتب شناسان روان, شناسان جرم نظر از خارج اما. است اجتماع و خانواده از اعم محيط اين. است کودک شخصيت سازندۀ مواد و آب( غذا. است شمرده انسان برای غذا نوع سه گرجيف. دانند می غذا مانند انسان روان برای را محيط اثر شرق عرفانی .)1٣( محيط اثرات و هوا, ) خوراکی

روی که اموری اگر. کنيم تلقی غذا همچون ديگر موجودات و انسان برای را خارج دنيای و محيط اثرات که نيست اغراق اين برای بو, سامعه حس برای صدا. دهد ادامه را معمولی رشد و زندگی تواند نمی انسان شوند قظع گذارند می اثر پنجگانه حواس

خود حيات به توانست خواهد" قطعا انسان شوند قطع اگر المسه و چشايی اثرات همچنين و بينايی حس برای نور, بويايی حس . دهد ادامه

به. بود بسته خارج محيط روی بر را او پنجگانه حواس" موقتا و نموده آزمايش را طفلی خود شناسی روان در) 32(فاستر مايکل . دهد ادامه خود فعاليت به نتوانسته و رفته خواب به" فورا کودک آزمايش اين دنبال

.نمايد می مسموم را انسان بد هوای و غذا همچون, باشد بد و مسموم اگر که غذاست نوعی هم محيط اثرات پس

آاليد می را انسان درونی شخصيت و روان آلوده غذای همچون مخرب و زننده های عکس و کتاب, نمايشنامه, فيلم, آلوده محيط .نمايد می سلب انسان از را شرق عرفان مکتب نظر مورد تعالی و رشد و

جواب در وی برد؟ پی انسان شخصيت درون در" سپرها" وجود به توان می چطور که شد سوال گرجيف شاگرد اوسپانسکی از شخصيت بين که دانيم می ما. شود می روشن ما های ناسازگاری از بعضی گاهی درونی های شخصيت و خود بر نظارت با, گفت .شويم آگاه توانيم می) ها شخصيت يعنی( سپر اطراف از ما" خودبينی" بهترين با و گرفته قرار سپر درونی های

.کنيد توجه هستيد حساس و زودرنج که چه هر به بايد. نماييم کشف را سپرها توانيم می تناقضات مشاهدۀ با همينطور

با. ايد نديده را سپر طرف آن تناقض اما دارد قرار سپر طرف يک در صفت اين. دهيد می نسبت خود به را خوبی صفت شايد شما .برد پی تناقض اين به توان می خودآگاهی و نظارت و مشاهده

آن رشد مانع بزرگترين او نظر به و کند می کمک انسان شخصيت و اعتالء به آنها رفع و ها تناقض شناخت گرجيف مکتب در :گويد می آن دربارۀ و دهد می اهميت آن به, کرده اشاره بطالت به گرجيف. است بيهودگی و بطالت

انسان در سنی هر در که دارد بستگی روحی عامل به انسان درون دنيای در موجود های سوءتفاهم تمام" تقريبا اساسی علت" و خوشبختی که کنيم می تاکيد قاطعانه. انگيزد برمی انسان در را پوچی و بطالت, غلط تربيت و تعليم خاطر به و شود می يافت

احساس عدم به بستگی انحصاری طور به" تقريبا و موارد بيشتر. باشد بايد واقعی انسان يک در که خوديادآوری يعنی خودآگاهی )33."(دارد انسان در بطالت و پوچی

و ها کنجی" دائما زيرا. باشيم خود خاص بطالت مواظب هميشه بايد ما که است معتقد و کرده مبارزه هميشه پوچی اين با گرجيف را خود خاص های بطالت, خود درون درک و دقت با و خود بر نظارت با توانيم می. دارد وجود ما در مخصوص های خودبينی روشن سازند می را ما که احساسی و فکری عادات تمام و ساخت خواهند برمال موقع به را ما نامتجانس رفتار ها وقت اين. دريابيم

يکديگر با طبيعی طور به آنان از بسياری که يابد درمی کند می بررسی را خود رفتار و عادات تصاوير تمام وقتی انسان. شوند می يک, سياستمدار يک يا هنرپيشه يک مثل. ببيند خود وجود در تواند می را فرعی های شخصيت از تصويری بعد و دارند آهنگی هم

, شويد آشنا آنها با و دهيد نام آنها به بايد ديد خود در را کوچکتر های شخصيت اين وقتی. زاده اشراف يک يا انقالبی يا قهرمان بعد سال پنج و کردم عمل گرجيف نصايح به من نويسد می اوسپانسکی گرجيف شاگرد. کنيد کنترل" کامال را آنها توانيد می بعد

آن و رفتند کار به خودم بيوگرافی از جديد شکل يک نوشتن برای اوليه مادۀ عنوان به که يافتم را خود درون فرعی های شخصيت عنوان تحت

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 29: Www.irpdf.com(7458)

)34.(کنند می اذيت مرا کمتر ولی هستند من در هنوز ها شخصيت اين. شد منتشر" زنم می حرف روياهايم از من"

, است برخوردار ای ويژه اهميت از انسان درونی جهان ساختمان شناخت لحاظ از است شده مطرح گرجيف مکتب در که ای مسئله .نمايد می سلب انسان از را قوی تصميم و قوی ارادۀ, درونی مختلف های شخصيت تضاد زيرا

های شخصيت که اينجاست. شود می ميخواره و دوست پول ناگهان است دانشمند و خواه آزادی شخص اينکه عين در شخص يک فرمانروايی عقلش و ذهن بر وی اصلی من که گذارند نمی و کشند می طرف هر از را او, دهند می دستور وی به او درون فرعی

آنها بر و شناخته را خود درون اشخاص انسان که روند می بين از وقتی ترديدها و ها دودلی, فلسفی ياس و پوچی احساس. کند .شود مسلط

:دارد مصداق اينجا در خوب چقدر حافظ بيت اين

وغا ستدر درون من خسته دل ندانم چيست که من خموشم و او در فغان و در غ

از يکی. آمد کنار او با و شناخت آنرا بايد و زند می فرياد انسان درون که شخصی صحبت, است ديگری من از صحبت اينجا در دوری در اينکه دوم. دهيم تغيير را خود درون بتوانيم که اينست ما مشکل اولين. شوند می ظاهر اينجا در ما مشکالت بزرگترين

. است غيرمنطقی" کامال و طبيعت برخالف مشکالت اين تمام کردن برطرف. خوريم می شکست" غالبا منفی عواطف از گزيدن .برداريم گام خودمان دنيای جريانات تمام برخالف که معناست اين به کوششی چنين

هم بر را طبيعت قانون اراده و ذهن رشد. بدهيم تغيير يا کرده کنترل را خود درون توانيم می برسيم ذهن و اراده تکامل به وقتی ما و انسان آگاهی و اراده حد از بيش گسترش يعنی معجزه. طبيعی قوانين و مسيرها کليۀ زدن هم بر جز نيست چيزی معجزه. زند می

.طبيعت قوای بر تسلط

, نمايد معجزه تواند نمی باشد می شهوتش و شکم او فکری محور تمام و برد می سر به خاص حيوانی حالت در زمانيکه تا انسان .پروراند سر در آنرا به رسيدن اميد و رفت دنبالش به بايد و دارد وجود شد گفته که مفهومی به معجزه اما

به, داد انجام توان نمی را کارها از بسياری طبيعی محيط دليل به که کنيم می زندگی کائنات از جايی در ما که داشت خاطر به بايد نمی ما. گيرد می انجام تصوری غيرقابل کارهای آن ديگر ربع سه در که کنيم می زيست کائنات از ربع يک در ما گرجيف گفتۀ

از کوچکی نمونۀ انسان زيرا. گيرد قرار مطالعه مورد کند می زندگی آن در که دنيايی اينکه مگر کنيم درک" کامال را انسان توانيم )5٣.(کبير عالم يک در است صغيری عالم و بوده کائنات

و شناخته آنرا خواهند می پزشکی روان و کاوی روان و شناسی روان علوم که دارد ای پيچيده و درونی ناشناختۀ دنيای انسان علوم اين که دارد وجود تری پيچيده و ناشناخته دنيای اما. درآورند رياضيات و فيزيک همچون شناسايی صابطه و قاعده يک تحت .باشد می روح ناشناختۀ دنيای آن و عاجزند آن درک از هنوز

)١ (Kenneth Walker-A Study Of Gurjieffs Teaching. P 22

عرفان تفکر کتب و رفت غرب به خود کشور از اکتبر انقالب از بعد که بود روسيه بزرگ معلم و عارف, فيلسوف گرجيف) ٢( نويسندگان و. گرفت قرار غرب دانشمندان خاص توجه مورد وی درسهای طوريکه به کرد تدريس لندن و پاريس در را شرقی

تا و جسته سود بسيار وی های انديشه و ها گفته از فوق مسائل طرح در نيز ما. اند کرده ياد وی آثار از و اند ستوده را وی بسياری مقايسه غربی های انديشه با انرا و نموده معرفی است پيشرفته و مترقی صوفيانه انديشۀ يک که را وی فکر ايم نموده سعی امکان حد

.نمائيم

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 30: Www.irpdf.com(7458)

.٢۵ صفحۀ. منبع همان) ٣(

.٣۴ صفحۀ -اول جلد -آبادی علی عبدالحسين دکتر -جنائی حقوق)۴(

.٣۴ صفحۀ. منبع همان -Kenneth Walker. واکر کنت) 5(

.١٣۴ و١٣٣ صفحه -رضی هاشم ترجمه -پندار يک آينده -فرويد زيگموند) 6(

.بعد به ٢٠ صفحه -پور آريان ح.ا نوشته -عرفان و فرويديسم)7(

.۶٧ صفحه -کشاورز مجيد ترجمه -راستين انسان سيمای -فروم اريک) 8(

.٣۵ صفحه -منبع همان -Kenneth Walker واکر کنت) 9(

.٢٩۴ صفخه -هشتم جاد -فلسفی انگليسی المعارف دائره -White Head هد وايت) 10(

. ۵١ صفحۀ -منبع همان -واکر کنت) ١( کنت)12(

.۵٩ صفحۀ -منبع همان -واکر کنت) 13(

.٢٢ صفحۀ -بهزاد فرامرز دکتر و بهزاد محمود دکتر ترجمۀ -متمدن انسان بزرگ گناه هشت -لورنتس کنراد)14(

.۵٠ صفحه -منبع همان -واکر.۶١ صفحۀ -منبع همان -واکر کنت) 15(

.۶۵ صفحه -منبع همان -واکر کنت)6١(

.٧۵ صفحه -منبع همان -واکر کنت)17(

.١٢۶ صفحه -منبع همان -لورنتس کنراد)18(

.٧٨ تا ٧۵ صفحات -منبع همان -واکر کنت) 19(

).آتمن و برهمن( اوپانيشادی دکترين به است مربوط که -هندو اصلی فلسفه -ودانتا) 20(

.٨٠ صفحه -منبع همان -واکر کنت) 21(

شده تدوين ميالد از قبل ٨ و ۶ های قرن بين و گوست و گفت صورت به" غالبا که هند فلسفۀ در نظری مقاالت: اوپانيشاد )22( .است شده ديده مسيح از قبل سال ١٣٠٠ در آن در نوشته اولين. است

.٨۴ صفحه -منبع همان -واکر کنت)3٢(

.٨۶ صفحه -منبع همان -واکر کنت) 24(

.٢١٩ صفحه -هفتم جلد -فلسفی بزرگ المعارف دائره -روسو ژاک ژان )25(

.اروپاست در گرجيف مشهور شاگردان از االصل لهستانی انگليسی اوسپانسکی) (26

.٩١ و ٩٠ صفحات -منبع همان -واکر کنت) 7٢(

.٩٢ صفحه -منبع همان -واکر کنت) 28(

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 31: Www.irpdf.com(7458)

ترجمه فارسی روان و دين جمله از کتاب چند فيلسوف اين از).١٩١٠-١٨۴٢( آمريکايی شناس روان و فيلسوف -جيمز ويليام )29( .است شده

.٩۶ صفحه -منبع همان -واکر کنت) 30(

.١۴۴ و١۴٢ صفحات -منبع همان -واکر کنت) 1٣(

)32(Michael Foster انگليسی شناس روان -فاستر ميخائيل يا.

.٩٨ صفحه -گرجيف مکتب از هايی درس -واکر کنت)33(

.بعد به ٩٠ صفحه -من روياهای -اوسپانسکی) 34(

.٩٩ صفحه -منبع همان -واکر کنت)5٣(

)روح( انسان پنهانی حيات: سوم فصل

قديم از. است داشته مشغول خود به را انسان فکر ديگر مسئلۀ هر از بيش که جوهريست و انسان تاريخ قدمت به ايست کلمه روح را بشر ذهن و اند کرده نظر اظهار روح دربارۀ خرافات حتی و عامه فرهنگ و پيشرفته های فلسفه تا گرفته مذاهب از تاکنون االيام و جامع پاسخ بيستم قرن اواخر در علم خود تجربی علوم دانشمندان بزرگترين شهادت به که اند نموده وجودی و مسئله درگير, جوهری وجود و شده گوناگون فلسفی مکاتب بين نزاع باعث حتی که برخوردها و مشکالت اين تمام با. ندارد آن برای مانعی

, فيزيک مانند علومی امروز که نشده باعث بوده ديگر بعضی ابرام و ها بعضی انکار مورد که روح نام به چيزی يا موجودی. بشويند دست ان دربارۀ تحقيق از کلی به و کرده انکار آنرا کلی به فيزيولوژی و شناسی روان و شناسی ژن, حيات شناسی زيست

:گفت توان می فقط

ذهنی و پيچيده ساختمان, بشر به راجع هنوز ما اينکه آن و اند کرده اکتفا" فعال جمله يک به علمی و فلسفی مکاتب ترين عاقالنه زيادی چيز گيرد می الهام ان از انسان که ای ناشناخته جهان باالخره و وی عصبی و مغزی دستگاههای و وی روانی جهان, او

. کنيم می تحقيق ژنتيک مهندسی و فضايی فيزيک در.شناسيم می را ها کهکشان و سيارات. شناسيم می را اتم ما. دانيم نمی قوانين و شناسد می را اتم که را مغزی اما, کنيم می وضع خود اقتصادی و اجتماعی شرايط بهترين ايجاد برای را قوانين باالترين

.شناسيم نمی کند می کشف آنرا

از يکی تواند می اين و شود می ميسر بهتر انسان حيات واقعی شناخت شود بيشتر باره دراين تحقيق چه هر که است طبيعی .باشد زندگی در بشر های هدف بزرگترين

تکنيک با, روح عليه و له فلسفی و مذهبی اعتقادات از نظر صرف و. است گرفته قرار آزمايش مورد آزمايشگاه در روح امروزه جواب به اينکه شرط به آزمايشاتی چنين و. است انکار غيرقابل انسان معدۀ و ريه و قلب مثل روح وجود که اند کرده ثابت حاضر به روحيون و ماديون بين جنگ و داده پايان پوچی فلسفی مکاتب از بسياری به و داد خواهد تغيير را بشر زندگی" مسلما, برسد همين به. کرد جستجود ديگری نحو به آنرا مفهوم و معنی و داشت ديگر انتظارات زندگی از توان می و رسد می تفاهم نقطۀ يک بر مبنی آزمايشگاهی داليل ترين مهم روح وجود از جدی طرفداری بدون, مخالف و موافق عقايد بيان ضمن نوشته اين در دليل

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 32: Www.irpdf.com(7458)

و انسان شعور و ذهن و حيات انرژی کامل شناخت تا ما که گفت بايد اما.است شده آورده مرگ از پس انسان زندگی و روح وجود . است بوده ناچيز و ضعيف بسيار ديگر علوم به نسبت مورد اين در بشر پيشرفت و داريم زيادی فاصلۀ روح

)١:(نويسد می گرايان روح کتاب در فرانسه دانشمندان از يکی کاردک آلن

هر که کامل زبان يک. شود می ناشی" روح" کلمۀ از اشکال اين خود که دارد وجود روح ماهيت دربارۀ بسياری عقيدۀ اختالف . نمايد می جلوگيری" مسلما عقايد اختالف از دهد می نمايش خصوص به اصطالح يک با را ای عقيده

گرائی ماده اين. رود می بين از حيات قطع با و ندارد مستقل وجود او و است) ارگانيک( مادی زندگی اصل روح بسياری زعم به روح عقيده اين موجب به. است حيات فاقد, آورد درنمی صدائی که تهی ايست وسيله اين, مقايسه با و مفهوم اين به. است صرف يک موجودی هر که است عامل يک) است هوش اصل يا( است عقل اصل روح که کنند می فکر ديگران. علت نه و است معلول باهوش موجودات بين آنرا از ای جرقه که ندارد وجود بيشتر روح يک کائنات تمام برای آنان نظر طبق. کند می جذب آنرا از بخشی

برمی شود می مستحيل درکل که خود عمومی اصل به جرقه هر مرگ از بعد. نمايد می تقسيم آنان زندگی دوران در ذيشعور يا ما وجود در, فرضيه اين در که زيرا است متفاوت قبلی عقيدل اين. گردند برمی دريا به که جويبارها و ها رودخانه مانند. گردد

ما زيرا ماند نمی باقی جوهری که است اين شبيه" تقريبا اين اما ماند می باقی مرگ از بعد چيزی و هست ماده از باالتر چيزی ربيوبيت از بخشی موجودی و خداست کلی روح, عقيده اين در. داشت نخواهيم آگاهی و اطالع خود وجود از ديگر و نداشته فرديت در چيز همه گويد می شهودی وحدت آئين. است وجودی وحدت آئين يا خدائی همه يا Pantheisme ايسم پانته اين. است

)٢.(است هستی کل از باالتر و فراتر خدا و خداست

و بوده مداه از جدا و مستقل, است معنوی وجود يک روح, ديگر عدۀ زعم به. شود می مشکل مطلب درک که اينجاست در اين به اعتقاد, نام هر تحت زيرا, است فرضيه و عقيده ترين شايع فرض اين. نمايد می حفظ مرگ از بعد را خود هويت و شخصيت

روح آن طبق بر که دکترين اين. دارد وجود تحصيالتی هر ار مستقل و انسان غريزی اعتقاد در ماند می باقی مرگ بعداز که وجود .باشد می Spritualistes گرايان روح دکترين, معلول نه و است علت

می وجود به را مختلف عقيدۀ سه روح کلمۀ استعمال طريق سه اين شناسی زبان لحاظ از, ها دکترين اين ارزش دربارۀ بحث بدون .نمايد می ايجاب را مخصوص اصطالح يک کدام هر که آورد

کلمه يک عقيده سه هر برای که است زبان در مشکل. هستند محق خود نظر در کدام هر و است پذيرش سه دارای کلمه اين پس. ندارد فرقی انتخاب. نماييم محدود عقيده سه از يکی به را روح کلمۀ پذيرش بايد, تناقض هرگونه از جلوگيری برای. ندارد بيشتر روح ما که است همين خاطر به. بپذيريم تر معمول پذيرش در آنرا کنيم می فکر ما. دارد قراردادی جنبۀ و بس و است تفاهم مسئله

ما ذهن محصول صورت اين در موجود اين. ماند می باقی مرگ از بعد و دارد وجود ما در که دانيم می منفرد و غيرمادی موجود را می وضع را کلماتی چنين ديگر عقيده دو برای اصطالح نبودن وجود با ما. بسازيم اصطالح يک آن برای بايد هم باز که بود خواهد .نماييم

زنده موجودات تمام در, باشد خواهد می آن منبع که چه هر) آلی(ارگانيک و مادی زندگی اصل, حياتی اصل اين ديگر ما برای می انسان. انسان تا گرفته گياهان از, است مشترک زنده موجودات تمام در, باشد خواهد می آن منبع که هرچه از, است مشترک

به را عقيده همان حيات نيروی کلمۀ. است مستقل و جدا چيز يک حياتی اصل و, باشد داشته وجود تفکر قوۀ از نظر صرف تواند به موقعيت در ماده گرفتن قرار علت به که است اثری و است ماده صفات از يکی حياتی اصل ای عده زعم به. دهد نمی دست

و است شده پخش کائنات تمام در, دارد قرار مخصوص سياله يک در حياتی اصل ديگر ای عده زعم به و. شود می ايجاد خصوص, کنند می جذب را نور جامد اجسام يا جمادات بينيم می اينکه مانند نمايد می بدن جذب آنرا از مقداری حيات موقع در موجودی هر اين... . و عصبی, مغناطيسی سياله يا حيوانی الکتريکی سياله جز نيست چيزی, برخی نظر به که است حياتی سياله اين پس

پديدۀ که دارند فردی نيروی يک خود در آلی موجودات که اينست داد قرار اعتراض مورد توان نمی که را چيزی. است غالب عقيده هوش از مستقل اين و است مشترک آلی موجودات تمام در مادی زندگی دارد وجود نيرو اين زمانيکه تا آورد می وجود به را حيات

.است فکر و

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 33: Www.irpdf.com(7458)

که هست نوع يک تفکر قوۀ و هوش دارای آلی انواع ميان در باالخره و هستند آلی انواع از بعضی مخصوص قوای فکر و هوش .است انسان آن و بخشد می آن به موجودات ساير به نسبت امتيازی و برتری بوی که است خصوص به معنوی استعداد دارای

را روح تواند می گرا روح. را وجودی وحدت نه و کنيم می نفی را ديگری ما نه, روح چندگانۀ مفاهيم پذيرش با که شد می تصور اين به. باشد داشته خواهد می نامی هر که مجزا غيرمادی موجود از بحث بدون, کند درک اوليه تعريف دو از کدام هر برحسب

. کند می برداشت چيزی آن از خود سليقۀ به کس هر که است عامی کلمۀ يک اين, نيست خاص مکتب يک نمايندۀ کلمه اين ترتيب روح که گفت توان می. نماييم می مشخص صفت يک با آنرا که است اخالقی حس و هوش, مادی زندگی اصل نمايندۀ اينجا در روح

اما است کلمات مسئلۀ فقط اينجا پس و. اند شده تعيين مرگ از بعد ما فرديت اصل برای روحانی روح و هوش اصل برای حياتی و حيوانات, گياهان: است مشترک آلی موجودات تمام در حياتی روح فکر اين موجب به. دارد وجود تفاهم برای هم مسئله يک

)3.(است انسان به متعلق فقط روحانی روح و است انسان و حيوان مخصوص فکری روح, انسان

:نويسد می انسان روح دربارۀ آلمانی بزرگ فيلسوف کانت امانوئل

دربارۀ شک که شود می اموری با مواجهه خود تحقيقات راه سر بر وقتی, ندارد ابايی مسائل ترين بيهوده بررسی از که, فلسفه" .کند نمی باور را آنها شده ناراحت سخت, بود نخواهد کيفر بدون آنها

برجستگی و نام که آنان. باشند حساس عامه پرستی خرافه و لوحی ساده مورد در بيشتر که نيست فلسفه برای سرزنش اين سوادان بی برای نه و است تعريف قابل علما برای نه که گيرند می تمسخر باد به را چيزهايی آن, فروشند می ارزان را دانشمندان

."دهند می قرار سطح يک در را دو اين که جاست همين در و

گفتن از همه مردم عامه بين در اما کنند می گوش آن به همه و شود می بيان خلوت در اند آمده دنيا آن از که کسانی داستان" آنرا هم آن اعضاء و کند نمی طرح دانشگاه کنکور برای را موضوعی چنين هرگز علوم آکادمی که است مسلم و کنند می خودداری

.است نموده تعيين سواالت نوع اين بر ای عاقالنه حدود, احتياط قانون زيرا. دانند نمی مفيد" اصال

. است باورنکردنی" کامال مردم عموم لحاظ از اما, است بوده پنهانی و سری معتقدين دارای هميشه دنيا آن از برگشتگان داستان )4."(نمايم انکار, ام شنيده آن دربارۀ که زيادی مطالب خاطر به را مرگ از پس انسان روح که است غيرممکن آن دربارۀ اما

:کند می خالصه چنين را خود تحقيقات, مرگ از بعد کتاب در فرانسه نوزدهم قرن شناس روح فالماريون کاميل

.کرديم اشاره آن به" قبال که است گرايان روح عقايد پايه اين. است بدن از مستقل و دارد وجود واقعی موجود مانند روح -١

اگر. است تماس در خاکی دنيای با و کند می فکر, شنود می, بيند می روح. است نشناخته آنرا علم هنوز که است قوايی دارای -٢ ) 6.(است فيزيکی اثرات و قدرت دارای انسان روح) 5.(است اشتباه ندارد احساسی هيچ کنيم فکر

.کند عمل تواند می پاتيک تله طريق از حسی مداخلۀ بدون و دور فاصلۀ از روح -٣

ديگر چيز يک توان می امروز باالخره و است پوشيده ما بر آن ماهيت که دارد وجود عامل و فعال روانی عامل يک طبيعت در -۴ :افزود آن بر

)7.(گردد ظاهر دوباره مرگ از بعد تواند می و ماند می باقی فيزيکی ارگانيزم از بعد روح -۵

تلگراف و سيم بی که کاری همان يعنی. است شده برقرار دور فواصل از زندگان بين فکری ارتباط که کرده ثابت آزمايش و تجربه فکری ارتباط و انتقال و پاتی تله اين. است شده ثابت آسيا قارۀ و اکسيژن و ناپلئون وجود مانند پاتی تله پس, دهد می انجام

. دارد وجود زندگان و مردگان ارواح بين همنيطور

حال( مرگ لحظه هر در روح که گذارد نمی باقی شک جای است شده آوری جمع مشهورش کتاب دو در که فالماريون مشاهدات است شده مختلف صداهای و ضربات شنيدن موجب و کند می عمل زندگان ذهن و فکر روی دور فاصلۀ از) هست چه هر ماهيتش

.است آمده وی کتاب دو در آن نمونۀ صدها که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 34: Www.irpdf.com(7458)

می تشکيل کند نمی لمس ما های دست و بيند نمی ما چشمان که لمس غيرقابل, نامرئی مواد از انسان روح فالماريون عقيدۀ به ٣٨٠ بين اشياء ارتعاشات چشم که است نموده ثابت امروز فيزيک. نيست ارزيابی و بررسی قابل ما حيات عادی شرايط در که شود

شود مرتعش دفعه تريليون ٧۶٠ از بيشتر يا دفعه تريليون ٣٨٠ از تر پايين که جسمی هر. ببيند تواند می را دفعه تريليون ٧۶٠ و ما چشم باشند فوق ارقام از تر پايين ارتعاشات دارای که باشند اشيايی يا موجودات اگر" مسلما. نيست ما چشم وسيلۀ به ديدن قابل )8.(بيند نمی را آنها

روی مردگان که معتقدند ای عده کمااينکه. بدهد را سوال اين پاسخ" بعدا بايد علم هستند؟ چنين نيز اشباح و انسان روح آيا .نيستيم آنها ديدن به قادر دليل همين به. دارد فرق ما مادی دنيای موج طول با که کنند می زندگی امواجی

" کنيزی تله" " اصطالحا اينرا که بگذارد اثر دورتر اشياء روی) اتری امواج وسيلۀ به( تواند می که است نيرويی دارای روحTelekinesie جا به جا را اشياء فکر و اراده با که هستند کسانی امروزه اما است نکرده قبول را کنيزی تله هنوز علم. نامند می

فکر تنها نه, دارد عينی فيزيکی اثرات انسان روان. نيازمنديم تری محکم دالئل به ما و نيست روح وجود دليل اين باز ولی. کنند می و درها" مثال, کنند صدا و سر ايجاد توانند می بلکه بگذارند اثر آنها روی و کنند جا به جا را اشياء توانند می روح و روان و

عنوان به روح ماهيت شناخت دارد اهميت آنچه اما, است شده تجربه و مشاهده امور اين امروزه. نمايند باز و بسته را ها پنجره .است مستقل موجود يک

می باقی بدن رفتن بين از با و نيست مقيد مکان و زمان در و بوده بدن از مستقل موجوديت دارای روح که کنيم ثابت بتوانيم ما اگر ناشناختۀ نيروهای از بخشی تواند می حسی فوق ادراکات انواع و پاتی تله زيرا, نماييم ثابت توانيم می نيز آنرا ماهيت" مسلما ماند

و ندارد آنها در تاثيری بدن که دهد می نشان حسی فوق ادراکات اين از بسياری اما رود می بين از مرگ با که باشد انسان روان که کسی يا و بيند می باز رود می بين از مرگ از بعد هم او چشم اگرچه, بيند می چشم بدون که کسی. کنند می عمل" مستقال آنها مغز و روح اسرار حسی فوق ادراکات. شود خارج خود بدن از تواند می نيز فيزيکی بدن مرگ با شود خارج خود جسم از تواند می

.بشناسيم" نسبتا را روح ناشناختۀ جهان کنيم می سعی آنها از بحث با ما. هستند انسان

)١ (Allen Kardec.Le Livre des Esprites-Paris 1857

.بعد به ۵٠ صفحه -کدکنی شفيعی رضا محمد ترجمۀ -اسالمی تصوف -نيکلسون.ا.رينولد) ٢(

)٣ (Allen Kardec- Le Livre des Esprits.introduction

)4 (Camil Flammarion.Apres la mort.Page 41

)5(Camil Flammarion.Apres la mort.Page 40

)6 (Camil Flammarion.Apres la mort.Page 17

)7(Camil Flammarion-Op.Cit.Page 271

.۴٨ صفحه -جنان تا جنين از -عنقا محمد الدين قطب مير) 8(

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 35: Www.irpdf.com(7458)

حسی فوق ادراکات: چهارم فصل

Extra مرکب کلمۀ ترجمۀ آن و است شده فارسی زبان وارد اروپايی های زبان از که است اصطالحی حسی فوق ادراکاتSensorial Perceptions باشد می.

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 36: Www.irpdf.com(7458)

علوم علماء و ها پاراپسيکولوگ, گرايان روح اعتقاد به اما نامند می حسی ادراکات کند می حس ما پنجگانۀ حواس که را آنچه ادراکات را نيروها اين. است درک قابل ديگری امور با و آيد درنمی ما پنجگانۀ حواس به که است نيروهايی دارای انسان باطنی فوق ادراکات رابطۀ و فلسفه و علم لحاظ از. بينی پيش و پيشگويی و بينی نهان يا دورآگاهی يا پاتی تله مانند. نامند می حسی فوق

پايه لندن در ١٨٨٢ سال در روانی تحقيقات جامعه. رسد می نظر به ضروری بسيار آنها مطالعۀ, روح وجود و استقالل با حسی مادی حواس و اعضاء استفاده بدون دانايی و معرفت کسب آنها هدف و اول طراز محققين و دانشمندان از آن موسسين. شد گذاری

.بود) Henry Sidg Wich( ويک ريچ هنری آن رييس اولين و بدن

تحقيقات جامعه مهم کارهای از يکی. گرديد تشکيل جيمز ويليام رياست به ١٨٨۵ سال در آمريکا روانی و روحی تحقيقات جامعه بعدی طرح. شد می درج پاتی تله ارادی موارد آن در که زندگی ذهنی تصويرهای نام به بود ١٨٨۶ سال در ای مجله انتشار روانی .کرد نمی آوری جمع را تصادفی های جنبه فقط اما بود مردم توهمات از آمارگيری جامعه

نموده احساس کامل بيداری هنگام در شما آيا که بود کرده مطرح ترتيب بدين را سوالی, نفر هزار هفده برای روانی تحقيقات جامعه علت يک به ارتباطی هيچ که ايد شنيده را صدايی يک يا ايد ديده آنرا يا و نموده لمس را شما متحرک و زنده شيی يک که ايد

است؟ نداشته خارجی

نديده را شبحی, موجودی چنين تاکنون نيز من خود. دادند مثبت جواب) نفر هفتصد و هزار يعنی( درصد ده فقط نفر هزار هفده از .باشد نداشته وجود ام نديده من که را آنچه نيست دليل اما. است نيامده سراغم به نيز غيبی هاتف هيچ و کرده لمس نه و

به را خود توجه بعد و ؟ است مرده" قبال که ايد ديده را کسی آيا که نموده را بعدی سواالت درصد ده اين زا روانی تحقيقات جامعه به توهامات اين مبادا که کرد می توجيه يعنی. کرده می برخورد مردم توهمات با اتفاقی طور به که داشت معطوف ناگهانی مرگ .باشد نموده برخورد کس فالن مرگ با اتفاقی طور

مرگ برخورد شد انجام که محاسباتی با. نمايد دور تحقيقات اين از را ماليخوليايی خياالت و اتفاق و تصادف که کرده کوشش جامعه دارد وجود آمار اين در که مشکلی تنها اما بود ١٩٠٠٠ در ١ نسبت تصادف و شانس آمار اين. بود ۶٣ در ١ مردم توهم با ها

.اند نموده اعالم را خود مشاهدات که است کسانی صداقت

راين آزمايشات

نام به است شخصی پاتی تله در خوانی کارت فن پيشرو. شد انجام زيادی آزمايشات بعد به ١٩٣٠ سال از پاتی تله دربارۀ پنج دارای که ZENER زنر نام به. کرد ايجاد را مخصوصی های کارت راين. آمريکا دوک دانشگاه شناسی روان استاد راين.ب.ژ

کارت اين روی عالمت بايست می شخص. بود کارت پنج دارای ورق بستۀ هر. بود مواج خط و صليب, ستاره, مربع, دايره عالمت رسانده دور هر در ١ به ۵ را اتفاق و تصادف احتمال آزمايش اين با و بزند حدس خواند می عامل نام به ديگری شخص که را ها

در. ( بود شده محاسبه راين توسط آماری متد با بزند حدس است خوانده ديگری که را ورقی شانسی زننده حدس اينکه احتمال. بود 3-^10 يا P=001: شده نوشته ترتيب اين به امتيازات در احتماالت حساب کار اين

بين ترتيب اين به. بود خواهد هزار در يک اشخاص توسط اتفاقی حدس زنر های ورق آزمايش با که دهد می نشان فرمول اين انتشار ١٩٣۴ سال در حسی فوق ادراکات نام به راين کتاب ترين مهم و اولين. شد می برقرار فکری ارتباط عامل و زننده حدس از بعضی. بودند آورده دست به آزمايشات اين در دانشگاه دانشجويان که بود زيادی امتياز بود جالب کتاب اين در که آنچه. يافت او طرف که Pearte پرت آزمايشات در. رساند می ميليون در يک به را تصادف احتمال که بودند آورده دست به امتيازاتی آنها

, مربع دايره.( چيست کارت اين که زد می حدس پرس و ديد می پرت را کارت يک داشت قرار ديگری ساختمان در Pearce پرس .آورد معدل 7.5 نمرۀ دور هر در آزمايش با ١٨٢۵ از Pearce پرس.) است موجدار خط يا صليب, ستاره, دايره

P=10^-20 يعنی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 37: Www.irpdf.com(7458)

می کمتر را تصادف رود باالتر هرچه و شود زده حدس درست تصادفی آن تای پنج است ممکن حدس مرتبه پنج و بيست از زيرا )١.(نمايد

انسان حسی فوق ادراک نوع يک حال هر در اما است پاتی تله دقيق آزمايش اين که گويد نمی راين پروفسور خود صورت هر در ببيند تواند می فکر با را ها کارت اين شخص. است Clairvoyance يا بينی روشن ادراکات اين آشکارترين. نمايد می ثابت را

است ممکن يا و. بخواند را کننده آزمايش فکر تواند می شخص پاتی تله با يا و باشند او چشم از دور ديگری محل در اگر حتی آينده يا Precognition آن به که نمايد بينی پيش را کننده آزمايش عمل ترتيب اين به و ببيند را آينده بتواند شونده آزمايش

)٢.(گويند می بينی پيش و نگری

.ندارد بدن فيزيکی های ارگان به ارتباطی که است حواسی وجود نمايانگر آزمايشات اين حال هر در

:حسی فوق ادراکات انواع

Clairvoyance بينی روشن) . دورآگاهی يا بينی نهان( دور راه از فکر انتقال يا پاتی تله: از عبارتند حسی فوق ادراکات دادن حرکت يا Telekinesie کنيزی تله. آينده دانستن يا و ديدن Precognition بينی پيش, باصره حس بدون ديدن يعنی

آنها از قسمت اين ضمن که ديگری موارد و. روحی نيروی و اراده با اشياء حرکت يا Psychokinesie و دور راه از اشياء .کرد خواهيم صحبت

. بينی روشن خصوص به. اند نشده انتخاب درست اصطالحات اين. است بينی روشن و پاتی تله, حسی فوق ادراکات مشهورترين) زندگان و ارواح بين رابطين يعنی( ها مديوم زيرا نيست رسا باز که گويند بصيرت آنرا نظر اهل اصطالح در و فارسی زبان در

اين آنجاييکه از اما. ببينند توانند می را دوردست اشياء از بسياری که دارند اعتقاد هستند ای قوه چنين دارای کسانيکه همچنين را دور راه از درک و فهم يا Telesthesia نام به را ديگری اصطالح فن اين دانشمندان ندارد باصره حس به ارتباطی هيچ درک

.اند نموده پيشنهاد

سوال اما. شوند می ناميده بينی روشن يا پاتی تله, حاصله اطالعات محتوی برحسب آزمايشات اين حسی فوق ادراکات آزمايش در فيزيکی اشياء از بينی روشن و باشند شده صادر ديگری مغز و فکر از اطالعات که است وقتی پاتی تله. است اطالعات منبع دربارۀ . شود می حاصل

او که باشد فيزيکی و مادی حوادث به راجع يا بوده مقابل شخص ذهنی حالت به راجع است ممکن حاصله اطالعات پاتی تله در .است بوده شاهد گذشته در يا و نمايد می مشاهده

های ورق بتواند شخص يک بينی روشن وسيلۀ به اگر زيرا, باشد فرد يک ذهنی حالت دربارۀ تواند می اطالعات بينی روشن در . ببيند را شود می او ترسيدن يا شدن عصبانی به منجر که شخصی روانی رفتارهای تواند می" مسلما ببيند را ای بسته

آن در که است حسی فوق درک يک" بينی پيش" شناسی روان محققين ديدگاه از. است بينی پيش حسی فوق ادراکات نوع سومين .باشد می استنباطی که است آينده امور شناخت يا علت از قبل است معلول درک اينجا در. آنست از ناشی و آينده دربارۀ اطالعات

آزمايشات. نمود جدا حسی فوق ادراکات ساير از آزمايش با را بينی روشن و پاتی تله, کرد راين که را کارهايی اولين از يکی به, گذاشت می ميز روی و زد برمی را ورق دسته يک. Dt به موسوم بود پايين به باال از خوانی کارت نوعی راين بينی روشن

ها ورق به کسی. بزند حدس پايين تا باال از را ورق روی های خال بايست می شونده آزمايش. نبود ديدن قابل آن های خال طوريکه .بزند را خود حدس تمام شونده آزمايش تا زد نمی دست

بگويد خواند می ديگر طرف که را زنر های کارت عالمت بايد آزمايش طرف يا عامل فقط رود نمی کار به ورق پاتی تله آزمايش در را عامل فکر واقع در شونده آزمايش شخص و نمايد می تمرکز) بيضی يا دايره"مثال( عالمت يک روی عامل پاتی تله در. چيست خود فکر و ها ورق خود از را اطالعات بايد شونده آزمايش بينی روشن در حاليکه در. است کرده فکر چه گويد می و خوانده .ديگری فکر از نه بگيرد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 38: Www.irpdf.com(7458)

را تصادف احتمال و بوده گير چشم بسيار آزمايش نتيجه اشخاص بعضی در و است داشته هايی موفقيت نيز آزمايش اين در راين فرمول با توان می را شانسی حدس احتمال که آورد ای نمره بينی روشن آزمايش در راين شاگردان از يکی. است داده تقليل بسيار

P =10^-8: داد نشان زير

که دهد می نشان اختالفی چنين. فيزيکی يا است فکری يا که است حاصله اطالعات منبع در بينی روشن و پاتی تله بين فرق . باشد شناسی روان مطالعات محل تواند نمی شخص عينی رفتار فقط و است غلط رفتارگرايی

تمام اينکه و است؟ عامل تجربۀ يا ذهن پاتيک تله اطالعات منبع که کنيم فرض که داريم حقی چه ما: ماند می سوال يک اما .ندارد آن عليه دليلی نيز پاتی تله و گرفته قرار قبول مورد فرضيه اين" فعال است؟ مغزی عمليات به مربوط تجربيات

. کنند می عمل نيز ای شده قبول پيش از تعاريف طبق نيز بينی روشن پس, است مغزی عمليات اطالعات منبع پاتی تله در اگر ثابت ها فيزيولوژيست اينکه مگر, نيست بررسی قابل پاتی تله تعاريف اين با و هستند ناقص بينی روشن برای قبول قابل تعاريف تله طريق از تجربياتی چنين که دريابيم توانيم می ما وقت آن, ندارد مغزی عمليات به ارتباطی انسانی تجربيات از بعضی نمايند حسی فوق ادراک يک عنوان به آنرا بايد ما بشود آزمايش و بررسی قابل پاتی تله اينکه برای معذالک. است انتقال قابل پاتی

فوق ادراک عنوان به بايد بينی روشن و) مغزش از يا فکر از( شود می ناشی ديگری شخص از اطالعات آن در که کنيم تعريف .انسان مغر از نه و آيد می دست به فيزيکی اشياء از اطالعات آن در که شود تعريف حسی

مرگ از پس روح بقای اثبات برای آنها از که ما فرضيۀ با" مسلما, باشد مغز عمل و کار نتيجۀ بينی روشن و پاتی تله از" مسلما مغز رفتن بين از و فساد وقت آن, نمايند عمل مغز از جدا بينی روشن و پاتی تله چنانچه اما نمايد نمی مطابقت کنيم می استفاده افراد از بسياری اگرچه. زد دست بدن های ارگان و مغز از مستقل ذهنی عمل يک به توان می و بود نخواهد آنان نابودی موجب .دارد و داشته وجود آينده ديدن از حقيقی موارد ولی ندارند اعتقادی بينی روشن به هنوز

قبول را کنيزی تله هنوز علم گرچه. است حسی فوق ادراکات از ديگر يکی فکر با اشياء دادن حرکت يا Telekinesie کنيزی تله می جا جابه را اشياء فکر و اراده با که هستند کسانی که است شده ثابت تجربه و مشاهده, عکس, دليل با امروزه اما است نکرده

را خراب های ساعت و انداخته کار از را ها ساعت عقربۀ نگاه با که است کسی اسراييلی جوان URIGELER گلر يوری. کنند وی محيرالعقول عمليات شاهد فرانسه تلويزيون از خودم من. نمايد می خم را سوزن و کليد, قاشق فکر تمرکز با و نموده درست

توی را انگشتر حتی تمرکز و نگاه با که است طبيعی فوق نيروی دارای او و درآمده آب از سرافراز ها آزمايش کليۀ در او. بودم تماس در ديگر کرات ساکنين با يوری که بود معتقد آن نويسندۀ, شد منتشر اروپا در پيش سال چند که کتابی در. کند می خرد دست بدون ما. است تماس در آنها فضايی سفينۀ و آنها با مدام او و اند بخشيده او به را قدرت اين بچگی از که هستند آنها و بوده

بايد را نکته يک, زمينی فوق موجودات وجود اثبات و وی نظر سقم و صحت بررسی بدون و نويسنده ادعای به راجع قضاوت )3.(نيست کم دنيا در وی نظير و است بوده قدرتی چنين دارای گلر يوری که اينست آن و کنيم اعتراف

دو اين بين زيرا, است کننده گمراه اين البته. است حسی قوۀ يا ادراک مانند پديده اين که دهد می نشان حسی فوق ادراک اصطالح پس. است بوده موفق آنان های حدس از تا چند بگويند توانند نمی ورق زنندگان حدس ترين موفق حتی. دارد وجود فراوان اختالف

باز بدن های ارگان بدون ادراکاتی اثبات برای را راه آزمايشات نوع اين حال هر در. نيست خوبی مدل آنان برای حسی ادراک و قوه می قرار او خدمت در و کشف تری افزون طور به انسان پنهان نيروهای, شود حاصل بيشتری پيشرفت راه اين در هرچه و کند می

.گيرد

آن به و بوده معتقد مرگ از بعد روح بقای به پهوديت, مسيحيت, اسالم, توحيدی بزرگ مذاهب: مرگ از بعد روح بقای دليل آنان اعتقادی بی مورد نيز مذاهب آن های گفته باشند نداشته اعتقاد خاص مذهب به گروهی يا و ملتی, فردی اگر. اند داده بشارت

دليل همين به, گذارند نمی باقی کسی برای شکی ديگر شود ثابت فيزيکی آزمايشات در ها گفته آن اگر حاليکه در. شود می واقع امروز. اند برآمده بشر زندگی و حيات اسرار کشف پی در خود ای دسته يا گروه مذهبی اعتقاد به توجه بدون دانشمندان از بسياری

علوم علمای حتی و شناسان روان, شناسان روح بين در مرگ از بعد روح بقای و مرگ و اسرار شناخت برای عظيم موج اين ولی اند پرداخته بدان هند فلسفه بزرگان و اشراق, فالسفه حتی و زمين مشرق مشايخ و عرفا اگرچه. است برخاسته غربی تجربی

. بگشايد آنان روی بر را حيات اسرار در و کشيده معتقدين صف به را اعتقادان بی از انبوهی گروه تواند می تجربه و آزمايش

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 39: Www.irpdf.com(7458)

است نتوانسته اتم تجزيۀ و الکتريسيته کشف حتی که آورد خواهد وجود به انقالبی بشر زندگی در نيز ابدی علم اين که است طبيعی .آورد وجود به

و بيست حدود بايد بگيرد دکترا بخواهد) اجتماعی يا دقيقه, تجربی علوم از اعم( علمی های رشته از يکی در اينکه برای انسان شناخت و شناسی روح علم چون انتهايی بی علم چطور وقت آن. است راه اول تازه و کند صرف وقت متوسط طور به سال دو

شود؟ آموخته نشستن ميز دور و روح احضار جلسه چند با فقط يا ماه چند يا روز چند ظرف بايد ابديت

.کشاند می کامل دگرگونی به را بشر سرنوشت کمال" قطعا که است علمی هم اين

اشراقيون از غير نيز ايران در و کانت, دکارت, افالطون. بودند معتقد مرگ از بعد روح بقای به بزرگ فالسفۀ توحيدی اديان از غير و شناسان روان بيستم قرن در اما. اند داشته اعتقاد روح بقای به) صدرالمتالهين( مالصدرا و سينا ابوعلی, الرئيس شيخ, عرفا و

آن در که بردند کار به را متدی آنان از بسياری. برآمدند مرگ از پس زندگی اثبات پی در آزمايشی و عملی طور به بسياری فالسفه يا قوه يک مانند را مردگان ارواح با ارتباط حتی و درآورده مستقل پديدۀ يک صورت به را روح با ارتباطات و حسی فوق ادراکات آزمايش قابل فکر يا اشياء انتقال و بينی روشن و پاتی تله مانند ارواح با ارتباط که ترتيب اين به. اند نموده ثابت حسی فوق ادراک است؟ روح خود مستقيم پيام يا دارد پاتی تله جنبۀ آيا رسد می درگذشتگان از که پيغامی آيا که اينست مهم نکتۀ اما. باشد

يا روحانی پاتی تله را درگذشتگان پيام و ناميد انسانی حسی فوق ادراکات را بينی روشن و پاتی تله توان می قضيه اين حل برای .ناميد معنوی

موافق آن با دانشمندان جدی طور به هم هنوز و داده دست از را خود طرفداران حسی فوق ادراکات مطالعۀ با پاتی تله امروزه اما از پس زندگی شامل تعريف اين.( باشند پاتی تله برای دليلی توانند می هستند ارزيابی قابل زمانيکه تا مديومی ارتباطات. نيستند پس زندگی اثبات برای کافی را پاتی تله و مديومی ارتباطات امروز علم البته.) نيست رسايی تعريف حال هر در که شود نمی مرگ

مرگ از پس زندگی مثبت ای اندازه تا که نماييم می ارائه ها مديوم ارتباط نوع همين از داليلی" بعدا ما حاليکه در داند نمی مرگ از هيچ امروزه معذالک, دارد قرار شناسان روح دسترس در کمتر جويد می علم که البراتواری و پسند محکمه دليل آن گرچه. هستند دو هر ترکيب يا ماند می باقی مرگ از بعد شخصيت يا ذهن اينکه اما نمايد نمی انکار را ها مديوم حسی فوق قوای شناسی روان

مديوم ارتباط که معتقدند دانشمندان و شناسان روان از ای عده. ندارد وجود کاملی و دقيق نظر نه يا شوند می حافظه بقای موجب می پاتی تله همان که خود حسی فوق ادراک از مديوم بلکه, )ندارد وجود روحی و( است پاتی تله نوعی فقط درگذشتگان با ها

.شود می برقرار ارتباط اين و نموده استفاده, باشد

مديوم و دهد می مديوم به را خود اطالعات که است آگاه و مستقل روح يک اين گويند می و معتقدند آن خالف به گرايان روح اما او طريق از و گرفته کمک به را مديوم بدن درگذشته شخص روح بلکه. کند نمی استفاده پاتی تله از اطالعات اين دادن برای هرگز

. کند می مطرح ديگران با را مسايل

:نمايند می ارايه دليل سه پاتی تله وجود و روح مخالف گروه. پردازيم می اول گروه بحث به ابتدا ما

.دانند نمی آنها به راجع چيزی مردم کسانيکه يعنی, را زندگان تا دهد می قرار نظر مورد را مردگان بيشتر ارتباطات اين -١

او وقت هيچ حاليکه در زند می حرف او حالت و صدا با و گيرد می قرار گيرنده تماس شخصيت جای به مديوم که است مواردی -٢ .است نديده را

اطالعات توانيم نمی خصوص به. نداريم آنها وجود بر قطعی دليل ما که دهند می نسبت حسی فوق ادراکات مديوم به مديوم به -٣ روشن ما بر اطالعات اين بودن غلط و راست نتيجه در. آوريم دست به است نديده هرگز مديوم که مکانی و اشخاص از مختلفی در. هستند گرا روح مشتريانشان و ها مديوم تمام فرانسه و انگلستان در. دهد نمی اول دليل به چندانی اهميت Broad برد. نيست

شده مطالعه Ogene Osty استی اوژن وسيلۀ به که ها مديوم از بسياری و است کمتر انگلستان از گرايی روح به اعتقاد فرانسه .شوند می داده ارواح توسط که ادعا بدون زندگان به راجع که دهند می مردگان به راجع را اطالعات همان اند

مرگ از بعد اگر ای عده نظر به اما. مردگان به هم و داد نسبت زندگان به توان می هم را حسی فوق ادراکات که معتقدند بسياری های پيام زيرا. چيست بفهميم و کرد مشخص و تعريف را ارواح با ارتباط پديدۀ که نيست کافی بدانيم باقی را ذهن و حافظه اثر فقط

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 40: Www.irpdf.com(7458)

ناشی ارواح از هايی پيام چنين اگر. است افتاده اتفاق گيرنده تماس مرگ از بعد که نمايد می اشاره وقايعی به" مکررا ها مديوم گرايان روح اما. نداريم کار اين برای دليلی باز ما حاليکه در) 4.(نمايند نظارت زمينی زندگی بر بتوانند بايد آنها" قطعا شود

با را ها مديوم با ارتباط و. اند نداده راه ترديد خود به مرگ از بعد آن بقای و روح استقالل در ای ذره فوق دانشمندان برخالف .اند دانسته دنيا دو بين واسطۀ فقط را آنها بلکه نداده نسبت مديوم پاتيک تله قدرت به آنرا و دانسته واقعی, ارواح

.دهيم می قرار مطالعه مورد گرايان روح دليل با همراه را مديومی پديدۀ اينجا در ما

خاصی مذهب به آنها. هستند شنو روشن و بين روشن. برخوردارند ای پيشرفته و تيز خيلی حواس از که هستند اشخاصی ها مديوم) ۵. (داد پرورش آنرا بايد فقط و هست اشخاص همۀ در استعداد نوع اين. باشند آن فاقد حتی يا مذهب با توانند می. ندارند بستگی

به را ها مديوم کتاب نوزدهم قرن در Allen Kardec کاردک آلن به موسوم فرانسه در گرايی روح مکتب پيشروان از يکی مبهم امروزه البته بندی طبقه اين از بعضی. برد نام و نموده بندی طبقه را مديوم نوع چهل خود کتاب در وی. درآورد تحرير رشتۀ ديگری های مديوم اما. نيست روشن چندان آنها کار. آورند می وجود به را بدن داخلی حرکت که موتور های مديوم مانند است

های مديوم. بنويسند خوبی به قادرند که سوادی بی های مديوم همينطور و نوازند می موسيقی انسان دخالت بدون که هستند و روح دربارۀ غنی اطالعات دارای ها مديوم. دارند وجود ولی هستند نادر" تقريبا زنده انسان کمک بدون نويسنده و موسيقيدان

مسايل از بسياری که هستند ای پديده ولی, نگرد می آنها به دودلی اما ترديد با علم جهان گرچه. باشند می مرگ از پس زندگی العاده فوق ها مديوم ذهن اينستکه است فهم قابل مديومی پديده علمی لحاظ از که آنچه. نمايند می روشن انسان برای را حيات

ناخودآگاه پاتی تله و پاتی تله به نسبت نيز آنها. گيرد می خوب خيلی را صداها که حساسی گيرندۀ دستگاه مثل. است حساس زيرا, نمايند صبط و گرفته خوبی به را است شده بدل و رد گذشته در که هايی گفته و جمالت خود فکر با توانند می. هستند حساس

و است موجود هستی عالم در چيز همه. آيد نمی وجود به هم چيز هيچ و رود نمی بين از الوازيه مشهور اصل بنابر چيزی هيچ به. شود می طبيعی فوق يا و طبيعی های پديده افول يا ظهور موجب) است ماده نوعی نيز انرژی که( ماده تبديل و تغيير تنها

مديوم پس. باشد می ديدن يا و شنيدن قابل مديوم وسيلۀ به است مانده باقی طبيعت در تصوير و صدا ارتعاش از که آنچه دليل همين. دهد انتقال است نشسته ارواح احضار جلسۀ در که کس آن به را خود اطالعات و بشنود را درگذشته شخص يک صدای تواند می

و نبوده گذشته به نسبت تنها صداها و ها پديده شنيدن و ديدن ولی. شود می پاتی تله طرفداران نظر به نزديک عقيده اين البته از بسياری موارد و بوده احضارشونده شخص مرگ از بعد به متعلق ها مديوم از زيادی اطالعات شد اشاره باال در که همانطور

از عاری" کامال( واقعی بينی آينده پديدۀ که کنيم مطرح اينجا در را سوال اين مجبوريم باز ما. است داشته وجود آينده واقعی ديدن با نيز انسان استعداد اين يا هست؟ مرگ از بعد روح بقای برای دليلی) است رايج زمينه اين در که بازی حقه و شيادی هرگونه

رود؟ می بين از او مرگ

حواس اين اگر. است حسی فوق ادراکات از روان و فکر با اشياء تغيير و پاتی تله و شنوايی روشن, بينی روشن مثل نيز بينی آينده بدن از مستقل اگر. بروند بين از نيز آنها بدن رفتن بين از با که دارد دليلی چه پس کنند می عمل و کار بدن های اندام دخالت بدون

.ندارند آن با ارتباطی و دهند می ادامه خود کار به هم بدن از بعد پس بپردازند کار به

فاش بيشتر مرگ از بعد روح بقای راز شود مطالعه مديومی های پديده و حسی فوق ادراکات دربارۀ بيشتر چه هر که اينجاست در گياه همچون روح شناسی پديده سپس و آيد درمی شده ثابت تئوری يک صورت به و شده خارج اعتقاد حالت از بعد و گشته

.گيرد می قرار مطالعه مورد شناسی ميکرب و شناسی معدن, شناسی

:شود می بيان است محض حقيقت و افتاده اتفاق که وقايعی از يکی مديومی شناسی پديده در اينجا در

های پديده به اشاره ممنوع جهان کتاب در ايتاليايی مشهور شناسان روح و محققين از يکی Leo Talmondi لئوتالموندی :نويسد می چنين مديومی و حسی فوق ادراکات گوناگون

به. بود تورين اهل از ای کرده تحصيل او. کردم مالقات را رل گوستاوآدلف بار اولين نبرای م که بود ١٩۶١ مارس ماه در" يک بعدازظهر در. بود کرده آوری جمع را دوران آن از گرانبهايی مجموعه و داشت وافر عالقه ناپلئون دوران خاطرات و نقاشی

در و داشتم تورين در ديگری کارهای. گذاشتم مالقات قرار او با جمعه يعنی فردا پس برای و کردم تلفن او به ميالن از چهارشنبه رل که بودم شده مستقر تازه کوچکی هتل در. بدهم انجام را آنها دوستم ديدن از قبل که شدم تورين وارد شنبه پنج بعدازظهر

نه ساعت در من ديدن بيا امشب شب فردا جای به. ام کرده عوض را ام عقيده: گفت سيم طرف آن از. زد تلفن من به غيرمنتظره

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 41: Www.irpdf.com(7458)

نقاشی مداد با داشتم: داد جواب او ای؟ کرده پيدا کجا از مرا هتل آدرس و ام شده وارد من که فهميدی چطور: گفتم او به. نيم و .٩١اتاق. پ هتل. نوشت کاغذ روی ترا آدرس و نام خود به خود ناگهان که کردم می

داشتم دست در چرمی کيف يک شدم او منزل وارد نيم و نه ساعت در وقتی. بود حسی فوق ادراکات در وی استعداد دليل اولين اين پاتی تله دربارۀ مقاله دو حاوی شما کيف که بينم می:" گفت شدم او کار اتاق وارد اينکه محض به. بود آن توی زيادی کاغذهای که

."است جالبی موضوع و است نشده چاپ هنوز اما شده کامل که است

من که بدهد مجال اينکه بدون ببيند؟ و بفهمد را آنها بود توانسته چطور اما هبودم نوشت پاتی تله دربارۀ ای مقاله من. بود درست صحبت آن از دوم مقالۀ در شما و است ناپلئون به مربوط که ای لطيفه که کنم عرض شما به بايد: " گفت, کنم فکر آن به راجع ."کنم ثابت آنرا توانم می. نيست درست ايد کرده

.کرد ارائه آنرا دليل خود هکتابخان در زيادی های پرونده بين گشتن از پس باالخره و

درست تمام که گويا وقايع مورد در پيشگويی. داد ارائه جالبی نمايشهای خود های استعداد, از باال مسايل از غير رل گوستاوآدلف .درآمد آب از

منزل در را نشدنی فراموش لحظات ما. بود ما با ها روزنامه از يکی از جوان عکس يک و رفتم او منزل به من دوباره جمعه روز برای که گفت و برد خود غنی کتابخانه به را ما بعد. پرداختيم گوناگون آزمايشات به زياد گرفتن عکس جای به ما. گذرانديم او

به و برداشتيم مختلف های زبان به زيادی های کتاب ما. برداريد خواهيد می که کتاب چقدر هر خود علمی های تجربه و ها آزمايش .شديم روانه خود ميزبان دنبال

قبول تواند می کمتر سالم فکر يک که بوديم چيزهايی شاهد ما آنجا در. گرفت قرار ما متری هشت يا هفت در او بزرگ اتاق يک در آنرا صفحات از يکی که کردم خواهش ميزبان از و نموده ای اشاره بود جوان عکاس بغل زير که هايی کتاب از يکی يه من. کند

گوستاو. کرد بودم برداشته من که هايی کتاب به نسبت را اشاره همان نيز جوان عکاس. بودند بسته" کامال ها کتاب البته. بخواند می تلقين ما فکر به را کتاب صفحات انتخاب شايد گفتم خود با. خواند بسته های کتاب روی از را شده انتخاب صفحات" دقيقا رل باز. نموديم انتخاب را کتاب صفحات ها ورق عدد و شماره روی از بعد و کرديم انتخاب را هايی ورق ابتدا دليل همنی به, کند

)۶.(بخواند را بسته های کتاب است قادر او که شد ثابت ما به کنترل از بعد و خواند را صفحات" دقيقا

آنان دربارۀ که است زيادی های کتاب آن شواهد و شده ديده زياد اشخاص بين در انکار غيرقابل استعدادهای و ها پديده نوع اين از همان دارای و نموده عمل تواند می بدن های ارگان از خارج که دارد انسان نيرويی و قوه دهد می نشان اين. است شده نوشته. است بدن پنجگانۀ حواس قدرت

متفکر و آگاه موجود يک عنوان به را روح و دانسته مرگ از پس روح بقای بر دليل را حسی فوق ادراکات بسياری گرايان روح در تحقيق سيستم در که نقصی خاطر به بسياری دانشمندان معذالک. اند نموده قلمداد ندارد مادی جسم فقط که انسان خود همچون

داده قرار ترديد مورد آنرا اصالت, شود می مشاهده آن در که مداوم بازيهای حقه همچنين و دارد وجود حسی فوق ادراکات مورد . اند

مادی پس. نيست فيزيک علم طريق از تعريف قابل و دارد متافيزيکی مفهوم حسی فوق ادراکات که معتقدند فالسفه از بسياری-روان دوگانگی به بايد تضاد اين حل برای. نمايد می انکار را ماترياليسم نيز حسی فوق ادراکات بالعکس و نموده رد آنرا گرايی

از ناشی ارتعاشات مثل, دهد می قرار مطالعه مورد آنرا فيزيک علم" طبيعتا باشد فيزيکی اثرات دارای روان اگر. بود معتقد فيزيکی A.Flew فلو-آ. دارد برمی دست آن مطالعۀ از فيزيک نيست عينی و مادی اثرات دارای روان چون صورت اين غير در. مغز

:نويسد می" روانی تحقيقات جديد متد" کتاب در انگليسی

که ضعيفی غيرعادی اثرات از نظر صرف زيرا. شوند نمی محسوب علم حتی يا و فلسفه برای مهمی دليل حسی فوق ادراکات" چه به نيست معلوم و. هست خود جای بر سابق مانند چيز همه و نداشته تاثيری هيچگونه, گذارند می اشياء يا امور از بعضی روی را علمی اصول نبايد ما. شوند منقلب" فورا بايد دانشمندان نمايد می عمل کلی اصل بر استثنايی عنوان به ادراکات اين که وقتی دليل کشف علمی اصول عنوان به اصول آن از بايد برعکس بلکه کنيم رها شوند می گذاشته پا زير حسی فوق ادراکات وسيلۀ به که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 42: Www.irpdf.com(7458)

کننده ناراحت های پديده نوع اين که است بهتر, حسی فوق قوای های پديده بودن نادر به نظر اما. نماييم استفاده ها ناشناخته کنندۀ اما. نمايد می ايجاد کشف غيرقابل قوانين متاسفانه طبيعت آن در که شود شناخته ای زمينه عنوان به و شده جدا ها پديده ساير از

تئوری با که را هرچه و گرفت نمی درنظر را نادر های پديده اگر علم دانيم می که آنجا تا زيرا, است غيرعلمی" کامال رفتار يک اين می نديده را مغناطيسی پديدۀ ها فيزيکدان اگر.شد نمی نائل خود امروز پيشرفت به, نمود می رد داشت مخالفت وی جاری های

داريم که فيزيکی با فيزيک امروزه, شدند می قانع ها ناشناخته کنندۀ کشف اصول عنوان به نيوتون مکانيک اصول به و گرفتند ) ٧."(داشت تفاوت آسمان تا زمين

قرار دقيق بررسی مورد را آنان خود اهداف توسعه برای و پرداخته ناشناخته های پديده به بايد علم نويسنده اين نظر بنابه پس پرايس به موسوم انگليسی نويسندگان از ديگر يکی H.H.Price. دهد

نمايد می مطرح ديگر فکر روی فکر يک عمل عنوان به را پاتی تله ابتدا. دارد تضاد و تباين حسی فوق ادراکات با فيزيک گويد می تشعشعات شبيه آنرا و نموده مقايسه راديو امواج با" مثال آنرا بايد ابتدا درآوريم آزمايش به را پاتی تله اينکه برای گويد می و

:است رد قابل تئوری اين دليل سه به اما. بدانيم فيزيکی

يک کانون استثناء تنها. ( است حاکم فيزيکی تشعشعات شدۀ شناخته های شکل تمام به که) ٨( فاصله مجذور عکس قانون, اول مسيرهای در که اشخاصی روی پاتی تله آزمايشات به ربطی قانون اين و. شود می ضعيف کمتر شدن دور با که است نوری شعاع

.)ندارد, است شده انجام موفقيت با و اند بوده مختلف

آن شمارش سطح در گير چشم کاهش يک بايد ما, شود زياد خيلی تشعشع منبع از اشعه فاصله وقتيکه فيزيکی تشعشع تئوری در .بيابيم

و تشعشع اصلی منبع بين يعنی( ديگر شخص و آزمايش اصلی منبع بين تغييری چنين که موافقند پاتی تله کنندگان آزمايش تمام اما هر حاليکه در اما. است شده انجام مايل صدها فاصلۀ در آميزی موفقيت های آزمايش و نداشته وجود) نور حرکت مستقيم سطوح

می اما. باشد تر ضعيف ذهن اشعۀ بايد inverse-square فاصله مجذور عکس فيزيکی اصل بنابر باشد دورتر آنها فاصلۀ چه امواج کنندۀ کنترل وسايل و صدا کنندۀ تقويت دارای راديو دستگاه, شوند تشبيه راديو به حسی فوق قوای اگر که داد جواب توان آن ضعف از غير ديگری عوامل به حسی فوق ضعيف عاليم و بوده کننده تقويت وسايل دارای مغز که بگوييم توانيم می و. است .)شوند شناخته بايد عوامل اين و شود داده نسبت عاليم

کامل. اينست عکس تشعشعات تئوری در حاليکه در. دارد اثر حسی فوق ادراکات روی به فيزيکی بازدارندۀ عوامل و سدها, دوم کرده فرض روسی محققين تيم. باشد می گراد لنين فيزيولوژی موسسۀ در واسيليف.ل آزمايش, حسی فوق ادراکات از آزمايش ترين آهنين های قفسه در شوندگان آزمايش موضوع اين برای. است الکترومغناطيس تشعشعات به مربوط حسی فوق ادراکات که است

اما. گرفت می را کيلومتر يک و متر ميلی يک بين موج طول به الکترومغناطيس امواج هرگونه دخول جلوی که شدند محبوس تواند نمی حسی فوق ادراکات که گرفت نتيجه واسيليف دليل همين به. نشد وارد ای لطمه آن به و گشته انجام حسی فوق ادراکات ) ٩.(باشد الکترومغناطيس امواج به مربوط

عاليم مانند را مغز الکتريکی ريتم بزرگترين ما اگر و. باشند پاتی تله بيانگر که هستند آن از تر ضعيف مغز الکتريکی امواج, سوم ادراکات الذکر فوق داليل به پس. دارند فاصله سر سطح از متر ميلی سه يا دو فقط ها ريتم اين بينيم می, بگيريم نظر در راديويی

. نيستند الکترومغناطيسی امواج به مربوط حسی فوق

آشتی و نموده مرتبط فيزيک با ديگری طريق به را حسی فوق ادراکات تا دارد ادامه دانشمندان کوشش صورت هر به اما )١٠.(دهند

و معنوی اطالعات مبادله نتيجۀ) بينی نهان( پاتی تله, عرفان و الحق معرفت مکتب پيرو فيزيکدانان و دانشمندان از بعضی نطر به :نمايد می تشريح چنين را نظر اين. است الکترون دو بين روحانی

يک دارای که است الکترون تنها, مزون و فونتون, پتون, هاردون, پروتون, نوترون, الکترون يعنی فيزيکی اوليه ذرات بين در سياه حفرۀ يک شکل به را خود اطراف فضای الکترون. باشد می روح حامل که اوست تنها و است جاودانی نيمه زندگی دوره

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 43: Www.irpdf.com(7458)

جوجه و حمل روی به کلی به که مرغ تخم يک فضای مانند. بندد می خود روی به کلی به را فضا که نحوی به, آورد درمی) ١١( .است بسته داخل

مبادلۀ به و داشته تماس تواند می خارج با چطور است بسته" کامال) ای ذره-الکترون( ميکروالکترونيکی جهان اين اگر اما .دارد وجود الکترواستاتيک دفع الکترون دو بين که داده نشان دانشمندان اين فيزيکی تجربۀ که خصوص به بپردازد؟ اطالعات

است موسوم آن درون اشعه و ماست جهان مانند ای ماده و اشعه حاوی و نيست خالی) ای ذره-الکترون( ميکروالکترونيکی جهان معرف و کرده سير جهات تمام به و بوده العاده فوق سرعتی دارای ها فوتون. باشد می فوتون گاز نوعی که" سياه اشعه" به

".فضا سياه اشعه" حرارت نام به هستند حرارتی

اصل اين. نمايد دفع را ديگر الکترون دارد تمايل که است نيرويی تابع الکترون هر که اينست نوری های فوتون مبادلۀ کلی اصل .است فلسفی اهميت يک دارای دافعه قوه اين و است الکترون دو بين الکتراستاتيک دفع

يا. دهد می گسترش را خود وجودی نظام بالانقطاع بلکه نيست سياه شعاع يک هميشه ميکروالکترونيک جهان در بسته اشعه اين .کند می زياد را خود) ضدآنتروپی و جوانی(نگانتروپی و نموده کم را خود) کهولت( آنتروپی ديگر عبارت به

و مشغولند اطالعات آوری جمع به ها الکترون. گريزد می آنست تابع جهان در ای ماده هر که آنتروپی فيزيکی قانون از واقع در خواهند او مختلف حاالت ترجمان و کرده درز جهان به ميکروالکترونيکی جهان اشعه همين کيفيات از بعضی توسط اطالعات اين .بود

زيرا. است معنوی و روحانی مبادلۀ نوع از مبادله اين. کند اطالعات مبادلۀ ديگر های الکترون با دور فاصلۀ از تواند می الکترون .است روحانی و غيرمادی پس دارد هم وجود و نيست مادی کردن بدل و رد اين بايد

) بينی نهان و دورآگاهی( پاتی تله علمی پايۀ اولين اين آيا. شود می مبادله اطالعات اين باشد که چقدر هر فاصله الکترون دو بين نيست؟

کيفيات" فورا که ندارد رفتاری الکترون چرا ايم؟ نفهميده آنرا مدت اين در چرا است معنوی و روحی فضای دارای الکترون اگر اما هر. دارد روح و شعور الکترون که داند می عالم مرکز در را خود آنچنان انسان که است دليل اين به اين شود؟ معلوم آن روحانی

. است روح دارای باشد کوچک که هم چقدر هر شيی

. بود معتقد غيرآلی و آلی از موجودات تمام بودن ذيشعور به نيز روسيه بزرگ عارف اين که گفتيم گرجيف فلسفۀ بيان در" قبال ما .برداريم دست هاست آن در شعور و روح عدم دليل فيزيکی قوانين از مادی ذرات چرای و چون بی متابعت که عقيده اين از بايد ما

. نماييد پرتاب زمين طرف به هواپيما از را او بعد, ببريد متری دوهزار ارتفاع به و کنيد پيمايی سوار را جهان متفکر بزرگترين .نمايد می متابعت جاذبه فيزيکی قانون از روحش و شعور عليرغم که ديد خواهيد

تماس زبان طريق از شيی اين با بايد يا: دارد وجود ما برای روش دو فقط نه يا هست روح دارای شيی که بدانيم بخواهيم اگر بلکه روحند حامل تنها نه ها الکترون چون. کند می برقرار ارتباط خود محاذی اشيای با چگونه شيی اين ببينيم يا و شود برقرار, کند می برقرار رابطه ها الکترون با) من روح يعنی" ( من" بدانيم که ندارد وجود مشکلی هيچ پس. هستند ما روح خود سازندۀ

.دارد وجود من های الکترون و من بين هويتی اينجا در پس

مستقيم ارتباط برابر در ما پاتی تله در. طبيعت با انسان رابطۀ طرح يعنی, کنيم می مطرح الکترون با را ها انسان رابطۀ اگر پس" من" روح حاوی که است من های الکترون بين مستقيم ارتباط اين معمولی زبان واسطه بدون.داريم قرار متفاوت روح دو بين

. باشند می" او" روح حامل که ديگر های الکترون و بوده

جاذبه نيروی مانند که داشت انتظار نبايد البته که است ممکن طبيعت تمام و معدنی مواد و گياه حتی و حيوان و انسان بين ارتباط را خود اطالعاتی محتوای يا نظام که سازند می را سيستمی يک خارج از کمک بدون, خود بين ها الکترون. باشد همگان اختيار در

.دهند می افزايش را خود) کهولت ضد و جوانی( نگانتروپی و نموده کم را خود) کهولت( آنتروپی يا. دهند می توسعه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 44: Www.irpdf.com(7458)

آيا. باشند می روح دارای" مسلما تواند نمی آن مشمول و کرده فرار آنتروپی فيزيکی قانون از که ذراتی که دهد می نشان پديده اين ما که دانشی و فن با هم آن هستند خود دهندۀ سازمان خود که نيست حالت اين دهندۀ نشان انسان تا گرفته ويروس از زندگی تمام نيست؟ آنها داشتن روح دليل خود اين و گريزند می فيزيکی قوانين نسبيت هر از ذرات اين که نيست واضح عاجزيم؟ آن از خود

نيست؟ ماده روحی مشعشع دليل اين آيا و کرد؟ توجيه عدم از را يافته سازمان عالی آفرينش توان می چطور

کيفيت دارای که را هايی پديده نظام که هستند ای يافته سازمان ذرات بلکه نيستند فيزيکی اوليه ذرات اين که گفت بايد معذالک )١٢.(است گرفته قرار بزرگ بسيار ميکروسکوپ زير که ايست ذره جهان واقع در و. نمايند می تکميل باشند می حياتی

:گرا مادی غيرسنتی های تئوری

تغييرات که کرد ثابت, نمود کشف الکتروانسفالوگراف دستگاه با را مغزی امواج ثبت تکنيک که آلمانی فيزيولوژيست برگر هانس مغز در الکتريکی انرژی که است گفته او. بشوند پاتی تله پديدۀ آمدن وجود به باعث که هستند آن از تر ضعيف مغز در الکتريکی

با. کند عبور سدی هر از ضعف بدون و يافته انتشار تواند می فاصله هر در شودکه می تبديل روانی انرژی به پاتی تله عامل الگوهای با منطبق هايی تجربه و شود می تبديل الکتريکی انرزی به انرژی اين" مجددا, پاتی تله مقابل طرف مغز به رسيدن انرژی و نبوده اودوئاليست اما کند می صحبت" روانی انرژی" از برگر گرچه. نمايد می ايجاد پاتی تله عامل تجارب و عصبی .داند می فيزيکی انرژی از شکلی را روانی

پوستی های فعاليت وسيلۀ به انسان تجارب تمام که است معتقد) ١٣(فنومانليسم اپی دکترين به توجه با, برگر مانند, مارشال نينا .بود تر انقالبی برگر تئوری از است" فاصله در عمل" آن ديگر نام که تئوری اين. شود می تعيين

هيچگونه بدون هاين البت. گذارد می تاثير" گيرنده مغز" حالت در فرستنده مغز حالت و وضعيت پاتی تله در که است معتقد مارشال اثر يک جوهر دو آن موجب به که کند می ارئه را" انعکاس" فرضيۀ مارشال, عقيده اين درک برای. پذيرد می انجام انرژی انتقال

در عمل آن نام دليل همين به. دارند تاثير يکديگر در نيز مشابه مغزی وضعيت که است معتقد و. گذارند می باقی يکديگر در را می کمتر تاثيرگذاری آنان الگوهای بين اختالف با و شود می بيشتر آنان مغزهای های پيچيدگی با تاثير اين قدرت. است فاصله کمتر يکديگر در ها آن اثر باشند تر ساده و داشته اختالف بيشتر يکديگر با مغز در تاثيرگذاری الگوی هرچه ديگر عبارت به.شود .بود خواهد بيشتر تاثير, باشند تر پيچيده و کمتر اختالف هرچه و است

ترين پيچيده انسان مغز زيرا, آورد می وجود به حسی فوق ادراکات شکل به ای مشاهده قابل اثرات متقابل تاثير اين که گويد می او پديده توان می ماشين دو بين, ساخت انسان مغز پيچيدگی به کامپيوتر ماشين يک بتوان اگر وی نظر به. . دنياست در ساختمان

پاتی تله گويد می و نمايد می اعتراض نظر اين به پرايس اما. است ای جسورانه نظر يک هاين البت.نمود مشاهده را پاتی تله های) ١۴.(باشد می انرژی انتقال مستلزم فيزيکی عمل يک فيزيکدانان نظر به زيرا نيست فيزيکی نيروی يک نکند منتقل انرژی که

:بينی روشن و فيزيک

برای اثباتی داليل گفتيم" قبال که همانطور زيرا نماييم منطبق فيزيک علم با را مارشال انقالبی تئوری که نداريم احتياجی اينجا در ما اين به و نمودند فراموش, است مهم حسی فوق ادراکات از يکی را بينی روشن دو هر مارشال و برگر. دارد وجود نيز بينی روشن مغز حسی فوق ادراکات در اطالعات منبع که کردند اعالم دو هر. شود می ارزش فاقد آنان تئوری بينی روشن گذاردن کنار با ترتيب تئوری کمبود اين جبران برای. شود اخذ آن از مربوطه اطالعات که ندارد وجود مغزی و عامل هيچ بينی روشن مورد در اما, است

.کرد اضافه آن به را بينی روشن و اصالح بايد را مارشال

زنر های کارت اما. داند می ها آن ساختمان سادگی و پيچيدگی خاطر به, مختلف مغز دو بين امواج انعکاس نتيجۀ را پاتی تله اوZener کارت با کنيم می مشاهده راين آزمايش در پس. ندارد مغز ساختمان پيچيدگی به ربطی و هستند ساده ساختمان لحاظ از

.ندارد وجود مغز دو بين انعکاسی هيچ زير های

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 45: Www.irpdf.com(7458)

ساطع فيزيکی اشياء تمام از فيزيکی انرژی نوعی که باشيم داشته نظر در را اصل اين بايد ما فيزيک با برگر تئوری تطبيق برای متوجه خود های تئوری و محاسبات در فيزيکدانان و) است نشده استفاده ورق از تنها بينی روشن آزمايش برای زيرا( شود می وجود بينی روشن و فيزيک دادن آشتی برای بيشتری مشکالت ولی) نمايند می باور آنرا سختی به البته که( اند نشده انرژی اين

.دارد

نمود؟ جدا ديگر موضوعات و وی اوهام ساير از بيند می انسان که را آنچه راحتی به و شناخت را بينی روشن توان می چطور را آنها توان می چطور شوند؟ مخلوط يکديگر با عاليم اين است ممکن. بگويد را ای بسته های ورق عاليم بخواهد شخصی" مثال

کرد؟ جدا يکديگر از

بينی روشن در عاليم از غلطی چنين شد عنوان" قبال که ايتاليايی رل گوستاوآدلف مورد در اما باشد درست نظر اين است ممکن اين. گرفت بسته کتاب از" مستقيما را خود اطالعات و خواند را آنها نمايد مخلوط را کتاب خطوط اينکه بدون او و نداشت وجود وی شده انجام چشم عصب کمک بدون که است بينی روشن تنها, نداشتند اطالعی ها کتاب متن از وی ميهمانان زيرا نيست پاتی تله

.است

جلوی فيزيکی بيند؟موانع می باطن چشم با را اشياء بين روشن شخص آن وسيلۀ به که تشعشع يا است نور آيا بينی روشن در .نمايند می عبور آن از ارتعاشات و امواج اينکه کما, گيرند نمی را حسی فوق ادراکات

) ها اندام يا( مغز آنگاه و نمايد می متبلور و شفاف را فيزيکی اشایء) است متفاوت نور با که( تشعشعات که است اين بر فرض .شود می متاثر آن از يا و نموده جذب را تشعشعات اين

" کامال بايد درآورد خويش آزمايشات حيطۀ در آنرا و نموده درک بتواند را حسی فوق ادراکات فيزيک علم اينکه برای حال هر در بر) است مغزی حاالت همانند روانی حالت که تئوری يا فنومناليسم اپی يا(گرايی مادی تئوری Price پرايس نظر به. شود دگرگون می اعتبار آن به هستند شناخت و تعريف قابل فيزيک علم طريق از فکری نيروهای که نظر اين و است مبتنی علمی کشفيات

از" کامال که حسی فوق ادراکات توجه با نظر اين اما. شناخت را انسان روانی وضعيت توان می مغز مکانيزم شناخت با.بخشد بحث قابل کند می رد را گرايی مادی حسی فوق ادراکات که پرايس نظر اين اما. شود می تضعيف, نيستند بيان قابل فيزيک طريق .است

و غلظت درجه فقط است ماده چيز هر که رسيديم نتيجه اين به است متکاثف انرژی نوعی که ماده از خود تعريف در ما" اصوال. شود می تشکيل رويت قابل ملموس ماده ارتعاش آن مجموع از که است نامرئی ارتعاش دارای ای ماده هر. کند می فرق آن تکاثف

نمی نيز روح خود بلکه حسی فوق ادراکت تنها نه پس. باشد می ظريف و رقيق که است ماده نوعی خود به خود نيز ارتعاش پس .شود خارج ماده تعريف شمول از تواند

مادی x که شود نمی دليل نيست آزمايش يا تعريف قابل فيزيک در x اگر که اينست داد پرايس نظريۀ به شود می که ديگری جواب چنين هيچکس البته که است کامل و درست فيزيک های تئوری تمام که باشد اين ماترياليسم مفهوم اينکه مگر, نمايد رد را گرايی

و) لمس قابل عينی( فيزيکی اشيای مگر ندارد وجود چيز هيچ: کند می بيان چنين را خود عقيدۀ گرا مادی يک. کند نمی ادعايی. کند می مفهوم اعاده آنها از انسان که است چيزهايی همان اينجا در فيزيکی اشياء, است عالی های اندام فقط آزمايشات. آن وضع

فيزيکی اشياء که ندارد اثبات به احتياج نمايد تعريف را فيزيکی اشياء اينکه برای گرايی مادی. هستند ملموس و عينی که اشيايی .دارد تاثير هم در فيزيکی های طيف و ارتعاشات يا ارتباط وسيلۀ به فقط

و است آزاد هستند منطقی ساختارهای... و جاذبه نيروی, تشعشعات مثل فيزيک داخلی های پديده اينکه اثبات از گرا مادی يک فلسفۀ و هستی عالم درک در ما کوشش به ای خدشه نبايد فيزيکی پديده يک عنوان به حسی فوق ادراکات شناخت در موفقيت عدم

همين فيزيکدانان البته.کند می عمل دور فاصلۀ از که است انسانی درک و قوه نوعی حسی فوق ادراکات زيرا. نمايد وارد حيات ادراکات اما است آزمايش و شناخت قابل اما کند می عمل دور از جاذبه نيروی که مفهوم اين به. دارند جاذبه قوۀ به راجع را عقيده. نيستند چنين حسی فوق

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 46: Www.irpdf.com(7458)

:فيزيکی های تئوری

و. رسد می نطر به نامحتمل قدری است) دوئاليسم( روحی و فيزيکی جنبۀ دو دارای حسی فوق ادراکات دارد اعتقاد که پرايس نظر دليل اين به فقط) روحی -فيزيکی يعنی حسی فوق ادراکات دوگانگی( دوئاليسم نفع به گرايی مادی اگر. ندارند اعتقاد بدان بسياری

قرار ذهنی يا فکری نيروهای زمرۀ در ادراکات اين که است بهتر, شود رد نيستند تعريف قابل فيزيک در حسی فوق ادراکات که . شوند شناخته و تعريف آنان طريق از و گرفته

از منتج, شوند می حسی فوق ادراکات باعث که را نيروهايی يا ناشناخته موجودات که نيست کافی هم اين علمی لحاظ از معذالک .بدانيم ذهنی و فکری نيروهای

ترين مهم. اند نموده ارائه مارشال و برگر مانند زيادی های تئوری) حسی فوق ادراکات بودن ای جنبه دو طرفداران( ها دوئاليست .است داشته بيان آنرا ای شاعرانه طرز به جيمز ويليام که است ناخودآگاه ذهن يک فرض تئوری

و کشد می اتفاقی ديواری, فردی های شخصيت آن برابر در که دارد وجود مداوم کيهانی آگاهی يک هستی عامل در:" گويد می او ."گرديم می مستغرق, پيوندد می دريا به که ای قطره همچون, آن درون

از تجارب تمام زيرا, کند می تاثير ديگر فرد تجربۀ در فرد يک تجربۀ که کشاند می عقيده اين به را ما ناخودآگاه ذهن اصل قبول دارد نام" عمومی ناآگاهی" که تغييراتی طريق از ديگری در غيرمستقيم طور به فرد يک تجربۀ يا و برخوردارند گير همه ذهن يک ناآگاهی" اصطالح مورد در. است فکری" موضوع" اين که داريم دليل چه" اصوال که شود می مطرح سوال اين اما. گذارد می اثر

موضوع اين که بينيم می سرانجام شوند می ترکيب دوئاليسم با وقتی ها تئوری اين تمام اما است شده ارائه مختلف عقايد" عمومی .بينی روشن نه و است پاتی تله شامل

حافظه دربارۀ است) فرانسوی فيلسوف( برگسن هانری تئوری اول. نمايند می بحث بينی روشن از که اند دوئاليست تئوری دو فقط غرق از اينکه برای و داشته خود گذشته تجارب تمام و زندگی جاری وقايع از آگاه بالقوه لحظه هر در شخص هر که عادی درک و

عملی نيازهای به مربوط که اطالعاتی آن استثناء به را اطالعات تمام مغز, نمايد گيری جلو فايده بی اطالعات در خود وجود شدن و حسی قوق ادراکات با مغز شده سانسور اطالعات دانستن يکسان در کوتاه است گامی اين. نمايد می سانسور باشد می وی حاضر که دليل اين به فقط, آگاهيم چيز همه از و" دان همه" ما همه بگوييم که نيست درست اين اما.است برداشته را گام اين برگسن .نمايند می اعمال را خود حسی فوق ادراکات پراکنده طور به افراد از کمی مقدار

ارائه B.P.Wiesner ويزنر.پ.ب و R.H.Touless تالس.ه.ر نام به آمريکايی شناس روان دو وسيلۀ به تئوری اين: دوم او بدن از خارج در فيزيکی اشياء وسيلۀ به او ذهن پردازد می بينی روشن عمل به شخص يک وقتی تئوری اين طبق. است شده

.گذارد می متقابل تاثير مغز در فکر که طريقی همان به درست. گذارد می تاثير آنها در يا شده متاثر

از عبارتند منادی اشياء هنگاميکه. است خداوندی ارادۀ نتيجۀ" مستقيما ادراکی تجارب که است معتقد) انگليسی فيلسوف( برکلی عمل به بايد پاتی تله مانند هم بينی روشن, باشند می ديدن قابل غير" مسلما و است خداوند ذهن در که اشيايی نوعی صورت )١۵.(شود داده نسبت خداوند

و اطالعات خداوند چرا که بگويد بايد نمايد می مطرح را خداوند اراده مسئله که عارف يک يا) گرا آرمان( آليست ايده يک اما و تر مهم استعداد بايد خداوند حاليکه در, بخشد می خاص تعدادی به را ها ورق و عاليم خواندن برای اهميتی بی و ناچيز قدرت

.دهد قرار همگان اختيار در يکسان طور به را بهتری

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 47: Www.irpdf.com(7458)

تواند نمی نداده همه به و داده بسته چشم با را خواندن کتاب يا خواندن ورق استعداد تعدادی به خداوند چرا اينکه ما نظر به اما به خداوندی لطف بزرگرتين خود انسان شعور که گفت بايد است پروردگار لطف از بحث اگر زيرا, باشد خداوندی اراده عدم بر دليل

.است انسان

تعدادی, دارند خواندن ورق استعداد تعدادی. است انسان در حسی فوق ادراک قوای و استعدادها کشف دارد اهميت که چيزی آن اما , دارد وجود انسان در استعدادها اين. نمايند می گويی پيش را حوادث برخی و بينند می را آينده و خوانند می کتاب بسته چشم با

. دارد اهميت بسيار تمرين مسئله اما. دارد وجود وبيش کم همه در نويسندگی و موسيقی, نقاشی, رياضی استعداد که همانطور نابغه شمار انگشت تعدادی کنندگان تمرين بين از ناگهان اما. بپردازند نويسندگی يا و موسيقی تمرين به توانند می ها انسان تمام حال. است انسان در هنر و علم استعداد به شبيه چيزی حسی فوق ادراکات. آيند می وجود به بالزاک و تولستوی, باخ, بتهون مثل

های سلول که است معتقد علم اما. اند شده مند بهره نبوغ اين از خداوند لطف به نابغه نفر چند گويند می آلست ايده فالسفه و عرفا و يافت دست نبوغ به توان می انسان کوشش و کار سايۀ در فقط گويند می ای عده و بوده برخوردار بيشتری جهش از آنان مغزی

يا رياضی" مثال ای مسئله سر بر را خود اميد و عشق و زندگی تمام انسان تا است الزم انرژی و پشتکار و عالقه و عشق تنها کردن پر از کردن نيکو کار ها ايرانی ما المثل ضرب قول به. شود نابغه تا نمايد آن صرف را خود غم و هم تمام و بگذارد نقاشی .است

الزم باال عوامل کليه. شود نمی نبوغ موجب عامل يک که رسيم می نتيجه اين به هنر و علم بزرگان زندگی به نظر امعان به باز می انسان چگونه. باشد بهره بی خداوندی لطف از تواند نمی شود نائل زندگی در نبوغ افتخار به کسی اگر است طبيعی و است مارکس و هگل و سقراط و داوينچی لئوناردو و انيشتين و شکسپير و سينا بوعلی و فردوسی و) ص(محمد و موسی و عيسی تواند

انسانی هر که هستی عالم بزرگ شعور ديگر عبارت به يا. باشد نداشته آنها به نظری خداوند اما, باشد غيره و غيره و پاستور و تقسيم عادی های انسان به نسبت بيشتری سهم و مقدار به نابغه های انسان در, دارد خود آگاه ضمير و شعور در آنرا از ای جرقه در گرفتن قرار درست و پشتکار بعد و مردان اين ژن که بگويند و باشد نداشته تطابق علم با است ممکن نظر اين گرچه. است شده

همين. ندارد مصداق صد در صد قانون اين بينيم می باز ولی. برسند نبوغ قلۀ به آنان که است شده باعث مناسب محيط و موقعيت عنوان به بشوند نبوغ دارای يعنی برسند اوج به وقتی و باشند می حسی فوق ادراکات دارای که دارد وجود کسانی برای وضع را حسی فوق قوای پرورش چگونگی و بوده ها انسان اين دنبال به بايد حاضر قرن در ما. برند می نام آنها از العاده خارق انسان

.آورد می پديد انسان در انقالبی و رفته باالتر مراتب به بلکه نبوده تکنولوژی از کمتر نيز فن اين زيرا. بياموزيم

که دانند می اشخاصی و مرتاضان و دراويش کار فقط آنرا و روست به رو جوامع بدبينی با قدری حسی فوق ادراکات امروزه گرچه و اجتماعی های فعاليت کليه حفظ با زندگی در کسی هر. نيست چيزی چنين اما, کنند می رابطه قطع خويش جوامع با کلی به

طور به باطنی علوم, يوگا مکاتب در تمرينات اين. يابد دست فنون اين به تمرين با روزانه ورزش مانند تواند می خود روزمره چيزی, باشد می مشهور" کرامات" عنوان به ايران عرفای و متصوفه مکتب در که آنچه پس. شود می داده آنها پيروان به منظم

يا خداوندی اراده از ناشی حال( دارد وجود بشر در که استعدادهايی و نيروها يعنی. نيست انسان پنهان نيروهای به يابی دست جز می آن صحيح راه از را دانش که دانشجويی مانند درست راه از, خود شناخت با توانيم می ما و) است بيولوژيکی تکامل نتيجه فيزيولوژيکی و بيولوژيکی لحاظ از انسان. کنيم کشف را آنها و برده پی خود درون های گنج به و يازيده دست آنها به, آموزد .اند نشده روشن هنوز بشر حيات تاريک زوايای روانی و روحی لحاظ از اما شده کشف

رمال و بازی حقه, خرافات صورت از بايد خوانی ستاره و بينی طالع و بينی روشن, نگری آينده و خوانی آينده, پاتی تله پس اين از در فن و علم يک صورت به و شده خارج ای عده ترس و حماقت از استفاده و دوزی کيسه و شارالتانيزم و گيری جن و بازی

به بيماران مداوای برای که همانطور پيشرفته فرهنگ يک که است طبيعی. گيرد قرار انسان روانی و روحی رشد و توسعه خدمت های ساختمان و سد ساختن به زلزله و سيل از جلوگيری برای و دعانويس و جادوگر به نه و کند می مراجعه متخصص پزشک

حيات ناشناختۀ های پديده و پنهان استعدادهای و نيروها شناخت برای هم همين, دارند برنمی دعا به دست و پردازند می ضدزلزله جای به و کند نيم رد سرسختانه حماقت با هم را چيز هيچ و نکرده قبول دليل بی را چيز همه و شده وارد علمی طريق از انسان قانون و رفته آن کشف دنبال به, بياندازد خدا گردن به خود کردن خالص برای را ای پديده و مسئله هر و کرده پيشه را تنبلی اينکه شعور, کمال سرمشق بايد انسان برای خداوند زيرا, جويد می استعانت خود روح اعتالء و خالقيت برای خداوند از و يافته را عليت

.ديگری چيز نه و باشد محبت و عشق, خالقيت,

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 48: Www.irpdf.com(7458)

مسايل بسياری و انسان روح و حيات ناشناخته های پديده و حسی فوق ادراکات علمی علل بخواهد انسان اگر که است تذکر به الزم اين و ادراکات اين که گفت توان می چيز يک فقط. ندارد آنها برای جوابی علم امروزه زيرا, رسد می بست بن به بداند را ديگر ناشناخته جمله از بسياری شناخت در را بشر که است اميد. باشد می عاجز آنها درک از" فعال بشری دانش اما دارند وجود ها پديده

. نمايد ياری ها

)١ (Encyclopedia of philosophy-V.3-Page50

)٢ (Keith Ellis- Science and the Supernatural

)٣ (A.Puarich.URI GELER.1974

. ۵۴ صفحه -سوم جلد -فلسفی المعارف دائرة) ۴(

)۵ (Andrew Green- Ghost Hunting. P 42

)۶(Leo Talmondi - L,univers interdit. P119-122

)٧(A.G.N.Flew.Anew Approch of psychical Research.1953- page 124

)٨(inverse-square- شوند می تر ضعيف, شوند دور اصلی منبع از چه هر فيزيکی تشعشعات قانون بنابراين.

)٩(Vassiliev.Mental suggestion

.۵۶ صفحه -جلد همان -منبع همان -فلسفی المعارف دائرة) ١٠(

آنها وجود به شناسان ستاره که هستند عجيبی و فرضی ستارگان, گويند black hole آن به انگليسی در که سايه حفره) ١١( مباحث. است ممکنی غير کار آنها شناخت دليل همين به. شود نمی خارج الکترومغناطيس اشعه و نور هيچ آنها از اما. معتقدند. دارد جريان آنها دربارۀ مهمی فلسفی حتی و فيزيکی

)١٢ (Jean .E.Charon L,esprit cet inconnu Paris 1977- P 99.100

تکامل ثانوی پديدۀ يک آگاهی يا شعور آن موجب به که است دکترينی Epiphenomenlism فنوماليسم اپی دکترين)١٣( .است فيزيولوزيکی

. ۵۶ صفحه -جلد همان -منبع همان. فلسفی المعارف دائرة) ١۴(

۵٧ صفحه -منبع همان -فلسفی المعارف دائرة)١۵(

خصيت انسان پس از مرگداليل بقای ش –فصل پنجم هر از انگلستان در. است مطرح مردم برای مسئله اين و شده ديده آن در روح ديگر جای هر از بيش که است کشوری انگلستان

به. است ارواح تاز و تاخت مرکز کشور اين نويسندگان از يکی قول به و دارد آشنايی پديده اين با و ديده را روح نفر يک نفر پنج ترين مهم از يکی. است انجام حال در آن روانی و روحی مراکز و ها دانشگاه در, کشور اين در بسياری آزمايشات دليل همين

طی پاتی تله طريق از. باشد می) بينی نهان يا دور راه از نفر دو بين فکر انتقال( پاتی تله ارواح شناخت و احضار برای آزمايشات

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 49: Www.irpdf.com(7458)

آزمايش يک در مثال برای. ندارد وجود آن رد برای عقلی امکان طوريکه به نموده حاصل تماس ارواح با شده که آزمايشاتی را آن نتوانست پنجم نفر حاليکه در نمودند تاييد و ديده را روح نفر چهار فقط اما, بودند اتاق در نفر پنج, لندن در روح احضار

(1).است پنجم نفر و روح بين ارتباط برقراری عدم فقط آن دليل. بييند

های مالقات در مسئله اين. هستند يکديگر به انتقال قابل پاتيک تله لحاض از غيره و نفرت, عشق, ترس مثل عاطفی روابط عمده نقش پاتی تله نيز ارواح با کردن برقرار رابطه و ديدن در. دارد مصداق سينما و تئاتر سالن, ورزشی های ميدان, سياسی

, شود برقرار نتواند) زنده ديگری و مرده فيزيکی لحاظ از يکی( وجود دو بين عاطفی مسائل علل به رابطه اين اگر زيرا. دارد نمی ديده که را آنچه درستی به و آيد می پديد انسان خود مشاهده در اشتباه نيز گاهی. ماند خواهد عاجز روح ديدن از زنده شخص

تا گفته سومی به آنرا دومی, گويد می دومی گوش در سخنی اولی جمعيت يک در" مثال. کند توجيه آنرا تواند نمی يا و چيست داند اشتباه دليل اين و داشت خواهد فاحش تفاوت داشته بيان اولی که سخنی با کلی به رسيده آخر نفر گوش به کالم اين" مطمئنا. آخر

. باشد انسان حواس خطای از است ممکن نيز روح بدن در دليل همين به. است انسان حواس

را خود دست است ممکن گاه و کنند می گردش, زنند می پرسه ما اطراف در هميشه و هستند رويت قابل ها زمان تمام در ارواح درک را پديده اين بتوان شايد تری پيشرفته علمی های آزمايش با فقط. نيستيم آنها ديدن به قادر ما ولی بگذارند ما ی شانه روی و سگ زيرا. کنند می استفاده نيز گربه و سگ مثل اهلی حيوانات از روح شناخت آزمايش برای. نمود ثابت بهتر را آنها و کرد

باشد آن دليل شايد ؟ چرا, ترسد می سخت بيند می آنچه از حيوان موارد بعضی در. دارند بيشتری حساسيت ارواح ديدن در گربه در گاهی. سازد می زده وحشت را حيوان مسئله همين و ندارد را انسان بوی هيچ اما شود می ظاهر انسان شکل به روح که

و کشيده غريب و عجيب ی زوزه, زده دست طبيعی غير حالت به شده ظاهر شبح برابر در که اند شده ديده هايی سگ انگلستان اند شده شاد آن ديدن از خود صاحب مثل و کرده تحمل راحتی به را شبح وجود نيز موارد بسياری اما. اند گريخته ها ديوانه مثل

و کند می زندگی کجا, کند می ظهور چرا, است جنسی چه از, است شکلی چه روح که اينست شود می مطرح که مهمی سوال اما. : است شکلی چه روح که ببينيم ابتدا ؟ رود می کجا به سرانجام

بوده پوش سفيد يا پوش آبی زنی شبيه گاهی. باشد شکل بی حتی يا حيوان, انسان شبيه است ممکن. ندارد کلی جواب سوال اين برخی در و بوده خود فيزيکی يدن با انسان مانند درست ارواح مشاهدات بعضی در. برود ميمون و سگ مانند حيوانی به" مثال يا

حرکت که سبک ابر يا بخار يا مه از ستونی مثل نيز زمانی و شده ظاهر عيار تمام انسان يک مانند گاهی. اند بوده بخار شبيه فقط آنها که کند نمی باور" مطلقا انسان اول وهله در که اند شده ديده ارواحی که است اين مهم نکته اما. اند رسيده نظر به کنند می

آنها که اند فهميده اند شده غيب يا کرده عبور ديوار از که وقتی فقط. اند نداشته زنده های انسان با فرقی هيچ چون هستند روح . باشند می" روح"

شعله يک مانند آنها. دارند شکل ارواح خود نظر از اما ندارند شکل خاکيان ما نطر از ارواح که اند کرده عنوان ديگری نويسندگان )٢(.رنگ ياقوتی تا هست پررنگ خاکستری از آنها پاکی حسب بر آنها رنگ. .هستند اتری جرقه يک يا نور درخشش يک,

ای عده نظر به آيد می نظر به مانند بخار جسم يا تاللو برخی چشم به و زنده انسان شکل به روح ها بعضی نظر به چرا اينکه اما ارواح. شود می اشکالی چنين ظهور موجب که است ارواح اراده ديگر ای عده زعم به و بيند می اينطور را آن که ماست ذهن . اند شده ديده ديگر مواقع از بيشتر) جهانی دوم و اول( جنگ دوران در بخار شبيه

به اشباح اين. است بوده رفتن بين از حال در يا مرده يا دور فاصله در که اند ديده را فاميل يا دوست يک شبح افراد از بسياری حال در پدر شبح فرزندی و زن حتی. اند داشته فاصله کيلومتر چندين او از هم و بوده نزديک بيننده به که اند داشته تعلق افرادی مالقات نبود کارش در بازی حقه خوشبختانه که مشهور مديوم يک با فرانسه در من خود. اند ديده او واقعی شکل به را خود مرگ مديوم که بود مردی يک شبح عکس در اما شد نمی ديده کسی جلسه در. بود گرفته ارواح احضار جلسه از را عکسی. کردم

تشخيص قابل اش چهره که بود نورانی مردی شبيه عکس در روح. ارواح دنيای با اوست رابطه که گفت می) ماری( فرانسوی نمی عکس"طبيعتا عکاسی دوربين فيلم نبود چيزی ارواح احضار اتاق در اگر. بود مشخص بودنش انسان وضوح به امال. نبود

. شوند می ظاهر هم عادی اشخاص بر اشباح يا ارواح شد گفته همانطوريکه ها مديوم از غير. ماند نمی اثری آن روی بر و گرفت

زيرا. است خود ی خانواده اعضاء يا دوستان از يکی روی مرگ حال در شخص فکری تمرکز قوی احتمال به شبح ظهور علت موارد اين در. بخواهد کمک او از يا دهد قرار مخاطب را شخصی بلند صدای با حتی يا فکر با است ممکن مرگ هنگام شخص

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 50: Www.irpdf.com(7458)

در شدن کشته هنگام در سربازی" مثال.بيند می چشم به را گذشته در شخص روح يا شبح, مخاطب زنده شخص که است ممکن منشاء اينها همه که کرده می فکر خود فرزند يا زن به داشت تصادف موقع در کسی يا و آورده زبان بر را خود مادر نام جنگ .اند شده اشباح و ارواح ظهور

او به نسبت نفر يک روی فکر تمرکز با همراه روح صاحب که است موقعی در آن و است زنده انسان يا روح شبح ديگر نوع شخصی کنت مزارع از يکی در. است شده ديده انگلستان کنت در مورد اين مثال.بدهد نشان نفرت يا خشم مثل بدی خيلی احساسات

که بود قرار اين از داستان. کند می فحاشی شدت به وی به نسبت که بود ديده خود بالکن روی بار چند را همسايگانش از يکی به اشاره بدون را خانه زيرا کرد می احساس بسياری نفرت خود موجر به نسبت و بوده ای خانه مستاجر پيش سالها زارعی

روی بعد سال دو صحنه اين. کند می فحاشی به شروع و رفته بالکن روی بوده مست حاليکه در مستاجر. بود خريده آن مستاجر وقتی موجرين. شد می ديده آن پشت بالکن های نرده که بود شفاف طوری شبح. شد ديده زنش و موجر توسط بار چند بالکن همان

اتفاق انگلستان SUSSEX ساسکس در ديگر مورد يک. نشد ظاهر ديگر شبح گذاشتند ميان در مستاجر خود با را قضيه اين ورود از بعد کمی جديد مالک زن. شد فروخته کردند می اداره آنرا خانواده يک از نسل چندين که قديمی نانوايی يک. است افتاده

بسته و باز درها حرف اين از بعد بالفاصله. نمايد احساس تواند می نانوايی در را نفر يک حضور که گفت شوهرش به نانوايی به پسر و شوهر. راند می عقب به دست با را او کسی که کرد احساس نانوا زن حتی و درآمدند حرکت به نان پخت های ماشين و شد شد متوقف نانوايی دکوراسيون تغيير با انجام سر و کشيد طول سال دو پديده اين. نمودند اجساس را" زدگی روح" حالت اين او بود مدرسه معلم يک ی درباره ديگر مورد. شد انجام آن عمليات اما نشد ديده روحی اينکه وجود با که بود هايی پديده از يکی اين.

بدن ناظرين. شد ديده مکان دو در زمان يک در داد می درس انگلستان مدارس در که ساژه اميل نام به فرانسوی معلم خانم يک. .ببيند آنرا توانست نمی ساژه اميل خود اما ديدند او از تر طرف آن متر چند را او

آنها صحت و اصالت در که شده آورده روحی های کتاب و روانی فوق, روانی مطالعات مجالت در قبيل اين از مورد صدها . داشت توان نمی ترديدی کوچکترين

با انسان که است فکری تصوير ها پديده اين علت که معتقدند ها بعضی. اند نموده تقسيم دسته چند به را ها پديده اين ظهور علت )٣.( آورد می وجود به نقطه يک در شخص از خود فکر تمرکز

طور به نماييم می تصاويری ايجاد رويا در که همانطور و داشته ارتباط مغز با, شود می ايجاد فکر ی وسيله به که تصوير اين به موسوم دستگاهی با که آيد می وجود به مغزی امواج ی وسيله به تصوير. آوريم می وجود به را آن ناخودآگاه

خواب بيننده چشمان حرکت زيرا, داد تشخيص آنرا توان می بيند می خواب دارد شخص وقتی و. گردد می ثبت الکتروانسفالوگراف وقتی است معتقد مزبور نويسنده. است بيدار شخص از بيشتر بسيار مراتب به خواب در شخص مغزی امواج. گردد می سريع بسيار

؟ کنيم خلق را تصوير اين بتوانيم نبايد بيداری در چگونه نماييم تصوير ايجاد توانيم می خواب در مغزی امواج با ما

برسند خود اوج از ای درجه به وقتی و هستند فعال بسيار مغزی امواج, عصبی يا فيزيکی دردهای مانند, عصبی فشارهای هنگام به شده ايجاد تصوير تواند می باشد پاتيک تله عامل مغزی ارتعاش همان دارای کسی اگر. گردد می ساطع مغز از پاتيک تله تصوير .ببيند چشم به را او مغز امواج وسيله

امکان بنابراين. بماند باقی محل همان در ها سال حتی و ها ماه تواند می است شده ايجاد نحو اين به که پاتيک تله محل تصوير برای باشد جوابی تواند می نظر اين. دهد ادامه خود بقای به او از بعد همچنان او ذهنی تصوير اما کند فوت تصوير عامل که دارد

ديده قديمی ساختمان يک همکف طبقه در روح اگر. شوند می ناپديد ناگهان و نموده عبور بسته درهای و ديوارها از که ارواحی به همچنان پاتيک تله تصوير و رفت نخواهد بين از جديد جای يک به تبديل و ساختمان شدن خراب با فرض اين با" مسلما, شود تصوير اگر. دارد خود اول محل در ذهنی يا فکری تصوير ايجاد زمان به بستگی روح وجود ارائه. دهد می ادامه خود آمد و رفت

صبح ده ساعت در بار اولين برای اگر اما, رود می بين از و است کم بسيار ديدنش احتمال شود ايجاد ظهر از بعد هشت ساعت در . بينند می را او مردم و مانده باقی) ذهنی يا فکری تصوير( روح بينند می را محل آن" مکررا مردم چون, شود ايجاد

يک فقط اگرچه. دهند انتقال مغز به را تصوير يک قادرند که دارد وجود نور حساس سلول ميليون ١٠٠ حدود انسان چشم شبکه در ها سلول تمام که نيست الزم مغز به تصوير يک رسيدن برای پس. شوند می منتهی مغز به که دارد وجود عصبی بافت ميليون

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 51: Www.irpdf.com(7458)

رنگ که کنند می کار چشم شکل ای ميله اعصاب فقط زيرا است کمتر شب در چشم حساسيت که داشت خاطر به بايد. شوند تحريک . کنند می ثبت را ها

ای ميله عصب ای دسته بافت هر در و, دارد ارتباط خاص عصبی بافت يک به هاست رنگ ثبت مسئول که چشم از قسمتی هر اما, شود انجام محدود های بافت از تعدادی طريق از چشم شکل ای ميله اعصاب عمل هنگاميکه اين بنابر. است نياز مورد شکل

را تصويری ما شود بيشتر ديد تصاوير وقتی يعنی ؟ کنيد می فکر چه عمليات اين عکس ی درباره اما. شود می کم ديد حساسيت . ببينيم توانيم نمی عادی چشم با که ببينيم توانيم می

پديده يا مواد اگر. ببيند تواند نمی آنرا از باالتر و تر پايين. ببيند تواند می دفعه تريليون ٧۶٠ و ٣٨٠ بين را ماده ارتعاشات چشم )۴.( نيست آنها ديدن به قادر ما چشم باشند فوق عدد از باالتر يا تر پايين ارتعاشاتی دارای که باشند هايی

مدار صورت به حافظه که معتقدند دانشمندان ؟ نيست آنها گرفتن به قادر چشم که هستند ارتعاشاتی دارای نيز اشباح و ارواح آيا به پتاسيم سديم عمل ی وسيله به" مداوما آيد می در جنبش به مغز های سلول اطراف در که الکتريکی حرکت يک و است بسته

) گذرد می سامعه و باصره عصب که آنجا در( مغز عصبی بافت به که کوچک الکتريکی شارژ يک. دهد می ادامه خود حرکت است ممکن حتی. بشنود را کوبيدن صدای نوعی يا و زنگ صدای يا و ديده را نور از تلولويی شخص که شود می موجب شود داده

شديد تکان يک شبيه ولی نيست خارجی علت يک وسيله به کشيدن فرياد شبيه اين اگرچه اما, کند کشيدن فرياد به وادار را انسان مانند اشباح تصاوير انسان که شود می موجب مغز نقطه يک در الکتريسيته نيروی کردن زياد که گفت توان می پس. است داخلی

)۵.( بيندب را

در که همانطور بصری تصاويری به آناه از بعضی به و هستند حرکت حال در زمين اتمسفر در همواره الکتريکی امواج چه گر يا نقاط از بعضی الکتريسيته نيروی شدن زياد محصول ارواح و اشباح که فرضيه اين اما شوند می تبديل کنيم می مشاهده تلويزيون

ديگر, داشتند ذهنی جنبه فقط و بوده طبيعت الکتريسيته محصول ارواح اگر زيرا, نيست استوار چندان است مغز های سلول تصويری خود ذهن با اگر من. باشد اطالع بی" کامال ان از روح بيننده خود حتی که بفرستند پيامی زندگان برای که نداشت لزومی

خود که بگويد ديگری يا من به را ای مسئله راز تواند نمی هرگز کند جلوه حقيقی و بوده زنده هم قدر چه هر تصوير اين, بيافرينم ای پديده و موجود بايد پس. اند کرده فاش را بسياری رازهای که اند شده ديده ارواحی و ندارم آن درباره اطالعی کوچکترين من

. رسد نمی صحيح ما نظر به چندان فرضيه اين پس. بداند را راز اين که باشد" من" و ذهن از خارج

ساير و گرما راديويی از امواج. داند می حرارت درجه شدن کم را اشباح و ارواح ظهور علل از ديگر يکی فوق فرضيه صاحب اما. آيد می پايين" شديدا محيط آن حرارت درجه ارواح ظهور هنگام يا قبل درست و شود می متاثر اتمسفر های فشار در تغيييرات

شکل به را انرژی و, نموده ايجاد حرارت درجه يدر تغيير يک شوند می متصل يکديگر به که پاتيک تله موج دو دارد امکان کرد استفاده سنج حرارت از توان می پاتيک تله آزمايش موقع زيرا. شود تصوير آمدن وجود به باعث که نمايند استخراج حرارت

آمد و رفت محل يک در سال پنجاه و دويست مدت که اند شده ديده ارواحی. آيد می پايين هنگام اين در حرارت درجه که فهميد و پايين حرارت درجه وقت هر و است تصوير شدن ايجاد دوباره دليل به فقط اين) انگليسی شناس روح( گرين نظر به. اند کرده انسان و محيط از که حرارتی وسيله به شود می ديده مدت يک برای که ذهنی تصوير يا شبح. شود می زنده دوباره تصوير بيايد

بين از و شده محو کم کم شبح, نياورد وجود به دوباره را شبح انسان و محيط حرارت اگر. گيرد می شکل دوباره گردد می خارج . رود می

قديمی بزرگ ی خانه يک راهروهای از يکی در مشکی کاله و قرمز های کش دست و ها کفش در زن يک روح هجدهم قرن در. بود خاکستری کاله و صورتی های کفش و صورتی های لباس در بار اين اما شد ظاهر روح همان دوباره بعد ها سال. شد ديده

برگشت دوم جهانی جنگ از قبل باز. خاکستری موی و سفيد دستکش با بود زنی بار اين. شد ظاهر نوزدهم قرن اواسط در دوباره زن يک که داند گزارش کار هنگام در کارگران اما, ساختند جديدی ساختمان و کردند خراب را محل آن ١٩٧١ در. شد ناپديد بعد و

آن روح يا شبح بار هر که است تغييراتی است عجيب پديده اين در که چيزی. اند ديده ساختمان قديمی کريدورهای در را ناشناس . اند نموده ايجاد فکر با را شبح آن که است افرادی ذهن در تغييرات اين گرين نظر به. است نموده زن

تپه يک از خاصی گوشه از گاه از هر ای زنانه های ضجه انگلستان SURREY شهر در عمومی پارک يک در: ديگر مورد يک دفن زنده زنده بود دار بچه او از و بوده حامال که را ای راهبه, راهب يک محيط اين در که شود می گفته. رسيد می گوش به شنی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 52: Www.irpdf.com(7458)

کند می غرق راهبه دفن محل نزديک درياچه در را خود محابا بی که شود می جنون دچار خود عمل از آنقدر راهب اما. است کرده )۶.( رسد می گوش به دفن حال در ی راهبه های ضجه و شود می ديده درياچه اطراف در راهب روح که سالهاست دليل همين به.

آنها ما و آيند می در صدا يا و تصوير صورت به و مانده باقی طبيعت در عاطفی فشارهای از حاصله انرژيهای نوسنده نظر به پس . شنويم می يا و ديده واقعی طور به را

کشت را خود فرزندان و زن خانقاه از باالتر ظهيرالدوله خيابان در مردی که نوشت تهران های روزنامه از يکی نيز پيش سال چند ها شيشه تمام و رسد می گوش به آنجا در زيادی صدای و سر شب هر و شد زده روح خانه آن اما. نمود انتحار نيز خود و

را آن علت. بيافتد اتفاق بار صدها روزی شايد دنيا در حوادث نوع اين از. شدند مکان آن از نقل به مجبور همسايگان و شکسته ناپذيری فنا و مستقل موجودی عمل يا دانست ماند می باقی ها مدت تا که انسان ذهن شده آزاد انرژی و عاطفی فشارهای اثر بايد نام به

؟" روح"

به, شدند ناراحت سخت سگ به زياد عالقه علت به شوهر و زن. مرد ناگهان سگ. داشتند سگی انگلستان در ومردی زن گذشت مدتی. آورد می ياد به گوشه آن در را او و نگريست می سگ خالی جای به و نشست می ای گوشه ها ساعت مرد طوريکه

گفت آنها به همسايه بعد روز چند زيرا, نمود تصوير ايجاد مرده سگ از سگ صاحب تصور همين اما. آوردند ديگری سگ آنها و روح دارای سگ" واقعا يا و بوده آن صاحب فکر و تخيل اثر در سگ شبح ايجاد اما. است ديده گوشه آن در را مرده سگ روح که آينه در اشباح ديدن و درها شدن بسته و باز مانند هايی پديده و. است سگ صاحب تفکر نتيجه تصور اين گرين نظر به ؟ باشد می

است بيننده فکر در فقط اين نيست آينه در شبحی و شود نمی بسته و باز فيزيکی طور به در. است پاتيک تله توهمات نشانه . اند شده ديده نيز برهنه ارواح اخير های سال در اگرچه.

موارد. شوند می) ٧( اکتوپالسمی موجودات آمدن وجود به سبب ها مديوم بيافريند تصوير خود فکر با انسان اينکه جای به گاه از که هستند اکتوپالسمی موجودات اما است روح گويند می که اند کرده ظاهر صورتی يا پا و دست ها مديوم که شده ديده بسياری

حرکت به اتاق ء اشيا و شده حادث) روان با اشيا حرکت( پسيکوکينزی عمل آن با همراه. اند آمده وجود به خلسه حال در مديوم اما. باشد می پسيکوکينزی حرکت يا پسيکوکنيزی نتيجه است معمول بسيار ارواح احضار جلسه در که ميز حرکت. اند آمده در

) ٨.( است نشده شناخنه" کامال شود می عمل چگونه ء اشيا روانی حرکت اينکه

گول را مردم و کرد تقليد آنرا توان می راحتی به, دهند می تشکيل را روانی ماوراء مسايل بخش ترين مهم اکتوپالسمی های پديده پديده که است داليل همين خاطر به. آيد درمی کالسيک شناسی روان و فيزيولوژی علوم درک چارچوب در سختی به پديده اين. زد

. شوند گر جلوه مادی فوق های پديده صورت به توانند می اکتوپالسمی های

فيزيولوژيکی همچون را پديده آن و کرده شک آن بودن عادی غير به نسبت و نموده وارد آن بر نيز بسياری انتقادات معذالک )٩.(اند نموده عنوان

اين از علمی نيمه تعاريف. درآورند حرکت به را اشياء اراده با توانند می که هستند کسانی که کرد قبول را واقعيت بايد امروزه اما های پديده علت بايد انسان ها ناشناخته درک برای ولی, است نپذيرفته" کامال آنرا علم دنيای باز اما, شده تاکنون پديده

با مديوم آيا نيست معلوم باز ؟ ندارند هم با ارتباطی هيچ يا دارند ارتباط هم به دو اين آيا. بشناسد را پسيکوکينزی و اکتوپالسمی جا را اشياء مديوم روان ديگر عبارت به. شود می اشياء حرکت باعث که آورد می وجود به را اکتوپالسمی های پديده خود روان

؟ شود می اشياء حرکت و صدا و سر باعث و ظاهر اکتوپالسم در انسان روح" واقعا يا کند می جا به

: نماييم می بيان را آنان ترين مهم حال هر در که است مخالفينی و موافقين دارای سوال دو هر

و ها آئينه و ها گلدان ناگهان. است نامرئی نيروی يک ی وسيله به اشياء حرکت شود می ديده آنچه معتقدند پسيکوکينزی موافقين گاه و شکستن صدای حتی. شوند می جا جابه و کرده حرکت ديگر ی نقطه به نقطه يک از ها لباس و ها کتاب و صندلی و ميز

شنيده پديده با همراه گاهی نيز درگوشی و نجوا و خورد می مشام به مخصوص بوهای و رسيده گوش به غريب و عجيب صداهای

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 53: Www.irpdf.com(7458)

شود می احضار عامل بلوغ سن به بچه پسر يک است همراه اشياء حرکت با که ارواح احضار عمليات نوع اين در گاه. شود می های لباس و است بالغ شخص يک احضار عامل گاه. است پسيکوکينزی های پديده ريشه بلوغ سن در نوجوان روان گرين نظر به.

پسيکوکينزی های پديده ظهور موجب احضار عامل جنسی سرخورده های عقده که گفت بايد مورد اين در. ميشوند جا جابه خواب )١٠. (است

در بردند می سر به خود قاعدگی دوره در که جوان دختر چند که افتد می اتفاق وقتی های پديده اين که دريافت آمريکايی محقق يک لذت اوج در پسيکوکينزی پديده آمدن وجود به موقع در فيزيکی های مديوم خصوص به, ها مديوم از بسياری. دارند حضور جلسه . اند برده می رنج جنسی سرخورده های عقده از آنان از بسياری و بوده جنسی

که بينيم می وقتی. باشند داشته فرزند يک از بيش که دارند وجود کمتر حتی و باشند داشته فرزند واقعی های مديوم شده ديده کمتر در بگوييم که نباشد مشکل شايد است قاعدگی دوره از قبل درست و بلوغ سن در انسان بدن در انرژی و الکتريکی نيروی تمرکز

. باشند می خويش قدرت اوج در ناخودآگاه ضمير که است موقع اين

کلی به نوجوان خود البته. است شده متوقف پسيکوکينزی پديده, اند رسيده رشد سن به جوانان اينکه محض به موارد بسياری در . کند می رد" قويا آنرا و ايست پديده چنين ايجاد از ناآگاه

جابه و داده تکان نيز را اشياء تواند می" مسلما, نمايد تصوير ايجاد ديگری ذهن در تواند می که است قوی آنقدر انسان ذهن اگر در که است شعور فرعی اليه پوشش) روان با اشياء حرکت( پسيکوکنيزی شناسان روان ماوراء از ای عده نظر به. نمايد جا

. دارد وجود مختلف سطوح

که معنی اين به, شکستند را معمولی شيشه فکری تمرکز با دادند انجام انگلستان در دوستانش از نفر شش و گرين که آزمايشی در پديده يک عنوان به تواند نمی اين چه اگر. شکستند نيم و دقيقه چهارده از بعد و نمودند تمرکز شيشه روش نفر هفت هر

از بعد نفر هفت هر اما, باشند ها پديده اين علت توانند نمی باال فرکانس با راديويی امواج و تصادف زيرا, شود تلقی پسيکوکنيزی . شدند خسته" شديدا فکری لحاظ از آزمايش

گرفتند می فيلم او از حاليکه در بسياری ضهود حضور در Alavino Gradova آالوينگرادوا نام به شخصی شوروی در هم فشاری آيا که کردند سوال او از وقتی. کند خم" کامال را آلومينيومی لوله يک و داده تکان گرم ده وزن به را شيئی يک توانست

او ناف از انرژی که کرد می احساس فقط. است نکرده حس فشاری هيچ آزمايش هنگام گفت نه يا است کرده حس بدنی لحاظ از )؟ است مطرح جنسی مسئله باز آيا و.( شود می خارج

فکر با را گرمی ٢٠٠ اشياء همچنين جوان روس اين. دهد تکان فکر با را اشياء تواند می تمرين با کس هر وينوگرادوا نظر به روان ماوراء موسسه چاپ ١٩٧٢ سال ٢ شماره ۶ جلد شناسی روان ماورائ های روزنامه در عمليات اين جزئيات. دهد می تکان

)١١. ( است شده درج Wilt Shire انگلستان شاير ويلت, تان وان شناسی

های پديده ظهور از ناشی را پسيکوکينزی مانند حسی فوق ادراکات او که است اين دارد وجود گرين عقايد در که مشکلی های پديده روان با اشياء حرکت و نگری آينده, بينی روشن, پاتی تله مانند حسی فوق ادراکات حاليکه در, داند می اکتوپالسمی

از ناشی اينها همه اما داد ربط هم به را آنها بتوان است ممکن. ندارند اکتوپالسمی های پديده با ارتباطی که هستند روانی فوق . ندارد آن برای کافی جواب امروزی علم که ايست ناشناخته های پديده

حرکت که نگفته ديگر, است جنسی سرخورده های عقده نتيجه کند می حرکت فکر با خواب لباس وقتی گفته که آنجا در گرين" اوال و جنسی های عقده به ارتباطی اشياء اين. کنند می حرکت نيز صندلی و ميز, کتاب, آئينه, گلدان. نيست خواب لباس تنها اشياء ؟ چيست از ناشی آنها حرکت پس. ندارد آن امور

داده حرکت فکر با را اشياء که کسانی همه, بدانيم روان با اشياء حرکت دليل اگر را قاعدگی دوره در بالغ فرد زياد انرژی, "ثانيا بلوغ سن در و بوده سال پنج و بيست باالی ديگران و ژيرار پير ژان و گلر يوری مثل است شده شنيده زمينه اين در آنها نام اند

زيرا, خير گفت بايد جواب در نه يا است مطرح جنسی مسئله باز آيا که داشته اظهار شوروی از آالوينوگرادوا اينکه اما. اند نبوده دنيای بين فاصل حد آنرا و اند کرده جدا جنسی مسئله از کلی به را ناف ها لوژيست فيزيو حتی و نهانی علوم علمای از بسياری

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 54: Www.irpdf.com(7458)

فوق ادراکات با را آنها استقالل و فرديت و ارواح ظهور که است اين گرين نظريه ديگر اشکال. دانند می درون جهان و برون به و مانده باقی بدن فنای از بعد که است حسی فوق ادراکات همين گرايان روح از بسياری نظر به زيرا. اند نموده اشتباه حسی. داند می او فکر ساخته و انسان ذهن نتيجه را مديومی تصاوير و روح گرين حاليکه در, دهند می ادامه خود حيات

آن بقای و روح استقالل به فرانسه گرايی روح پدر Allen Kardec کاردک آلن جمله از ديگر علمای از بسياری و فالماريون : نيست نفع از خالی آنان های مثال ذکر. معتقدند باهوش و آگاه موجود يک صورت به مرگ از بعد

شناس زبان و شناس انسان Honore Chavee شاوه اونوره آقای: نويسد می چنين فرانسوی پزشکان از يکی شارزن دکتر گذار پايه اولين, اند ستوده را آن جهان دانشمندان تمام که" اروپايی و هند زبان شناسی فرهنگ" درخشان کتاب مولف, برجسته

فالماريون کاميل با همراه وی. است شناسی زبان در Hovelaque" هوالک" علم

Chave شاوه آقای با کنفرانس اين در من. جستند شرکت علمی کنفرانس يک در پاريس در ١٨۶۶ سال در ديگر دانشمند چند و دنيای بين ارتباط امکان اما داشت اعتقاد مرگ از پس زندگی به شاوه آقای. کرد پيدا ادامه عمر آخر تا ما مودت و شدم آشنا

تئوری کردند می برقرار زنده های انسان با ها مديوم طريق از ارواح که ارتباطی مورد در. کرد می رد کلی به را زندگان و مردگان . است هايی پديده چنين موجب ها مديوم دستياران افکار تجسم و فکری القاء که بود معتقد او. داشت جالبی

اينکه محض به. رفتم بيمارانم از يکی منزل به روز يک. شد چه او سرانجام بدانم داشتم عالقه من و کرد فوت شاوه اقای سرانجام استفاده موقعيت از باشند می ارواح احضار مشغول و دارند حضور آنجا هستند مديوم که وی دوستان از تن چند ديدم شدم اتاق وارد داد می پاسخ ميز که را حروفی من بيمار" د" خانم و داد مثبت جواب ميز. نمودم را شاوه دوستم روح احضار درخواست و کرده نوشت اينطور را روح اسم ورقه پائين در" د" خانم. شد تمام ارتباط و ايستاد ميز حرف آخرين از بعد. نمود آوری جمع

Chavet )جای به Chavee بنويسد Chavet لغت دو هر که دانند می باشند داشته آشنائی فرانسه زبان با که آنهايی. نوشت .) شود می تلفظ شکل يک به

: کرد ديکته را کلمات اين و درامد حرکت به دوباره ميز که بود نکرده تمام را خود نوشتن هنوز" د" خانم

."نويسند نمی اينطوری مرا نام"

ميز دور هم ديگران. است نوشته چگونه را شاوه نام" د" خانم که ببينم توانستم نمی وجه هيچ به که داشتم قرار جايی در من" اوال غلط ديکته لحاظ از نوشته" د" خانم که را نامی دانستيم نمی ما از هيچيک و بودند خبر بی Chavee شاوه صحيح نام از بودند نمی هيچکس زيرا, باشد خوانده جلسه در حاضر اشخاص فکر از را" د" خانم ديکته اشتباه دانسته نمی مديوم نتيجه در. است

توانست نمی خود بودن زنده در شاوه چون بزرگی شناس زبان که است تذکر به الزم. است نوشته اشتباه را لغت خانم آن که دانست زيرا. است صحيح" کامال گفت تعجب با, گذاشتيم ميان در او بيوه با را مطلب اين وقتی. بنويسد اشتباه را او نام کسی که کند تحمل نامه اينکه جای به که شد عصبانی آنقدر. بود نوشته هانری را وی کوچک نام او از تجليل مقام در بلژيکی های روزنامه از يکی

)١٢.( فرستاد بلژيکی روزنامه برای آميز اعتراض و باال بلند تلگراف يک موقع همان بفرستد

چگونه. دهد می توضيح را خود نام اشتباه خودش و گردد برمی که است مرگ از پس انسان بقای و وجود مهم داليل از يکی اين خود حتی و ديگران زيرا است مردود هم پاتی تله از استفاده امکان, ساخت مربوط انسان ذهن به فقط را مطلب اين توان می

. بخواند را آنها فکر بتواند مديوم که دانستند نمی چيزی حتی جلسه در حاضر پزشک

و. افتد می اتفاق ما اراده از خارج هميشه امری چنين که است اين شود نمی ناشی خود به تلقين از پديده اين اينکه دليل بهترين که فالماريون ديگر مشاهدات از يکی. ندارند ما اراده و فکر, ذهن به ارتباطی و بوده عادی فوق اتفاقات اين که آنست نشانه اين

:گردد می درج" ذيال مرگ از پس زندگی برای نويسنده اين ديگر دليل عنوان به است ١٨۵۵ سال به مربوط

" کتبا فالماريون برای آنرا که نموده مشاهده خود خانواده در را طبيعی فوق پديده" ادموند" نام به آمريکايی مشهور قضات از يکی موقعيت و اجتماعی مقام خاطر به ادموند قاضی. است داده رخ لورا به موسوم ادموند قاضی دختر برای اتفاق اين.است نوشته او با وقتی. بود نيويورک استيناف عالی دادگاه عضو و ١٨۵۵ در آمريکا سنای رئيس او. بگويد دروغ دليل بی که نبود کسی شغلی

, است شکاک ها انسان شهادت به نسبت هميشه که قاضی يک عادت با و کرد می تحقير آنرا شد می صحبت گرايی روح درباره

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 55: Www.irpdf.com(7458)

های گيری پی و مطالعات و شود می نقل که اتفاقی اين از بعد سرانجام. داد می قرار ظن و ترديد مورد سخت را مردم مشاهدات اعتقاد. پذيرفت را روح وجود فرضيه" جدا بلکه کرد قبول را طبيعی و عادی فوق مسائل وجود تنها نه او, ادموند قاضی خود

وی و برانند خود از را او آمريکا جامعه اشرافی طبقات که شد موجب گرائی روح و روح مورد در وی پافشاری و ادموند قاضی فدای را شخصی منافع و شغل و بردارد خود عقيده از دست نشد حاضر او معذالک. شد خود مشاغل تمامی از استعفای به مجبور تحصيالت" لورا" دخترش که است نوشته او. است تمجيد و ستايش اليق که است نادری بسيار فضيلت اين و نمود حقيقت

چنين هم او.بردارد گرائی روح و روح از دست که خواست وی از روحانی معلم. آمد در آب از متعصبی کاتوليک و نمود درخشانی خانه به تبديل کرد می زندگی آن در لورا که ای خانه کم کم. شد می حاضر پرداختند کار اين به که دوستانش جمع در گاه و نمود

, ديد می چشم به انگيز حيرت بيش و کم های پديده و شنيد می عجيبی صداهای او مدت اين در و بود گذشته ماه شش. شد ارواح پديده اين باهوش موجود يا شعور يک که رسيد می نظر به معذالک. باشد داشته دخالتی آنها ايجاد در انسانی يا شخصی اينکه بدون

کار اين به و برود ارواح احضار جلسه به دوباره گرفت تصميم ادموند قاضی دختر رسيد اينجا به کار وقتی. کند می رهبری را ها او اينکه بدون دارد حضور جلسات اين در هميشه باشعور و آگاه عامل يک که شد متوجه مکرر جلسات در حضور از پس. بپردازد او. نداشت آنها به راجع اطالعی کوچکترين" قبال که نمود مختلفی خارجی های زبان به کردن صحبت به شروع لورا. کيست بفهمد

ادموند قاضی گفته به اما. دانست نمی را انها الفبای حتی ديگری خارجی زبان هيچ اما, دانست می نيز را فرانسه, انگليسی از غير بالغت و فصاحت با ساعت يک مدت را ها زبان گاه. کرد می صحبت راحتی به را خارجی زبان ده يا نه موقع همان در دخترش

و. نمايند صحبت خود درگذشته دوستان با توانستند می خودشان زبان با من وسيله به خارجيان گفت می لورا .زد می حرف کامل : داد ادامه چنين ادموند قاضی

يونانی زبان به لورا با بالفاصله او. بود Evangelides" اوانژليدس" او نام. آمد من ديدن به يونان اهل خارجی يک شب يک" بودند حاضر نفر هفت يا شش. نمود کردن گريه به شروع بعد و بود مشوش. ناراحت بسيار مکالمه هنگام. کرد صحبت به شروع

به دوباره و برگشت دوباره آنروز فردای. است خانوادگی مسئله يک که گفت يونانی مرد. پرسيد را او گريه علت آنها از يکی و يونانی مرد. شوم باخبر قضيه کيف و کم از توانستم نبود منزل در ای غريبه چون و پرداخت گو و گفت به لورا با خود مادری زبان وطن برادر و است مرده يونان در و بوده او صميمی دوست که کند می صحبت نامرئی شخصيت يک با لورا طريق از او که گفت

در را پسرانش از يکی مرگ خبر او شده فوت دوست مارکو و. باشد می Marco Bozarris مارکوبوزاريس يونانی پرست ده. بماند يونان در بود مجبور اداری لحاظ از آمريکا به Marco Bozarris مارکوبوزاريس عزيمت هنگام که داد وی به يونان مرد وقتی. رساند می وی اطالع به را پسرش مرگ کرد دريافت کشورش از ای نامه ما با اونژلديس مالقات اولين از بعد روز

و گرفته نديده آنرا ؟ کنم تفسير چگونه را پديده اين بگوييد من به شما." بود راه در نامه اين زد می حرف لورا با داشت يونانی را خورشيد گرمای اينکه مثل درست, شود نمی اين از آشکارتر مسئله ديگر, نيست ممکن چيزی چنين که کنم انکار را چيز همه

.نمايم انکار

تميز به قادر که منطقی, باهوش, کرده تحصيل انسان نفر ده تا هشت مقابل در زيرا, نيست هم خيال و خواب و توهم امر اين اين عمرم در من زيرا است منطقی غير حرف که ماست خود فکر انعکاس اين بگوييم اگر. است افتاده اتفاق هستند واقعيت از توهم ما به را او فرزند مرگ خبر توانسته می ما فکر که کنيم فرض اگر.شد معرفی ما به ما دوستان از يکی وسيله به و ام نديده را مرد نشنيده نيز آن از کلمه يک عمرش در که زبانی ؟ بزند حرف و بفهمد خوبی اين به را يونانی زبان لورا شود می طور چه باشد داده . است

باهوش و آگاه روح اسم به ای پديده" واقعا آيا ؟ است جوان دختر حسی فوق ادراکات از ناشی يعنی. است بينی روشن يک اين آيا ؟ دارد وجود

او خانواده اعضاء از نه. ندارد اطالعی" اصال وی خانوادگی وضع از و بيند می زندگيش در بار اولين برای را اوانژليدس لورا شخص يک حسی فوق ادراک و بينی روشن مالک قوی انگيزه اگر پس. ناسد می را بوزاريس متوفای برادر نه و داند می چيزی .است نداشته اوانژليدس خانواده شناختن برای قوی انگيزه و نفع هيچ جوان دختر, است

صحبت در را او ناگهانی استعداد توان می طور چه باشد که هم قوی بسيار حسی فوق ادراک و بينی روشن صاحب لورا اگرچه دو به را طفل مرگ از دادن خبر و يونانی زبان استعداد که نيست منطقی ؟ کرد توجيه دانسته نمی آنرا هرگز که يونانی زبان کردن روانی عناصر اينجا در. است بوده علت يک و امر يک از ناشی" مسلما) بينی روشن و زبان( پديده دو. دهيم نسبت مختلف علت

) ١٣.( شود تعيين و تعريف بايد مکه است مطرح روحی و

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 56: Www.irpdf.com(7458)

:شود می نقل فالماريون کتاب از روح استقالل داليل از ديگر يکی

, بيايد انگلستان به خواست می وی پسر. کرد می زندگی خارج در و بود پزشک هم او که داشت پسری انگلستان اهل داوی دکتر اختيار در را خود پزشکی خدمات بليط پرداخت جای به) پسر( داوی دکتر شد قرار. برود لندن به تا شد انگليسی کشتی يک سوار

خبر را متوفی پزشک پدر لندن به ورود هنگام در کشتی ناخدای. نمود فوت سفر هنگام در ناگهان اما, دهد قرار کشتی مسافران) پدر( داوی دکتر به همچنين ناخدا. است کرده پيدا او پسر جيب در گفت می که داد تحويل استرلينگ ليره ٢٢ مبلغ او به و کرد

برای و آمد خوشش خيلی کشتی ناخدای اقدامات از نيز داوی دکتر. نمود وی تقديم کتبی طور به وی پسر مرگ از کاملی گزارش . داد طال يادگاری يک او به قدردانی

حرکت نامنظم طور به جا از ها صندلی جلسه در. رفتند ارواح احضار جلسه يک به لندن در زنش و) پدر( داوی دکتر بعد ماه چند, کند برقرار تماس جلسه در حاضر اعضاء از يکی با خواهد می روح که دانست آن نشانه را پديده اين بود خانمی که مديوم. کردند حاضر کسی چه روح شد سوال, ايستاد داوی دکتر مقابل در و نموده حرکت اتاق طرف آن از ميز, کسی چه با که شد پرسيده وقتی شده مسموم بلکه نمرده طبيعی فوت به او که کرد اعالم همگان تعجب برابر در بعد, داوی دکتر پسر روح که آمد جواب, است .است

هديه يک پدرش که گفت روح يا نامرئی مخاطب. بياورد دليلی او اطمينان برای که خواست روح از حرف اين قبول برای داوی دکتر بوده عمدی دادن سم آيا پرسيد دکتر. دانستند نمی جلسه در حاضران از هيچيک که بود مطلبی اين. است داده کشتی ناخدای به طال توسط تحويلی استرلينگ ليره ٢٢ که گفت روح بعد. است ممکن دو هر که آمد جواب. است افتاده اتفاق احتياطی بی اثر در يا

. رساند حضار اطالع به را بيشتری جزئيات بعد و. است داشته جيب در استرلينگ ليره ٧٠ مبلغ او و نبوده درست ناخدا از داوی دکتر. داشت تفاوت کلی به ناخدا تقديمی گزارش با رسيد داوی دکتر دست به کشتی کننده تجهيز توسط که گزارشی"ضمنا با تلخ بادام ادويه غذايش در نعنا جای به زيرا, است نموده مسموم را او احتياطی بی اثر در کشتی آشپز که دريافت پسرش روح

داشته ليره ٧٠ استرلينگ ليره ٢٢ جای به پسرش که شد معلوم هم" بعدا و است شده او مسموميت باعث و ريخته کرچک روغن )١۴.( است

هر جای به. اندازد می فکر به را ماديگرايان قويترين و شده انسان حيرت موجب ديگر وقايع از بسياری همچون نيز داستان اين در ؟ نسازد الينحل مشکل يک خود برای پديده هر از و نموده قبول را روح وجود و استقالل انسان که نيست تر ساده ديگر توضيح

در اما. کرديم بيان را موافق و مخالف دالئل ما. باشد می انسان حيات ی نهفته رازهای روشنگر که است آينده تحقيقات اين حال هر )١۵.(نمائيم می بيان را آنها جديدترين و ترين مهم که گرفته صورت بيشتری تحقيقات اکتوپالسمی های پديده مورد

کلوسکی, Guzik گوزيک, Eusapia اوزاپيا, Home هوم. آورند می وجود به اکتوپالسمی موجودات که هستند مديوم پنجKlusic اشنايدر رودی و Rudi Schneider.

موجودات ايجاد" واقعا آنها عمل و نبوده شياد وجه هيچ به اشخاص اين اند نموده اعالم محققين و طرف بی ناظران که آنجا تا چيست؟ اکتوپالسمی. است اکتوپالسمی

مختلف اشکال با ماده اين. گيرد می شکل خود به بعد و بوده رنگ بی و کدر ابتدا که شود می خارج جوهری يا ماده مديوم بدن از . است بدن های اندام نمايشگر" غالبا که سازد می ظاهر را خود

: بينيم می اکتوپالسمی در را امر دو

.آيد درمی ماده صورت به که جوهر بنياد و جوهر -١

.يافته سازمان نمايشات و تظاهرات-٢

. است معمول و شايع بيشتر بخار اکتوپالسم. باشد جامد يا مايع شکل به است ممکن. شود می مجسم بخار يا گاز شکل به جوهر ابر يا بخار اين. است متصل مديوم بدن اعضاء به جوهری ارتباط يک با که شود می تشکيل مرئی ابر يا بخار نوعی مديوم نزديک

. گردد می رنگ فسفری ندرت به گاه و شود می متراکم و غليظ نقطه چند در

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 57: Www.irpdf.com(7458)

.شوند می کامل" سريعا که آيند درمی بدن های اندام شکل به متراکم نقاط

" غالبا جوهر گرفتن شکل. گيرد قرار آزمايش مورد تواند می بهتر باشد جامد يا مايع اگر آيد می در ماده صورت به که جوهری به جوهر. کند تماشا را پديده تکوين خوب بتواند انسان تا ماند می باقی شکل بی حالت به مديدی مدت و گيرد می صورت آهسته

صورت به که جوهری. آيد می در حيوان گاه و انسان شکل به يا کامل انسان و چهره, دست شکل به جامد يا مايع, گاز صورت. است درخشان و شفاف" بعضا گاه و" کال گاه آيد درمی ماده

: شود می ذکر مثال عنوان به دارد طبيعی و عادی فوق جنبه" واقعا که مشهور های مديوم از بعضی اکتوپالسمی عمل اينجا در

هوم دانگالس دانيل مانند شبح های دست-١

. نمود می جا جابه را اشياء که آورد می وجود به دستهايی هوم دانگالس دانيل

: نويسد می چنين انگليسی برجسته فيزيکدان کروکس ويليام

اين که کرد ثابت من به و. شد ناپديد بعد و ظاهر بار سه. کرد تعارف گل يک من به و برخاست ناهارخوری ميز از زيبا دست يک" پای و دست مدت اين در و افتاد اتفاق بود روشن روز مثل که من کار اتاق در عمل اين. است واقعی من خود دست مانند دست .بودم گرفته من را) هوم( مديوم

ظاهر دست بعد. پرداخت بازی به بود نشسته من کنار که زنی سر باالی و شد ظاهر طفل يک شبيه بازوی و دست ديگر وقت در" . " کشيد مرا لباس بار چند و گرفت مرا بازوی و آمد من طرف به شده

و گذاشت جلسه در حاضر مردم برابر در و کنده گلدان از را گل يک های گلبرگ که شد ديده شست يک و انگشت يک ديگر بار" و رفت می پائين و باال آکوردئون های کالويه روی که شد ظاهر, بودند گرفته را مديوم پای و دست دستيار دو حاليکه در دفعه يک . نواخت می آنرا

ناپديد تکوين, موارد بعضی در. بودند زنده و گرم گاه و روح بی و سرد گاه و بخار شکل به بازو و مچ در" غالبا ها دست اين ." بود مشاهده قابل" کامال شدنشان

:داد ادامه کروکس

نظر به انگشت و دست مانند کمتر و بوده متراکم ابر يک شبيه بيشتر بلکه, آمدند نمی زنده نظر به هميشه ها انگشت و ها دست" دست يک به بعد و گرفته شکل آن اطراف در نورانی ابر يک ديدم. خورد می تکان که ديدم را ء شی يک بار يک من. رسيدند می

انسان يک دست شبيه بسيار دست اين. ببينند را دست آن توانستند می جلسه در حاضر اشخاص کليه لحظه اين در. شد تبديل کامل و سرد يخ مثل کرديم می لمس را آن وقتی. شد می ناپديد نورانی ابر در بعد که بود بخار شبيه باال به مچ از اما. بود کامل و زنده . داد می دست من با قديمی دوست يک مثل و بود زنده و گرم گاهی اما, مرده

دست اين کم کم اما. نيامد عمل به دست کشيدن بر دال مقاومتی هيچ. نکردم رها آنرا و گرفتم سفت را ها دست اين از يکی بار يک . گريخت من دست از ترتيب بدين و شد بخار به تبديل

)١۶."( دهند انجام توانستند می را کار اين ندرت به اما. بنويسند پيامی که خواستند می ها دست اين از جلسه در حاضر افراد گاه

: دهد می ادامه چنين کروکس ويليام

قبول او. بنويسد پيامی مانند شبح دست که کردم درخواست من و داد نشان ای العاده خارق قدرت هوم آقای من اتاق در شب يک" و افتاد راه به کاغذ طرف به, شد بلند خود نوک روی کس هيچ دخالت بدون مداد. شد گذاشته ميز وسط در قلم و کاغذ" فورا و کرد تا کرد کمک قلم به و شد بلند خود به خود بود کاغذ کنار در که بلندی مداد باالخره. افتاد و شد بلند دوباره. افتاد و خورد آن لبه به

و افتاد کاغذ روی قلم. برگشت اولش جای به و کرد رها را آن سرانجام و رفت قلم کمک به مداد بار سه. بنويسد کاغذ روی بتواند : شرح اين به. نوشت آن روی الفبائی پيام يک

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 58: Www.irpdf.com(7458)

." است خارج ما توان از اين ولی کنيم اجابت را شما خواسته کرديم سعی ما"

سفيد دست يک, شد تشکيل اوژنی همسرش و سوم ناپلئون مقابل در که تويلری کاخ در هوم شرکت با جلسه يک عوض در اما خود و لندن ديالکتيک جامعه گزارش موجب به که نوشت خط چند اول ناپلئون دست شبيه تميز و شيک بسيار, مرمر همچون رنگ .بود بناپارت ناپلئون خط هوم دانگالس دانيل

از بعد دست سپس و رسيد گوش به" کامال نوشتن صدای. نوشت و برداشت را کاغذ روی مداد دست اين که ديدند حاضران تمام وحشت از او. رفت همسرش سوی به بعد, بوسيد را آن فرانسه امپراطور آمدو سوم ناپلئون نزديک به هوم دانيل مقابل از گذشتن

: گفت امپراتور, کرد تعقيب را او دست اما کشيد عقب را خود

." ببوسيد آنرا نترسيد" اصال"

آنرا نيز مديوم و شد ظاهر دوباره دست. ببيند" مجددا را ان که کرد درخواست هوم. شد ناپديد دست بعد و بوسيد آنرا نيز ملکه .بوسيد

. من خود دست که بود مادی و طبيعی همان به او. بود طبيعی" کامال دست يک نمايانگر دست کيفيت که نويسد می کروکس

: دهد می شرح ترتيب بدين را هوم کارهای از ديگر يکی انگليسی فيزيکدان

پرده ناگهان که ديدم بعد. پذيرفت نيز او. کرديم روح احضار درخواست او از بود من منزل در هوم دانيل که روز يک غروب در" تمام وسيله به بود انسان شبيه که شفاف نيمه, نامشخص, دار سايه شکل يک. خورد می تکان بود هوم متری چند در که ای

. شد آرام پرده و شد ناپديد نگريستيم می را او ما هنگاميکه. داد تکان را پرده خود دست با موجود اين. شد مشاهده دستياران . است تر دهنده تکان خيلی بعدی مورد

کرد حرکت به شروع اتاق گوشه از شبحی ناگهان. نمود روح احضار به شروع) ارواح رابط( مديوم صورت به مجدداگ هوم دانيل چند برای حاضر اشخاص تمام. خزيد آپارتمان داخل به نواخت می آنرا حاليکه در و برداشت بود اتاق در که آکاردئون يک و رفت,

ترس از زن, شد نزديک داشت حضور که خانمی يک به شبح. بود نشسته هوم دانيل نيز موقع همان در و ديدند را شکل اين دقيقه . گشت ناپديد شبح و کشيد جيغ

) ١٧.( بود محض واقعيت بلکه خياالت نه بود توهم نه اينها تمام که اينست کند می عنوان کروکس که مهمی بسيار مسئله

: معاصر های مدويم غول ؛ کلوسکی -٢

و گذاشته علم خدمت در را خود العاده خارق قدرت پرستی نفع گونه هر نفی و کامل خلوص با کلوسکی فرانک لهستانی مديوم بين روانی ماوراء موسسه اختيار در ١٩٢١ و ١٩٢٠ سالهای در را خود ارواح احضار يا اکتوپالسمی های پديده خلق استعداد .است گرفته لقب معاصر های مديوم غول او. گذاشت المللی

روان با اشياء حرکت و نورانی موجودات و حيوان و انسان کردن ظاهر داد انجام المللی بين روانی ماوراء موسسه در او که آنچه ارواح احضار جلسه طول در کلوسکی زيرا بود کافی کنترل اين. نمودند می کنترل را او نشستند می او کنار در که دستيارانی. بود

. ماند می باقی حرکت بی" کامال

: نويسد می چنين کلوسکی درباره ١٩٢۴ تا ١٩١٩ سال از المللی بين روانی ماوراء موسسه رئيس گوستاوژلی دکتر

بعد, رفت می بين از نيز بو آنها شدن ناپديد با و خورد می مشامش به متراکم اکسيژن بوی انسان ها پديده اين ظهور ابتدای در" جا همه از نورانی های شعاع بعد. شد می ديده او سر باالی در خصوص به, مديوم اطراف در مه نوعی و رنگ فسفری بخارهای

در يا انگشتان سر در نورها اين خصوص به. هستند نامرئی های اندام نورانی مناطق که رسيد می نظر به و خورد می چشم به .بود بيشتر ها چهره از قسمتی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 59: Www.irpdf.com(7458)

" غالبا و بودند طبيعی انسان اندازه به قد لحاظ از ها انسان اين. شد می درست کامل انسان يک چهره و ها دست مرحله اين از بعد که رسيد می نظر به. گرفتند می قرار بودند نشسته که ديگران و کلوسکی از بلندتر و او کنار در يا داشتند قرار مديوم سر پشت يا

. ببينند را اشباح اين باالی تنه نيم توانستند معذالک دستياران. بود نامرئی بدنش اما است انسان يک مرئی های چهره

بهتر شان چهره تا رفتند می روی سولفور از ای پرده طرف به خودشان آنها نبود ديدن قابل قرمز نور در اشباح اين چهره که گاهی جلسه در حضار به" کامال و بود زنده خيلی نگاهشان و ها چهره اين. بودند نورانی های چهره دارای نيز آنها از بعضی و شود ديده . شدند می خيره

.بود کلوسکی ارتباطی قدرت نمايانگر و درخشان بسيار ١٩٢٠ نوامبر ٢٠ روح احضار جلسه نتيجه

: کند می عقيده اظهار چنين ها چهره اين درباره ژلی دکتر

, بسته ای پارچه با را خود سر موی. شناختم می را او" قبال که ديدم را جوانی چهره من و اند شده درست خوب اشباح اين صورت . داشت نافذ نگاهی و مشکی چشمانی و بوده سبيل دارای

زده گره آنرا دفعه دو خود پيشانی روی در که داشت روسری سرش روی. شد نمايان خورده چروک ای چهره با زنی پير سر بعد . شد می ديده" کامال نورانی موجود يک بعد. زد می صدا را) توماس يعنی لهستانی به" ( توماش" نام که شنيديم بعد. بود

: نويسد می داشت حضور جلسه آن در که" پوتوکی" نام به حضار از يکی

ديدم تحسين و تعجب بب من, من صورت نزديک آمد بعد و شد دور گلوله اين. گرفت شکل من چهره مقابل نورانی گلوله يک" داشت سال پنج و بيست گوئی, آمد نظرم به تر جوان خيلی او. زند می لبخند دارد بودنش زنده دوران مانند که است خواهرم چهره

کشيد طول ثانيه چند فقط اش چهره ظهور, بود کرده احاطه ابر از ای هاله را سرش باالی.) درگذشت سالگی وچهار پنجاه در او( : بکشم فرياد توانستم فقط من.

. شد ناپديد بعد." است من خواهر او آه"

و بازی حقه هيچ و نبود خيال و وهم وجه هيچ به آنها چهره. بودند طبيعی مافوق" واقعا ارواح يا اشباخ اين ژلی دکتر نظر به گونه هر امکان شد می که شديدی و دقيق کنترل با و بودند باهوش و زنده همگی ها چهره اين. نبود کار در مديوم طرف از شيادی

) 8١.( جلسه در حضار که بودند انسانی و طبيعی اندازه همان به موجودات اين و برد می ميان از را کلک و دوز

خودداری آنها درباره بحث از کالم اطناب از جلوگيری برای که ها مديوم ساير و گذشت آن شرح که مديوم دو اين العاده خارق کار ؛ است مطرح عقيده دو اکتوپالسمی های پديده مورد در اما. روبروست آن با انسان که ايست ناشناخته جهان نشانه, شود می

است پسيکوکينزی نوعی و اند داده شخصی و ذهنی جنبه آن به يعنی, است مديوم مغز و ذهن عمل نتيجه ها پديده اين اينکه يکی گرچه. نمايند می پيدا ارتباط زندگان جهان با ها مديوم طريق از حاال که هستند مردگانی ارواح همان ها پديده اين اينکه ديگری و . کرد ثابت توان می را دوم عقيده علمی متد و تحقيق با ما نظر به اما, پذيرفت را عقيده يک توان نمی راحتی به

پديده زيرا. نيستند تحقيق و مطالعه قابل علمی لحاظ از روانی ماوراء روحی های پديده که است اين دارد وجود امروزه که مشکلی روی زيادی دانشمندان اگرچه. آيند نمی در ما کالسيک تعريف سيستم در ها پديده اين اما, باشد مسلم آن وجود که است علمی ای چندان ان جواب ؟ گنجد نمی ما سنتی علمی ساختار و تعرف در ها پديده اين دليل چه به ببينيم اما. نمايند می تحقيق و کار آن

و درک حدود از خارج چيزی اگر پس. انسان مخصوص خطاهای همان با, ايم ساخته ها انسان ما خود را علم زيرا, نيست مشکل درک قابل نيز علم برای, نگنجد او عقل چهارچوب در ای پديده و باشد فراتر او علمی های داده مرز از و بود انسان شعور و فهم

وجود عمق کم سطح در ما روحی و روانی ماوراء و روانی متعدد آزمايشات و شده ذکر دالئل به توجه با زيرا. نيست شناخت و کشتی انسان. کنيم می زندگی وسيع شعور يک از کمی سطح در ما بهتر عبارت به يا. آن عميق نقاط در نه کنيم می زيست خود

و زمان که ماست روحانی وجود از ناچيز بخشی ما عادی وجدان. است پوشانده را حيات اقيانوس از کمی سطح که است کوچکی انسان روحی جهان در) مکان و زمان مانند( است ماده خواص از که آنچه است داده نشان و گيرد می استهزاء باد به را مکان

. ندارد تاثيری

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 60: Www.irpdf.com(7458)

اطالعاتی, اکتوپالسمی, ) رفتن هوا به( زمين روی از شدن بلند, فکر با اشياء حرکت مانند فيزيکی ای عينی روحی های پديده : از عبارتند که دهند می قرا ما اختيار در آوريم می دست به برق از که دانشی مانند

از مقصود. است زنده دنيای واقعيت از ضعيفی انعکاس فقط, قائليم ارزش آن برای اينقدر که ما لمس قابل و ظاهری دنيای -١ زنده هست که آنچه و ندارد وجود" اصال مرده دنيای گرنه و دارد اساسی نقش شعور و فکر آن در که است دنيائی زنده دنيای . است

جهان حقيقت در. ناميم می" نامرئی" ما که است چيزی آن در زنده موجودات عميق هوش و واقعی زندگی, پرقدرت انرژی -٢ ما ديد از ها ريتم اين و شود می نواخته بخشد می مختلف صور ماده به که هائی ريتم که اينجاست در. است نامرئی جهان واقعی اصلی منابع شناخت اساسی عوامل از آنها دادن شکل تغيير و ضبط و ثبت, آنها به يازيدن دست و ها ريتم شناختن. است پنهان انسان فکری های جنبش از يکی اين و. هستيم آن فلق در تازه که است روحی ماوراء علم مطالعه هدف اين. است فکر و زندگی

. باشد می

می فکر اين به ما همه. کشاند می روانی گرائی وحدت به" قهرا را ما که دارد وجود جهانی روحی جو يک که است مسلم ما بر به توجه با. است شده آفريده مکان و زمان در که است جهانی همان مختلف صور و ها جنبه فقط فکر و زندگی, ماده که رسيم دستگاه از بيش و کم که نمايد می ثابت را تجربه ماوراء روانی دنيای يک وجود انسان در طبيعی فوق های پديده از بعضی اينکه با توان می, است ماده به نسبت العاده فوق های قدرت دارای و باشد داشته خارجی تظاهرات تواند می حتی و است مستقل مغزی و روحی انرژی اين, انسان بدن فيزيکی مرگ از بعد و دارد وجود ما بدن و روان بين بزرگی شکاف که داشت باور قاطع فرض ) 19.( داشت خواهد خارجی وجود و نموده حفظ را خود استقالل روانی

بقای مورد در را مشهور پزشکان و دانشمندان از تن چند تجارب ما که است عقيده اين از دفاع برای و واقعيت اين به امعان با .نمائيم می ذکر مرگ از بعد متفکر قدرت پر انرژی اين استقالل و روح

)١. (Andrew Green –Op.Cit.P 26

)٢ (Allen Kardec- Op.Cit. P 39.

)٣ (Andrew Green –Op.Cit.P 37

.۴٨ ص. جنان تا جنين از -عنقا محمد الدين قطب مير) 4(

)۵( Allen Kardec- Op.Cit. P 40

)۶ (Allen Kardec- Op.Cit. P 42

مديوم يک بدن از که آنچه گرايی روح در و دارد نام اکتوپالسم سلول يک سيتوپالسم خارجی بخش بيولوژی لحاظ از -اکتوپالسم) 7( اکتوپالسمی موجودات شوند می ظاهر ترتيب اين به که موجوداتی و داشته نام اکتوپالسم خلسه حالت در خصوص به شود می خارج

.دارند نام

)8 (Andrew Green.Ghost Hunting.Page45

)9 (Rabert Tocquet.Les Mysteres Du Paranormal

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 61: Www.irpdf.com(7458)

)0١ (Andrew Green-GhosT hunting-Page46

)11 (Andrew Green-Ghost Hunting-Page49

)2١ (Camille Flammarion- Apres La Mort -Page 250-251

)13 (Camille Flammarion Apres La Mort - -Page253-254

)4١ (C.Flammarion.Apres La Mort .Page256

)15 (Robert Tocquet-Les Mysteres Du Paranormal

)6١(Robert Tocquet-Les Mysteres Du Paranormal.Page 13

17) (Robert Tocquet -Les Mysteres Du Paranormal

)8١ (Robert Tocquet-Les Mysteres Du Paranormal-Page 36 .37

)19 (Robert Tocquet-Les Myseteres Du Paranormal-Page 234

دانشمند چند باارزش تجارب: ششم فصل

هيچگونه امکان که ما معروف استادان از يکی رفتم می تهران دانشگاه حقوق دانشکدۀ به من که ١٣۴٧ تا ١٣۴٣ های سال در :داشت بيان چنين روحی ماوراء تجارب باب در را خود زندگی خاطرات از يکی رفت نمی او گفتۀ در کذب

پياده اتوموبيل از بهارستان ميدان در مجلس نزديک, بودم ملی شورای مجلس نمايندۀ من که ١٣٣٢ سال بهاری روزهای از يکی" ايستادم هم من. داشتم عرضی بنده آقا گفت و شد نزديک من به ناشناس جوانی. افتادم راه به آن بزرگ در طرف به آهسته و شدم

بر و آخ گفتم که ميايد يادم فقط و رفتم هوش از درجا من که آورد فرود من بر چنان و کشيد چاقويی ناگهان.بزند را حرفش او تا آنرا داشتم بودم ايستاده کناری حاليکه در من خود و اند شده جمع آن دور ای عده و افتاده جسدم ديدم بعد ای لحظه. افتادم زمين به بايد کردم حس گويا کم کم بعد. شنيدم می را صداها تمام و ديدم می را چيز همه و بود خوب بسيار نيز حالم و کردم می نظاره

مرا که بود موقع همين در, آوردم دست به را عادی زندگی دوباره باشم شده آن وارد اينکه مثل و رفتم جسدم طرف به برگردم بدنم .بردند بيمارستان به

که بود روحی و روانی ماوراء تجربۀ يک او تجربۀ اما, کنم می خودداری او نام بردن از که بود دانشگاه اساتيد از يکی گفتۀ اين خروج روحيون عبارت به يا من شدن آزاد و" بدن از خروج" را تجربه اين. ماست حياتی انرژی يا و روح يا" من" استقالل نشانۀ

و روانی امور به برسد چه است نپيموده را درازی راه علمی امور در تحقيق چون ايران در.نامند می فيزيکی بدن از ای ستاره بدن علمی تحقيق مسئله وقتی اما. کنند می گوش را گوينده حرف انکار و ترديد با يا دانند می معجزه يا را مسايل اين. هايناشناخته پديده

در.ساخت معلوم آنرا علت بايد و ندارند مفهومی غيره و شياطين و معجزه ديگر باشد مطرح امور و اشياء علل شناخت و

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 62: Www.irpdf.com(7458)

آنها از خود نظريۀ اثبات برای باالجبار و است شده فراوان تحقيقات مسايل اين دربارۀ ايران برخالف صنعتی پيشرفته کشورهای .جست خواهيم سود

مذهبی اعتقاد يک ديگر, حيات از بعد حيات نويسندگان يعضی قول به يا مرگ از پس زندگی و روح ناشناختۀ دنيای مسئلۀ امروزه از پس دنيای و روح. بشناسد آنرا خود های سلول مکانيزم بايدهمچون انسان که است علمی و عينی واقعيت يک بلکه نيست صرف اصلی متن حقيقت در روح مکانيزم و ماهيت مسئله.دارد آن مطالعۀ در سعی فيزيک علم امروزه که دارد تعلق متافيزيک به مرگ

.آنند متفرعات از هم ديگر موضوعات و است متافيزيک

درهم آنچنان ماده و روح زيرا. است گرفته قرار فيزيک علم تحليل و تجزيه مورد مطالعه قابل شيی يک عنوان به روح امروزه روان و پزشکان از بسياری تجربيات, دقيقه علوم از گذشته) ١.(نيست ممکن فيزيک برای ديگری بی يکی مطالعۀ که اند آميخته

.باشد می ارزنده مورد اين در شناسان

از سندی عنوان به را زندگی از پس زندگی دربارۀ Moody مودی دکتر آمريکايی مشهور پزشک ارزش با تحقيقات از يکی ما :نويسد می چنين) ١٩٧۵ آتالنتا چاپ" ( زندگی از پس زندگی" کتاب در وی. نماييم می عرضه انسان روانی جهان استقالل

از پس.رساندند بيمارستان به را او بود بيهوش حاليکه در. نمود سختی تصادف خود سيکلت موتور با تلفن مهندس" آيورپاتر" خود بدن روی ديدم من خواباندند عمل تخت روی و رسانده بيمارستان به مرا وقتی: گفت مودی دکتر به روزی شد معالجه اينکه

آرام سرزمينی در مصفا باغ يک به تا کردم زفتن باال به شروع من. است گرفته فرا مرا اطراف نورانی ای شعله و ام شده شناور يک عنوان به خود تجربه از و داشت سال ٢۶ تصادف لحظه در پاتر. خورد می چشم به رنگ آبی جبالی سلسله دور از. رسيدم

کشته رانندگی تصادف يک در که را پدرش هنگام آن در که گفت می او. کند رها را آن خواست ونمی کرد می ياد عالی احساس احتياج وی به او خواهر و مادر زيرا دهد ادامه خود زندگی به و کند مراجعه زمين به" فورا که کرد امر پاتر به و ديد بود شده

مادر که ديد کرد باز را چشمانش اينکه از بعد و.داد ادامه خود زندگی به و کرده مراجعت زمين روی به ميلش خالف بر پاتر. دارند بر واقعه اين تاثيری چه. بود نموده قلمداد مرده را او قبال معالج پزشک حاليکه در, کنند می وگريه ايستاده تخت کنار خواهرش و

و هم تنها و ندارد هراس مرگ از هرگز ديگر گويد می پاتر که بود زياد قدری به تاثير گذاشت؟ دارد سال ۴٨ اکنون که پاتر زندگی .است شده خواسته او از زندگی در که است چيزهايی آن انجام او غم

از پس زندگی و بدن از خروج که اشخاصی گويد می وی. است کرده آوری جمع را موارد اين از مورد ١۵٠ مودی ريموند دکتر. است داده اتشار را آنها نيز آن که گزارده لندن چاپ" آفتاب" روزنامۀ اختيار در را خود وقايع ماحصل, اند کرده تجربه را مرگ

.است پذيرفته انجام مودی دکتر وسيلۀ به که است تحقيقاتی اصل, گذشته در والدين با مالقات, جسد روی شدن شناور احساس

باور را آنها کسی يا ندراند را خود تجربۀ بيان جرات افراد از بسياری زيرا, است برداشته نقاب تابوی مرگ چهرۀ از مودی دکتر مردم روی به جديد دری مرد و زن همه اين عقايد انتشار با اما.گويند می را چيزی چنين که اند شده ديوانه کنند می فکر يا کند نمی .است شده باز

تنها نه آنان برای و کرد صحبت نفر هزاران با. نمود بسيار سفر) ١٩٧۵ آتالنتا( زندگی از بعد زندگی, کتابش انتشار با مودی دکتر داده مردم به اميدی آنچنان نويسنده. نمود روشن آنان دل در اطمينان و اميد از ای رقه بلکه کرد تعريف زيبا های داستان از جنگی

دنيا آن در و شود نمی تمام چيز همه مرگ با که بفهمد انسان وقتی زيرا است درست" کامال اين. است نداشته سابقه تاکنون که و. يافت خواهد واالتر و تر عالی مفهومی برايش زندگی, اوست درست وجدان وی قاضی تنها و اوست اختيار در آرامش و سعادت

شخصيت کنندۀ تعيين پايدار جوهر دو عنوان به چيز دو اين تنها که داند می زيرا دانست خواهد چيز ترين باارزش را خرد و عقل .دانند می بدبختی يا خوشبختی علت ديگر دنيای در را انسان اعمال بزرگ اديان که نيست دليل بی و بود خواهند او دائمی

کرده آوری جمع را مردمی های داستان فقط من. ام نکرده ثابت را چيزی علمی لحاظ از من:" نويسد می خود کتاب در پزشک اين وجود زندگی مرگ از بعد که شود می معتقد بيشتر کنم می گوش را آنان های داستان بيشتر چه هر. اند مرده کلينيکی لحاظ از که ام

وجود مرگ از پس زندگی يک که کنم باور خواهد می دلم. دارم هايی داوری پيش موضوعات اين به نسبت هم من خود البته. دارد )٢.(است موثر ها داستان اين آوری جمع و من داوری در اين و دارد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 63: Www.irpdf.com(7458)

بخش که داشتند حضور دانشمندانی از نفر دوازده حداقل گفت می سخن آمريکا روانی تحقيقات جامعۀ برابر در مودی دکتر وقتی آنان مطالعات فوق مودی دکتر تحقيقات اما, بودند کرده مرگ از پس انسان شخصيت بقای مسئلۀ مطالعۀ صرف را خود عمر اعظم

.بود

که باشد می برينکلی دانيون مرد اين نام. بود کرده فلج را او مدتی برای صاعقه که بود مردی دربارۀ مودی دکتر تحقيقات از يکی :نويسد می چنين را خود خاطرات ١٩٧٧ مارس ٢٧ در پست واشنگتن روزنامۀ در

از پس.رساندند بيمارستان به را او بود بيهوش حاليکه در. نمود سختی تصادف خود سيکلت موتور با تلفن مهندس" آيورپاتر" خود بدن روی ديدم من خواباندند عمل تخت روی و رسانده بيمارستان به مرا وقتی: گفت مودی دکتر به روزی شد معالجه اينکه

آرام سرزمينی در مصفا باغ يک به تا کردم زفتن باال به شروع من. است گرفته فرا مرا اطراف نورانی ای شعله و ام شده شناور يک عنوان به خود تجربه از و داشت سال ٢۶ تصادف لحظه در پاتر. خورد می چشم به رنگ آبی جبالی سلسله دور از. رسيدم

کشته رانندگی تصادف يک در که را پدرش هنگام آن در که گفت می او. کند رها را آن خواست ونمی کرد می ياد عالی احساس احتياج وی به او خواهر و مادر زيرا دهد ادامه خود زندگی به و کند مراجعه زمين به" فورا که کرد امر پاتر به و ديد بود شده

مادر که ديد کرد باز را چشمانش اينکه از بعد و.داد ادامه خود زندگی به و کرده مراجعت زمين روی به ميلش خالف بر پاتر. دارند بر واقعه اين تاثيری چه. بود نموده قلمداد مرده را او قبال معالج پزشک حاليکه در, کنند می وگريه ايستاده تخت کنار خواهرش و

و هم تنها و ندارد هراس مرگ از هرگز ديگر گويد می پاتر که بود زياد قدری به تاثير گذاشت؟ دارد سال ۴٨ اکنون که پاتر زندگی .است شده خواسته او از زندگی در که است چيزهايی آن انجام او غم

در.شد سختی بيماری دچار خود بارداری ماهگی هشت در و بود مودی دکتر بيمار که است ای حامله زن داستان ديگر مورد يک وی درمانی کادر تمام طوريکه به, رفت بيمار زن بدن از بسياری خون. بياورند دنيا به را او ی بچه خواستند" اجبارا بيمارستان

. رفت فرو کوما در بعد و نمود خطر احساس بود پرستار نيز خود که بيمار زن. کرد اميد قطع نيز وی پزشک و نموده خطر اعالم : نمود تعريف چنين مودی دکتر برای يافت باز را خود سالمتی زن اين که بعدها

ديدم را خود ی رفته دست از عزيزان تمام آب روی دور از. ديدم بزرگ نهر روی قايقی در را خود افتادم اغماء حالت به وقتی" توانستم می بودنشان زنده دوران مانند درست را آنها ی چهره. بودند نموده فوت" قبال که دوستانی ساير و خواهر, پدر, مادر.

. " رفتم نمی نيستم قادر که بهانه اين به من ولی بروم آنها طرف به که کردند می صدا مرا آنها. ببينم

, نمود می مالقات خود ی مرده عزيزان با بيمار زن که لحظه همان در که است اين است جالب بدنی فوق ی تجربه اين در که چيزی به که کرد تالش بار چند بيمار. دهند نجات را او که نمودند می سعی و زده حلقه او اطراف که ديد می را خود پرستاران و پزشکان

با روح و خارجی بدن, عمل تخت روی, ناگهان. شنيد نمی را او صدای کسی اما است نمرده او زيرا نباشد نگران بگويد دکتر . آمد هوش به او و شده يکی وی جان بی جسد

توسط که پزشکی اخبار مجله. شد مودی دکتر تحقيقات و کارها به آمريکا علمی محافل از بسياری نظر جلب موجب شده ياد موارد و نقد. بنويسد مودی دکتر کتاب بر نقدی که کرد درخواست راس کوبلر اليزابت دکتر از شود می منتشر آمريکا پزشکی جامعه

قبيل همين از تجربياتی به که نمود تائيد خود نوشته در او.يافت انتشار" زندگی از بحث و, مرگ" عنوان تحت راس دکتر بررسی و کرده ياد است زندگی از پس زندگی معمای حل راهگشای که کسی عنوان به آن ی نويسنده از کتاب منتقد.است نموده برخورد .است ستوده را راه اين در او زحمات

جمع زمينه اين در را آنان تجربيات تا داد ترتيب بيماران و پرستاران, پزشکان از آمريکا در را زيادی های کنفرانس راس دکتر :نويسد می خود کتاب در او. نمايد آوری

خوشوقتی جای بسيار, يابد می انتشار مردگان ی درباره که زيادی کتابهای و روانی مسائل درباره تحقيق گسترش به توجه با" اند ديده نزديک از را مرگ که کسانی تجارب و داده خرج به شهامت هست نيز دانشمند حال عين در که پزشک يک ببينم که است

."است برده بين از زندگی پايان ی لحظه و مرگ از را اشخاص ترس مودی دکتر.نمايد روشن را آنان راه و نموده بررسی

: کند می توصيف چنين را خود عقايد راس دکتر

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 64: Www.irpdf.com(7458)

)٣."(هستيم آن کردن کشف حال در ما که است بسياری پنهانی ابعاد دارای بلکه, نيست فيزيکی بدن يک فقط انسان"

از فقط وما.است بوده ها قرن طی در توحيدی اديان و شناسان دين, فالسفه تحقيق موضوع انسان پنهانی ابعاد اين ای عده زعم به در را عمومی منافع توانسته او و بوده صحيح و مسلم مودی دکتر تحقيقات. ايم پرداخته آن به علمی طور به نوزدهم قرن اواخر . است نکرده را کار اين" سابقا ديگری محقق هيچ که بيندازد راهی

ابتدا را خود قلبی ی سکته علت به که اند نکرده ذکر را زنی مورد هرگز خود آمار خم و پيچ در, مدرن ماوراءشناسی دانشمندان مودی دکتر کتاب در که است تجربياتی از اين حاليکه در. است شده رنگ خاکستری مه يک وارد بعد و يافته سياه ی حفره يک در

: نويسد می چنين و کرده چاپ روانی اخبار انگليسی هفتگی مجله را مورد اين. است شده آورده

اما. اند مرده بعد و بوده زنده" قبال که ديد را آشنايانی مه البالی از وی, رنگ خاکستری مه به سياه حفره از زن ورود از پس" ." کند پيدا توانست نمی توصيف برای را کلماتی و بود قاصر مناظر اين بيان از زن خود

برای مذهبی يا عرفانی و روانی, روحی های تجربه در توصيف مشکل هميشه. نامد می وصف قابل غير را تجارب اين مودی دکتر ی مرده اعضا ديدن از و کند می شنا ديگر عالم بخار در است نموده قلبی سکته که بيماری, حال هر در. دارد وجود اشخاص را"کارل" خود عموی, زن اين. نمايد توصيف را خود شادمانی تواند نمی طوريکه به, شود می خوشحال بسيار خود ی خانواده

:گويد می و بيند می زن بر را راه او.مرده سالهاست که بيند می

."برگرد حاال, است نشده تمام زمين روی تو کار"

درد,گردد بازمی بيمارش بدن به وی شده آزاد روح اينکه محض به. گردد می بر خود فيزيکی بدن به او خودش باطنی ميل عليرغم : گويد می کودکانه لحنی با که شنود می را کوچکش پسر گريه صدای و نموده احساس خود سينه ناحيه در شديدی

."برگردون من به مامانمو, من خدای"

ساز و سوخت تواند می ترس. گذارد می زيادی اثر دارد قرار ترس و فشار تحت که زن حافظه روی ای واقعه چنين يک" مسلما فشار اثر در) Psychochimique( شيميايی-روان شديد تغييرات. دهد تغيير را انسان روانی حتی و فيزيکی) متابوليسم(

به گريختن وسائل اين از يکی. باشد می تغييرات اين برابر در دفاعی وسائل به مسلح بدن.شود می حادث بدن در درد و عصبی .ايست ناشناخته جهان, توهمات جهان.است اوهام دنيای

روشن بايد اعمال و سواالت, احساسات اين و شده تبيين و تعريف کمتر که هستيم چيزی برابر در ما که نويسد می مودی دکتر .شوند

نيز شنوندگان و پزشکان برای است واقعی او خود برای که اندازه همان به دارد می بيان مرگ موقع در انسان که حاالتی و تجارب که افرادی با کس هر از بيش آمريکا روانی تحقيقيات جامعه گفته به که هستند کسانی راس دکتر و مودی دکتر.باشد می واقعی کار اين به را بزرگی سالن بايد کنند جمع را افراد اين تمام بخواهند اگر و دارند آشنايی اند بازگشته جهان اين به و مرده يکبار

. دهند اختصاص

بار اولين برای که کسی مانند درست اشخاص اين خاطرات و تجارب از و است معتقد مرگ از پس زندگی به مودی دکتر حال هر در که شود می موجب مودی دکتر صداقت همين و نمايد می صحبت, کند می کشف را اسرارآميز جزيره پيکر غول های مجسمه . کنند قبول را او حرف ديگران

بدن از خروج هنگام انسان که است تونلی يک ديدن خورد می چشم به مودی دکتر تحقيقات و ها نوشته در همه از بيش که آنچه .روبروست آن با خود مادی

:نويسد می) ١٩۶۴ لندن"( ای ستاره فرافکنی" به موسوم خود کتاب در انگليسی پزشک کروکال رابرت دکتر

)4." (اند کرده تشبيه تونل يک به آنرا بسياری که گذشت تاريک مکانی از بايد ديگر حالت به حالتی از عبور برای"

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 65: Www.irpdf.com(7458)

که شود می خالی جايی و حفره,چاه,غار, تونل شبيه تاريک جايی وارد" فورا انسان که نويسد می و کرده تاييد آنرا نيز مودی دکتر .اند دانسته تونل شبيه آنرا بيماران اکثريت

:نويسد می چنين را بيمار يک از موردی وی

قطع او تنفس و داد نشان العمل عکس بيهوشی برابر در ناگهان, بگيرد قرار جراحی عمل مورد بود قرار که من بيماران از يکی" . بود تونل همانند باز که رفت فرو آور سرسام سرعتی با تاريک خال يک در ناگهان بيمار, او خود ی گفته طبق.شد

.است نموده تشبيه تاريک و تنگ معبدی به آنرا ديگر شخص

باشد می هم فلسفه در دکتر بودن پزشک بر عالوه مودی دکتر گرچه. نمايد می کامل را مودی دکتر مطالعات کروکال دکتر تحقيقات .شود می تلقی وی شاگرد همچون ساله هشتاد کروکال دکتر برابر در معذالک

نام به کتابش آخرين انتشار با معذالک.باشد نمی عادی فوق و باطنی علوم وسيع تحقيقات جريان در که دارد می اذعان مودی دکتر .باشد می عادی فوق و باطنی علوم اطالعات دارای خوبی به که نمود ثابت" زندگی از پس زندگی مساله بر تازه انوار"

تحقيقات اين. اند کرده تجربه را مرگ بار يک که يگرد می بر در را اشخاص از مورد دويست تحقيق سال دو با مودی دوم کتاب تدوين آينده در پزشکی علم برای ها پديده گونه اين مطالعۀ برای شناسی روان يک اين بر عالوه. است اول کتاب کنندۀ تاييد جديد

. است نموده

شده آوری جمع گوناگون های تئوری مشترک عوامل تمام آن در که ساخته کامل و آل ايده تئوری يک خود مطالعات از مودی دکتر :نويسد می چنين تئوری اين. است

صدايی و سر سپس. است مرده گويد می پزشک که شنود می او. ميرسد خود بدنی مقاومت انتهای به و کند می فوت مردی" بدن از خارج را خود ناگهان تغيير اين از پس. شود می تاريک و طوالنی تونلی وارد باورنکردنی سرعتی با و شنيده خراش گوش

او اطراف پزشکان. نمايد تماشا ديگران مثل را خود بدن توتند می دور از. است مانده همانجا حاليکه در, بيند می خود فيزيکی شرايط به و آمده خود به لحظه يک از بعد. شود می ناراحت و کرده تماشا را تالش اين مرده خود. کنند می او نجات در سعی به. اوست سابق بدن از غير نيروهايی دارای و متفاوت" کامال آن ماهيت اما, دارد بدن يک هنوز بيند می اما. کند می عادت جديد

و مادر و پدر ارواح متوجه" فورا او. نمايند کمکش تا شوند می نزديک او به ديگر اشخاص. افتد می اتفاق ديگری حوادث زودی برابر در ناگهان. گردد می مستولی وی بر نداشته سابقه تاکنون که گرمی و عشق از احساسی. شود می خود ی درگذشته دوستان

را اش زندگی که خواهد می وی از موجود اين شود استفاده کلمات از اينکه بدون. گردد می ظاهر" نورانی موجود" يک وی و حد, رسد می حدی يک به او. نمايد مرور ذهن در را خود زندگی و وجود دوران مهم و اساسی حوادث وار منظره و ارزيابی زمين روی به بايد و نمايد عبور تواند نمی مرز اين از که کند می احساس او معذالک. آسمانی و زمينی زندگی بين احتمالی مرزی می مقاومت زمين روی به برگشت مقابل در و کند می تحريک را او کنجکاوی. است نرسيده فرا او مرگ زمان هنوز زيرا, برگردد

خود فيزيکی بدن و جسم به کم کم او باطنی ميل عليرغم اما, است داده دست وی به آرامش و عشق و شادمانی از احساسی. نمايد کردن پيدا از زيرا, است مشکل برايش اما بزند حرف ديگران با کند می اوسعی" بعدا. آورد می دست به دوباره را حيات و برگشته. شود می ساکت نتيجه در و کنند می مسخره را او ديگران بزند حرف باره اين در خواهد می آنکه محض به. است قاصر کلمات

که اند گفته ای عده حتی. گذارد می زيادی تاثير او رفتار بر وزندگی مرگ و کرده سنگينی او روح بر" شديدا تجربه اين معذالک که چيزی اما. اوبروند استقبال به کميته يک صورت به و نموده ياری جديد زندگی در را او که کنند می سعی گذشته نزديکان ارواح

خيره, درخشان بسيار نوری با آنان مالقات, باشد نمی نيز باورکردنی مودی دکتر نظر به و است مشترک افراد اين همه ی گفته در با برخورد اولين. دارد او انتظارات و شخص مذهبی فرهنگ به بستگی نور اين هويت تعيين. باشد می توصيف قابل غير و کننده

توجه قابل مساله. شود می متوفی شخص در شديدی عواطف آمدن وجود به باعث او حرف بدون سواالت و نورانی موجود می نظر به. اند نکرده عبور دنيا آن و دنيا اين بين مرز و حد آن از اند برگشته دنيا اين به که افرادی از کدام هيچ که اينجاست

يا آب از بستری ی وسيله به مرز اين" غالبا. گردد نمی باز خاکی جهان به ديگر نمايد عبور مرز يا خط آن از کسی اگر که رسد شود می داده نشان تونل

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 66: Www.irpdf.com(7458)

ميشود يافت کسی کمتر اما اند ناراحت اند برگشته دنيا اين به که افرادی از بسياری)). 5(بابل گيلگمش منظومه قدمت به مظهری( . " نپذيرد را آنها حرف کسی که ترسند می زيرا, بياورد زبان به را آن" واقعا که

ما و نماييم می مجسم خود ذهن در مرگ از که تصويريست از متاثر ما زندگی که است معتقد تحقيقاتkای به توجه با مودی دکتر .بفهميم توانيم نمی را جهان اين در زندگی ديگر دنيای درک بدون

از ای حرفه شناسان روان. شوند داستان هم او عقيدۀ با و خوانده را او کتاب مردم از بسياری که شد باعث مودی دکتر افکار پيدا ها آن در داشته بيان خود کتاب در او که را آنچه شايد تا بردند هجوم خود کامپيوترهای به و گرداندند روی مودی کارهای

اولين مودی دکتر کتاب که نويسد می ١٩٧۵ ژوييه در آمريکا روانی تحقيقات جامعۀ مجلۀ در گروسو مايکل دکتر معذالک. نمايند )6.(اند مرده بالينی لحاظ از که افرادی زندگی شناخت مورد در است کوششی

:دهد می ادامه چنين خود کتاب در است نيوجرسی در سيتی جرسی ايالتی دانشگاه مذهب و فلسفه بخش عضو که او

دليل نوعی" احتمال, ها پديده اين مطالعۀ با. شد خواهد هايی پديده چنين بيشتر ظهور موجب" طبيعتا پزشکی تکنولوژی توسعۀ به را تجسد موارد همينطور و مرگ لحظۀ در مشاهدات و بدن از خروج نظير داليلی بايد. گردد می حاصل مرگ از پس زندگی برای روان برای مرگ از پس زندگی دربارۀ تحقيق جهت وسيعی زمينۀ مودی دکتر که گيرد می نتيجه پزشک اين. نماييم اضافه داليل اين

.است ديده تدارک شناسان روان فوق و شاسان

راسل دکتر قلم به١٩٧٧ ژانويه در)Humanist(هيومانيست مجله در مودی ريموند دکتر برکتاب انتقادی مقاله تحت او مقاله. است نموده مطالعه را قبيل اين از بسياری موارد مودی دکتر همچون نيز پزشک اين.يافت انتشارR.Noyesنويز

. شد منتشر"است؟ آمده دست به مرگ از پس زندگی بر جديدی دليل آيا" عنوان

تحقيقاتی خصوص به. است کرده خالصه را خود کارهای از بخشی و داشته بيان نوزدهم قرن اواخر از را خود مطالعات نويز دکتر شده آورده مقاله اين در, بود داده انجام" مرگ خطر برابر در زدايی شخصيت" عنوان تحت R.Kletti کلتی.ر همکاری به که

.است

همه در بيش و کم که انسان عادی شعور وضعيت در انحراف يک مرگ هنگام در که نمايند می گيری نتيجه چنين کلتی و نويز حوادث و) 7( شده کند آنها برای زمان که اند گفته اند نموده تجربه را مرگ که کسانی اکثريت. آيد می وجود به, است يکسان

. پردازند می خود تظاهر به معمول قابل غير سرعتی با افکار حاليکه در, يابد می جريان بطئی طور به آنها برای

اول جسم از که ديده را خود نيز برخی و اند کرده صحبت خطر احساس عليرغم عواطف و هيجانات نبودن, آرامش از بسياری بسيار را خود اطراف محيط يا و داشته غريبی و عجيب احساس" اکثرا. اند بوده خود اطراف حوادث ناظر و گشته خارج خويش

. اند ديده دور

.اند گفته را آن عکس نيز برخی و شده تقويت" شديدا آنها بدنی حساسيت و سامعه و باصره حواس که اند گفته افراد اين از بعضی

.اند گرفته می جان آنها برابر در آنها دور خيلی خاطرات و داشته جريان محابا بی آنها افکار که اند داشته اذعان هم تعدادی

مرده او بيماران که نکرده ثابت او زيرا. است نداده ارائه مرگ از پس روح بقای بر دليلی او:"نويسد می مودی از انتقاد در نويز چنين يک البته.نيست مرگ از پس زندگی ی کنننده ثابت موارد اين از کدام هيچ واقع در. اند رفته مرگ قدمی چند تا فقط بلکه اند

."باشد مشکل نبايد" ضرورتا دليلی

و اديان و مذاهب از بسياری آنها روی که دهد می قرار مذهبی -فيزيولوژيکی عرفانی تجارب زمره در را مودی تحقيقات نويز : گويد می او. اند کرده تکيه فرهنگی اعتقادات

."اند نموده سفر مرگ از پس دنيای به آنان زيرا, دانند می را حقايق که کنند می وانمود مومنين اين"

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 67: Www.irpdf.com(7458)

اعتقادات عزيزترين انجام به منجر تواند می, شود تمام عارفانه آگاهی حالت يک در زندگی اگر که کند می گيری نتيجه نويز دکتر دروغ مرگ از پس سعادتمندانه زندگی يک به اعتقاد اگر حتی و. آورد می رافراهم شخص مندی رضايت خود اين و. شود انسان .مطلق نااميدی يک در تا بميرد عارفانه اميد يک در انسان که است بهتر.بود خواهد مفيدی اعتقاد يک اين معذالک, باشد

ضرری هيچ اين گرچه. است عرفانی و مذهبی بيشتر مودی دکتر عقايد که رساند می اين و, ايست سخاوتمندانه عقيده اين البته .نيست علمی اما باشد هم نافع است ممکن و ندارد

بلکه. است برده کار به لگاريتم جدول يا آزمايشگاهی موش و داده انجام علمی وسايل با را تحقيقات اين که ندارد ادعا مودی دکتر دکترای مودی دکتر اگر.است گرفته کمک دو هر مذهب و علم از کوشش اين در و زده آب جريان به را خود پشتکار و صداقت با

علمی کار يک اينکه به تکيه با او.بود تر راحت خيلی کارش بود گرفته شناسی دين و ادبيات در فلسفه و پزشکی جای به را خود :گويد می است نداده انجام مورد اين در

جمله اين وبه.معتقدم مرگ از پس انسان زندگی به صد در صد بخواهيد مرا اعتقاد اگر. است توجه قابل و جالب بسيار من تجارب" بدن افتخار و شکوه و است چيز يک آسمانی بدن افتخار و شکوه. هستيم زمينی و آسمانی بدن دارای ما:" کند می اشاره مقدس پل

)8." (ديگر است چيزی زمينی

توجه و اهميت حائز مرگ از پس انسان زندگی دربارۀ کارهايش و تحقيقات که آمريکايی پزشکان از ديگر يکی مودی دکتر از پس در و بوده سوئيس اهل" اصال وی. است شيکاگو دانشگاه استاديار و شناس روان Kubler Ross راس کوبلر دکتر بانو, است نوع بنی به نسبت که عميقی عالقه و عشق با و ديده چشم به را دنيا های ملت از بسياری بدبختی و درد و رنج دوم جهانی جنگ و سالم مرد و زن هزاران با و نگريسته سازنده انتقادی و مثبت ديد از مرگ از پس را انسان بقای, نمايد می حس خود در بشر

دو در را خود افکار و مطالعات نتيجۀ, است معتقد" جدا مرگ از پس دنيای به حاليکه در و. است نموده مصاحبه و صحبت بيمار بود اولی کتاب مکمل دومی که) نيويورک ١٩٧۴( مردن و مرگ دربارۀ وساالتی و) ١٩۶٩ نيويورک( مردن و مرگ دربارۀ کتاب

.داد انتشار

نام به ای ساله يک و بيست دختر با را خود مصاحبۀ نتيجۀ Life مجلۀ بعد کمی. شد مشهور آمريکا تمام در زودی به او کار روش و شوند می زياد ناگهان بيمار خون سفيد های گلبول آن اثر بر که بيماری( Leuceimie لوسيمی ی کشنده بيماری به که سوزان

.ساخت منتشر, بود شده دچار) رسند می) mm^3( متر ميلی هر در ۵٠٠٠٠٠ به

:نمود سخن آغاز چنين جوان دختر. کرد دعوت دانشگاه در خود درس کالس به را سوزان راس دکتر

دختر اين. کنم صحبت شما برای خود کم شانس اين از که ام آمده من و است ميليون در يک من ماندن زنده شانس که دانم می من شده خارج آزمايشگاه از گرفت تصميم و داد تکان را راس دکتر" عميقا واقعه اين. بربست جهان از رخت ١٩٧٠ ژانويه اول روز

زياد بسيار او شنوندگان تعداد کم کم اما کرد می برخورد سنگی ديواری به گويی ابتدا. دهد تغيير مرگ برابر در را جامعه رفتار و .شد

به مرگ بعد لحظه چند اگر کند نمی انديشه خود انسان هيچگاه. ميرد نمی هرگز گويی که دارد افکاری مرگ به نسبت کس هر دچار را انسان زندگی, مرگ مفهوم درک. گذشت آن کنار از اعتنا بی يا و شناخت را سفر اين بايد. شد خواهد چه آمد سراغش معنوی هويت و شخصيت, خود مادی و فيزيکی جسم دادن دست از با که بداند انسان اگر خصوص به. ساخت خواهد بزرگ انقالبی

که مادی زندگی و دنيا از بريدن و نشينی گوشه, انزوا مفهومش, باقی جهان به معرفت البته. دهد نمی دست از را خود روحانی و .باشد نمی, است راهبانه و گری هيپی مکاتب از بسياری نظر مورد

مسئلۀ و است ملموس واقعيت يک مرگ از پس انسان بودن باقی که دارد اعتقاد عالمانه طور به خود تحقيقات در راس دکتر بانو بدن در دوباره مرگ از پس ما آيا که سوال اين برابر در و کرد صحبت قاطعانه روح تجسد از وی حتی. نيست مذهب و اعتقاد .است نموده ثابت آنرا ما تحقيقات و بله: دهد می پاسخ شد خواهيم متولد ديگری انسان

راسخ اعتقاد ها آن به خود تحقيقات مشاهدات از بعد داشت شک ارواح و مرگ از پس زندگی به نسبت ابتدا که راس کوبلر دکتر :نيوسد می خود کتاب در او. نمود پيدا

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 68: Www.irpdf.com(7458)

. داند می را خود مرگ ی لحظه کسی هر.١

زدم می اوحرف با روزی. شد دچار سامعه ثقل به فوتش از قبل سال يک پدرم زيرا. است صادق خودم ومادر پدر مورد در نظر اين مرگش از قبل ماه يک. است من رفتن عالمت اينها تمام. زياديست ها حرف اين:گفت شد متوجه مرا حرف سختی به اينکه از بعد .روم می دنيا از دارم. است بد خيلی حالم من:گفت بيافتد اغما حال به اينکه از قبل بيماری بستر در

آنجا از.نگذاريد سردخانه در مرا کردم من وقتی: گفت ناگهان مرگش از قبل ساعت چند اما. درگذشت سرطان بيماری با نيز مادرم .دارم وحشت

يا و خورد می تير جنگ در که سربازی حتی. شود می متوجه رسد می فرا مرگش که ای لحظه انسان است آن ی نشانه اينها . فهمد می آنرا برسد فرا مرگش ی لحظه اگر کند می تصادف که شخصی

بحث برای را مغتنمی فرصت و کنيم نمی توجه ما زنند می حرف خود الوقوع قريب مرگ از وقتی ما نزديکان از بسياری معموال.٢ . ميدهيم دست از موضوع اين درباره

.ندارند زمين روی بازگشت به تمايلی مردگان اکثر.٣

.ندارد مرگ از ترسی ديگر بميرد بار يک که کسی.۴

.گيرد می قرار استقبال مورد است اومرده از قبل که عزيزی يک ی وسيله به بميرد که شخص هر.۵

مس لمس" مشترکا را آن افراد بسياری که است ای تجربه و سازد نمی منزوی را شخص ضرورتا مرگ زمان به شدن نزديک.۶ . کنند

.است تجربه زيباترين حال عين در است زندگی ی قله احتماال مرگ.٧

. کنيم تنهايی احساس نبايد ما که است معنی بدان اين. هستند ما کنار در ما نامرئی دوستان لحظه هر در.٨

.ماست مادی بعد در که نيست همان زمان مفهوم ديگر بعد در.٩

.بود خواهيم خود قاضی خود ما بلکه. نشست نخواهد ما داوری به کس هيچ ديگر زندگی در.١٠

و وجود اساسی داليل که رسيد مهم و کلی اصل دو به, نمود بندی جمع را مختلف سنين از گزارش صدها راس دکتر اينکه از بعد .عشق اشاعه و بشريت به خدمت از عبارتند اصل دو اين. ماست حيات

اين. شد پسند عامه شخصيت يک باشد پزشک روان اينکه جای به او. داد تغيير را خود نقش راس کوبلر اصل دو اين به اعتقاد با از خود حفاظت برای و برداشته زندگی در سادگی از دست و مانده غافل خود فرزندان از وی که نشد موجب اجتماعی اعتقاد

.بغلطد" بورژوازی" دامن به زندگی مشکالت

خانه به بيمار اين. داشت فاصله ماه دو مرگ تا فقط که شد بيماری پذيرای خود منزل در" شدن قشری" با مبارزه برای راس دکتر و بداخم و بداخالق بيمار پيرمرد يک تحمل روز هر بودند مجبور دکتر فرزندان. شد وارد خصومت حتی و تاسف با راس دکتر

پس روزها.کرد زندگی نيم و سال دو به نزديک خود ميزبان بانوی کوشش اثر در مرد اين که است اين واقعيت. بنمايند را ناراحت دکتر. شدند مند عالقه او به پيش از بيش ها آن و برداشت خود های شکوه از دست خانواده اين سخاوت برابر در پيرمرد روزها از

همه بايد باشيد همه مددکار خواهيد می اگر. کنيد کمک توانيد نمی داريد عالقه که انسانی به شما: گفت چنين خود فرزندان بع راس .است کرده بزرگ را دنيا خصومت. بداريد دوست را

. شوند می گر جلوه من برابر در کوه يک ی اندازه به مشکالت گاه:"گفت) Baltimore( بالتيمور شهر در خود سخنرانی در او همين که بينم می کنم می برانداز را آنها تازه نگاهی يک با وقتی اما. شود می کاووس يک به مبدل برايم زندگی طوريکه به

. "کند رشد معنوی و اخالقی لحاظ از انسان که شوند می باعث مشکالت

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 69: Www.irpdf.com(7458)

را شما نفر يک حداقل ديد خواهيد آنگاه و نشانيد فرو را خود خشم توتنيد می شما:"داشت بيان چنين سخنانش ادامه در بعد . "داشت خواهيد آزاد قوی زندگی بودن انگيز غم عليرغم شما بعد و. پذيرفت خواهد هستيد که همانطور

متن در که است کسانی شبيه درست آنها دردهای و رنجها که دريافت بودند مرگ ی آستانه در که کسانی به کمک با راس دکتر مانند ای ساده بسيار چيزهای حتی و شغل و خانواده و فرزند و زن دادن دست از مثل دارند هايی رنج هم زندگان. دارند قرار زندگی

اين نظر به پس. شود مرگ وارد زندگی ی مرحله از خواهد می که است کسی ناراحتی مانند درست ها ناراحتی اين تمام. عينک يک انسانهای با مالقات و کودکی تجارب وی اعتقادات منبع و است مرحله به مرحله زندگی در ما مرگ بلکه ميريم نمی ناگهان ما بانو

و زندگی در خود شکست هر در ما که است درست اين پس. داشتند قرار مرگ ی آستانه در که بود کسانی با گفتگو بعد و محروم .خويش نفس به معرفت از است جالبی تصوير اين و. است مرگ خواهر زندگی مفهوم بدين. ميريم می جدايی هر در

مورد" عميقا را موت به مشرف اشخاص های رنج و حاالت و وضعيت و مختلف مراحل, ساله دوازده دورۀ يک در راس دکتر .برد پی مرگ از بعد زندگی واقعيت به عاقبت تا داد قرار شناسايی و بررسی

دارای" غالبا که زبانی آموخت آنرا زبان بايد. است موت به مشرف يک با زدن حرف چگونگی پزشک يک مشکل کار وی نظر به . کنند می عبور بسياری مراحل از مرگ مقولۀ در اشخاص بسياری. است فرهنگی و مذهبی رنگ

و رانده سخن جهان عدالتی بی از و کرده ردن چانه به شروع خدا و سرنوشت با و نموده انکار را مرگ ناپذيری اجتناب ابتدا آخر مرحلۀ مرگ عنوان تحت ديگری کتاب مرگ از پس زندگی به اعتقادش به تکيه با او. پذيرند می را مرگ واقعيت سرانجام

بيماران خروج مورد در تجربيات ساير دنبال به وی کتاب اين در. ساخت منتشر) ١٩٧۵ نيوجرسی Englwood انگلوود( رشد :نويسد می بدن از

خود جسم توانند می آنها اتوموبيل يک با تصادف موقع در. هستند آگاه" کامال خود فيزيکی بدن از شدن خارج مورد در اشخاص - عمليات تمام شاهد و نموده پرواز عمل بخت روی و خود جسد باالی توانند می بيمارستان در. است افتاده زمين به که ببينند را

.باشند

يک تخيالت نتيجۀ نه هم ها حرف اين. نيست توهم و خيال و خواب وجه هيچ به کسئله اين که کند می تاکيد هم باز راس دکتر عاليترين دارای اشخاص اين تمام بلکه است خياالتی بيمار يک هذيان و تب از ناشی نه و مخدر مواد معتادين نه و روانی بيمار توصيف و تشريح را پزشکی تيم اعمال و جراحی عمل توانند می کامل جزئيات با شوند زنده دوباره اگر و هستند شعور درجۀ .نمايند

:است افتاده اتفاق نظر اين با رابطه در جالب بسيار مورد يک

تعريف مادرش برای آنرا کرد نمی جرات, بود افتاده اتفاق حادثه اين برايش و کرده تجربه را بدن از خروج که کوچک دختر يک - پايان در که اينجاست جالب و. است کرده مالقات را برادرش او چگونه که گفت و کرد تعريف پدرش برای او سرانجام. کند

.نداشتم برادر وقت هيچ که من بابا ولی: گفت داستانش

کرده فوت او تولد از پيش ماه سه وی برادر گفت و نمود تعريف او برای را واقعيت و کرد گريستن به شروع پدرش حرف اين با . است

بيماری به که نمود تعريف را زنی داستان آن در و نمود ای مصاحبه Mac Call کال مک مجلۀ با راس دکتر ١٩۶٧ اوت در :نمود تعريف چنين را داستان دکتر. بود شده مبتال) 9(هاجکين

به کمک برای, است مردن حال در زن اين که ديد پرستار يک, پزشکی های مزاقبت سالن در روز يک. مرد بار چند زن اين - در و ديد می را خود جسد او. است درآمده پرواز به خود جسد باالی که کرد حس بيمار زن موقع اين در. شد خارج اتاق از سرعت

نوميدانه ای عده اما کنند تالش نجاتش برای خواستند می ای عده زيرا. شنيد می را همه حرف او. داشت جالبی احساس حال عين اينکه از بعد پزشکان. شد پزشکی تيم خندۀ و تعجب باعث که بود دقيق چنان جزئيات از او مشاهدۀ. نمايند رها را وی خواستند می

برگشت خود جسد به بعد ساعت سه اما. نمودند اعالم را او مرگ, دارد مغزی فعاليت نه و زند می نبضش نه کشد می نفس نه ديدند .شود آشکار مغزش صدمات اينکه بدون کرد زندگی حالت اين در ماه هجده او. شد بهتر حالش و

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 70: Www.irpdf.com(7458)

در چطور بيمار زيرا. مومنين به رسد چه گذارد نمی باقی شکاکان برای شک جای است محض حقيقت" مسلما که داستان اين بازگو آنرا" عينا و بفهمد را عمل اتاق جزئيات توانسته کرده نمی کار وی حياتی اعضاء از هيچکدام که بيهوشی و اغماء حالت .شنيده می و ديده می را چيز همه او که بپذيريم را حرفش اينکه جز کند؟

از رانندگی تصادف هنگام در که ايست ساله بيست جوان حال شرح شده بازگو راس دکتر توسط مصاحبه همان در که ديگر داستان آثار کلی به بود شده قطع پايش يک حاليکه در. کرد پيدا رو پياده روی دراز را او پليس. بود شده پرتاب بيرون به خود اتوموبيل

.بازگشت زندگی به و شده خوب حالش معذالک, دانستند مرده را او همه بيمارستان راه در. بود شده متوقف او در حيات

پرواز به جسدش روی او, تصادف صحنۀ در که گفت وی به بيمار جوان. نشست گفتگو به وی با بهبودی از بعد راس دکتر بفهمد توانست می حتی. هستند شده له اتوموبيل از ديگر اجساد کردن خارج مشغول مامورين که ديد می خوبی به و. بود درآمده

:گفت راس دکتر به بعد. است داده دست از را خود پای يک او که

راحت و آرام حالتی و است سالم بدنم تمام که کردم می حس و نداشتم احساسی چنين خودم اما ندارد پا يک جسدم ديدم می گرچه - . داشتم

و روح بقای دليل را خود بدن از انسان خروج تجربۀ راس دکتر که اينست بياندازد شک به را انسان است ممکن اينجا در که چيزی .داند می مرگ از پس انسان زندگی

می خارج خويش مادی جسم از خود حياتی های اندام موقتی توقف در انسان اگر زيرا, است مورد بی شک اين نگارنده نظر به می بين از آگاهی و خروج اين شود می تعبير مرگ به که ها اندام آن دائمی توقف يا چطور است آگاه و شنود می و بيند می و شود زيست و بقا به روح يا حياتی انرژی و يافته ادامه نيز انسان کامل مرگ با" مسلما ای تجربه چنين يابد؟ نمی ادامه ديگر و رود را خويش متعالی" من" و روح استقالل موقتی مرگ با انسان که ندارد امکان. دهد می ادامه خود موجی ارتعاش و شکل در خود

را خود حياتی انرژی بيماری دو بين بهبودی حالت در کسی است ممکن چگونه. بدهد دست از آنرا دائمی مرگ با و آورد دست به اين منطقی تناقض نياورد؟ دست به آنرا شود نمی مرض ديگر و يابد می بهبود طوالنی بيماری يک از که کسی اما آورد دست به

.بدهد دست از را خود اعتبار شک که شود می موجب مسئله

يک. شد وی ناپذير خلل ايمان جزو, باقی دنيای به اعتقاد که افتاد برايش اتفاقی خود زندگی روزهای از يکی در راس کوبلر دکتر , بود شده بستری قلبی سکتۀ يک دنبال به که بود ساله چهار راس مادر چون. داد اطالع را مادرش مرگ راس به مديوم يک روز .بداند آنرا روانی علت که کرد تحريک را راس کنجکاوی مورد اين

در خويش مديومی استعداد از و دارد سخت بيماری مادرش که فهميد و خواند را راس فکر) بينی نهان( پلتی تله طريق از مديوم به ماجرا اما. دارد ناراحتی" حتما رود می مديوم يک ديدن به که متجدد روانکاو يک که دانست می زيرا کرد استفاده لحظه اين

سوال اين با. کرد بايد چه کرد سوال مديوم از وی, داد او به را راس رکتر مادر مرگ خبر مديوم اينکه از بعد. شود نمی ختم اينجا :پريد راس دکتر مادر طرف از مديوم لبان از پيامی

کسی اما بخورم دوايی دردم سر برای که خواست می دلم خيلی. خير يا کند می درد سرم آيا که نپرسيدی من از هرگز تو, بله - . بشوی بهتری پزشک تو که گويم می تو به اين برای اينرا. گويم نمی تو کردن سرزنش برای را اين البته. نداد من به آنرا

راس دکتر مادر اينکه و. باشد مديوم توسط راس دکتر ناخودآگاه ضمير) پاتی تله( بينی نهان نتيجۀ ارتباط اين که دارد امکان البته , داند می مقصر را خود مادرش مورد در که باشد وی خود ضميرناخودآگاه نتيجۀ است ممکن کند سرزنش را دخترش خواست نمی دکتر اعتقاد شدت به که بود موضوعی اين حال هر به ولی بزند حرف توانست نمی سال چهار وی مادر قلبی سکتۀ علت به زيرا .نمود محکم مرگ از بعد مادرش بودن زنده به را راس

چهرۀ و کرده اميدوار را بيماران وی که شد موجب داد می ديگران يا پرستاران, پزشکان نقع به راس دکتر که سمينارهايی :گويد می او. دهد تغيير را مرگ سنتی و ترسناک

تا حتی افراد بسياری. است نگذاشته آن جای ديگری چيز تفاوتی بی و ترس جز و برده بين از را اميد حرمت ما جديد دنيای - مسلم تحقيقات و تجربيات اين زيرا. داشت ايمان و اميد خود بقای به بايد ولی. مانند می باقی نگران و مضطرب حيات لحظه آخرين

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 71: Www.irpdf.com(7458)

جمعی مقابل در حتی وی. دارد وجود" قطعا نيز ديگری مراحل. است ديگر زندگی مرحلۀ اولين فيزيکی فعاليت قطع که دارد می شد موجب حرف اين. اند کرده راهنمايی را وی امروز سخنرانی دربارۀ آنها و داشته تماس روح سه با گذشته شب که داشت اظهار

بسياری مقدسين زيرا, سوزاندند می زنده زنده را او" حتما زيست می وسطی قرون در راس دکتر اگر که بگويد حضار از يکی که .اند سوزانده اين از تر ساده گفتارهايی خاطر به سابق در را

دار و آتش و زنجير و غل از ترس بدون و نموده استفاده) هجری پانزدهم( ميالدی بيستم قرن های انسان نساهل از بايد ما پس ناشناخته از هميشه انسان. شود می آن مانع عمومی ترس اما هاست آن کشف عاشق خود دل در انسان که برويم حقايقی کشف به روشنايی به تاريکی و درآمد انسان معرفت حيطۀ تحت ناشناخته همينکه اما. ترسد می تاريکی از که طفلی مثل. داشته هراس ها

بزرگترين از يکی شايد ها تاريکی و ها ناشناخته با انسان جدال اين و کنند می فراموش را خود ترس طفل و انسان ديگر, گراييد .باشد انسان حيات فلسفۀ و هدف

همانند و درآورد جديد فرمولی صورت به را مرگ از بعد حيات مسئله بسيار شهامتی با راس کوبلر اليزابت دکتر صورت هر در .بازگذارد انسان رازهای کاوشگران و محققين برای را راه مودی دکتر ديگرش همکار

.نماييم می اشاره ديگر دانشمند چند به, فيزيکی بدن مرگ از پس انسان روح و شخصيت استقالل طرفداران عقايد ذکر در ما

ادراکات زمينۀ در تحقيقاتی پيشرو عنوان به او از" قبال که باشد می J.B.Rhine راين. بی. جسی دانشمندان اين از ديگر يکی .است جهانی اعتبار و شهرت دارای روانی فوق تحقيقات در دانشمند اين. برديم نام حسی فوق

مدت راين دکتر تحقيقات از. است کرده علمی تحقيق جديد طريق به مرگ از پس انسان زندگی مورد در خود کارهای بر عالوه او نائل علمی کشفيات به که شوند می يافت ای ساده مردان کرده فتح را دنيا کامپيوتر که امروزه حتی و گذرد می که است سال چهل را قلب پيوند بارنارد کريستيان دکتر و کرد کشف را) 10(پوليو ضو واکسن Jonas Salk سالک جوناس دکتر" مثال. شوند می .رساند خود اوج به

زندگی ابتدای در او. است بوده وی مادی مرگ از پس انسان بقای مطالعۀ و اثبات زندگيش طول در راين دکتر علمی مشی خط اما توانست نمی سنتی مذاهب وسيلۀ به شده رائه های حل راه زيرا نمود رها را کليسا بعد اما. بشود کشيش خواست می خود تحصيلی

.نمود پيدا بود کرده رها که دينی علوم در ای بينه داليل بعدها اما. نمايد اقناع را او

مذهبی مفاهيم از بسياری تواند می علمی لحاظ از شناسی ماوراءروان که دارد می اظهار مختلف اديان پيروان مقابل در او امروزه روشن مبنای بر شهود و کشف, ) بينی نهان( پاتی تله مبنای بر دعا. نمايد تبيين و تعريف را ارواح با ارتباط طريقۀ خصوص به

آينده مبنای بر پيشگويی و) اشياء بر فکر اثر( پسيکوکينزی اعمال بر بيماران شفای و فيزيکی معجزات و) کلروايانس( بينی .دارد قرار نگری

در زمين کرۀ روی در جا همه. است گرفته قرار قبول مورد يهوديت و مسيحيت, اسالم توحيدی اديان در مرگ از پس زندگی دوام .دارد وجود مرگ از پس زندگی به اعتقاد, مذاهب تمام

.دارند اعتقاد بدان مذاهب از بسياری و آنست ديگر مثال تجسد

ترکيب به زدن دست. است نموده باز مذاهب روی به علمی دری) پاراپسيکولوژی( شناسی روان ماوراء که است معتقد راين دکتر ماوراء راين نظر به. داد انجام را کار اين توان می بهتر دانش عينی داليل با اما. است مشکل بسيار مردم شده ساخته پيش از عقايد .دهد قرار نحقيق مورد علمی لحاظ از را مرگ از پس زندگی مانند اديان اصلی مفاهيم تواند می شناسی روان

اين به جوانی دوران در او. شد متوقف بعد سال ده اما کرد شروع مرگ از پس جهان روی مطالعه با را خود علمی کار راين دکتر به را خود وظايف دليل همين به. دارد محدودی بسيار حيطۀ انسانی های ارزش و وجود عميق شناخت بيراش کليسا که رسيد عقيده .پذيرفت را نگهبانی شغل و رفت طبيعت به کار اين برای. برد پناه علم آغوش به و نمود رها کشيش عنوان

برای و کرد ازدواج ١٩٢٠ در او. رفت ميشيگان جنگلداری دانشگاه به ولی بود کرده نام ثبت آمريکا دريايی نيروی در گرچه او . نمودند نام ثبت شيکاگو دانشگاه شناسی زيست رشتۀ در شوهر و زن, جنگلداری علم بيشتر مطالعۀ

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 72: Www.irpdf.com(7458)

.کنند می زندگی شمالی کارولينای در دورهام جنگلی منطقۀ در خانواده اين امروزه

و رشد, گذاری تخم يعنی زندگی بزرگ های دوره طبيعت به عميق عشق با, جنگلداری و شنسای زيست علوم به محهز راين دکتر .جاودانگی و سرنوشت, زندگی اصل به مربوط است مسايلی ها اين. آموخت را دوام

, گياه حيات از اعم زندگی نوع هر به شوهر و زن اين. پرداخت انسان مطالعۀ به امور اين به نسبت عميق نظری و دانش با راس کشف و پيدا او خود وراء در را انسان استعدادهای ها آن که شد موجب صفات همين و. داشتند مبذول خاص توجه انسان و حيوان .نمايند

مک. است داشته موثری سهم راين دکتر دانش توسعۀ و ترقی در دوگال مک ويليام نام به شناسی روان مشهور استادان از يکی .داد انتشار" ذهن و تن" عنوان تحت کتابی, بود رفته هاروارد به آکسفورد دانشگاه از ١٩٢٧ در که دوگال

ها آن که بوده اين علتش دهند ارائه مرگ از پس زندگی بر دليلی نتوانستند انگليسی محققين اگر نويسد می نويسنده کتاب اين در تله( بينی نهان های پديده دوگال مک مقصود. است ناسازگار) مکانيستی( گرايی ماشين تئوری با که اند داده ارائه را هايی پديده .بود تضاد در گرايی ماشين فيزيکی تئوری با که بود) مديومنيته( ارواح با ارتباط و) پاتی

.بود خوشحال بود کرده مرگ از پس زندگی دربارۀ مطالعه صرف را خود حيات از مدتی بزرگ مرد اين اينکه از نيز راين

:نويسد می خود کتاب در راين. نمود می حمايت او از دوگال مک داد می ارائه را خود کنندۀ کشف و آزاد عقايد راين که موقع هر

و موضوعيت گرايی ماشين از انتقاد در شناسی زيست استادان زيرا, است داده دست از را خود اقتدار مذهب مانند هم علم امروزه نشان) بدن و روح) ( 1١( دوگانه تلقين نوع هر به نسبت زيادی خصومت شناسان روان ديگر سوی از و گرفته ناديده آنرا عينيت ديگری جای در عينی تجربی های روش در جز را خود های جواب تا آموختند ما به اينکه خاطر به رشته دو از ما معذالک. دادند ناپذير سيری عطش نشاندن فرو برای امروزه. باشند می مذهب و علم رشته دو اين. نماييم می قدرشناسی, نکنيم جو و جست

.کنيم می استفاده گذشته مذهبيون عينی تجارب و علمی های روش از انسان واقعی طبيعت شناخت و دانستن

مذهب و علم بين پلی تواند می روحی تحقيقات اما, نيست پذيرش قابل ماوراءالطبيعه علمی منطق لحاظ از راين دکتر نظر به .سازد برقرار

دليل تواند می زندگان دنيای و ارواح جهان بين ارتباط که داشت اعالم لندن در روحی تحقيقات جامعۀ گزارشات مطالعۀ از پس او اين طريق از که رسيد نتيجه اين به و کرد قدردانی دانشمندان و محققين زحمات از او. باشد مرگ از پس انسان حيات بقای بر قوی

.دارد وجود مرگ از پس انسان روح دوام اثبات برای علم بر مبتنی مذهبی تئوری يک ايجاد شانس تحقيقات

.نمود برقرار سازشی مذهبيون و گرايان مادی بين راين دکتر واقع در

.نمود منتشر" مرگ از بعد حيات مسئله برای جديد متد" عنوان تحت ای مقاله ١٩٧۵ مارس در دانشمند اين

گيری چشم پيشرفت به و داده قرار بررسی مورد را قضيه اين حل برای, قديمی مطالعات از استفاده چگونگی او, نوشته اين در که مسئله اين خصوص به داد روحی ماوراء مسايل به راجع تحقيق به مهمی محل يک بايد که کند می فکر راين. است گشته نائل خير؟ يا دارد وجود داد قرار تحقيق مورد و گرفت اندازه آنرا بتوان که فناناپذير چيزی انسان در آيا

مورد را ارواح با ارتباط قابل منابع بتوانيم تا بگذاريم کنار را شخصی کيفيات و خاطرات بررسی مثل سابق موضوعات بايد ما می باعث کار اين. آورد وجود به اعتماد قابل های روش که کرد کار) گربه و سگ مثل( حيوانات با بايد ابتدا. دهيم قرار مطالعه

يک اين. شود نزديک) انسان زندگی يعنی( حيات آخر مرحلۀ به" احتماال بعد شناخته انسان را پايين سطح شعوری حاالت که شود .بود خواهد انسان حيات ريشۀ اخير مطالعات معکوس زبان

يا حيوان حياتی های اندام کار توقف با همرمان حسی فوق ادراکات راين پيشرفته روش در اگر که اينجاست توجه قابل مسئلۀ از بعد حتی حسی فوق ادراکات اگر عوض در اما. بود خواهد منفی آيد می دست به متد اين از که ای نتيجه شود متوقف انسان

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 73: Www.irpdf.com(7458)

از بعد انسان بقای بر دليلی تواند می و داشت خواهد مثبت نتيجۀ تجربه اين" مسلما, دهند ادامه خود وجود و تظاهر به بدن مرگ .بخشيد خواهد تاريخ عمده مسايل برابر در بزرگ جهش يک علم به نتايجی چنين" مسلما.باشد فيزيکی مرگ

روی توان می را آزمايشات اين و بوده صادق هم انسان بر تواند می آوريم می دست به حيوانات روی آزمای با ما که نتايجی .داد انجام داوطلب افراد يا و موت به مشرف بيماران

, مرگ از پس حيات مطالعۀ و زندگی اصل شناخت گويد می و دارد می برحذر تحقيقات اين راه در شدن دلسرد از را ما راين دکتر بلکه است الزم آن حل برای طوالنی زمان تنها نه که پيچيده ايست مسئله اين. خواهد می بسيار مرارت و کوشش و زياد زحمت

:نويسد می وی. بود خواهد پرخرج آن به راجع تحقيقات

يک کشف. داد خواهد ما به را مسئله اين دقيق جواب صحيح متد با همراه زمان که کنم می تصور من, مشکالت اين عليرغم - از اعم, باشد حسی فوق ادراکات شناختی زيست فوق ماهيت دهندۀ نشان که مرگ از پس انسان بقای بر دال رد قابل غير عالمت در کشفی هيچ تاکنون زيرا. نمايد می دگرگون را شناسی روان ماوراء جهان, شود کشف حيوان يا انسان در عالمت اين اينکه

.است نداده تکان را شناسی ماوراء روان علم گذشته

گسترۀ و ابعاد تمام در وی زندگی سرنوشت و ماهيت اصل, است دانستن نيازمند و بداند بايد انسان که آنچه راين دکتر نظر به گرای مادی جهان برای حتی, نيست حقيقت درک از ناشی رضايت با قياس قابل هرگز اما باشد خوشايند است ممکن توهم. آنست .امروز

:کند می گيری نتيجه چنين خود مقالۀ پايان در آمريکای نويسندۀ

منطقی, کلی ای عقيده تا نشود پيدا نفر يک حتی ترسيم می که اطالعيم بی آنها اصل و روح, زندگی ماهيت دربارۀ آنقدر هنوز ما" جهان راز تواند می علم روزی آيا که سوال اين به پاسخ انسان نوع برای حاضر حال در. کند اظهار موضوع اين به راجع کامل و

امکانات تمام با که اينست دارد اهميت خيلی ما برای امروزه که آنچه. رسد می نظر به غيرممکن نه يا بشکافد را مرگ از پس مورد را انسانی طبيعت های ناشناخته خود انسانی مسئوليت و هوش با و گماشته همت معما اين حل به خود تحقيقاتی و علمی

)١٢.(دهيم پايان ای اندازه تا خود حيات در انسان سرگشتگی به علم اختيار در خود کشفيات دادن قرار با و داده قرار مطالعه

.است حسی فوق ما ادراکات شناختی زيست فوق ماهيت شناخت, کند می سايرين از متمايز را راين دکتر تحقيقات که آنچه

ماوراءزيست و طبيعی فوق ماهيتی دارای) کرديم صحبت آنها به راجع" قبال که( حسی فوق ادراکات که شود ثابت اگر واقع در اين غير در.نماييم می تعبير" روح" آنرا ما که ماند می باقی" مستقال مرگ از بعد انسان شخصيت که شود می ثابت است شناختی تاره منتظر مورد اين در بايد حاال و کرديم ذکر را مخالفان و موافقان عقايد ما. شود می دشوار مسئله اين اثبات برای کار صورت

اداء را مطالب و تحقيق حق نگارنده اينکه نظر از اما. شود روشن بيشتر چه هر قضيه اين تا بود علمی انتشارات و کشفيات ترين کمک برای را او نظريات و معرفی, است نموده تحقيق و مطالعه مرگ از پس زندگی دربارۀ که دانشمندانی از يکی باز باشد کرده

:نمايد می عنوان حقيقت شناخت به

را خود هم جدی طور به که باشد می انگليسی سالۀ هشت و هشتاد شناس زمين R.Crookal کروکال رابرت دکتر مرد اين از پس زندگی به راجع های نوشته و آثار کلکسيونر ترين مصمم و بزرگترين دانشمند اين. است نموده مهم مسئلۀ اين مصروف

" " سابقا که ای مسئله به راجع خصوص به. دنياست مجموعۀ ترين کامل او های فيش و ها پرونده. باشد می جهان در مرگ از خروج تجارب عنوان تحت مسئله اين امروزه. است نموده جمع مطالب ديگر کس هر از بيش شد می ناميده" ای ستاره فرافکنی

.شود می ناميده بدنی فوق تجارب يا, بدن

.دهد می نشان عالقه آن به ديگر مسئله هر از بيش زيرا, باشد می بدن ای ستاره سفر به راجع کتابی کردن تمام مشغول اکنون او

موثر بسيار علمی تحقيقات در شخصيت که دارند اعتقاد است انسانی تجارب و عواطف متوجه ها آن علمی مشی خط که دانشمندانی که او. است نهراسيده انتقاد از هرگز و بخشيده خود تحقيقات به بهايی که بوده هايی شخصيت جمله از کروکال رابرت دکتر و است

سرنوشت چگونگی شناخت صرف را عمری دارد تخصص شناسی زمين مختلف های دوره در حيات چگونگی و شناسی زمين در .است نموده مرگ از پس انسان

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 74: Www.irpdf.com(7458)

.دارد مبذول زيادی توجه آسمانی زندگانی به پسرش که شد موجب او زيرا, گشت آغاز پدرش مرگ با کروکال دکتر تجربه

برای بيداری و خواب بين پديده اين. است شده خيره او به که ديد را او ناگهان, پدرش مرگ از بعد سال سه که مياورد خاطر به او :نويسد می وی. افتاد اتفاق کروکال دکتر

را پيامی خواست می که بود دوخته من به را خود عميق نگاه پدرم زيرا. بود ناشناخته های پديده مطالعۀ برای دوره بهترين اين - .برساند من به

دهد می جواب او اما. است درآمده ذهنی تصوير صورت به او برای کروکال دکتر پدر خاطرات که معتقدند شناسان روان از بعضی نگاهش و بود بيمار فوت از قبل کمی او. نبود شبيه داشت او از که ای خاطره از هيچيک به بود ديده پدرش از او که تصويری که

دوران از پدرش زيرا. بود کشيده و ظريف بينی دارای و زيبا, جوان بود شده ظاهر دکتر بر که رسيد می نظر به نور بی و فرسوده بود او پدر بچگی دوران به متعلق فقط آن ظرافت و داشت پهن بينی طرف اين به طفوليت

کرسی استاد و. کرد تحصيل شناسی روان و شناسی گياه, شيمی در او. آمد دنيا به انگلستان النکستر در ١٨٩٠ در کروکال رابرت به او ی عالقه عليرغم. است گوناگونی تاليفات دارای شناسی زمين و شناسی گياه ی زمينه در و.شد اسکاتلند آبردين دانشگاه

.بپردازد ماوراءشناسی علم به تا کرد بازنشسته را خود موعد از قبل سال سه ١٩۵٢ در شناسی زمين

:نويسد می خود گزارشات از يکی در او

از خروج تجارب و دنيا دو بين ارتباط اهميت ديگر محققين که شدم متوجه روحی امور در زيادی تجارب طعم چشيدن از پس من" ."اند گرفته کم دست را بدن

وسايل يا ها مديوم طريق از) ارواح ديگر عبارت به يا( متجسد غير وجودهای که پيامی يعنی کروکال نظر در دنيا دو بين ارتباط . رسانند می ما به ديگر

اهميت او نظر به که کند می موضوعی روی کار مصروف را خود وقت تمام و کند می زندگی تنها زنش مرگ از پس کروکال دکتر :نويسد می او. دارد بسياری

بينم می هستم مند عالقه که را آنچه عيان به که اينست برای کند می ام ياری هنوز ام حافظه اگر و کنم می کار سابق خوبی به من" ." است مانده باقی نخورده دست و تازه جوانيم دوران همچون من کنجکاوی حس.

:دهد می ادامه چنين او

آنها خود خواهم می اما. نمايند پيدا اعتقاد مرگ از پس زندگی و بدن از خروج به که کنم قانع را اشخاص که نيست اين من هدف" نحو به را ما فيزيکی غير بدن حيات طرق بايد ما فيزيکی وجود سرانجام و. کنند زندگی خود عقايد با مطابق و برسند نتيجه اين به

." نمايد تعيين موثری

.آورد می بار به مسئوليت معرفت کروکال دکتر زعم به

بدن از کنند سعی نبايد ارادی طور به اشخاص که کند می تاکيد اما. کنيم تحمل را آن از ناشی عواقب بايد نماييم مسئوليت رد اگر و طور به شخصی اگر زيرا. شود خارج خود بدن از کند سعی کسی هر که است مخالف" شديدا ديگر عبارت به و. شوند خارج خود

می ما. بيافتد خطر به انسان جان دارد امکان دهد انجام را کار اين زور به اگر اما ندارد اشکال شود خارج خود بدن از طبيعی خروج آزمايشات برای مخدر مواد بردن کار به با همچنين او. ببنديم آنرا کلی به اينکه نه کنيم باز ناشناخته روی به را در خواهيم

که کسی وی نظر به. نامد می متد بدترين آنرا و. است مخالف" شديدا پردازند می آن به دراويش و ها هيپی از بسياری که بدن از بدن به" مجددا نتواند دارد امکان و است شده خارج تخم از زود که ايست جوجه مانند درست شود می خارج خود بدن از زور به

.شود می شخص مرگ باعث" مسلما اين و برگردد خود مادی

غير موجودات با ارتباط" مسئله روی را خود کار) ١٨۶٩-١٩۴١( برگسن هانری فرانسوی فيلسوف پيشنهاد به کروکال دکتر می ارتباطات اين در بيشتر را مرگ از بعد حيات دليل و بود لندن روحی ی جامعه رئيس زمان آن در برگسن. نمود متمرکز"متجسد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 75: Www.irpdf.com(7458)

کروکال. داد قرار مطالعه مورد بايد مسافرين خاطرات مانند درست را روابط اين که بود معتقد او. زمينی خاطرات در تا دانست پايه بسياری دانشمندان ی گفته به کتاب اين. ساخت منتشر) ١٩٧۵-لندن" ( عالی ماجرای"نام به کتابی در را خود کارهای ماحصل

. آيد می شمار به مرگ از پس حيات وجود بر کننده قانع دليلی علمی لحاظ از و داشته محکم ای

می وی. نه برخی و شوند می خارج خود بدن از راحتی به افراد بعضی که سازد می استوار اصل اين روی را خود نظر نويسنده بدن در که باشند می حياتی جسم دارای افراد اکثر زيرا. است شخص هر بدنی شرايط مجموع کننده منعکس اختالف اين که افزايد

فيزيکی فوق) ١٣( روح. نيستند پيشرفته روحی و معنوی لحاظ از اکثريت بين در زيادی تعداد اما. است گرفته قرار آنها فيزيکی خارج خود فيزيکی بدن از را حياتی جسم آن سادگی اين به توانند نمی نتيجه در باشد نمی آنان برای معرفت ی وسيله يک آنان

روح اند نموده تقويت را آن روحانی و اخالقی اعمال يا افکار, احساسات با و بوده قوی حياتی جسم داری که کمی تعداد. نمايند ارتعاشی شکاف يک که آنجا از اما. سازنند می خارج تن از حافظ قول به برين فردوس يا" بهشت" ی مشاهده برای فقط را خود

می باقی آنها برای پايان در توصيف قابل غير آرمش احساس يک فقط دارد وجود آنان فيزيکی بدن و مادی غير روح بين عظيم . دهند می انجام تر راحت را کار اين باشند بيمار که وقتی باشند می بدن از خروج استعداد داری که کسانی. ماند

: نويسد می کروکال دکتر

به, نمايند خارج خود فيزيکی جسم از آنرا راحتی به توانند می که باشند می خاص حياتی جسم نوعی دارای که هستند کسانی" خود فيزيکی همتای و روح بين پل حياتی جسم يا بدن چون. باشند مسکن داروهای تاثير تحت يا بيمار, خسته که وقتی خصوص

.باشد می مرکب ماهيت دارای شود می خارج که انسان دوبل يا ثانوی بدن, است

اين, معذالک. گيرد می دربر قالب مانند آنرا که فيزيکی فوق روح و حياتی بدن يا جسم از قسمتی از شود می ترکيب دوبل اين می آزاد روح سپس و ميرد می ثانوی بدن عنوان به فيزيکی جسم مرگ از بعد و شده جدا حياتی عناصر از هميشه مرکب دوبل . گردد

.نيست موافق هستند انسان تخيل ی ثمره يا ذهنی تصاوير بدنی فوق های دوبل معتقدند که روانشناسانی با کروکال

" نوعی صورت) "ها دوبل( ثانوی هايی بدن چنين که دارد اعتقاد) فرويد زيگموند مشهور همکار( سوئيسی فيلسوف و روانشناس : گويد می و دانسته قبول قابل غير را نظر اين کروکال. هستند انسان ذهنی آل ايده های صورت ديگر عبارت به يا انسان

فيزيکی بدن به مختلف قسمت دو در تواند می شود می گفته نيز نجمی تابش آن به که شده آزاد دوبل اين موارد از بسياری در" و. اند شده تقسيم قسمت دو به شدن محو موقع در ذهنی تصاوير که است نگفته پزشکی و شناس روان هيچ تاکنون. نمايد مراجعت

." ندارد آن ی کننده ايجاد ذهن به ارتباطی و بوده ارادی دوبل تقسيم که رساند می اين

را) نفس يا جان( روح اصطالح او. داند می است فيزيکی بدن يک دارای که فيزيکی غير بدن مانند را) ثانوی بدن( دوبل کروکال فيزيکی نيمه باشد می تماس در آن با روح که حياتی جسم حاليکه در. برد می کار به" فيزيکی -فوق" طبيعت يک توصيف برای در او. است شده آورده) ١٩۶٩-لندن" ( کيهانی و عرفانی تجارب تفسير" نام به او کتاب در ديگر نظريات و تعاريف اين. است : نويسد می کتاب اين

پذيرفته راحتی به اينکه برای و سودمند و منظم عمل يک در ايست واقعه فقط دارند واهمه آن از اشخاص اينقدر که فيزيکی مرگ"." نمود درک را آن بايد شود

روش دهد نمی اجازه که است دانشمندانی ی زمره از او. است شده منقرض که است انسانی نوع يک نسل به متعلق کروکال دکتر اين.کند بيدار گذرد می ما اطراف و ما در که آنچه به نسبت را ما خواهد می او. ببندد مردم کنجکاوی و تخيل بر را راه دانشمندان

: نويسد می دانشمند

و داخلی های پديده انسان در. کرديم کشف ١۶٢٨ در را خون گردش ما, پيش سال ميلونها از زمين روی در ما حضور عليرغم" . "داريم وقت خيلی حاال آنها ماهيت به بردن پی برای و ايم نشناخته هنوز ما که است خارجی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 76: Www.irpdf.com(7458)

به.نمايد گردآوری را) ١۴" ( ای ستاره فرافکنی" درباره مانند بی منابع و گزارشات تا نمود صرف وقت سال دهها کروکال دکتر سفرهای به آن با و کرده جدا خود فيزيکی بدن از را" ای ستاره من" يا روح بتواند انسان اينکه يعنی ای ستاره فرافکنی وی نظر می تلقی عادی امر شود زياد پروازها اگر اما کنند می نگاه آن به حيرت با اول بار برای کند پرواز فيلی اگر. برود نزديک يا دور صبح چهار ساعت از تلويزيون ی صفحه مقابل در ما ی همه, گذاشت ماه ی کره به قدم انسان که اولی روز مانند درست. شود

شد خواهد روبرو مردم متععد تفسيرهای و تعجب با" مسلما که خود بدن از انسان خروج مورد در است وضع همين. بوديم نشسته . است واقعيت با پيروزی سرانجام واما

: نويسد می) ١٩۶٨ -آباد مراد"( ای ستاره فرافکنی های مکانيک" به موسوم ديگرش کتاب در کروکال دکتر

جهل همانند مساله اين ی درباره ما جهل. دارد بدن يک فقط او که نيست معنی اين به است دومی بدن دارای داند نمی انسان اگر" ." است خون گردش ی درباره ما اسالف

خود وجود از آگاه موجود يک عنوان به و شود خارج خود فيزيکی بدن از بتواند انسان اگر که گويد می موضوع اين ی درباره او و بقا به, مرگ يعنی, خود فيزيکی بدن واقعی ترک موقع در انسان که کنيم گيری نتيجه توانيم می ما, دهد ادامه خويش حيات به

)١۵. (دهد می ادامه ثانوی بدن در خويش حيات

او. کند می فکر موضوع اين به راجع کروکال که است سال هفتاد مدت. است شده عنوان جديد محققين از بعضی توسط مساله اين " ای ستاره فرافکنی" داستانهای که کند نمی تصور" اصال کروکال. است شنيده باره اين در را چيز همه که کند می تصور

بنا که منابعی از يکی" مثال. باشد اعتبار بی منابع اين از مقداری که نيست معنا بدان اين اما. باشند واقعی غير يا تخيلی, ساختگی ويليام انگليسی نويسندۀ که است موضوعی, باشد می مورد اين در او آثار ترين کننده قانع و ترين کامل از يکی کروکال گفتۀ به

از نويسنده کتاب اين در. است شده نوشته) ١٩٣۴ لندن( رستاخيز به موسوم کتابش در William Gerhardi گرهاردی بسيار گرهاردی تجربۀ. نمايد می متصل هم به را فيزيکی بدن که چيزی يعنی است برده نام" ای نقره ريسمان" نام به عنصری" کامال حاليکه در. ديد معلق هوا و زمين بين را خود ناگهان, کند خاموش را المپ تا کرد دراز را دستش او. شد شروع معمولی

.بود بيدار

:گويد می او. ايستاد پايش روی گرهاردی لحظه اين در

من برای امر اين.بودم خود رستاخيزی بدن در من. کنم نمی قبول بود خيال و فکر يک اين که بگويند و شوند جمع دنيا تمام اگر يک و برگشتم. نتوانستم اما بچرخانم را دستگيره خواستم و رفتم در طرف به خوران تاللو حال همان در. بود غيرمنتظره" کامال مرا ريسمانی مانند نور استوانۀ اين و ام خوابيده تختخواب روی ديدم بعد. بود نور از استوانه يک زائده اين. ديدم را عجيبی زائده

شرايط با منطبق که داشتم ديگری جسم يک من که بگويد توانست می کسی چه. کرد می متصل بود خوابيده که ام فيزيکی جسم به کردم فکر.بودم ايستاده خود پاهای روی مانند بی آرامشی با هم من و بود خوابيده ام فيزيکی جسم بودم نمرده من اما. بود جديد همه يافتم راهرو در را خود و کردم عبور بسته در وسط از لحظه اين در پرداختم تفکر به. شوم خارج وضعيت اين از چطور حاال معمول طبق شدم خود حمام وارد بعد. بود شده روشن شد می ساطع من بدن از که ماليم نوری وسيله به راهرو اما بود تاريک جا

جسم به مرا بچه ناف بند مانند ای نقره ريسمان اين. دهم انجام را کار اين که نداشتم مادی قدرت ولی رابزنم برق پريز خواستم . بود کرده متصل ام فيزيکی

زيرا, بود خيال و وهم يک اين که کرد تصور نبايد حال اين با. است ميليون در يک موردی چنين يک, کنيم فکر علمی بياييد حاال :نويسد می او. کند می آوری جمع را شواهدی و ها نشانه نيست خيال يک اين کند ثابت اينکه برای نويسنده

ديگر اتاق به اتاقی از آورم دست به ديگری دليل اينکه برای من. ديدم می آينه در را خود چهره من و. بود کشيده پرده و باز پنجره. نداشت ای فايده اما کنم باز را ها حوله کشوی که کردم سعی من و بود بسته پنجره تا چند که سپردم خاطر به اينجا در. رفتم می توانستم می خواستم می جا هر حاال. نمودم بالی سبک احساس قلب ته از و پريده ای پرنده مثل و نموده پرواز در ميان از بعد

فيزيکی جسم به مرا که ريسمانی آن مبادا ترسيدم می فقط اما داشت کار لحظه يک من برای فقط اين و. نيويورک" مثال کنم پرواز .برگردم آن به نتوانم ديگر من و شده پاره کند می وصل ام

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 77: Www.irpdf.com(7458)

چه پس. نمايند باور مرا حرف ديگران تا آوردم می قبولی قابل داليل گشتم برمی خود جسم به وقتی بايد کنم؟ چه بايست می حاال خواهم مالقات را Max Fisher فيشر ماکس دوستم گفتم خود با. رسيد خاطرم به فکری ناگهان نمايم؟ مالقات بايست می را کسی باشد سرم پشت نورانی ريسمان اگر گفتم خود به کار اين برای ؟ نيستی خواب که ميدانی کجا از پرسيدم خود از يکمرتبه بعد.کرد . ديدم سرم پشت را آن و برگشتم. نيستم خواب پس

به آن بودن واقعی کيفيت. است نرفته يادم از خاطرات اين از ای ذره. بودم اتاقم در من و کرد باز مرا چشمان تکان يک ناگهان بدن اين. ماست طبيعی بدن مانند درست که داريم دوبل و ثانوی بدن يک ما... نداشت رويا و خواب با ارتباطی هيچ که است حدی

رستاخيز کتاب نويسندۀ برای که حوادثی چنين مرگ موقع در. دارد قرار ما طبيعی بدن در روز هر هاست غواص لباس مثل که .دهد می رخ نيز ديگران برای افتاد اتفاق

می ادامه چنين او. بود واقعيت با منطبق و درست بود سپرده خاطر به دليل عنوان به که را جزيياتی تمام که نويسد می گرهاردی : دهد

بدن اين پس, افکند فرا ام خوابيده مرگ زمان مانند من که حالی در را ديگری بدن باشد توانسته, من استخوانی و گوشت بدن اگر" توسط بتواند خود نوبۀ به که باشد مرکبی يا لباس يک بايد, است شده آفريده صورت اين به ديگر مراحل احتياجات مطابق که ظريف

رقيق" طبيعتا که را ثالثی بدن که باشد داشته را توانايی اين ما ثانوی بدن واقع در و شود افکنده دور به ديگر تر ظريف بدن يک .افکند فرا آنست از تر ظريف و تر

و درست قلو دو بدن اين. ندارد مفهومی بخار و ابر به شبيه روح و ندارد وجود ديگر مرگ از بعد ابدی خاموشی ترتيب اين به پس تعجب اما است زمين روی زندگی از متفاوت خيلی مرگ از پس زندگی شرايط کنيم فکر که باشد سخت اين شايد البته. است واقعی

.باشد می مرگ از قبل زندگی شرايط همان شرايط که اينجاست در

که ای علمی طبع جهت به رمان يک از قسمتی ذکر, باشد می آن واقعی حوادث بيانگر افسانه و بوده زندگی مقلد هنر که زمانی در .رسد می نظر به نافع بسيار دارد

" ( رسند می فرا اندوهان وقتی" به موسوم Horace Anneleley Vachell" واشل آنللی هوراس" رمان از قسمتی اين .باشد می) ١٩٣۵ لندن

اعتراف خود مجدد شدن زنده به و يابند می نجات موقتی مرگ از که است بيمارانی العمل عکس, است جالب کتاب اين در که آنچه نفر دو اين. کنند می تصادف قطار يک با که است نفر دو داستان واشل رمان. بودند راضی خود غيرزمينی زندگی از زيرا نمايند می

:گويد می جورج شوهرش به جوی آيند می هوش به اينکه از بعد. دارند نام جورج و جوی

.بودم درآمده پرواز به من گويی. شوم دور آن از خواستم می و ديدم را بدنم من. شدم دور بدنم از من اينکه مثل درست -

.نمايد می استقبال او از وی متوفای مادر ديگر ماوراء در که کرد احساس جوی, بدن از خروج جديد تجارب مانند" دقيقا

:دهد می ادامه چنين جوی

مرگ ياد لحظه اين در. ترسيدم نمی و کردم می ايمنی احساس معذالک بشنوم توانستم نمی را صدايش من. بودم کرده تعجب من - وقتی. کرد تپيدن به شروع دوباره قلبش و داد اکسيژن او به پرستار فوت از قبل اما. درگذشت قلبی سکتۀ اثر در که افتادم مادرم

:گفت, کرد باز را چشمش

.شد خاموش هميشه برای آن از پس و آورديد؟ اينجا به دوباره مرا چرا -

بدن از خروج جديد تجربۀ از جالب متن يک داستان اين زيرا. باشد شنيده کسی از را ماجرا اين حقيقی داستان نويسنده است ممکن :دهد می ادامه چنين را داستان دنبالۀ جوی. باشد می

. بود مرده قبل مدتی که بود دوستم نتيا سی يکی. ديدم را ديگر نفر سه من و شد کمتر مه. بود جالب بسيار من رويای دنباله - ديدم را ديگر دوست دو بعد. شدم می متوجه من بفهماند من به خواست می که چه هر اما. زد نمی حرف من رويای در هيچکس

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 78: Www.irpdf.com(7458)

کرد می مواظبت ها آن از داشت خارجی يک. امد می نظر به مضطرب بسيار آنها از يکی اند مرده دو هر که دانستم می من. متوجه من. است مرده که بفهمد تواند نمی من دوستان از يکی هاری که فهماند من به مادرم. بود من مراقب مادرم که همانطور

بر بايد من که فهماند من به او. ديدم خود کنار در را مادرم ناگهان. بخوانم بودند آنجا که را کسانی آن تمام افکار توانم می که شدم بکنم؟ را کار اين توانستم می چطور حاال. برگردم زمين روی

کند می فکر انسان که است بدن از خروج دربارۀ ديگران و مودی دکتر تجارب و تحقيقات شبيه آنقدر داستان اين, واقعيت يا افسانه جورج, واشل رمان در. دنياست تاريخ قدمت به و بوده آزاد خاص فرهنگ بعد هر از که است جهانی تجربۀ الگوی و نمونه يک اين

خوشحال بابت اين از و ببيند تخت روی را خود جسم توانست می شوهر. نمودند تجربه را رويا هنگام در بدن از خروج جوی و .ديد تخت روی نيز را خود همسر ناگهان و. بود

صورت اين به را داستان اين, نويسنده استعداد که رسد می نظر به گرچه, گيرد می خود به غيرعادی ظرافت داستان لحظه اين در از که کرد می فکر ابتدا او. زند می لبخند او به که بيند می را زنش جوی شود می خارج خود بدن از وقتی جورج. است درآورده

:گفت همسرش. رسيد می نظر به خوشحال و جوان بسيار او. است شده خوب حالش که کند ثابت زنش به تا آمده پايين تخت

خواب من بگويم تو به که ام آمده من. افتاد اتفاق هم ديروز برايم کار اين همينطور هم من. ای شده خارج خود بدن از تو, جورج - .بدشانسی خيلی نکنی باور آنرا اگر. ام نموده ترک را خود بدن تصادف از بعد من. نيست رويا يک اين. بينم نمی

:زند می حرف چنين جورج از داستان دنبالۀ

:گفت غمگينی صدای با و شد وارد پرستار بعد.است گفته حيات بدرود همسرش که فهميد او و. برتافت روی زنش از نور بعد -

!مرد جوی -

اين نوشتن برای واشل که است واضح حاضر معرفت پرتو در. نيست ادبی ساختۀ يک تنها داستان اين که است معتقد کروکال دکتر در دانشمندان و محققين که است مسايلی همان" دقيقا برده کار به که جزئياتی. است گرفته کمک خود حافظۀ اعماق از رمان

. اند آورده خود های تئوری طرح و نظريات

نوامبر ١٩ در را گزارش اين اورکهارت پيتر نام به شخصی گزارش ی فرستنده. کرد دريافت کانادا از جالب گزارش دو کروکال :نويسد می کروکال برای گزارش اين در او. فرستاد ١٩۶١

حس من. کردم ترک را بدنم, آرام خيلی و ناگهان من. افتاد اتفاق برايم عجيبی چيز ناگهان که کشيدم دراز اتاقم ی کاناپه روی من" زيرا نکردم وحشت هيچ اما. است شده متوقف من اول فيزيکی بدن در قلب ضربان, تنفس مثل بدنم طبيعی حرکات تمام کردم می

گويی. داشت فرق هم با دو اين شکل" کامال اما. برگشتم خود اول جسم به لحظه چند از بعد. نمودم می حس زنده" کامال را خودم .بودم کرده تنم ديگری لباس من

يا بند يک ی وسيله به و سوارم بالون يک در کردم می حس بار اين. ام رفته بيرون بدنم از ديدم دوباره. شدم خارج منزلم از بعد با. بود باز من بلوز و فوريه سرد روزهای از يکی آنروز.بود من ناف بند اين گويی.ام شده وصل نافم ی ناحيه به آن شبيه چيزی

, بود عجيب برايم اين و.کرد نمی نفوذ من ثانوی بدن به سرما اما, کردم می حس خودم فيزيکی بدن روی را سرما من وجوديکه من و رسيد من تراموای سرانجام. کردم می سبکی احساس مدت اين تمام در. داشتم حساسيت سرما به نسبت شدت به من زيرا

." شد تمام قضيه و برگشتم خود اول جسم به دوباره

:نوشت اورکهارت به کروکال نامه اين دريافت با

"؟ شديد آگاه آن از بعد يا ميشناختيد حادثه اين از قبل را بند اين شما آيا چيست؟ ناف بند از شما مقصود"

: داد پاسخ چنين ١٩۶١ دسامبر ۶ در اورکهارت

بگويم بايد خودم مورد در. واقفم ام بوده آشنا ناف بند اين با بدن از خروج ی تجربه از بعد يا قبل که موضوع اين اهميت از من" آنها ی همه. بودم خوانده آن به راجع زيادی اشعار من. شناختم می را" ای نقره بند" مذهبی ی کلمه, ام تجربه اولين از بعد من که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 79: Www.irpdf.com(7458)

کالم اين. نداشتم معنی آن به راجع اطالعی کوچکترين من بدن از خروج ی حادثه يا تجربه ی لحظه تا اما. بود من خاطرات در اين از من و است جسم و روح بين ی رابطه ای نقره بند از مقصود که کردم نمی فکر من. داشت شاعرانه مفهومی فقط من برای

ديگر کنم پاره را بند اگر که فهميدم بودم بيرون خودم اول بدن از که وقتی من. کردم حس آنرا خودم اينکه تا, نداشتم اطالعی جدايی . مردم می ديگر عبارت به يا برگردم توانم نمی خودم فيزيکی جسم به

جنبه فقط روح جاودانگی عقيده کردم می تصور من. بودم شکاک امور اين به نسبت کنم تجربه را مسئله اين خودم اينکه از قبل من متن البالی در که دانم نمی اما. نمودم می تحسين آنرا کالم زيبايی و اخالق بخش خصوص به, انجيل محتوای من. دارد مذهبی ." است ارزش با بسيار کنيد می آوری جمع را مورد اين در بسياری تجارب که شما کار من نظر به. دارد وجود هم علمی مسائل

: است نوشته چنين افتاد اتفاق انگلستان در که را خود ديگر ی تجربه اورکهارت

" طبيعتا و دانستم نمی من. بودند کرده طرفه يک کردم می عبور آن از روز هر من که را خيابان يک اتومبيل ی مسابقه خاطر به" .کردم می نگاه داشتم را خود راست سمت

دو هر راننده و من سريع العمل عکس. گرفتم قرار کاميون يک مسير در ناگهان و پيچيدم چپ سمت به من و بود خالی خيابان : کشيد فرياد پليس يک که گذشت من کنار از آنچنان کاميون. بگذرد من گوش بيخ از خطر که شد باعث

؟ شديد طوری شما فرماندار آقای-

که دانستم می, است دوم بدن اين که فهميدم" فورا.ديدم کاميون زير را خودم و برگشتم من که اينجاست داستان اين جالب قسمت اما اين, بود مسلم برايم آنچه.گرفت فرا مرا وجود تاپای سر غريبی آرامش.کنم توجيه آنرا توانستم نمی اما, شده جدا من اول جسم از

ساعت در کيلومتر ۶٠ سرعت با کاميون وجوديکه با. نداشت مفهومی برايم زمان حال اين در. بودم نرفته کاميون زير من که بود . بسپارم خاطر به را آن جزئيات توانستم می" دقيقا من. کرد نمی حرکت" واقعا ولی آمد می من طرف به

به مربوط حس دارای جسم اين و. ماند می باقی من دوم جسم در ام آگاهی و شعور بود زده من به کاميون اگر که دانستم می من .تر دقيق و تر ظريف بود جوری هم شايد بود ماده

وارد ای ضربه انسان بر حوادثی چنين" عموما. شدم عادی غير امر يک متوجه رو پياده در آمدم و برگشتم طبيعی حالت به وقتی می تند تند نبض و شود می ايجاد اضطراب بيفتد نفس نفس به انسان و برده کار به را خود آدرنالين بدن اينکه محض به و کند می .بودم شده بلند راحتی صندلی يک روی از تازه گويی. بود کامل آرامش در من بدن. نبود وضعی چنين بار اين اما. زند

کيفيات که داريم بدن سه" مسلما. هستيم بعدی سه موجودات ما که رسيدم نتيجه اين به آمد پيش برايم که ديگری تجارب و اتفاقات .داد خواهيم شرح را ها آن

خانم به مربوط است کرده گردآوری خود تحقيقات ی مجموعه در کروکال دکتر که مواردی از ديگر يکی :نويسد می ليسمور خانم. است) D.R.Lissmore(ليسمور.ر.د

از بعد يک ساعت در, بودم رفته فرو عميقی خواب در که يکشبی. داشتم اقامت پانسيون يک در و. بودم ساله ويک بيست من" و لغزيد پايش من تخت نزديک او. گشت می بر رقص ميهمانی يک از خوابيديم می تخت يک روی هم با که من اتاقی هم, شب نيمه

دارد بدنم شدم متوجه. ديدم دور را خود ناگهان من ضربه اين اثر در. کوبيد من ی سينه به شدت با را خود آرنج افتادن لحظۀ در کردم می تالش و بودم مشغول سخت زيرا ترسيدم نمی هيچ. بدهم نيرو آن به که نبودم آنجا من زيرا بلند خيلی نه اما کند می ناله . " برداشتم کردن ناله از دست و گشوده را خود چشمان برگشته آن به سرعت به و. برگردم بدنم به که

؟ باشد داشته تر عميق مفهومی بايد يا شود می بيدار ناگهان که است شخص يک عادی ی تجربه اين آيا

احساس اين است شب در خواب شروع که کشيدن دراز هنگام خصوص به, ام شده دور بدنم از که ام کرده حس بارها نيز من خود بايد که فهمم می حاال اما. چيست حالت اين که نپرسيدم خود از هم هرگز و نبوده قوی شده ذکر تجارب مانند هرگز اما. ام داشته را .نگذشت آن کنار از دليل بی و کرده توجه آن به

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 80: Www.irpdf.com(7458)

می نقل پسری ی درباره را مورد همين"Supreme Adventure" " عالی ماجرای" کتاب ٢٩ و ٢٨ صفحه در کروکال دکتر :نويسد می وی برای جوان پسر. شد می غرق داشت که کند

. شوم می جدا بدنم از دارم کردم حس, بروم آب زير بود نزديک که ای لحظه در-

به تصادف يک ی نتيجه در مرگ وقتی ترتيب بدين. ماست آگاه بدن از تر پيشرفته مراتب به ما آگاه روح که کند می اضافه وی .افتاد خواهد اتفاقی چه داند می و فهميده را موضوع تصادف از قبل ثانيه يک روح, پيوندد می وقوع

. بود کرده تجربه و درک را موضوع اين رانندگی تصادف هنگام انگلستان دوم جهانی جنگ زمان وزير نخست چرچيل وينستون اينکه کما. دانيم نمی را انها کار طرق و انسان بدن های سلول اسرار از بسياری ما اينستکه دارد اهميت اينجا در که ای مسئله

زيست و) االعضاء وظائف علم( لوژی فيزيو نظر از همچنان نيز بدن های غده و اعصاب ی سلسله و مغز ی پيچيده ساختمان ای عده که است انسان سوم حتی يا ثانوی بدن انسان بدن اسرار از ديگر يکی دليل همين به. اند نشده شناخته" کامال شناسی

مانند بدنها اين دليل بدون کردن رد. اند مانده ناشناخته هنوز ها سلول کار مانند نيز بدنها اين حاليکه در کنند می رد آنرا دليل بدون دارای يا و باشند نداشته وجود آنها که نيست دليل شناسيم نمی را آنان اسرار ما اگر. است انسان بدن در ها سلول وجود انکار

فوق مسائل به را انسان سوم حتی و دوم بدنهای ای عده اينستکه دارد وجود که مشکلی تنها. نباشند خصوصی به ی وظيفه بدن غدد و انسان های سلول شبيه چيزی نيز آنها اما باشد داشته وجود است ممکن گويند می ای عده و دهند می نسبت الطبيعه روح که شعور با نامرئی دنيای وجود به سوم ی دسته اما. نيستند ما بدن از خارج چيزی و داشته شناختی زيست ی جنبه که هستند

.است ناچيز بسيار جهان اين ی درباره انسان دانش و اطالعات" مسلما که معتقدند است حاکم آن در

اند گفته او به ای مسابقه اتومبيلهای رانندگان که نويسد می روحی تحقيقات ی جامعه ی وزنامه در) Rene.Haynes( هينز رنه فيزيکی جسم کنند می احساس بينند می اتومبيل فرمان پشت را خود حاليکه در, رسد می حداکثر به آنها سرعت که ای لحظه در که

.است شده يکی اتومبيل با آنها

وی مادی يا فيزيکی بدن ناگهانی و سريع حرکات با تواند نمی انسان ثانوی بدن که کرد تعريف توان می اينطور را پديده اين .آيد می وجود به دو اين بين ای فاصله و نمايد هماهنگی

می نويسنده. هواپيماست خلبانان به مربوط آن و است يافته انتشار روحی تحقيقات ی جامعه روزنامه در نوع همين از ای مسئله کنند می حرکت زياد سرعت با باال ارتفاعات در که آنان" مخصوصا, خلبانان در مادی يا فيزيکی بدن و روح بين مفارقت که نويسد

را خودش تواند می او. است خود جسم از انسان شدن جدا مانند فيزيکی بدن از خروج يا" بدنی بی" احساس اين. است فراوان, بازگو آنرا" اکثرا و شده ديده خيلی کنند می پرواز تنها که خلبانانی بين در حالت اين.ببيند بيرون از) را خود فيزيکی بدن يعنی(

)6١.(اند نموده

:است نوشته کروکال دکتر برای را زير ی نامه ١٩۶١ سپتامبر۵ در شيکاگو اهل) M.Woolf( وولف.م نام به شخصی

جالب بسيار آنرا و گرفتم را" عمل و مطالعه در ای ستاره فرافکنی" نام به شما کتاب از ای نسخه, دنور به اخيرم سفر در من" مرا بود سالها که يافتم را سوالی جواب کتاب اين در. خواندم را مالدون اثر" ای ستاره بدن فرافکنی" کتاب پيش سال دو. يافتم

بودم بريده دنيا از من سالها کری علت به. دانستم نمی چيزها جور اين و باطنی علوم ی درباره چيزی من اين از قبل. داد می عذاب . بنمايم را رفته دست از سالهای جبران کنم می سعی حاال اما

در من گشتم می بر هتل به مادرم با داشتم تيره بسيار يکشب.رفتيم ويسکونسين به روزی چند برای مادرم و پدر و من ١٩٣٢ در مثل کردم حس يکمرتبه من. کرد تصادف من راست ران با و داد ويراژی اتومبيل يک ناگهان. رفتم می راه داشتم خيابان چپ سمت از که کند می تالش سختی به و افتاده زمين روی کرده تصادف که من بدن ديدم بعد. کشد می خود با مرا دارد لوکوموتيوی اينکه از سالها.بودم آن قدمی ده در من و شد بلند زمين از که ديدم را خود جسم) ثانوی بدن( من. برخاست سرانجام. شود بلند خود جای . کردم پيدا کتاب اين در آنرا جواب حاال و.است افتاده آنجا که ديدم را خودم بدن من چرا پرسيدم می خود

.شود می بيان" ذيال يافت انعکاس ١٩۶٠ اکتبر ١١ در لندن چاپ) Daily Sketch(اسکچ ديلی ی مجله در که ديگر مورد يک

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 81: Www.irpdf.com(7458)

و مچ در ديگر تکه يک و, رفت فرو وی چپ پای در آن از ای تکه. شد مجروح نارنجک انفجار اثر در مردی, ١٩۴١ نوابر ۴ در : گفت آمد هوش به بيمارستان در وقتی. نشست سرخرگ نزديک گردنش در ديگر يکی

می عمل مرا داشتند که پرستاران و پزشکان سر باالی متری يک در که آيد می يادم بردند نظامی پايگاه بيمارستان به مرا وقتی- . بودم شناور کردند

فرانسوی پزشک يک اما. است کرده ذکر خود کتاب در کروکال دکتر که بود بسياری موارد از هايی نمونه شده ذکر مورد چند اين تحت ای مقاله, انگلستان پزشکی ی مجله در پاريس پزشکی آکادمی عضو) Jean Lhermitte( لرميت ژان دکتر به موسوم )7١.( داد انتشار" نفس بصری خطاهای" عنوان

حد ی دهنده نشان که داد ارائه را بسياری کارهای, بود زمينه اين در درخشانی ی تجربه دارای که اعصاب متخصص لرميت دکتر ی درباره او تحقيقات اما. بود هايی پديده چنين ايجاد مخصوص عصبی شرائط و روحی" ظاهرا عادی غير های پديده بين مرز و در. دهد می فتوا مورد اين در لرميت ديگر عبارت به. نيست برخوردار الزم موشکافی از زدگی جن به تظاهر يا" زدگی جن"

اسکار, دانونزيو گابريل, داستايوسکی, دور فيو, پو آلن ادگار چون نويسندگانی کتب از هايی قسمت به انسان لرميت مطالعات است انسان بدن ذهنی تصوير فقط که اند کرده بحث انسان دوم های شخصيت از همگی که کند می برخورد بک اشتاين جان, وايلد

.اوست خود که شود می متوجه بعد, شود می نزديک او به مردی بيند می که زند می حرف ارسطو از او.

. نمايد انسان روح پيچيدگی و زندگی عجائب متوجه را خواننده ذهن تا کند می عنوان را تخيلی داستانهای اين مانند مواردی لرميت ناشی نويسندگان خود ی تجربه از ها داستان اين غالب که دانيم می اينرا اما, کنند می خلق را ها داستان نويسندگان که دانيم نمی ما

را آنها توانند می, ندهند نسبت خود به را زندگی باورنکردنی تجارب شوند می مجبور انسانی حرمت خاطر به که آنانی. شود می نسبت با. شوند خالص تجارب نوع اين عاطفی فشار از که اينست برای فقط هم ان و نمايند بيان داستان و تخيل لباس در تر آزادانه

. کرد نخواهد خطاب منطقی غير را آنان جامعه ديگر, خيالی شخصيت يک به روحی ی تجربه دادن

, نمايند وصف کامل جزئيات با توانند می را بدنی بی ی تجربه راحتی به دارند قوی تخيل و امور توصيف استعداد چون نويسندگان . آورند نمی فراهم خود به نسبت را اطالع کم خوانندگان وحشت موجبات ترتيب اين به و

و تجربه همه اين که شود نمی دليل کنند می صحبت انسان ذهنی تصاوير عنوان به ثانوی های شخثيت از چنين نويسندگانی اگر پس . بدانيم توهم از ناشی و خيالی" کال را حقيقی و مختلف موارد

ترين جالب وی نظر به. است بدنی ماوراء تجارب ی زمينه در محققين بزرگترين از يکی او" مسلما, برگرديم کروکال دکتر به اما و ی تجربه تاکنون که نباشيد مطمئن خيلی گويد می او. ايست ستاره فرافکنی ی پديده انسان در شده شناخته ی پديده ترين مهم و

" آگاه من" از انسان وسيله بدان که کاريست اين و, نيست نادر هم چندان بدنی بی ی تجربه او زعم به. ايد نداشته بدنی ماوراء .کند می عبور

)18.( نداريد خاطر به ديگر چيزهای بسياری مانند آنرا اما, ايد کرده سفر فضا در هم شما ؟شايد داند می کسی چه

انسان دوبل يا ثانوی بدن عنوان به آن از که خوريم می بر ای ستاره فرافکنی نام به اصطالحی به کروکال دکتر های نوشته در ما را زيادی مباحث روحانی فالسفه و باطنی علوم علمای, روحانی و ای ستاره بدن مانند انسان بدن انواع ی درباره. کند می بحث : شود می مطرح سوال چند باز اينجا در اما. اند کشيده پيش

دارد فرق آن با يا و است روح همان ای ستاره بدن آيا ؟و چيست ای ستاره بدن ؟ است ای ستاره بدن همان ای ستاره فرافکنی آيا ؟

) 19( ها کاباليست خصوص به باطنی علوم دانشمندان و ای ستاره بدن ی درباره اما. است ای ستاره بدن همان ای ستاره فرافکنی بدن دارد وجود ستارگان بين در که نامرئی نيروهای همين و. دارد وجود پنهانی ی رابطه يک ستارگان و انسان بدن بين معتقدند : است شده تقسيم بخش سه به انسان گرا روح ی فالسفه, نهانی يا باطنی علوم علمای زعم به. اند آورده وجود به را ای ستاره

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 82: Www.irpdf.com(7458)

هم هنوز و شده اداره )شناسی زيست ,االعضاء وظائف علم يا( فيزيولوژيک, فيزيکی قوانين تحت بدن اين: فيزيکی بدن.١ . هستند انسان مغز و بدن های سلول اسرار مثل فيزيکی بدن های ناشناخته کشف پی در پزشکان و ها رشته اين دانشمندان

يا ای ستاره بدن. اند نموده تقسيم قالبی جسم و مثالی جسم قسمت دو به آنرا ای عده باز که Corps Astral يا ای ستاره بدن. ٢ خود فيزيکی جسم و پرداخته سفر و سير به آن با افراد از بسياری تعداد گذشته های مثال در که است ثانوی بدن همان انسان دوبل

.است اتری ی هاله آن ديگر نام. اند ديده دور از را

.شود می خارج بدن از ای ستاره جسم زيرا, است تر سبک انسان بدن وزن مرگ از بعد زيرا. است وزن دارای ای ستاره بدن

.آنست ترين خشن که جمادات به نسبت است جهان ماده ترين ظريف که روح. ٣

کدام هر معتقدند آنان. کنند می تقسيم فکری بدن و روحانی بدن, قسمت دو به را روح گرايان روح الذکر فوق قسمت دو اين از غير و روحانی بدن لباس يا قالب آن و ای ستاره بدن لباس فيزيکی بدن. ترند ظريف بدن قالب فکری و ای ستاره, فيزيکی های بدن از

. است فکری بدن پوش تن يا جلد همان

فکری و روحانی بدن دو و دارد وجود ای ستاره و فيزيکی بدن فقط انسان در دارد اعتقاد روسی فيلسوف و گرا نهان گرجيف به يازيدن دست خلقت جهان در انسان های هدف بزرگترين از يکی و کرد ايجاد بدن در تمرين با انرا توان می ولی نيست موجود

. است بهره بی آن از کافی تکامل عدم و شديد بودن مادی دليل به" فعال انسان که است خدادادی های گنجينه يا بدنها اين

بين رابط که دارد تعلق ای ستاره جهان به ای ستاره بدن. است خاکی يا فيزيکی دنيای به متعلق بدن و الهی دنيای به متعلق روح .باشد می نامرئی و مرئی دنيای

. حياتی روح و ای ستاره روح, خدايی روح از عبارتند که دارد بخش سه خود روح

را خود توانند می آنها. روح نه و است ای ستاره بدن ی وسيله به" تماما مردگان برگشتن دنيا به و اشباح ظهور عده اين نظر به بدن به تواند می مرده ای ستاره روح حتی يا و شوند ظاهر زندگان وبر دراورده خود فيزيکی بدن شکل به يعنی ماده صورت به

. اورد در خود کنترل تحت را او و شده داخل زنده انسان

اما, کرد ترديد توان نمی آن صحت در که کند می نقل را ای واقعه خود مرگ از بعد کتاب در ادعا اين اثبات برای فالماريون کاميل طبق. بود شده دعوت ارواح احضار جلسات از يکی به نويسد می وی. شود می سرگشتگی دچار انسان مسئله علمی توجيه در

انجام از بعد. شناخت نمی را سايرين و مديوم اما شناخت می را خانه صاحب او. بود شده تشکيل کمی افراد تعداد از جلسه معمول خالص کسی دست از خواست می گوئی بعد. رفت فرو خلسه حالت در روح احضار برای مديوم, کار ی مقدمه و معارفه مراسم

؟ هستی شروری روح تو ؟ کنی می کار چه اينجا تو, بردار سرم از دست, کارت پی برو برو گفت می" مرتبا شود

گفتيم باال در که همانطور واقع در و آمد در او تسلط تحت, بدهد نجات روح دست از را خود گريبان بتواند مديوم اينکه از قبل اما : نويسد می فالماريون. شد مديوم فيزيکی بدن داخل مرده شخص) ای ستاره بدن يا( ای ستاره روح

صدای به ارتباطی هيچ که شد خارج وی حلقوم از بوديم نشنيده ما تاکنون که صدايی و کرد تغيير مديوم ی چهره رنگ ناگهان - : گفت فرياد با و برگشت بود سپيد موی دارای که مسنی" نسبتا مرد يک طرف به يکمرتبه بعد. نداشت مديوم خود

. کنم می ات خفه حاال, کشتی مرا که بودی تو. گرفت خواهم تو از را خود انتقام حاال, پست قاتل, کردم پيدايت خوب -

باالخره مرد. بود کشته را او نبوديم جلسه در ما اگر طوريکه به, گرفت را او گلوی و برد حمله مزبور مرد طرف به مدويم سپس ديگری کس مرد آن خود جز را راز اين و نبود مديوم و او بين قبلی آشنايی کوچکترين که خصوص به, گرديد اعتراف به مجبور

. دانست نمی جلسه آن در

جنوب بنادر از يکی به که کردند می سفر کشتی با داشتند و بود فرانسه دريايی نيروی افسر پيش سالها که گفت مذکور شخص و داد اجازه آنها به هم او. بخورند مشروبی و بروند بار به که خواستند اجازه ناوی سربازان و رسيدند) Toulon تولن( فرانسه

گساری باده مشغول و نشسته زن تعدادی با آنها ديد. رفت بار به برگرداندنشان برای او و کردند تاخير مراجعت در انها اما. رفتند

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 83: Www.irpdf.com(7458)

مست که ملوانان از يکی اما. برگردند کشتی به زودتر چه هر که کشيد فرياد و کرد پرخاش آنها به بود مافوق افسر چون. هستند در نصف تا و کشيد را خود شمشير و برخورد غيرتش رگ به مافوق افسر عنوان به هم او. گفت او به بدی ناسزای و برگشت بود

شد محکوم دريايی نيروی از اخراج و حبس سال پنج به محاکمه از پس مزبور افسر. سپرد جان دم در او و کرد فرو ملوان ی سينه . پرداخت آزاد کار به محکوميت ی دوره طی از بعد و

برجسته ی نمونه عنوان به آنرا فالماريون و. کرد پيدا راسخ اعتقاد روح بقای به که گذاشت اثر مزبور افسر در آنچنان پديده اين .کند می ياد زنده شخص فيزيکی بدن در مرده ای ستاره روح حلول ی

. آيد نمی آسان ما نظر به نيز دليل اين رد اما بنمايند مربوط) بينی نهان( پاتی تله به را مديوم عمل ای عده است ممکن گرچه

.اند برده نام قليائی هور عنوان تحت روحانی و عنصری بدن عنوان به ای ستاره بدن از شرق متصوفه

که است اتری هالۀ همان قالبی جسم) ٢٠.(اند نموده بندی تقسيم مثالی و قالبی جسم به را ای ستاره بدن عرفا از بسياریPresprit از مرگ از پس قالبی جسم که اينست بر اعتقاد که ايست ستاره بدن مثالی جسم از مقصود. باشد می فرانسه زبان در

. ماند می باقی مثالی جسم اما رود می بين

:نمايند می توصيف چنين را ها آن و موافقند زير بندی تقسيم با) ٢١( رزکروا Rose Croix مکتب طرفداران

.شناسند می را آن همه که فيزيکی بدن -اول

بوده نامرئی. است شده ساخته تری ظريف مادۀ از و نموده تداخل آن با و نموده احاطه را فيزيکی بدن که ثانوی يا اتری بدن -دوم .نيست ديدن قابل عادی چشم با و

بدن از سبکی به. برسد ما چشم به, گيرد می نشات ما اعصاب سلسله از که هايی شاخه شکل به تواند می ظريف و حساس بدن اين شود می يافت مادی زندگی برای الزم اتری نيروهای آن در که خارج محيط به را فيزيکی عصبی دستگاه و کند می عبور ما فيزيکی

.نمايد می وصل

.شود می پديدار آن در فيزيکی بدن در شدن ظاهر از قبل انسان بيماری و روانی تعادل عدم گونه هر که است اتری در پس

وجود به شخص روان در تعادل حالت يک کنند می سعی اتری حالت اين از استفاده با کنندگان هينوتيزم از بعضی دليل همين به( اميال جسم آن به که است) نجمی يا( ای ستاره بدن اين. نمايد می تداخل ديگر بدن دو در, است تر ظريف باز که سوم بدن) آورند

.دارد ديگر بدن دو از باالتر ارتعاشی سازد می آنرا که ظريفی ماده. گويند می

بخشد می شکل زندگی در ما مطامع و ها خواسته به شود ظاهر ما چشم به تواند می مختلف اشکال به ابری صورت به که بدن اين حيطۀ در ما شعور شب در که است ای ستاره بدن اين در. دهد می انتقال ها آن ارضاء منظور به فيزيکی و اتری بدن به را ها آن و در آن از ای خاطره ما روياهای از بعضی که ماست سياره نامريی محيط يک ای ستاره حيطۀ اين. کند می سير زمين ای ستاره ما

.گذارند می باقی ما ذهن

به وابسته" کامال را رويا و نيستند موافق عقيده اين با يونگ و فرويد مکتب پيروان خصوص به شناسان روان و کاوان روان .دانند می انسان شناختی زيست عمل از ناشی آنرا و نموده قلمداد انسان روان

.دانند می عادی فوق و الطبيعه ماوراء نيروهای از ناشی آنرا ديگر عبارت به يا

يا زده واپس بيداری هنگان در که انسان نامعقول های خواسته و تمايالت تسکين و ارضاء برای ايست وسيله رويا" فرويد نظر به )٢٢."(اند گشته سرکوب

در که انسان روانی فعاليت از معنی با و کننده بيان است تظاهری رويا" آمريکايی نويسندۀ و شناس روان فروم اريک زعم به )٢٣."(شود می ظاهر خواب حالت

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 84: Www.irpdf.com(7458)

گوستايونگ کارل اما عادی فوق تا دهند می شناختی زيست ساختار يک باطنی علوم علمای برخالف رويا به فروم اريک و فرويد در که صدايی و بوده مذهبی پديدۀ يک رويا که است معتقد و شده جدا گرد مادی کاوان روان و استاد از فرويد شاگرد بزرگترين می وی. است شده نزديک) باطنی علوم علمای( گرايان نهان نظر به ای اندازه تا نتيجه در, باشد می ديگری منبع از روياست

:نيوسد

و يادگارها از تصويری روح طرف يک از. داد قرار توجه مورد نظر دو از آنرا بايد دليل همين به و است تحول دارای روح" ابراز بود خواهد آمدنش وجود به مسئول خود که آنجا تا را آينده, تصوير همان در, ديگر طرف از و دهد می دست به گذشته بقايای

)٢۴." (نمايند می

اينکه به توجه با را دسته دو هر نظر و شد قائل تلفيقی جديد شناسان روان و باطنی علوم دانشمندان نظر بين توان می حال هر در .است عادی فوق ساختار هم و شناختی زيست ارکان دارای هم رويا. پذيرفت هستند رويا جهان از حقيقتی حاوی کدام هر

اسرار با و پردازد می سير به و شده خارج خود اول بدن از گرايان نهان که است جسم اين وسيلۀ به. برگزديم ای ستاره بدن به می ظاهر, اند وابسته مادی دنيای به سخت هنوز که مردگان از بسياری که است وسيله اين به و. برند می پی فيزيکی دنيای ماوراء .داند نمی روشن آنرا علت ما جهان که است هايی پديده نوع از اين و. شد ذکر آن از هايی نموان که گردند برمی زمين به و شوند

کامل تاثير و نفوذ يک جسم اين) سازد می را" من" پايۀ اميال زيرا( يابند می تظاهر ای ستاره بدن در که اميال مجموع وسيلۀ به .دارد ما زندگی سير خط بر

را ضميرناخودآگاه اين آنان که اينجاست در مشکل. دانند می ناخودآگاه ضمير همان را ای ستاره بدن, باطنی علوم علمای از بعضی فکر دانشمندان اين زعم به. است ننموده توصيف بدن از مستقل آنرا هرگز فرويد حاليکه در. دانند می باقی مرگ از بعد و مستقل .است ارتعاش نيز ضميرناخودآگاه و ای ستاره بدن پس است ارتعاش يا انرژی چيز همه و است ماده نيز انرزی و انرژی

انسان آنان ديد از ديگر عبارت به يا نمايند می تقسيم برتر من و ضميرناخودآگاه, ضمير بعد سه به را انسان کاوان روان القدس روح و) فرزند( ابن, ) پدر( اب زيرا. معتقدند تلثيث به که است کاتوليک در فکر طرز همين شايد. بعدی سه موجوديست

ای ستاره بدن, فيزيکی بدن از عبارتست باطنی علوم علمای ديد از و نبوده کاوان روان برتر من و ناخوداگاه, ضميرآگاه جز چيزی .روحانی بدن و

و تشعشعات که است دليل همين به و است عواطف و احساسات, افکار نجمی جسم غذای تنها و ايست ستاره جوهر سازمان فکر .شود می آغاز انسان تولد لحظۀ اولين با تاثير اين. گذارد می اثر) ناخودآگاه ضمير يا( ای ستاره بدن روی ستارگان تموجات

( تشعشعات اين. آورد می وجود به تغييراتی تولد هنگام بدن در و گذاشته شيميايی اثرات فيزيکی بدن روی خورشيدی تشعشعات ستاره بدن روحی انرژی روی, گذارند می اثر) مد و جزر مثل( درياها و سنگی سواحل روی که همانطور) ای ستاره و خورشيدی

, اوست مادی جسم از تر ظريف انسان روح چون. نمايند می تاثير انسان فيزيکی حتی و) ناخودآگاه ضمير عده اين زعم به يا( ای .گذارند می بيشتری اثرات ها آن روی کيهانی تشعشعات

و روان و ذهن بر خصوصی به تاثير دارای کدام هر که نمايند می تشعشع ارتعاشی جريان نوع ده شمسی منظومۀ سيارات فکری الگوهای توانند می که هستند ای ستاره تحريکات تاثير تحت شدت به انسان بدن اعمال تمام. است انسان ضميرناخودآگاه

.براند) ای ستاره بدن, مادون من, ضميرناخودآگاه( باطن شعور قسمت به است انسان ظاهر شعور در که را خاصی

ضمير( باطن شعور پس. باشد می رسد می سماوی اجرام از که اتری مواد يا ستارگان تاثير معرض در دائم ناخودآگاه ضمير را او فکری روند و داده تغيير را انسان بدن تمام که سازند می متاثر ای ستاره نيروهای جريان طريق از را فيزيکی بدن) ناخودآگاه

)٢۵.(بگيرد خويش نفوذ تحت

بدن مختلف های قسمت در و بوده آگاهی مختلف حاالت شامل که هستند فکری عناصر کند می تغذيه را ای ستاره بدن که آنچه را انسان عمر طول در احساسات و عواطف. اند آمده وجود به زمين کرۀ روی خود تکامل هنگام انسان تجربۀ وسيلۀ به ای ستاره

بر نيز ارواح و يافته تکامل انسان فيزيکی ساختمان با همراه نيز عواطف اين. بسازد را آگاهی مختلف حاالت اين تا سازد می قادر

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 85: Www.irpdf.com(7458)

تر لطيف تر کامل روح. ترند جوان نيز برخی و پيرتر تکامل در ارواح از بعضی. بود خواهند متفاوت يکديگر از تکامل همين طيق .است تر خشن, تر ناقص روح و

يافته تکامل نيز انسان روح, است گذاشته صحه آن بر علم چون است چنين" مسلما که بدانيم تکامل از ناشی را انسان حيات ما اگر خويش روح رساندن کمال به انسان حيات فلسفه گرای روح فالسفۀ زعم به و. شود می تر کامل و است رسيده فعلی حالت به و

, برادری و عشق, انديشه و فکر تکامل طريق از جز روح تکامل. است داده انجام را خداوندی ماموريت يافتن دست با حتی و است وجود اما نيستند لمس قابل" ظاهرا معنوی و اخالقی مجردات اين.يابد تحقق تواند نمی انسان برتر فرد توسعۀ و خواهی عدالت . دارد وجود اما نيست رويت قابل ما مادی دنيای در که روح خود همچون دارند

بدن معتقدند روحيون از بعضی که آنجا از. است ضميرناخودآگاه انسان رفتارهای تمام سرچشمۀ معتقدند شناسان روان امروزه مادی بدن ساختمان ها آن نظر به. اند عقيده يک صاحب روحيون و جديد شناسان روان پس است ناخودآگاه ضمير همان ای ستاره

عنوان به ذهن پس. دهد می نشان اعمل عکس فيزيکی دنيای و شيميايی عناصر به نسبت مختلف انحاء به فرد هر ای ستاره بدن و سلول از ای ستاره بدن و بوده تجربه آموزندۀ خود که سازد می را روح ناخودآگاه ضمير در فکری الگوهای و ها سلول سازمان

بدن همچون سلول مختلف انواع در بدن اين و باشد می ای ستاره بدن اصلی سازمان ذهن پس. آيد می وجود به فکری های زمان در و)) ٢۶(کرديم بحث آن از صغير عالم در" قبال که( دارد را خود مستقل هوش بدن سلول هر. است دشه درست فيزيکی

.نهند می عرصه به پا شده درست های سلول ذهن, فکر تشکيل مخصوص

ای ستاره بدن يا ناخودآگاه ذهن ارادۀ تحت بلکه, نيست انسان ارادۀ کنترل تحت قلب. دارد را خود خاص هوش بدن ارگان هر .دانيم می روح از تر خشن ای درجه آنرا ما اما نامند می روح را ای ستاره بدن ای عده اگرچه. ايست

تعادل آن به يا بياوريم وجود به زمين برای بدبختی خود افکار منفی تموجات با توانيم می ما. سازيم می را زمين کرۀ سرنوشت ما .ببخشيم

هر از ها طوفان يا ها فشان آتش و ها زلزله و ها جنگل از را دنيا حوادث آينده تمام و ايست ستاره بدن يک دارای هم ما جهان )٢٧.(هاست انسان افکار و اعمال, عواطف از متاثر نوع

و) انسان( صغير عالم بين که ای مقايسه با زيرا. گيرد قرار قبول مورد تواند می ايست ستاره بدن دارای نيز ما جهان اينکه از که جهان بر حاکم نظم از ناشی ارتعاشات اگر پس. هست نيز هستی عالم در است انسان در که هرچه نموديم) کائنات( کبير عالم

حتی و است خود به مخصوص ارتعاشی دارای ای ماده هر زيرا, دهد تشکيل را جهان ای ستاره بدن تواند می است باشعور" مسلما خود مخصوص فکر و شعور دارای ارتعاشات اين است باشعور جهان تمام چون و گرفت اندازه آنرا توان می فيزيک علم طريق از

دليل به, باشد انسان افکار و عواطف از ناشی طبيعی حوادث و فشان آتش و زلزله اينکه اما. است ای ستاره بدن دارای پس, است چهارم دورۀ در انسان زيرا. کند می مشکل آنرا نمودن قبول و بوده تعمق قابل قدری, کائنات و انسان ای ستاره جهان دو ارتباط انسان ظهور از قبل شناسی زمين دورۀ سه. اوليه و ابتدايی های انسان صورت به يعنی. شد ظاهر زمين کرۀ روی شناسی زمين اقيانوس ايجاد و ها يخ شکستن موجب که شديدی های باران دورۀ, بندان يخ دورۀ, مذاب مواد دورۀ. است طبيعی حوادث از مملو

ای ستاره جهان و افکار نتيجۀ اخير طبيعی حوادث اگر. بود انسان ظهور از قبل همه شديد های فشان آتش و ها زلزله دورۀ, شد ها و بپذيريم را مورد اين در شده ارائه علمی های فرضيه که نيست بهتر بود؟ چه از ناشی قبلی طبيعی حوادث پس, باشد انسان

اين پس بود؟ زمين کرۀ در انسان تولد از قبل که است چيزی همان فشان آتش و زلزله مانند حاضر حال طبيعی حوادث که بگوييم .رسد نمی نظر به صائب چندان نظر

شدن نازک دليل به آن خارج به زمين مرکز مذاب مواد کردن پيدا راه از ناشی فشان آتش و است زمين پوستۀ حرکت نتيجۀ زلزله نيز عادی فوق های پديده علمی مطالعۀ برای نامرئی افکار يا الطبيعه ماوراء امور به ها آن دادن نسبت و باشد می زمين پوستۀ

. آورد می وجود به مشکالتی

نيروهای مرکز جسم اين. است فکری بدن Rose Croix کروا مکتب طرفداران نظر به انسان فيزيکی غير بدن چهارمين اما و را جنينی مرحلۀ معمولی انسان در هنوز و بوده فکری واقعی نيروهای با ارتباط در که اند شده جمع انسان سر در که است نورانی

.هستند آن فاقد عادی های انسان و دارد وجود ابرمردان زعمی به و پيشرفته انسانهای در فکری بدن واقع در. گذراند می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 86: Www.irpdf.com(7458)

آورد؟ دست به آنرا کوشش و ممارست بايد انسان يا شود می حاصل بيولوژيکی جهش و تکامل وسيلۀ به بدن آيا

به و يابد می دست اين به) شناختی زيست( بيولوژيکی جهش يک در انسان معتقدند ای عده. است طرفدارانی دارای سوال دو هر گرجيف قول به که است ابرمردی همان اين. شود می ظاهر زمين روی در ابرمرد که است موقع آن در, کند می تفاوت حياتش کلی

دست به آنرا تواند می ممارست با انسان گويند می باطنی علوم علمای و متصوفه, عرفا از بسياری اما. باشد آگاهی چنين دارای بدن اين به تمرين با تواند نمی است کرده خلق خود برای که محيطی و فيزيکی محدوديتی با حاضر انسان که رسد می نظر به. آورد انسان که ای گسيخته لجام تکنولوژی و زيست محيط مرج و هرج از ناشی صدمات و محيط آلودگی, بيماری, جنگ اگر. يابد دست

فکری نيروهای و بيولوژيکی تکامل سايۀ در تواند می بشر نژاد, دهد اجازه است کرده تبديل ای اراده و روح بدون ماشين به را. داشت نخواهد امکان فکری تکامل بدون رسيدن کمال به و بشر آرزوهای به رسيدن" مسلما. يازد دست انرژی و بدن اين به خود

, گرايان نهان و روحيون. است وی مادی محيط از ناشی مرج و هرج بر او انرژی و اراده و ماده بر او فکر پيروزی در وی نجات که را نسل توليد مرکز و است ای ستاره بدن با ارتباط در که عاطفی و احساسی زندگی مرکز را قلب, عقيدتی حيات مرکز را سر

.باشند می" مادون" دهندۀ تشکيل که دانند می معمولی و حيوانی غرايز مرکز, باشد می ناف به متصل

. هستند مرگ از پس روح بقای کنندۀ ثابت که برگرديم وقايعی به" مجددا ای ستاره فرافکنی و مختلف های بدن دربارۀ بحث از پس بود آرام و عارف مردی که Douglas Jhonson جانسن دوگالس به موسوم است انگليسی يک به مربوط وقايع اين از يکی

عليرغم.شد جهان مشهور های مديوم از يکی" بعدا و کرد می خدمت انگليس سلطنتی هوايی نيروی در دوم جهانی جنگ هنگام که آن به و پذيرفت می ترس با گاه و سکوت با را خود استعداد او. نشد متهم بازی حقه به هرگز وی مشهور های مديوم از بسياری صدای يا و ديد می را ها آن نبود خلسه حالت در که هم زمانی بلکه بود ارواح با ارتباط وسيلۀ تنها نه مرد اين. کرد می اعتراف

.مرده يا است زنده دانست نمی ديد می که را شخصی زيرا بود کننده ناراحت بسيار او برای مسئله اين. شنيد می را آنان

آهسته صدای با و بودند نوشابه يک نوشيدن مشغول و نشسته خود دوستان از يکی با لندن بارهای از يکی در جانسون شب يک تر مسن زن يک و پوست سياه يک بار کنار. ببينند داشت قرار ها آن متری چند که را بار توانستند می خود ميز از. زدند می حرف

هزار صدها انگلستان در امروزه. بودند نشسته, داشت تن به را کارائيب کشور ترنيداديايک, جامائيکا خود کشور لباس که او از و کرد جلب را جانسون نظر پوست سياه مسن زن لباس. کنند می تن به اروپايی لباس همه اما بيند می انسان را آنتيل جزاير بومی

:گفت خود دوست به

" نيست؟ عجيب اش محلی لباس اين با زن اين"

:گفت تعجب با و کرد بار به نگاهی او دوست

."است پوشيده اسپرت کت با معمولی لباس يک که بينم می سياه مرد يک فقط, بينم نمی زنی من"

:گفت لبخندی با دانست می ارواح با ارتباط در را او استعداد و جانسون دوگالس که او

."بزنی حرف او با و بروی بايد. دارد تعلق او اشباح دنيای به هم او" حتما"

سياه جانسون, قضيه کيف و کم درک برای. شد ناپديد) پوست سياه زن( او اما بزند حرف او با تا شد بلند او جانسون گفتۀ طبق يک سر بر مرد سه اينکه محض به. پذيرفت باالخره تعجب قدری از بعد مزبور مرد. بنوشد چيزی ها آن با تا کرد دعوت را پوست

:گفت زن. رفت می فرو جانسون روح در گويی او صدای. شد ظاهر دوباره زن نشستند ميز

."بازداريد کار اين از را او. بزند ای احمقانه کار به دست امشب دارد تصميم او, است من پسر او"

و شود می بدتر يا: " گفت خود به جانسون. است ديگری چيز گفتن زندگان به را حوادث و است چيز يک داشتن تماس ارواح با ." آيد درمی وسط آن از خوبی چيز يک اينکه يا کرد خواهد فرض ديوانه مرا پوست سياه

است بهتر. شويد مرتکب ای احمقانه کار خواهيد می شما امشب که گفت من به االن شما مادر:" گفت پوست سياه مرد به نتيجه در ."نکنيد را کار اين

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 87: Www.irpdf.com(7458)

:داد پاسخ, بود شده دلخور حاليکه در پوست سياه

."مرده هاست مدت من مادر چون نبوده من مادر" مسلما او"

:گفت او به. پيچيد می جانسون ذهن در صدايی اما

."ببينم توانم می ارواح دنيای در حاال اما. بودم مادرزاد کور من که بگوييد پسرم به"

:گفت, بود کرده وحشت مداخله اين از حاليکه در و شد منقلب پوست سياه حرف اين با ناگهان

." کرد نخواهم را کار اين که بگوييد او به. است من مادر" حتما او, بله"

يک به بود قرار باندی با او او شب آن که کرد اعتراف جانسون به پوست سياه مرد" بعدا. شدند خوبی دوستان مرد سه آن از پس .باشد بانک بيرون قراول بايست می او نقشه طبق و بزنند دستبرد بانک

بودند شده دستگير پليس توسط سرقت شب در باند اعضای تمام که گفت او کرد مالقات را پوست سياه جانسون وقتی بعد هفته يک .بود برده در به سالم جان مهلکه از مادرش مداخلۀ لطف به او فقط و

جهان مستقيم مداخلۀ از ای نمونه عنوان به را داستان اين داد انجام ١٩٧١ فوريه در" روح" مجلۀ با که ای مصحبه در جانسون .برد نام ديگر

روشن بسيار مورد اين در حتی. دارند خود برای علمی توجيه يک هميشه دانشمندان, موارد نوع اين در که بدانند بايد خوانندگان به پی او فکر خواندن طريق از او کنار در جوان و بار ديدن با و است استعدادی با" بين نهان" يک جانسون دوگالس که معتقدند

را خود عقايد و بود مستبد فرزندش به نسبت او مادر هميشه که دريافته نيز را مادرش و او بين اختالف حتی, است برده مشکالتش خوانده را پوست سياه مرد افکار جانسون اينکه از پس گويند می دانشمندان. است کرده می تحميل او به خوبی يا بدی مورد در

اين به او و اميخته هم در جانسون متافيزيک عقايد با پسر و مادر بين اختالف. نابيناست او که فهميده حتی و ديده را زن تصوير .است شده واقع نيز پوست سياه مرد قبول مورد البته که رسيده عقايد

برای مادر روح که جانسون نظر زيرا. شود می گر جلوه تخيلی حتی و رسد می نظر به حقيقت از دور پاتی تله بر مبتنی تفسير اين و بوده پاتی تله بر مبتنی که تفسيری يک تا است تر کننده قانع مراتب به است کرده مداخله او نجات برای و بود نگران خود فرزند به است گرفته قرار آن در انسان که حساسی وضعيت از انگليسی مديوم. باشد می جانسون عقيدۀ از کمتر مراتب به آن عينيت مردگان با ارتباط در او راه و. دهد می قرار استفاده مورد ارواح با ارتباط برای ای وسيله عنوان به را ها انسان و است آگاه خوبی وحشت آن از هميشه او خود معذالک شد شکوفا او در طفوليت در و زود خيلی استعداد اين وجوديکه با. است امر اين دهندۀ نشان .است داشته

دادباز منفی جواب او به مادرش وجوديکه با." آيد می خوردن غذا برای امروز مادربزرگ:" گفت مادرش به سالگی شش در" مثال اين بلکه داد می پيوند هم به را مادربزرگ و نوه که نبود) بينی نهان( پاتی تله استعداد اين. آمد ها آن نزد نهار برای مادربزرگش

.کنند می ياد ششم حس عنوان به آن از نيز ای عده و گوييم می عادی فوق آن به ما که است استعدادی

انگليسی مدرسۀ از لندن در او روزی. کرد می شرکت ارواح احضار جلسۀ در ديگر های مديوم اتفاق به جوانی ايام در جانسون مالقات اين مورد در. نمود شرکت کرد می اداره آنرا Garette گارت خانم که روح احضار جلسۀ يک در و کرد ديدن روحی علوم

:نويسد می" روح" مجلۀ در جانسون

. رفت فرو خلسه حالت در گارت خانم و بنشين گفت من به جلسه در. رفت می تاريکی به رو هوا. بود ژانويه بعدازظهر روز يک" من و کرد صدا لقبم با مرا او. گذشت من مقابل از مرحومم مادر اثناء اين در. بودم ديده روز آن تا که بود ای خلسه بهترين اين

و شد خارج خلسه حالت از گارت خانم که ای لحظه در. بود تاريک اتاق جلسه پايان در. بودم حقيقی و جالب بسيار وقايع شاهد جوان خيلی ها آن بابت دادن پول و جاها اين به آمدن برای شما: " گفت تعجب با و ديد مرا کند روشن را چراغ تا کرد دراز دست

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 88: Www.irpdf.com(7458)

جلسه اين برای پول:"گفتم او جواب در من اما." ببريد لذت آن از و برويد خودتان جوانی کارهای دنبال حاال بايد شما. هستيد ."کرد هديه من به آنرا ام عمه که بود تولدم جشن کادوی

کوچک اتاق يک در او. بودند برده شناسی روان تقويت درس يک به را او. کرد وحشت جانسون دوگالس که بود سالگی پانزده در و نخورد تکان جايش از نزند هم به را مجلس اينکه برای و کرد شديدی ناراحتی احساس او ناگهان. بود نشسته ای عده وسط در

خلسۀ يک جانسون به ناگهان که بود گذشته ساعت ربع سه اما شد بهتر خورد آب کمی اينکه از بعد. داد ادامه را تمرين و درس .است کرده تسخير را او بدن چينی يک روح که نمود احساس و داد دست مديومی

. درآمد قوی مديوم يک صورت به که بود سالگی بيست در و افتاد خلسه حالت به" مرتبا خود کامل کنترل با جانسون آن از پس دوگالس, جهانی دوم جنگ از پس ١٩۴٧ در و شد روحی علوم مدرسۀ کتابخانۀ در خدمت مامور او, سربازی خدمت هنگام

. رفتند می او ديدن به زيادی تعداد و گذاشت می ارواح احضار جلسۀ" مرتبا جانسون

شناسان روان فوق از بسياری. است نموده عمل آنرا نيز آمريکا در و است ای حرفه مديوم يک انگلستان در جانسون امروزه .هستند راهنما يک دارای هميشه ها مديوم که اينست دارد وجود که عجيبی چيز. اند کرده شاگردی و تلمذ او نزد در آمريکايی

. کند می کنترل جلسه در را ارواح آمد و رفت که است ژاندارمی يگوييم بهتر يا کند می بازی را مديوم حامی نقش راهنما" معموال بود داده قرار مطالعه مورد آنرا جيمز ويليام معروف فيلسوف که Leonor Piper پايپر لئونور خانم به موسوم مشهوری مديوم

.بود او محافظ و راهنما که داشت Uvani نام به راهنمايی نيز گارت خانم. داشت Phinuit" نوئی فی" نام به راهنمايی

سوال او از" ضمنا و پرسيد ها آن دربارۀ را او عقيدۀ و کرد سوال جانسون از" روح" مجلۀ سردبير ها مديوم راهنماهای دربارۀ :داد جواب جانسون. هستند خارجيان و ها شرقی" غالبا ها مديوم راهنمای چرا که کرد

آن طبق که هستند مذاهبی و عقايد دارای ها چينی و قديم مصريان, شمالی آمريکای) سرخپوستان( هنديان که اينست علت خوب" ارتباط برای را الزم نيروهای که دارند بيشتری آمادگی شتابند می باقی سرای به که کسانی نتيجه در. دارند اعتقاد ديگر جهان به ها راهنمای دارای که هستند نيز کسانی البته. دانم نمی درست حقيقت در ولی است من نظر فقط اين اما. ببرند کار به ما دنيای با

برتر چهرۀ" غالبا راهنماها کنم می تصور من. باشند می ها مديوم برتر چهرۀ" غالبا راهنماها کنم می تصور من. باشند می اروپايی در آنها. روند می کار به آنها واسطۀ و رابط عنوان به که هستند اشخاصی از خردمندتر و تر فهيم" غالبا ها آن. باشند می ها مديوم ."باشند می شناسايی و معرفت نشدنی تمام منابع ها آن که کرد فکر نبايد و هستند الزم بسيار نتيجه

روز بحث مطابق تفسير اين و گشايد می را ارواح با ارتباط تفسير باب باشند می برتر جنبۀ و چهره ها مديوم راهنمايان که نظر اين و ساکت خود اما کنند می بازی خود خالقيت و ها بلندپروازی بيان برای را خود نقش ها مديوم تر روشن عبارت به. آنهاست دربارۀ

می گرا برون و پرالتهاب های شخصيت که خجولی و آرام نويسندۀ مثل. نمايند می واگذار خود راهنمای به را خود نقش و خاموشند مديوم واقع در. کند می ايفا را پرهياهويی و خشن و فريبنده های نقش صحنه روی که گيری گوشه و زير به سر هنرپيشه و آفريند

. اندازند می خود راهنمای گردن به کند می که را چه هر ها

خود طرف از هرگز نيز بزرگ پيامبران. است عمومی قاعدۀ يک اين. کنيم می برخورد ما موضوع اين به نيز مذاهب تاريخ در اکرم پيغمبر, اسالم ميبين دردين. اند دانسته خدا" رابط" را خود ها آن و است بوده خداوند نام به اند گفته هرچه و اند نزده حرفی

من به فقط که هستم شما مثل بشری من زيرا, کنم می بيان را خدا کالم فقط من که فرموده و است خوانده اهللا رسول را خود) ص( انسان و خداوند رابط واقع در نيز پيامبران ساير و موسی و عيسی حضرت. هستم خداوند رابط من يعنی. شود می وحی

ها انسان به تا ساخت ظاهر) عيسی حضرت( انسان يک صورت به را خود خداوند که اينست بر عقيده عيسويت در گرچه.هستند من گويد می که کسی. است انسانيت جهان و الوهيت مقام بين نيز او نهايت اما) ٢٨.(دهد نشان را متعالی انسان يک عالی نمونه .است الهی آن ماهيت که کرده حلول يا دميده من در روحی که اينست مفهومش, پردازم می شهود و کشف به يا گيرم می الهام

باشد مقدسی روح با ارتباط در بايد نوشت را" وحی" به موسوم انجيل کتاب آخرين که مقدس ژان مسيح حضرت حواريون از يکی .باشد نوشته را کتاب اين بايد عيسی حضرت يا خداوند) رابط( آور پيام عنوان به يا يعنی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 89: Www.irpdf.com(7458)

روان قبول مورد شود می مطرح الهی علمای و روحيون وسيلۀ به که صورتی بدين الهام و, شهود و کشف, وحی مسئلۀ اگرچه و تجزيه ما عصبی سيستم با ارتباط در را آنها آنان زيرا نيست ها بيولوژيست و ها فيزيولوژيست و دانان فيزيک و جديد شناسان

بخش بررسی به توجه با اما, نمايند می رد امور اين در را" روح" نام به ناشناخته موجود يک مداخلۀ امکان و کنند می تحليل .نمائيم می بيان علمی تحقيق يک حد در آنرا خاصی عقيده عليه يا له گيری جبهه بدون ما و نکرده رد آنرا امکان حيات ناشناخته

ای عده اما" ايم وسيله يک فقط ما:" گويند می کنند می بازی را ارواح با رابط نقش و پرداخته روحی امور به که کسانی" غالبا می بازی را زندگان جهان و ارواح جهان بين رابط نقش فقط بلکه نيستند مقدس روح يک وسيلۀ يا و الهی آور پيام که هستند نيز

:شود می زده موسيقی در ديگری و ادبيات در يکی توجه قابل مثال دو مورد اين در. نمايند

ورتث پيشنس را خود که موجودی يک وسيلۀ به که, لويی سن از زنی Pearl Leonore Curran کوران لنور پرل خانم ابتدا Patience Wortts براون رزمری مديوم دان موسيقی بعد. زد هفدهم قرن سبک به ادبياتی نوشتن به دست ناميد می Rose

Mary Brown ديکته او به او شدۀ فوق موسيقی استادان وسيلۀ به وی عقيدۀ به که نواخت می را جديدی موسيقی قطعات که .شد می

کوران خانم برای را پيام اين روح احضار جلسۀ يک در و بود نموده فوت" قبال او. افتاد اتفاق ١٩١٣ در ورتث پيشنس داستان :فرستاد

زنده فکر اگر. بزنم حرف شما با خواهم می من کنيد صبر. است ورتث من پيشين نام. آيم می هم باز. ام زنده که ماههاست من" آتش کنار در و بخوابد کوچولو گربه بگذاريد. است گذشته کار زمان. باشيد خرم و خوش خوبم دوستان. ام زنده هم من پس, است از بسياری. نمايد می ورتث کمک به هفدهم قرن ادبيات نوشتن به شروع کوران که است حادثه اين از پس." کند ذوب را خود

. است شده نوشته کتاب سه انگيز شگفت پديده اين دربارۀ. اند ناميده ديگر جهان با انسانی ارتباط يک را حادثه اين روحی مجالت" به است موسوم هست نيز ها آن بهترين که سومی و" ورتث پيتنس مسئله" دوم, " روحی راز يک ورتث پيتنس" نام به يکی ".ها سايه در خوان آواز

ادبی کيفيت که شد برقرار ارتباط سری يک لويی سن در ژوئيه شب آن در:" نويسد می Yost يوست به موسوم اول کتاب نوسندۀ جلسه در شدن حاضر اول از) متوفی زن يعنی" ( ورتث پيشنس" شخصيت. بود روحی های پديده تجارب تمام ماوراء ها آن

يادداشت رسد می مغز طريق از پيام که چه هر تنها نه تا برداشتند قلم بالفاصله دو هر که داد قرار تاثير تحت را زن نفر دو آنچنان .شود ثبت کاغذ روی مکالمات تمام بعد, بنويسد نيز را آن به مربوط تفسريهای و سواالت تمام بلکه کنند

همگی که مذهب و ورزش تا گرفته نمايشنامه و شعر و داستان از ادبی آثار بزرگ مجموعۀ يک ارتباطات اين از Yost يوست نگهداری ميسوری تاريخی آرشيو در ورتث پيشنش های نوشته. نمود گردآوری است ادبی خاص سبک و نظير بی زيبايی دارای

.است صفحه ۴٣٧۵" مجموعا که گردد می بالغ شده صحافی مجلد نه و بيست به و شود می

در را کوران خانم به ورتث شدۀ ديکته بيانات که Yost يوست کتاب. کرد پيدا زيادی مندان عالقه" پيشنس" های نوشته ابتدا در مطلب بودن طوالنی و ادبی سبک پيچيدگی خاطر به او خوانندگان اما. گرفت قرار مردم استقبال مورد بود کرده جمع خود

.نمودند پيدا سرخوردگی

رمان يک که انگيز غم داستان نام به است داستانی نوشته اين بين در. نگريستند ترديد ديدۀ به آن زبان اصالت به سياسی منتقدين .کشيد طول سال دو آن تکميل که گذرد می مسيح حضرت زمان در و بوده طوالنی

. کرد صحبت نيويورکی ناشر دو با) ورتث رابط( کوران خانم, نمايند عرضه ادب بازار در را ورتث آثار خواستند می که هنگامی .هستند آمريکا بزرگ ناشران از اشخاص اين دو هر امروز. Harcourt هارکورت ديگری ديگری و Holt هولت يکی

ارواح احضار ميز روی متعدد دفعات به دو هر هارکورت و هولت, داد ها آن به چاپ برای را ها کتاب کوران خانم که روزی جلسات از يکی در. بشنوند انگيز غم داستان کردن ديکته برای را ورتث پيشنس صدای تا نهادند آن روی را خود دست و نشستند

.است نشسته هارکورت هولت جای به که دانی می آيا گفتند ورتث به گرفت را وی جای هارکورت داشت حضور هميشه هولت که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 90: Www.irpdf.com(7458)

. داند می را ناشر دو تعويض قضيه کرد ثابت و بود او خود سبک دهندۀ نشان ادبی لحاظ از داد) ورتث خانم( روح که جوابی او از وقتی بعد, دانست نمی را ها آن) ورتث رابط و مديوم( کوران خانم" مسلما که کرد بيان ناشر دو کار و عادات از جزئياتی که بود اين او مقصود و بياندازند آن روی را ظرف يک عکس فقط که گفت بگذارند کتاب جلد روی را" کوران" عکس که خواستند

.ريخت می آن درون را خود ادبی مظروف" ورتث" که بود ظرفی کوران خانم

به" کوران" که گويد نمی هيچکس. است بوده چه قضيه اين که بگويد نتوانسته درستی به کسی و گذرد می ماجرا اين از ها سال و سهولت و سرعت با آنچنان ورتث اما. کند می رد کلی به را روح يک حضور صورت اين در که پرداخته می) پاتی تله( بينی نهان

بسازد بالبداهه را اشعار توانست می ورتث. بود خارج معمولی انسان قدرت از که پرداخت می خود ادبی آثار کردن ديکته به مهارت شعری توانست نمی x حرف با تنها. گفت می شعر بالفاصله او. کند شروع حرف فالن با که خواستند می او از جلسه در حتی و

.بسرايد

: که اينست شود می مطرح که مهمی سوال

می روح يک حساب به را ها آن و کرد نمی منتشر خود نام تحت را ها آن چرا داشت شاعری و نويسندگی استعداد کوران خانم اگر گذاشت؟

ايونينگ ساتردی" مجلۀ در او از داستان يک فقط تحقيق از پس اما. بود نشنيده چيزی کوران خانم استعداد و کارها دربارۀ کسی. آيد می وجود به زن يک وسيلۀ به که است ثانوی شخصيت يک آن در که يافت انتشار Saturday Evening Post" پست

توجه من به ديگران که باشم زنی خواهم می کنم تحمل را خود ديگر توانم نمی من. باشم خودم خواهم نمی من: " نويسد می او ...."کنند

ننوشته بيشتر داستان دو يا يک شايد عمرش در که باشد زنی کار ادبی آثار همه اين که است نامتحمل بسيار نويسنده نظر به اما در..افتاد نمی خلسه حالت به ديگر های مديوم برخالف هرگز کوران که بود اين رسيد می نظر به جالب خيلی که آنچه) ٢٩.(است

آنرا قبول تاب و شنيده را عقيده هر بايد باشيم صادق خود با بخواهيم اگر اما هستند ای پچيده مسايل شده طرح کسايل حال هر. اند نموده پيدا اعتقاد مرگ از پس زندگی به نسبت و اند برگشته و رفته زندگی مرز تا که هايی انسان است خوب چه. باشيم داشته

و تسلی و برده پناه ارواح احضار جلسات به خود رفته دست از عزيزان با کردن برقرار ارتباط برای که هستند کسان بسياری و خلق را مهمی ادبی آثار زنده مديوم يک طريق از ورتث پيشنس مثل موجودی که است توجه شايان بسيار اين. اند يافته آرامش

.داد خرج به همت و کوشش بايد آن شناختن برای سو هر از که هستيم ای ناشناخته سرزمين در اکنون ما. نمايد

چرا پرسند می البد.. کنيم پيدا اعتقاد مرگ از پس زندگی به ما که شود می موجب و اندازد می طنين ما گوش در عقايد اين و خلق ادامۀ به غيره و داستايوسکی و هومر و دانته و شکسپير تا گرفته نظامی و سعدی و فردوسی از, جهان و ما ادب بزرگان

پردازند؟ نمی ديگران وسيلۀ به خود آثار

از بعضی قول به هم شايد يا. باشند ها آن توجه و الهام مرهون را خود استعداد ها آن از بعضی ادب بزرگان شايد. داند می کسی چه و دين و دانش بزرگان که معتقدند برخی باز و هستند باالتر زندگی سوی به تکامل حال در زيرا, نيازند بی کار اين از آنان روحيون

هنر, ذوق, متعالی انرژی همه اين اينکه اما. مشغولند, ديگر شکلی در و ديگر نحوی به منتهی امور همين به نيز دنيا آن در هنر خود کلمه همين عدم؟ چرا" اصوال رسد می نظر به بعيد بپيوندد عدم به و شود نابود کلی به پيشرفته و پيچيده فکری ساختمان و

هيچ که جايی آن کجاست دارد؟ وجود عدم مگر" اصوال. بپيوندد عدم به يعنی برود بين از که نيست چيزی چون است فهم غيرقابل چيز همه پس. نيست درک قابل و گتجد نمی انسان ذهن و فهم در مطلق خال و هيچ نباشد؟ چيز هيچ که چيزی آن چيست و نباشد جا

سطح در الکترومغناطيس ارتعاشات نبودن را عدم که دانان فيزيک نظر به توجه با البته. مختلف فرم و شکل به منتهی دارد وجود انديشه و سخنان, ها حرف امروزه اگر. نباشد آن در الکترومغناطيسی ارتعاشات که يافت توان نمی را جايی" مسلما. دانند می عالم دليل, پيوندند می طبيعت در ها الکترون و الکترومغناطيسی و اتری امواج به و اند شده ساخته گوناگون ارتعاشات از که ما های

ماهيت و بروند بين از انسان بدن شکل تغيير از بعد مولکولی و مغناطيسی ذرات اين و امواج اين و ارتعاشات اين که نيست. بدهد دست از انسان آلی و فيزيکی جسم نابودی با باره يک به را خود جاودانی و هميشگی

از را خود جديد های آهنگ موسيقی بزرگان است مدعی که کنيم می اشاره زنی مورد به ارواح وسيلۀ به ادبی آثار خلق از پس حاال .دارد نام Rose Mary Brown براون مری رز زن اين. نوازند می او وسيلۀ به را قطعاتی و ساخته او طريق

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 91: Www.irpdf.com(7458)

در او. برساند اقيانوس سوی آن ساکنين سمع به را خود جادويی هنر تا نموده سفر آمريکا به بار چندين اما است انگلستان مقيم او اين. کرد اجرا را خود برنامۀ" روحی اخوت انجمن" سرپرستی تحت او و داد می کنسرت نيويورک بزرگ سالن در خود سفرهای

زن يک براون خانم. است روحی های پديده و مذهب بين نزديک روابط کشف آن هدف و کند می فعاليت متحده اياالت تمام در انجمن می بازی را Frants Liszt ليستز فرانتس چون مشهوری سازان آهنگ آنتن نقش که است روستايی ميانسال و متوسط انگليسی

.کند

الهام برای وقتی گذشته در سازان آهنگ تمام. دارد عهده به را ها مديوم سايرين راهنمای نقش براون خانم نزد ليستز فرانتس .است آنان همراه نيز ليستز روند می وی سراغ به خود های آهنگ

می کتاب اين در. کند می صحبت ليستز فرانتس با خود مانند بی روابط از) ١٩٧١ نيويورک( ناتمام سنفونی کتاب در براون خانم :نويسد

رزمری راه." کرد می نظارت ها آن کار بر خود و نموده معرفی من به ارواح جهان از را ديگری موسيقيدانان ليستز فرانتس" سال هفت فقط ديد را Liszt ليستز که بار اولين او. شد آشنا تجارب گونه اين با جوانی در. است ديگر های مديوم راه شبيه براون موهای با مردی تصوير داشت خاطر در ليستز شبح يا روح از که تصويری. بود کرده عادت ارواح نوع اين ديدن به او اما. داشت :گفت او به ليستز بار اولين. بود سپيد

."دهم می ياد موسيقی تو به و آيم می من شدی بزرگ وقتی"

به حتی او. کرد نمی توجهی و نبود عجيب" اصال برايش و کرد عادت ديگر جهان های انسان يا موجودات ديدن به کوچک رزمری :نويسد می او. بيند می را ليستز که گفت نمی کسی

."بدهد موسيقی درس من به تا بازگشت موسيقيدانان از هيئتی راس در بزرگ موسيقيدان"

, ها آهنگ انواع از الهامی موسيقی اين در.بود کرده تنظيم و ساخته ترتيب اين به را موسيقی قطعه چهار براون خانم ١٩٧٠ در ارواح اصطالح به موسيقی. شد می ديده کنسرت و سنفونی برای هايی قسمت حتی و اپرا, سيمی سازهای برای آهنگ, پيانو قطعات

.است موجود و اند کرده ضبط را

نموده تعريف را چيزهايی مادرش برای را خود نوجوانی در گارت آپلين و جانسون دوگالس چون ها مديوم ساير مانند براون خانم .بود نشده متولد هنوز او ها آن زمان در که کرد می صحبت مسايلی از خصوص به و دانست نمی" اصال او که بود

.بود نفرستاده موزيک مدرسۀ به را او کسی و نکرده موسيقی تحصيل" اصال براون خانم که دانست بايد

. است خوشحال خيلی سازنند می او طريق از را خود های آهنگ و بوده مشهور موسيقيدانان منتخب اينکه از براون خانم, امروزه :نويسد می" ناتمام سنفونی" به موسوم کتابش در. است نيامده دست به ساده خيلی برايش افتخار اين اما

می آرزو مردم درک عدم خاطر به اما. گذارم می آن روی را خودم قوای و ظرفيت تمام من و کند می خود مجذوب مرا کار اين" ."بود ديگری شخص منتخب واسطۀ اين کاش که کنم

که براون رزمری. آورند می ذوق سر بر را نوازنده واقع در و هستند صميمی و فهيم افراد براون خانم های کنسرت مستمعين می دنبال روز در کار ساعت ۵ با را خود سادۀ زندگی او. نگرد می خود وضع به تعصب و غرور با, پوشد می ساده لباس هميشه

برامس و راشمالينوف, شوين,شوبرت, بتهوون مانند درگذشته بزرگ موسيقيدانان با را خود مالقات زدن الف و ادعا بدون و کند .است گيری سخت استاد برامس گويد می او. کند می بيان

فوق موسيقی دربارۀ شناسان موسيقی. است ای شده مطالعه سبک يک دارای و نوازد می موسيقی خوب بسيار براون رزمری .است داده قرار تاثير تحت را جهان موسيقی کارشناسان تمام" کال اما. دارند مختلفی عقايد براون خانم زمينی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 92: Www.irpdf.com(7458)

خود کار گويند می و دارند اعتقاد آن اصالت به ديگر برخی و دانند می بزرگ سازان آهنگ از صرف تقليد را براون کار ای عده از قبل خالقيت استعداد دارای ها آن دو هر.است ادبيات و نويسندگی در کوران خانم کار مانند موسيقی در براون کار. است آنان دارد بستگی چيزی يه ها آن خالقيت اما. اند نموده بيان را خود استعداد طريقی به ها آن از کدام هر و. اند بوده ديگر جهان از الهام

اين سرچشمۀ علم نظر از ولی دانند می موسيقی و ادب بزرگان ارواح را الهام منبع ها آن خود اگرچه. ناميم می الهام آنرا ما که دنيای يا روحانی دنيای با يعنی ديگر دنيای با انسانی رابط يک زن دو اين از کدام هر. است مانده اسرار پردۀ در الهام و ذوق

ماتيو نام به است شخصی پردازد می هنری امور به روحانی جهان از الهام طريق از که کسانی از ديگر يکی. اند بوده خالقيت .Mathew Manning مانينگ

چندين دارای او. است شده فعاليت نوع اين وارد تازه که است دقيقی بسيار بينی روشن دارای که است انگليسی جوان يک او يعنی پيکاسو پابلو سبک به و روغن و رنگ با پارچه روی او. کند می نقاشی قديمی بزرگ نقاشان سبک به او. است استعداد .کند می نقاشی نيز کوبيسم

ناخودآگاه ضمير محصول يا و باشد می ارواح آفرينش و موجود الهامی هنر بر است پاسخی يا ها نقاشی اين معتقدند ای عده .است نقاش

.بپردازد بيماری تشخيص به درگذشته پزشک يک روح با ارتباط طريق از تواند می شخص اين

درمان و تشخيص به شده فوت پزشکان ارواح ارشاد تحت که خوريم برمی افرادی به دنيا تمام در و انگلستان, برزيل در ما . هستند مشغول بيماری

که, کند می حکم حقوقی مقررات وحدت که آنجا تا کشور هر قانون" مسلما. است تعمق و بحث قابل کار اين قانونی لحاظ از البته . است پزشکی امور در غيرپزشک اشخاص مداخلۀ عدم, نمايند می متابعت آن از همه و بوده واحد کشورها قوانين نيز مورد اين در

امر اين باشند اسالمی يا و لنينيست -مارکسيست يا و ال کامن, التين حقوقی سيستم دارای حال متمدن کشورهای تمام جزايی قوانين بيمار غيرپزشک مداوای و تشخيص در اگر و. اند کرده ممنوع پزشکی امر در را طالح غيرذی اشخاص مداخلۀ و کرده تاکيد را

شخص به اگر حال. آيد می حساب به عمد غير قتل ايران جمله از ديگر بسياری در و عمد قتل کشورها از بسياری در بميرد را او اقدام اولين با اينکه يا داد طبابت اجازۀ بايد کند معالجه را بيماران تواند می و دارد ارتباط ارواح با که دليل اين به غيرپزشکی

!نمود؟ معرفی دادسرا به پزشکی امور در مداخله جرم به و دستگير

.نيست بهره بی نيز فساد تالی از وانگهی. دارد اهميت علم و حقيقت به خدمت جهت از مساله اين

و بوده رايج رمالی و بينی فال و گيری جن, مردم تودۀ بين عمومی سواد بودن پايين خاطر به متاسفانه ايران کشور در" : اوال که شود گفته اگر. نمايند می و نموده سوءاستفاده خود زندگی و آينده شناخت برای عامه احتياجات از رمال نام به شياد زيادی تعداد باز مردم روی به دوباره ما را بازی حقه و شارالتانی باب نمايند طبابت توانند می گيرند می الهام اطباء ارواح از چون اشخاص اين

بيماران و بوده عادی فوق استعدادهای دارای که باشند شماری انگشت تعداد" واقعا آنان ميان در است ممکن اگرچه. ايم کرده با" واقعا کسی چه نمود مشاهده عينی طور به و کرد ثابت توان نمی چون اما. نمايند معالجه رسمی پزشکان از بهتر را سخت نشود باب قضيه اين که است بهتر, است شارالتان و گويد می دروغ کسی چه و شود می کمک ها آن طرف از و دارد تماس ارواح .است قضيه فاسد تالی همان و بوده زياد آن در استفاده سوء احتمال چون

حقيقت شناخت و علم به خدمت برای بايد که اينجاست که شود می يافت نيز اصيل مهرۀ يک خرمهره کوه يک بين در گاهی اما به خدمت برای او وجود از بلکه داد طبابت اجازۀ او به تنها نه هيئتی و دانشمندان سرپرستی تحت و نکرده ضايع را فرد آن استعدا زمينه در نمايند می بازی ارواح جهان يا ديگر بعد با را انسانی رابط يک نقش که ها کردمديوم را استفاده بهترين دانش و افراد .نمايند می فعاليت نيز هنری های

ها آن حقوقی سيستم که جوامعی از بسياری در خصوص به گيرد می قرار ها آن عمل مورد نيز متوفی پزشکان کمک با معالجه هستند استعداد اين دارای ها مديوم از ای عده چرا اينکه اما. است نکرده ممنوع را پزشک غير وسيلۀ به پزشکی امور در مداخله

اينست شود می مطرح که جالبی سوال اما. است انسان زندگی اسرار از باز اين و بدهيم که نداريم جوابی" واقعا نيستند ديگران و کند؟ برقرار تماس ارواح دنيای با بتواند که بسازد ماشينی يک خود جای به تواند می انسان آيا که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 93: Www.irpdf.com(7458)

بگيرد؟ تماس مردگان با که بسازيم ماشينی توانيم می ما آيا ديگر عبارت به يا

برگر وين جوليوس نام به آلمانی مهندس يک زيرا دارد امکان ارواح با ارتباط دستگاه ساختن فنی لحاظ از زيرا. است مثبت جوابJulius Weinberger مردگان و زندگان جهان بين حساس بسيار رابط اين ساختن برای مهندس اين. بسازد آنرا که شده موفق

هيچ امروز تا. است ساخته ممکن را ارواح با تماس امکان و بود آميز موفقيت آن نتايج. است کرده صرف وقت تمام سال چهار) ٣٠.(است نداده نشان خود از ارواح جهان با تماس قابليت و حساسيت اختراعی ماشين اين اندازۀ به مديومی انسان

)١ (Jean . E. Charon - L,esprit cet inconnu. P 25

)٢(Martin Ebon- la preuve de la vie apres la mort. P 46

)٣(Martin Ebon - L,esprit cet inconnu

)۴ (Martin Ebon . Op .Cit . P 51

)۵ (Epopee De Gilgamesh

)۶ (M.Ebon. Op. Cit. P 55

سرعت از شود نزديک نور سرعت به که جسمی هر تئوری اين مطابق. اندازد می انيشتن نسبيت تئوری ياد به مرا نظريه اين) ٧( جرم برسد نور سرعت به جسم سرعت که زمانی و.گردد می کندتر آن برای زمان شود بيشتر سرعت چه هر و گردد می کاسته آن

لحاظ از شعور و روحانی دنيای به ورود و فيزيکی جسم دادن دست از آيا. رسد می صفر به برايش زمان و شده انرژی به تبديل زمان شدن کند با رسد می نظر نور؟به سرعت به جسم هر رسيدن که آورد می همراه به به انسان برای را وضعيت همان فيزيکی

هم شايد نور چون سرعتی و گريخته زمان از متعالی شعور ی اليه يا برتر من يا حياتی انرژی يا روح مرگ از پس انسان برای .رسد می بيشتر

)٨ (M. Ebon . Op . Cit. P 56-58

اسم از بيماری اين نام. است لنفاوی های غده پيشرفته و مزمن تورم آن مشخصات که بيماريست: Hodgkin هاجکين بيماری) ٩( .است شده گرفته) ١٨۶۶ -١٧٩٨( انگليسی هاجکين توماس آن کنندۀ تعريف

وجود به کند می نفوذ عصبی مراکز به که ويروسی توسط که است مسری بيماری يک: Poliomyelitigue ميلتيک پوليو) ١٠( اين. شود فلج بدن گردد می باعث و ايد می وجود به کند می نفوذ عصبی مراکز به که ويروسی توسط که گردد می باعث و آيد می

. شد خواهد کشنده, نمايد فلج را ها آن و برسد تنفسی عضالت به وقتی بيماری

. عنصرند يک مختلف جنبۀ دو بدن و روح معتقدند آن طرفداران که تئوری از است عبارت فلسفه در دوئاليسم يا دوگانه تئوری) ١١( دارای بدن و روح دکارت نظر به. اند داده ارائه را دوگانگی تئوری که هستند ای فالسفه مشهورترين از اسپينوزا و دکارت

مهم امری هجده و هفده قرون فالسفۀ برای جسم و روح مسئلۀ. نمايند می تالقی يکديگر با بدن نقطۀ يک در که اند مختلف موجوديتی .شد کشيده شناسی روان به فلسفه از تئوری اين از بعد و بود

.١۵٧ تا ١۵۴ صفحه -منبع همان -ابون مارتين) ١٢(

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 94: Www.irpdf.com(7458)

می فيزيکی اندامهای بدون و مانده باقی او مرگ از پس که است انسان آگاه شخصيت و حياتی انرژی يا ساله روح از مقصود) ١٣( روی در که روحی همان يعنی است متجسد که روحی.نداريم روح برای متعددی لغات فارسی در ما. دهد ادامه خود حيات به تواند. دارد نام) انگليسی زبان به soul و فرانسه زبان به ame( نفس يا جان است خاکی ی زنده انسانهای بدن در و کرده زندگی زمين

فرانسه و انگليسی زبانهای در و شود می ناميده روح گرفت خود به مستقل و آزاد صورت و شد خارج مادی بدن از آنکه از بعد اما. گويند می Esprit آن به

)١۴ (Astral Projection

١۶۵.١۶۶ صفحه -منبع همان -ابون مارتين)١۵(

۵٢ ص -١٩۶١ سال -۴١ ی شماره) آمريکا( روحی تحقيقات ی جامعه روزنامه) ١۶(

British Msdical Journal,1951-page.431-434(17)

page.175-179,British Medical Journal -ابون مارتين)(18

مذهبی و فکری های فعاليت بزرگ ی دوره به آن اصل که است سری دکترين آن و است سنت معنی به عبری در قباله يا کبال) (19 .تکوين سفر قسمت در خصوص به مقدس کتاب بر است تفسيری بيشتر قباله. رسد می مسيح تولد از قبل قرن دو در يهود

.٧٩ صفحه -جنان تا جنين از -عنقا محمد الدين ميرقطب) 20(

. است المللی بين برادری و صلح يک به معتقد نهانی علوم گسترش و بسط با که است سری اخوت جامعۀ يک رزکروا مکتب)1٢( .است آلمان و فرانسه در بيشتر آن مرکز

.٣٢ صفحه -امانت ابراهيم دکتر ترجمۀ -رفته ياد از زبان -فروم اريک) 22(

.٣٣ صفحه -منبع همان -فروم اريک)23(

.١٢٧ صفحه -منبع همان -فروم اريک) 24(

)25 (Allice Lane - The opening of an eye . P 27

.صغير عالم -اول فصل به شود مراجعه)26(

.٣۵ صفحه -منبع همان -لين آليس(27)

)28 (Denis Alexandre - Beyond Science.1974

.٢١۴ صفحه -منبع همان -ابون مارتين) 29(

.٢١٩ تا ٢١۵ صفحه -منبع همان -ابون مارتين) 30(

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 95: Www.irpdf.com(7458)

" و" خانم جالب روحی ماجرای های پديده از انگيز حيرت ماجرايی: فصل هفتم

خريداری را هفدهم قرن به متعلق قديمی بزرگ منزل يک گاستون و ژان پسرش دو همراه فرانسه شهرهای از يکی در" و" خانم

ششم در آنها. داشت نيز محراب و نمازخانه بود بزرگی باغ با قديمی قلعه يک شکل به واقع در که خانه اين. شدند ساکن و نموده در اينکه از پس روز چهار. آورد در خود خواب اتاق صورت به را نمازخانه"و" خانم. يافتند استقرار منزل اين در ١٩۵۵ ژوييه

يک ديدم بار اولين برای ١٩۵۵ ژوييه ١٠ شب در: " مينويسد او. شد ظاهر" و" خانم بر شبحی شب يک شد مستقر اطاق اين بود انسان شکل به که سايه اين. خزيد تاق داخل به ميشد ديده نوری آن پشت که رنگ تيره و کدر مه يک شکل به لطيف سايه به آرامی به سايه. پوشاند می را او سر کامال بود شده متصل او ردای به که کالهی داشته تن به زايران شکل به بلند ردای يک

که کردم حس و چسباندم ديوار به را پشتم و نشستم خودم تخت روی شدم می روح قبض داشتم وحشت از که من. آمد من طرف گير ام حنجره توی صدا اما بطلبم کمک و شوم بلند خواستم می. بود نشسته پيشانيم روی سردی عرق. است شده خشک گلويم را زدنش زانو صدای بعد. رفت بخاری طرف به شبح يا سايه. بود کرده ميخکوب تختم روی به مرا ناپذير وصف ترس و کرده

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 96: Www.irpdf.com(7458)

اش سينه روی به را دستهايش حاليکه در. کرد سجده بار سه او. شنيدم را اتاق کف چوبهای با او زانوان تماس و بخاری مقابل آهسته بعد. نمود سجده بار سه دوباره بود نشسته زانو به مديدی مدت اينکه از بهد. رفت سجود به استغاثه حالت به بود گذاشته

آالچيق کف بر را جسمی يک افتادن وضوح به بهد ثانيه چند. ميشد کوچک چيق آال يک به منتهی که رفت در طرف به و شد بلند خوشبختانه اما. بود دويده صورتم به خون و. زد می بيرون ام سينه قفسه از داشت قلبم. ميلرزيدم داشتم عجيبی طرز به. شنيدم بود کرده اثر من در آنچنان پگاه آرامش و هوا الطفت و بود تابستان صبح يک آنروز. شوم باغ وارد توانستم من و رسيد فرا روز تقويت من در روز به روز خيال و خواب عقيده.ام شده خياالت يا کابوس دچار هم شايد. ام ديده خواب من حتما گفتم خود با که

که مانندی سايه شکل همان دوباره و شد باز من اتاق در دوباره يکشب عا غير ی پديده هيچ هفته چند طی که خصوص به ميشد سراغم به بود کرده فلج مرا که ترسی آن دوباره بودم داده خود به که قولی تمام عليرغم. گشت اتاق وارد بود ترسانده مرا اينقدر

بخاری مقابل دوباره. بود داده انجام بار اولين برای که داد انجام رامجددا کار همان درست شبح. گرفت فرا مرا وجود تمام و آمد را کاری هيچ وشهامت جرات من ديگر يکبار. شد خارج بود آمده که در همان از و برخاست آهسته و رفت سجده به و زد زانو

به بخاری مقابل در کردن دعا برای گاهی که بود انسانی شکل يک اين اينستکه آن و کنم شک توانستم نمی را چيز يک اما. نداشتم اين به ما اينکه از قبل حتی. آيد می کردن دعا برای روز هر شبح اين که است ممکن گفتم خود به دليل اين به. آمد می نمازخانه

روح يک را او توان می آيا. بپردازد کار اين به هستيم خواب ما که وقتی دارد امکان يا و ميکرده را کار اين او بياييم منزل در را آنها عکس من که نبود شبيه ارواحی و اشباح از کدام هيچ به او حال هر در ؟ ناميد خيالی صورت يک يا وشبح بازگشته

از و کيست شکل اين:" گفتم خود به بعد. بود پير راهب يک شبيه شکل اين. نه) پوشيده اسکلتی يعنی.(بودم ديده مجالت از بعضی اما. ببينم را آن خواستم می ناخودآگاه و کنم صحبت شبح اين با نخواستم شايد يا نتوانستم من و گذشت هفته يک"؟ آيد می کجا اتاقم در ديدم ناگهان خزيدم خود رختخواب بر کردم خاموش را اتاقم چراغ که يکشب. شد برآورده که نکشيد طولی من آرزوی اين

اتاق وارد شديد زدگی کپک بوی نوع يک وی با و رسيد می نظر به پير خيلی او. آمد من طرف به راهب همان وشبح شد باز آهسته با. پرداخت سجده و دعا همان به دوباره و زد زانو و رفت بخاری سوی به من کنار از هميشه مانند. نمود تنگ را نفسم که شد

حاليکه در بعد. رود می پايين و باال هايش شانه که شدم متوجه او هق هق صدای با و ميگريد که شنيدک بودم ترسيده اينکه تمام گوشم به دور از که توصيف قابل غير و عجيب صدای يک دفعه هر در. نهاد زمين به را خود پيشانی بار سه بود شده خم کامال

وصف گذراندم می که را ای لحظه." ببخش مرا مسيح يا پروردگارا کن رحم کن رحم من به مهربان خدای:" گفت می ميرسيد گوشم به انسان صدای وقتی. بود ريخته ترسم ديگر که بينم نمی را شبح که بودم کرده تلقين خودم به آنقدر. است گفتنی نا و ناپذير نخواهم دور را او هميشه عمل اين با ؟آيا بود خواهد چه او العمل ؟عکس بنامم چه را او اما بزنم حرف او با که گرفتم تصميم خورد

؟ کرد

کوچکترين من حضور به اما برگرداند را سرش او حرکت اين با. نشستم تختخواب روی و کردم پيدا را آن شهامت حال هر به اينجا چه ؟برای کنيد می چه اينجا شما: "گفت و ايستاد من تخت مقابل در و شد بلند خود جای از او بعد لحظه چند. ننهاد وقعی

خدمت برای و شده ساخته آنها به خدمت برای و ها مذهبی ی وسيله به که که را ای خانه اين آرامش ندارد حق هيچکس هستيد؟ شما:" دادم جواب معذالک. پوشاند را بدنم تمام سردی عرق خوردم تکان شدت به من. "ببرد بين از رود می کار به خدا عظمت به

:" داد جواب او" ؟ آييد می خانه اين به کردن دعا برای ؟چرا هستيد معمولی موجود يک ؟شما هستيد اينجا چه برای پدر خودتان نمی دعا کافی ی اندازه به گناهم کردن پاک برای من و آيم می اينجا به کردن دعا برای من که هاست قرن من ی بيچاره ی بچه مرتکب مذهب و خدا نام به من که جناياتی بر و نمايد پاک ام بوده آنها مسبب که را رنجهايی من که نيست آنقدر دعاها اين. کنم

. " بگذارد سرپوش ام شده

از اما بکنم کاری او برای و بدهم دلداری را او خواستم می. پرداخت استغاثه به کنان مويه و آمد در زانو به دوباره لحظات اين در دراز سقف به رو را دستهايش حاليکه در و شد بلند ناگهان بعد. شد آرام و کرد دعا التين زبان به او.بود افتاده کار از بدنم ترس می هالک ی ورطه به را خود و بروند تر باال خدا از خواهند می انسانها رنجی چه خدايا کشم می رنج من چقدر:" گفت ود کرده

خواهد باقی آمريکا جنوبی قسمت فقط. رفت خواهد فرو آب زير به آفريقا و آسيا و اروپا. شد خواهد منفجر زمين ی کره. اندازند " کجاست؟ ؟ او زندانی کدام:" پرسيدم" ؟ ايد داده آب زندانی به آيا:" گفت من به بعد و. ماند

.صومعه خوری ناهار کنار. سياهچال در_

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 97: Www.irpdf.com(7458)

از سپس. داشت بيان سياهچال در سرما و تشنگی و گرسنگی از انسان يک مرگ ی درباره انگيزی غم و طوالنی داستان شبح بعد زمين بر دوباره بعد. نمود پشيمانی و ندامت احساس است شده مرد آن شهادت باعث توجهی بی و انگاری سهل و رذالت با اينکه ." کن رحم مهربان مسيح ای. ببخش مرا من خدای:" گفت کنان مويه و کرد سجده

." ايد انداخته خرابه و خاشاک در را اوفالمبو نوتردام ی مجسمه چرا:" گفت من به شب همان در

." ام نديده گوييد می که را ای مجسمه هرگز من. پدرم:" گفتم او به

. کردند می ازدواج آن مقابل در و داشت می گرامی آنرا و آمد می جمعيت ها قرن که بود آنجا. است خطابه ميز نزديک:" داد جواب دشمنان ی وسيله به که را دينی مراسم و برگردانيد اولش جای به آنرا. نمود برآورده را فراوانی نيازهای و نموده معالجه را مردم ."آوريد جای به آن اطراف در دوباره رفته بين از هنر و علم

گيج ها مدت من. شد دور و کرد تعظيمی بعد راهب. بگذارم اولش جای سر به يافتم آنرا اگر ئ نموده پيدا را مجسمه که دادم قول آيد؟اين می کجا از دور و ضعيف صدای اين گفتم خود با گريه زير زدم ناگهان بعد. بودم شده ميخکوب خود جای سر بر رمق بی و

. بودم باخته را خود کلی به. کرد می خطور من مغز در افکار اين تمام. مردگان يا هستم زندگان بين آيا هستم؟ کجا من کيست؟ مرد. بکنم فکری کوچکترين توانستم نمی و

محل و مکان آيا ببينند بگردند که گفت پسرش دو به و کرد پيدا ای بهانه بعد. نکرد صحبت کسی با شبح ظهور از ابدا" و" خانم دورافتاده محل يک صومعه ديوار طول در سريع خيلی آنها" اتفاقا. نه يا هست باشد نمازخانه نزديک که زيرزمين در ای دورافتاده

به مربوط اطالعات که داد نشان بعدی حوادث, گفت می راست راهب که رسيد می نظر به. نمودند پيدا داشت سياهچال حالت را, يکشب. کرد عادت وی حضور به" و" خانم و شد ظاهر شبح مداوم شب يازده مدت مدت. بود صحيح مقدس مريم مجسمه اما, کنم اتاق وارد را سگم تا دو که کردم سعی من:" نويسد می خود های يادداشت ی دنباله در او. کرد غلبه او بر ترس معذالک کسيدن زوزه به شروع و شد سيخ پشتشان موهای, بکنم را کار اين خواستم زور به وقتی. ورزيدند امتناع آمدن از خودشان

. شد چيره من بر هراس دوباره و ساخت متوحش مرا صحنه اين. گريختند کنان عوعو کردم باز را ديگر اتاق در وقتی. نمودند ." رفت و کرد رفتار هميشه مثل و شد من اتاق وارد شبح دوباره شب همان

که وی ناگهانی تصميم بعد" و" خانم شدن الغر و مضطرب حالت, حد از بيش خستگی, آمد پيش که مختلفی حوادث معذالک که شد موجب غريب و عجيب صداهای سرانجام و. برود تری ساده اتاق به و نموده ترک, بود قشنگ و بزرگ اگرچه را نمازخانه

: نويسد می خود های يادداشت ی دنباله در" و" مادام. شود جلب موضوع اين به او پسران توجه

گوش به غريبی و عجيب صدای و سر آن جای به و گرفت آرام منزل معمولی صداهای ناگهان و خوابيدم ٩ ساعت در يکشب" سر اين با. شد شديدتر و بيشتر صداها اين شب ١١ ساعت حدود بعد. آيد می کجا از صداها اين که گفتم خود به من و. رسيد

بعد. کردم اطالعی بی اظهار من و چيست؟ جريان پرسيدند من از و من اتاق توی دويدن و شدند بلند گاستون و ژان وصداها نيافتند عادی غير چسز اما کردند جو و جست خوب و باال رفتند آنها. باشد اول ی طبقه از که آمد می نظر به شديد ولی بم صداهای

و کردند سرکشی جا همه به. دهد می تکان آنرا باد و است باز ای پنجره شايد کردند فکر آمد نمی باد" اصال آنشب آنکه وجود با. داشتند اعتقاد ءالطبيعه ماورا به نه و شيطان به نه, خدا به نه که من پسران کنجکاوی حس بار اين. نيافتند معقول غير چيز از

نشان العملی عکس هيچ و نموده خودداری" کامال شبح ظهور و افتاده اتفاق نمازخانه در آنچه بيان از من اما. شد تحريک سخت. ندادم

ها زيرزمين توی, ها قفسه توی و کردند رو و زير را جا همه و رفتند دوباره بودند حقيقت فهميدن خواستار که آنها دوباره فردا می گوش به توصيف قابل غير و شديد و بم صداهای همان بعدی های شب در بار چندين. نيافتند چيزی اما, انباريها, سردابها,

ها روزنامه در خبری انتشار دنبال به شايد گفتند می آنها. نشد کشف آن علت گاستون و ژان ناپذير خستگی سعی تمام با و رسيد . زنند می نقب ما منزل در دارند ای عده, گنج شدن پيدا بر مبنی

به را ناهارخوری اتاق راهرو در واقع ی گنجه در وحشتناک صدای يک آن دنبال به و بم صدای يک صبح۶ ساعت روز آن فردای خواب از زده وحشت صدا اين با خوابيدند می کاناپه يک روی من اطاق در سرما رسيدن فرا بدو از که من سگ دو. داد تکان شدت

مثل نيز ماده سگ و لرزيد می داشت بيد مثل بود معمولی حاالتی دارای هميشه که سگ اين. من تخت باالی پريد نر سگ. پريدند

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 98: Www.irpdf.com(7458)

به رو در نه و کنم روشن را چراغ کردم می جرائت ته حاال. شدم بلند عجله با من. نمود کشيدن زوزه به شروع ديوانه حيوان يک جرائت حتی و بودم شده فلج ترس از من. کرد می نفوذ انسان استخوان مغز تا سرما و بود ای تيره بسيار شب. نمايم باز را راهرو

ژان ٨ ساعت. ماندم صبح تا اضطراب حالت همان در سرانجام. برسانم پسرانم اتاق به را خودم و بروم راه متر چند کردم نمی اما شنيده را سگ ی زوزه با همراه بمی صدای که گغت او. دادم شرح او برای را ماوقع من آمد من نزد گفتن بخير صبح برای

. است کرده عادت منزل در صداها اين به او زيرا نکرده آن به توجهی

به اول ی طبقه در مهيبی صدای ناگهان که ميزد حرف من با داشت گاستون و شهر به بود رفته ژان ١٠ ساعت حدود آنروز فردای . نديد چيزی معمول طبق هم باز اما اول طبقه به دويد و کرده يکی چهارتا را ها پله عجله با گاستون. رسيد گوش

می" و" خانم ی خانواده گوش به غريب و عجيب صداهای اين حاليکه در. افتد می اتفاق جديدی ی حادثه که است موقع اين در رسيد

موقع و برگشت شهر از خريد از پس يکشب کرد می پيدا اعتقاد داشت کم کم اشباح ظهور وجود به که" و" خانم کوچکتر پسر ژان را کسی و گشتم می بر اما کند می تعقيب مرا کسی مدت تمام کردم می احساس من. است عجيب خيلی:"گفت منزل به ورود

."نميديدم

حرکت در من کنار در سياهی چيز کردم احساس برگشتن موقع هم امشب:" شهرگفت از برگشتن هنگام ژان بعد روز چند دوباره ."باشد شبح يک شايد:" گفت جدی نيمه و شوخی نيمه لحنی با بعد." است

"نه؟,ندارند وجود که اشباح, حرفها چه:"گفت کنايه به هم مادرش

شد ظاهر" و"خانم به نبود پير راهب همان" ظاهرا که شبح يک صبحگاه يک در اينکه تا برگشت نمازخانه به آرامش مدتی از پس .رسيد می نظر به پير خيلی که

را دستهايش و شد نزديک من به آهسته شبح معذالک. شدم خشک خود جای سر شبح ديدن با ناگهان من:"مينويسد چنين" و"خانم صدای يک فقط اما بکشم فرياد کردم سعی. ريخت می بدنم تمام از عرق. شوند می خم دارند زانوانم کردم حس. کرد دراز طرفم به . "شد بسته آن و سرم پشت در به خوردم و نشستم عقب زده وحشت من. شد خارج گلويم از رقم بی

گفت که خورد گوشم به خشنی صدای يک بعد. نمودم حس دستم روی را اش زده يخ دست من و آمد پيش من طرف به باز شبح . " اند درآورده کردند می زندگی آن در که مذهبيونی چنگ از را اينجا. نيست شما مال خانه اين.برويد,برويد:"

که نبود راهب پيرمرد شبح,شبح اين. بزنم حرف کلمه يک حتی نداشتم قدرت ديگر. داد تکيه بخاری وروی رفت عقب شبح بعد او شنل و بلند کاله وضوح به زيرا. بود ها کشيش شبيه او. داشت فرق او با لباسش و هيکل قوی, قد بلند او. آمد می اينجا" غالبا :"گفت او جمله آن از. است پيوسته واقعيت به تاکنون آن تای چند که کرد" و"خانم برای کلی پيشگويی چند شبح اين. شد می ديده

."نمود خواهد سپری را درخشانی و جديد دوره يک سرانجام زيادی مشکالت از بعد بزرگ فرانسوی يک حمايت تحت, فرانسه

١٩۵۵ سال در که واقعه اين با توجه با اما کيست بزرگ فرانسوی اين که اند ننوشته توکه پروفسور همچنين و" و" خانم چه اگر يک به را فرانسه دوگل ژنرال و بوده درست شبح پيشگويی که باشد دوگل ژنرال شخص اين رسد می نظر به است افتاده اتفاق. داد سوق اجتماعی و اقتصادی ترقی و جديد دوره

نشست اش چهره بر زردی که شد خود درون غليان دچار چنان و گرفت قرار مسائل اين تاثير تحت آنچنان" و" خانم آنروز فردای برای را ماجرا تمام گرفت تصميم خود رهايی برای که بود شده ضعيف روحی و جسمی لحاظ از آنقدر. گشت بستری بيمارگونه و

سرانجام. کردند مکان نقل نمازخانه به خود تعطيالت گذرندان و کوتاه اقامت يک برای موقع اين در نيز آنها. کند تعريف فرزندانش نکردند باور را او حرف و شد مواجه آنها شديد ناباوری با اما. نمود تعريف خود فرزندان برای پياز تا سير از را ماجرا" و" خانم

."ندارد وجود شبحی, ايد ديده خواب:" گفتند می او به" مرتبا و

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 99: Www.irpdf.com(7458)

بودند آنها ناظر خود که مسائلی و مادرشان شدن الغر اما, نداشتند ارواح وجود به اعتقادی جوان دو اين چه اگر حال هر در ولی مادر و شدند مستقر نمازخانه در گاستون و ژان باالخره. است افتاده اتفاق ای العاده فوق امر که نمايند احساس آنها که شد موجب

:نويسد می چنين خود های يادداشت ی دنباله در" و" خانم. گرفتند جای آنجا در کوسن دو روی هم سگها و آن کناری اتاق در آنها

ماشين مثل عجيبی صدای گاستون شب يک اما.نيافتاد ای العاده خارق اتفاق و بود عادی چيز همه روز چند استقرار اين از پس" به ژان اما بشنود هم او تا کند بيدار را برادرش کرد سعی و شذ بلند. خورد گوشش به مورس تاک تيک يا و چاپ ماشين يا تحرير دودکش زاويه در, واقع در. دادم گوش و شدم بلند من. خوابيد دوباره و شد بيدار ای لحظه چند و بود رفته فرو عميقی خواب در معذالک. رسيد می گوش به ديوار درون از روشن تاک تيک نوع يک, داشت قرار گاستون تخت سر که جايی درست, بخاری

. شود باز باغ به رو که نداشت راه آن به ديواری هيچ نقطه اين

!"نميفهمم من ديوار اين توی خبره چه:" کشيد فرياد عصبانيت با ژان اينکه تا شد تکرار صدا اين بار چندين

بيدار ناگهانی را ما همه طوريکه به. شد می انداز طنين ديوار در بود نشده شنيده موقع آن تا که شديدتری ضربات آوريل ماه در . يافتيم می کمتر را آن علت کرديم می جو و جست بيشتر چه هر و. کرد می

قضيه و رفت پاريس در خود دختران از تن دو نزد وقتی اما. کند خبر را پليس گرفت تصميم سردرگمی همه اين از پس" و" خانم کرد را کار همين هم او. کند مراجعه باطنی علوم استاد يک به پليس جای به کردند توصيه او به آنان, گذاشت ميان در آنان با را . بازگشت خود ملک به او و نکرده قانع را او" و"خانم های نوشته طبق اما بود صحيح مطلب کل در اگرچه استاد آن نظريات اما

: گفت خانم اين به او. گذاشت ميان در محل همان در خود همسايگان از يکی با را قضيه اين سرانجام"و" خانم

اينجا به شما اينکه از پيش سال يک. است بوده مطرح شما از قبل اشخاص از بسياری برای که کنيد می عنوان را ای مساله شما" نمازخانه در شبح يک حضور از شما مثل هم سابق مستاجرين و. بود شخصی ی اجاره در که بود سال سه ملک اين, بياييد

کنيد نمی فکر آيا. است ساخته خاطر آزرده سخت را ملک اين مديران اينجا در شما حضور عالوه به. نمودند فرار و کرده وحشت قبلی مستاجرين مانند را شما خواهند می که شود می ايجاد کسانی وسيله به, شنويد می شما که مداومی و مهيب صداهای اين که

. "آورد وجود به روح يا شبح توان می علمی وسايل با امروزه معلوم کجا کنند؟از بيرون اينجا از تا ترسانده

کنند می فکر آنها و ندارند اعتقاد اشباح و ارواح به سايرين مانند هم من پسران و پذيرم نمی را حرفها اين:" داد جواب" و" خانم آنچه بتوانند خوابند می خانه نماز در من پسران که حاال اميدوارم معذالک. است خاص هدفی به رسيدن برای عجيبی بازی يک اين ."شود ظاهر نيز آنها بر شبح و ببينند ديدم من که را

. ببينند را شبح توانستند آنها و شد برآورده آرزو اين و

فردای. افتاد انسانی شکل يک به چشمش نمازخانه ی پنجره از که گشت برمی منزل به داشت عصر روز يک کوچکتر پسر ژان انها طرف به زنان نفس و سراسيمه دارد ژان ديدند که خوردند می صبحانه داشتند هم با گاستون بزرگترش پسر و" و"خانم آنروز

:زد فرياد رسيد آنها به وقتی. دود می

به رفتند سرعت به سه هر. کتابخانه طرف به رفت و کرد عبور سالن از او. ديدم را روح من, بياييد زود شويد بلند, بياييد زود" . شدند نمی کتابخانه داخل وجه هيچ به سگها بود که عجيبی چيز اما. نديدند چيز هيچ اما کتابخانه طرف

:گفت او. است شده کتابخانه وارد آرام و کرده عبور سالن از که ديده را شبح که کرد تاکيد ژان

." کنم خبر را شما که دويدم دليل همين به. گذاشت من روی تاثيری چه که کنيد تصور توانيد نمی شما"

:ميدهد ادامه خود يادداشتهای در"و" خانم

چون خوشحالم خيلی.ديد را او سرانجام نداشت اعتقاد روح به" اصال که ژان. شدم خوشحال بسيار ديد را شبح پسرم اينکه از من" . کردند باور مرا حرف آنها و بود من با پيروزی که نوشتم دخترانم به" فورا و. کرد مسخره مرا خيلی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 100: Www.irpdf.com(7458)

با ما. نشد ظاهر او و گذشت ها هفته اما, بگيرد عکس آن از گرفت تصميم بود کرده پيدا اعتقاد روح وجود به که ژان بار اين" ظاهرا. شديم بيدار ها سگ ی زوزه از خوابيديم می نمازخانه در که پسرم ژان و من شب يک که کرديم می زندگی داشتيم آرامش با من"شده؟ چی:"کشيد فرياد ژان و رفتند می پايين و باال ما روی و پريدند می ديگر تخت به تخت يک از و بودند شده ديوانه

يک دستپاچگی

نمازخانه يعنی ژان اتاق وارد و برداشتم قدمی لرزيدچند می بدنم اعضاء تمام وجوديکه با. شدم بلند و کردم تن به دوشامبو رب .شدم

از چشمان با ژان پسرم ديدم و نمودم روشن را برق چراغ من. دعاست مشغول و زده زانو بخاری دودکش مقابل که ديدم را شبح .کشيدند می زوزه آرام و پنجره به بودند چسبيده خود ی نوبه به سگها. نگرد می را" روح" دارد و ايستاده درآمده حدقه

ها کتاب از.گشت آغاز عجيب ی صحنه اين کارگردانان نفر سه ما بين جالب العاده فوق ای مکالمه. کرد صحبت به شروع شبح بعد ناپديد"روح" مکالمه اين از بعد. کرديم می بدل و رد اطالعات ما و دوستانه بود محفلی گويی. کرديم صحبت عاليه تحصيالت از و

.است شده ديوانه" حتما کردم فکر لحظه يک برای. بود چسبيده زمين به ژان اما.شد

"افتاده؟ اتفاقی ؟چه هستيم کجا ما:"گفت کرده عرق و پريشان حالتی با ژان

: دادم پاسخ خونسردی با بودم کرده عادت ها صحنه اين به" تقريبا که من

."است هميشگی صحنه اين. عزيزم ژان نيفتاده اتفاق عادی غير چيز"

."بگيريم عکس او از که نيفتاديم فکر اين به" اصال ديدی:" گفتم او به.زد نمی حرف و بود شده کبود رنگش ژان آنروز فردای

:گفت آهسته پسرم

."گرفت خواهم عکس او از" حتما بعد ی دفعه بودم گرفته قرار تاثير تحت سخت که کنم می اعتراف"

نشين خانه,بماند منزل در توانست نمی معموال که او. نکرد بدل و رد ما با هم کلمه بيست حتی, شبح ظهور لز بعد روز دو در ژان دو ميان را سر گاه. پرداخت می تفکر به و نشسته بود اتق گوشه که مبلی روی را روز دو اکثريت و رفت نمی بيرون" اصال و شد

"چته؟ پسرم:"پرسيدم او از دوم روز پايان در سرانجام. خوابد می دارد رسيد می نظر به و گرفته دستش

را محيطی چنين يک ماهها تو است؟چطور افتاده اتفاقی چه شده؟اينجا چی. شوم می ديوانه دارم کنم می فکر:" داد جواب آهسته او "ای؟ کرده تحمل

که بپذيری توانی نمی و کنی می مخالفت خودت با جهت بی تو. کرد انکار آنرا توان نمی که چيزی پذيرش خاطر به کردم تحمل من تو اينکه بدون شوند می ظاهر اشباح اين تو ی اراده و ميل عليرغم که بينی می معذالک.دهد رور است ممکن هم چيزهايی چنين

. بشوی آنها مانع بتوانی

آمد آنها ملک به ژان که وقتی و بيايد نمازخانه به گاستون و برود پاريس به شود بهتر حالش اينکه برای ژان که شد قرار سرانجام نمازخانه در گاه" و" خانم ترتيب اين به. شد انجام عمل اين ترتيب همين به و بيايد پاريس به گاستون و بيايد نمازخانه به دوباره

گرفت تصميم بود شده خوب حالش ديگر حاال که ژان. رفت می پاريس به گاهی نيز او. پسرانش از يکی همراه به گاه و بود تنها" دقيقا, بود تنها که وقتی خصوص به و نمازخانه در خود اقامت مدت در. بگشايد آنرا راز و آورده دست به را معما اين کليد

. کرد آزمايش نيز را ديوارها دواره. داد قرار دقت مورد نيز را انتظار اتاق و آن کنار کوچک اتاق دو. گرفت نظر زير را نمازخانه را صداهايی چنين آنها ترساندن برای کسی شايد تا نمود بررسی را خانه مشکوک نقاط تمام و محراب حتی و چوبی های پارکت رو

يکبار اما. باشد رسانده آنها گوش به مخفی ميکروفون با را وصداها ها حرف تمام و آورده وجود به را شبح اين يا و نموده ايجاد به عادی غير چيز که, هفته چند از بعد سرانجام. شد آب بر نقش فرضياتش و نکرد پيدا را مظنونی و مشکوک چيز هيچ او ديگر : داد رخ دهنده تکان ی حادثه چند نپيوست وقوع

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 101: Www.irpdf.com(7458)

بر راهب روح از غير جديدی شبح اينکه ديگر و شد پيدا بود ساخته نشان خاطر آنرا شبح که مقدس مريم ی مجسمه اينکه يکی . گشت ظاهر آنها

باغ در ها چمن روی او ديدند ناگهان يکشب. گزيد سکنی نمازخانه در و آمد آنها نزد مهمان عنوان به" ک" نام به جوان مرد يک هست سرد کافی ی اندازه به هوا گفتند او به وقتی اما است گرمش که گفت ابتدا او و پرسيدند او از را کار اين علت. است نشسته

.است شده غيب سرانجام اما کرده تعقيب ها پله راه پايين تا را او و ديده را شبحی بار سه زيرا ترسد می که گفت

شبح که را فرشی سنگ که کرد درخواست"و" خانم از دانست نمی چيزی اشباح ظهور به راجع که جوان مهمان اين آنروز فردای .نشد عايدش ديگر چيزی زحمت جز اما کرد هم را اينکار. کند کاری کنده است شده غيب آنجا در بار سه

به برد می سر به نمازخانه در تنها که ژان,١٩۵۶ اکتبر ٢٨ صبح يکروز. بازگشت نمازخانه و ملک آن به دوباره آرامش مدتی او از توانستم من و شد ظاهر دوباره روح ديشب. توانم نمی ديگر من, بيا شو بلند زود: "گفت و کرد تلفن پاريس در مادرش که بيا زود.بودم شده پريشان بود گفته من به شبح که چيزهايی خاطر به زيرا, نه يا شد خواهد خوب عکس دانم نمی. بگيرم عکس

." شوم می ديوانه دارم

پاريس به ژان زياد آمد و رفت از بعد سرانجام و نمود پاريس روانه را او" فورا. يافت کوفته هم در را پسرش آمد وقتی"و" خانم :نويسد می" و" خانم. شد ظاهر تنها نمازخانه در روزی"و" خانم خود باالخره

شبح ديدم, رسيدم آن انتهای به همينکه و شدم راهرو وارد آنروز عصر اينکه تا نيافتاد اتفاقی هيچ ١٩۵٧ ژانويه١٢ شب تا" نوتردام ی مجسمه نکردن پيدا بابت مرا او و شد برقرار او و من بين طوالنی ی مکالمه. است ايستاده راهرو ی پله آخرين روی

اوفالمبو

Notre-dame-auFlambeau گفت خشن صدايی با و کرد سرزنش :

بعد اندکی بنابراين. بخشد می رهايی هايم عذاب از مرا که اوست تنها. کنيد دعا خيلی من برای يافتيد آنرا وقتی و. کنيد پيدا آنرا ی گمشده قسمت بايد اين که شد الهام او به" فورا. بود آمده بيرون خاک از کرد برخورد سنگی يک به پلکان پايين در" و" خانم

کودکی ی مجسمه که ديد و کشيد بيرون خاک از را سنگ اين احتياط هزار با. است زده حرف آن از شبح که باشد ای مجسمه نوتردام. نمود می مطابقت مجسمه ديگر های قسمت با که. بود شده پيچيده آن دور که ای پارچه از قسمتی با است عيسی حضرت

. نمودند تزئين چراغ و برگ با آنرا اطراف و گرفت قرار نمازخانه بخاری دودکش روی و ساخته دوباره اوفالمبو

کلی پيشگويی چند و داد آنجا بزرگ نمازخانه ی درباره تاريخی توضيحاتی و شد ظاهر دوباره شبح سکوت و آرامش ماه چند از بعد. درآمد آب از درست" کامال که شد خواهد جاری مهيبی سيل که کرد تاکيد او" مخصوصا. نمود

و تشويق را"و" خانم است واقعه اين ی کننده نقل که پاريس ماوراءروانی المللی بين موسسه استادR.Tocquet توکه پروفسور خانم تا آمد پيش فرصتی ١٩۵٩ اکتبر ٢۶در.نمايد لمس آنرا امکان صورت در و نموده برداری عکس شبح از که کند می ترغيب

: نويسد می خود های يادداشت ی دنباله در"و" خانم.نمايد عملی را توصيه دو اين از يکی توانست"و"

ظهور منتظر من که بود ای لحظه اين و آمدم می بيرون بود پرت و خرت از پر که زيرزمينی از داشتم من و بود بعدازظهر يکروز" می نگاه را زمين دارد که کردم احساس. آمد می ها پله طرف از شک بدون که ديدم شبحی مقابل را خود درست که بودم راهب شبح را او رخ نيم توانستم می خوب و ترسيدم نمی او از" اصال. ديدم می آفتاب نور در واضح اينچنين را او که بود بار اولين اين. کند

برای و نموده عصيان من های سگ لحظه اين در. خورد نمی تکان" اصال و بود روشن خاکستری غليظ بخار يک شبيه او. ببينم . نشستند عقب کشيدند می زوزه حاليکه در بعد و شدند خشک خود جای در لحظه يک

از و باال آمد آهسته و برداشت را خود عکاسی دوربين, شده موضوع متوجه" فورا کرد می کار ها پله پايين زيرزمين در که ژان اما کردم تعقيب را او قدم چند من. کرد حرکت عبادت اتاق يا نمازخانه طرف به و برگشت باشکوهی طرز به روح.گرفت عکس شبح .شد ناپديد من ی ديده از او رسيدم شد می منتهی اتاق به که کوچک راهروی زاويه به وقتی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 102: Www.irpdf.com(7458)

توکه پروفسور آورد دست به ادعا اين بر بارزی دليل و کرد ظاهر را فيلم اين او. داد قرار توکه پروفسور اختيار در را فيلم"و"خانم نمی نظر به واضح چاپ زير و نبوده روشن چندان شبح قبلی های عکس چون. است نموده چاپ کتابش در را عکس دو اين

.شدند می ديده بهتر و تر روشن خيلی اخير عکس دو اين اما رسيدند

:دهد می ادامه چنين خود يادداشتهای ی دنباله در زن اين.نمود عملی را توکه پروفسور دوم پيشنهاد"و" خانم بعد هفته چند

با را پسرم گاستون آنجا در. گشتم برمی داشتم"مولن" قطار ايستگاه از که بود ٢:١٠ ساعت حدود نوامبر ماه اواخر در يکشب" من آنشب. داد رخ ام زندگی دوران واقعه ترين دهنده تکان شدم منزل وارد وقتی. نمودم بدرقه شب نيمه از بعد ١:٣٠ ساعت قطار در را اتومبيلش رفت که شدم وارد ژان از قبل من. بود گرفته دلم و کرده خداحافظی پسرم از. کردم نمی فکر شبح و روح به"اصال . کند پارک گاراژ

بود شده ظاهر من بر پيش سال يک که همانجايی درست.است ايستاده سرسرا پلکان روی شبح ديدم کردم باز را در اينکه محض به.

از بعد و رفتم باال ها پله از دفعه اين.کنم کنترل را خودم توانستم و آمدم خود به سرانجام.شدم خشک خود جای در زده وحشت من در شديدی تکان ناگهان. شبح شکم و سينه توی کردم فرو را دستم دو و بستم را چشمم من, کرد صحبت ای کلمه چند شبح اينکه را وجودم تمام, آورد بند ناپذيری توصيف طرز به مرا نفس که ای کننده منجمد سرمای يک بعد. کردم احساس بدنم از نقطه همان

"کردی؟ کار چه, مادر:" زد فرياد بود صحنه ناظر پايين از که ژان و رفت عقب من حرکت اين با شبح. گرفت فرا

. رساند خودم آپارتمان به و کرده بغل مرا ژان که افتادم می داشتم

می گرم نيمه آب برايم مرتب ژان.باشد سوخته سرما از اينکه مثل درست. نمودند سوختن به شروع و کردند ورم دستانم زود خيلی . رفتم خواب به تمام خستگی با من و شد کمتر درد کم کم. بردم می فرو آن در را دستانم من و آورد

مرا انگشترهای توانست زحمت با ژان. نمودند ورم انگشتانم چون. دهم تکان را انگشتانم توانستم نمی وجه هيچ به صبح فردا .درآورد

به آنها روی وضوح به بود گرفتگی چنگ از ناشی زخم شبيه که متعددی های سوخگی و بود متورم من دستهای ماه دو حداقل خود شکم و سينه ناحيه در گاهی هنوز.است شده کلفت بسيار االن و گشته خراب من دستان پوست, پس آن از. خورد می چشم

می که بود مدتها زيرا نيستم متاسف کار اين از معذالک.کردم فرو شبح بدن در را دستم که جايی همان يعنی, کنم می درد احساس منجمد بخار نوع يک از شبح و نيست چيزی هيچ فهميدم ولی. نه يا دارد وجود اسکلت مانند ابر غبار اين زير آيا بدانم خواستم . باشد می لزج هم کمی که شده درست

. است نموده تاييد پاريس در را"و"خانم دست روی تورم و سوختگی آثار توکه پروفسور

را شبی تا رفتند پاريس از خارج در"و" خانم ملک به روانی ماوراء المللی بين موسسه در او همکاران از تن دو و توکه پروفسور نمازخانه در

به همه و شنيدند سالن وسط در را شالق ضربه شبيه چيزی و تاک تيک شبيه صدا چند خود اقامت دوم شب در آنها.بگذرانند بزرگ همکاران و توکه پروفسور متاسفانه. است نکرده ظاهر آنها به را خودش اما بود حاضر آنجا در راهب شبح که رسيدند نتيجه اين . ديدند می چشم به را شبح" حتما وگرنه بمانند آنجا در بيشتر نتوانستند اداری گرفتاری علت به وی

کرده شليک راهب شبح سوی به ای گلوله شکاری تفنگ با يکروز که گفت توکه پروفسور همکاران از يکی به"و" خانم پسر ژان پيدا بود شده ظاهر شبح که محلی در ديوار روی را ساچمه آثار توکه پروفسور همکاران. است ننموده حرکتی هيچ او اما است کردند

:نويسد می او. شد ظاهر"و" خانم بر شبح بار آخرين برای هم شايد و ديگر يکبار سرانجام

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 103: Www.irpdf.com(7458)

به شروع و شد راست سگهايم تن بر مو ديدم ناگهان که بودم تنها بزرگ ی نمازخانه در من.بود ١٩۶٠ مارس يکشنبه آخرين" روی راهب شبح. بودند نکرده اشتباه سگها. هال طرف به رفتم و بستم را سگها. ديدم نمی چيز هيچ من اما نمودند کشيدن زوزه .بود ايستاده پلکان

: گفت و کرد بلند هوا به بود دست فاقد که را خود بازوی ديد مرا تا بعد

."بدهيد نجات زنجير و غل از مرا"

"پدرم؟, بکنم را کار اين طور چه:" گفتم و رفتم طرفش به قدمی چند من

کشته آلمانی های شواليه دست به کردم شهيد را مردی شرفی بی با که اينجا در من, مردم دين ياری بدون اينجا در من:"گفت او من روی, کنم می خواهش. خورديم شالق ها ساختمان و کليسا بين ها مذهبی ساير و من. زدند شالق مرا و بريدند مرا دستان.شدم

."نماييد تطهير مرا مقدس آب با و بکشيد صليب

.آورم می آنرا و روم می و ندارم مقدس آب اينجا در که گفتم بودم شده گيج حاليکه در

را ها يادداشت اين که واالن. بود شده ناپديد راهب برگشتم وقتی اما آوردم بخاری دودکش روی از را کوچکی صليب و رفتم" فورا )١.(ام نديده را او ديگر که است سال يک حدود نويسم می

استاد دو اينکه نظر از فقط ما. است آن ی نويسنده گردن به آن مسئوليت تمام و. شود می تمام"و" خانم های يادداشت ترتيب بدين خواهد قضاوت ها پديده اين ی درباره آينده تنها و.ايم نموده عنوان حقيقت شناخت عنوان به اند نموده بيان را آن شناس روح حيات معماهای از يکی آنرا و کرده تلقی وی صداقت بر ای اماره آنرا نداريم" و" خانم داستان بودن تخيلی بر دليلی چون ما و.کرد

. آوريم می شمار به انسان

روح ظهور علت

تا کند می آمد و رفت خود سابق محل يا خانه همان به متوفی روح که است اين روح ظهور علت شناسان روح از بسياری زعم به آمد و رفت خود قبلی ی کاشانه و خانه به جهان آن به رفتگان ی همه که شود نمی دليل اين اما. باشد مرگ از پس خود بقای شاهد : است شده تشکيل عامل سه از انسان کرديم بيان پيش مباحث در که همانطور روحيون زعم به. کنند

. است خاکی جهان به متعلق و رفته بين از مرگ از بعد که فيزيکی بدن.١

. باشد می جاويدان و است اراده و هوش, وجدان منبع که روح.٢

واقعی ماده و روح بين واسطه که باشد می لطيف ماده نوع از ای سياله اندام يک که پريسپری يا روح قالب يا ای ستاره بدن.٣ .است

طريق از. گيرد می قرار استفاده مورد روح ی وسيله و قالب عنوان به و ماند می باقی فيزيکی بدن مرگ از بعد بيش و کم بدن اين يا شده حرمت بی, ناراحت مرده يک ای ستاره بدن يا قالب. شود ظاهر تواند می فيزيکی لحاظ از متوفی شخص که است بدن اين تمام در بلکه ما کشور در تنها نه مسائل اين.آورد می وجود به زده روح منازل در را عادی فوق های پديده تمام, پشيمان و نادم .است آفتابی روز يک در خورشيد انکار مانند آن انکار و افتد می اتفاق دنيا

زده روح منازل کردن آرام حل راه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 104: Www.irpdf.com(7458)

دارد مشکلی چه که کنيم سوال روح از آرامش با بايد کنيم آرام زده روح اماکن و منازل در را عادی فوق های پديده اين اينکه برای شود می متوقف عادی غير ی پديده, دهيم پاسخ او مشکالت و سواالت به اينکه از بعد.نمود حل را او معضالت توان می چگونه و. شوند نمی ظاهر ديگر اشباح يا ارواح اعمالی چنين انجام با و

ها آن. ندارند پريسپری يا قالب مستقيم دخالت به اعتقاد E.Bozzano بوزانو و F.Myers مايرز مثل ديگری شناسان روح اما ادراکات يا مديوم يک وساطت با او. است متوفی) دور راه از فکر انتقال يا دورآگاهی( پاتيک تله قوۀ اشباح ظهور علت گويند می

هستی جهان در آنان زعم به. دارند تری پيچيده فرضيۀ عرفا و باطنی علوم علمای. آورد می وجود به عينی های پديده, توهمی : از عبارتند مادی مرحلۀ تريتب به طبقات اين. دارند تاثير ديگری در يک هر که دارد وجود طبقه يا مرحله هفت

.دهد می تشکيل را ما مسکونی جهان که فيزيکی مرحلۀ -١

.رويم می آنجا به مرگ از پس سرانجام و شده وارد بدان خواب هنگام شب هر ما که است جهانی عاطفی يا ای ستاره مرحلۀ -٢

.است انديشه و تفکر جهان که فکری مرحلۀ -٣

.است شده مبذول خاص توجه بدان بودا آئين در که است نيروانا مرحلۀ ها آن بين در که ديگر مرحلۀ چهار -۴

:نمايد می تطبيق مراحل اين با و بوده روح نقليۀ وسيلۀ صورت به که است متعددی های بدن دارای انسان

.کند می جذب را خورشيدی حياتی نيروی که است اتری ثانوی بدن يک دارای مرئی و متراکم فيزيکی بدن-١

آنرا شود می حس فيزيکی بدن وسيلۀ به که چيزی هر و بوده شهوات و ها خواسته, عواطف وسيلۀ که عاطفی يا ای ستاره بدن -٢ .نمايد می دريافت

. شود می بيان مغز وسيلۀ به و بوده فکر کنندۀ ايجاد که فکريس بدن -٣

.ايم کرده بيان پيش مباحث در نيز را مخالفين داليل ما

.گويند می نفس يا روح آن به که فردی يا عَلی بدن -۴

عَلی بدن ماند می باقی تجسد يک در فقط و باشد می رفتنی بين از هم فکری و ای ستاره بدن و است فانی فيزيکی بدن حاليکه در تمام بعدی های شخصيت به او. ماند خواهد پايدار جديد ابدان با روح مجدد های بازگشت و تجسدها تمام در و بوده جاودانی روح يا

.نمايد می منتقل را قبلی تجسدهای در اکتسابی کيفيات و خصوصيت

مرحله آن به هنوز ما زيرا گذراند می را جنينی مرحلۀ و نشده ايجاد ما در هنوز که گفت بايد, انسان ديگر مرحلۀ سه دربارۀ اما و .باشيم داشته خود در را ديگر بدن سه يا مرحله سه که ايم نرسيده تکامل از

هايی واسطه مانند را عَلی و فکری و ای ستاره های بدن و بپذيريم را) باطنی علوم علمای( گرايان نهان نظر ما اگر" مسلما, نماييم تشبيه نيرو و قدرت مراکز به را ها آن اگر اما باشد نمی دفاع قابل علمی لحاظ از آنان فرضيات, نمائيم تصور پيکردار

و بينيم نمی آنرا" اصال ما که ای ستاره بدن اگر اينستکه عمده مسئله ولی) ٢.(است قبول قابل علمی لحاظ از آنها نظريه" مسلما چطور دارد انسانی حالت و بوده آگاه" کامال که آيد درمی منجمدی سياله صورت به مرگ از بعد, نيست معلوم انسان بدن در" ظاهرا

ديده چشم با ای ستاره بدن مانند آنان از خروج هم مرگ از بعد و نبوده معلوم ما فيزيکی بدن در" ظاهرا که نيز ما ديگر های بدن, شده ظاهر روح که فهميد توان می کجا از. بشوند ظاهر خاکی انسان به و درآمده مانند ابر سياله صورت به بتوانند نبايد شود نمی ابدان ساير اما دارد انسان شبيه پيکری اتری ثانوی بدن يا ای ستاره بدن چطور عَلی؟ بدن يا و فکری بدن يا است ای ستاره بدن

ای ستاره بدن از فقط و است رد قابل علمی نظر از باطنی علوم علمای نظر گفت توان نمی که اينجاست در. هستند آن فاقد روحانی .نمود دفاع علمی لحاظ از توان می شده ظاهر ها بعضی چشم به چون

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 105: Www.irpdf.com(7458)

آنجا در اند نشده خارج خود زمينی فکر از هنوز مردگان تمام که است مکانی, ماست نظر مورد اينجا در بيشتر که ای ستاره مرحلۀ می انداخته دور به باالتر مراحل به رفتن برای روح وسيلۀ به ذهنی و فکری های پوشش و ها غالف تمام و رفته تکامل به رو

کند می مبارزه هستی کل در شدن فنا از جلوگيری برای اما. گردد می حل کائنات کل در و شده تلطيف سرانجام نفس بقای اين. شود خانم منزل در هم آنرا نمونۀ و دهند می بروز خود از ارواح که است عايد فوث هيا پديده همان منظور بدين او کوشش آخرين و .ديديم قبلی های مثال در هم و" و"

باقی روحانی بدن ای عده زعم به يا عَلی بدن يا روح خود آن از بعد" طبيعتا برود بين از نيز ای ستاره بدن اعتبار بدين اگر اما و تجربه و مشاهده لحاظ از شود می وارد چطور ديگر مراحل به و ميرد می چگونه ای ستاره بدن در انسان اينکه اما. ماند می

هندسی شکل فيزيکی بدن مثل روح برای بخواهيم ما که خصوص به است بشر اسرار از و بوده درک غيرقابل علمی شناسی روش از بعضی نظر به اما. بود خواهد بشر های پيشرفت ناظر آينده و نداريم" مطلقا کار اين به دسترسی ما" طبيعتا. نماييم ترسيم

.دهيم دخالت مورد اين در را متافيزيکی جهان نبايد" اصال و نيست معتبر عرفاء و باطنی علوم علمای و روحيون عقايد نويسندگان

:است معتقد داند می پاتی تله نتيجۀ را عادی فوق های پديده تمام که Frank Padmore پادمور فرانک

به يا که کند می ايجاد ذهنی توهم يک خود عادی غير فکر و ذهن طريق از, کند می زندگی روح آمد و رفت محل در کسيکه - منزل در ساکن شخص مغز از و مادی" کامال آن علت که رسد می گوش به صدا شکل به يا شود می گر جلوه انسان تصوير صورت( پاتی تله طريق از و شود می تکرار باز شخص همان نزد, شود ايجاد بار يک ذهنی توهم اينکه محض به و. نمايد می تراوش

ايجاد شخص ذهنی و فکری اثر تا دراد ادامه روانی تسری اين و شود می منتقل منزل ساکن افراد ساير به) بينی نهان و دورآگاهی .برود بين از توهم کنندۀ

گرفته عکس آن از اند توانسته حتی و رسيده نفر چندين نظر به که مادی پديدۀ زيرا, نيست قبول قابل علمی نظر از فرضيه اين اما .باشد فرد يک ذهنی توهم" صرفا تواند نمی است داده بروز فيزيکی آثار خود از و اند نموده ضبط آنرا صدای بسيار درموارد و

می خود کتاب در وی. کنيم می نقل وی کتاب از را ابون مارتين جالب تحقيقات از ديگر يکی ما مرگ از پس زندگی شناخت برای )٣:(نويسد

اظهار پيامی طی, روحی تحقيقات آمريکايی جامعۀ علمی مدير, پرنس فرانکلين والتر دکتر روح, ارواح احضار جلسات از يکی در, است نموده شک Crandon کراندون خانم نام به مديوم يک واقعيت و اصالت به خود زمينی زندگی دوران در که کرد تاسف زنده Harry Houdini هودينی هاری نام به بزرگ جادوگر يک که افتاد اتفاق ديگری جلسۀ يک در واقعه همين مانند درست زنده اثبات برای هودينی حال هر در. بود متاسف بسيار ميکرد کراندون خانم دربارۀ که شکی و اشتباه از و کرد ثابت را خود بودن .دانست می بئتاريس همسرش فقط آنرا که داشت رمزی جملۀ مرگ از پس خود بودن

هودينی رمزی جملۀ. داشت بيان را رمزی جمله آن او و کردند ظاهر را هودينی, روح احضار جلسۀ يک در ١٩٢٩ ژانويه ٧ در جلسه مديوم." بگو,بده جواب, بده جواب, بگو, کن نگاه, بده جواب, کن دعا, بگو, بده جواب, رزابل: " شده تشکيل کلمه ده از

خانم بعد اما نمود تاييد را خود شوهر رمزی جملۀ صحت آن در نوشت ای نامه هودينی خانم, بعد کمی. بود فورد نام به شخصی دست به را رمز اين ديگری طريق از) هودينی با رابط مديوم( فورد که کرد وانمود چنين و نموده انکار را پيام اين اصالت هودينی های روش از ارواح با ارتباط و رمز اين آوردن دست به برای او که کردند فکر همه فورد مرگ از پس سرانجام. است آورده

" حتما طريق آن از و داشته آشنايی وی زن با فورد که گفتند می هودينی اطرافيان. است نموده می استفاده غيرحقيقی و مشکوک .است آورده دست به را هودينی رمز

لوس های تيمارستان در که Carl Wickland ويکلند کارل به موسوم آمريکايی پزشک روان يک هودينی روح با رابطه در را روحی نمود می سعی بود مديوم يک که همسرش کمک به و داشت فردی به منحصر" تقريبا معالجۀ روش, کرد می کار آنجلس

.کرد می ارواح تسخير نوعی واقع در, براند او جسم از است گرفته ماواء روانی بيمار بدن در که

جاودانگی کامل معتقدين از که انگلستان پليسی های داستان نامدار نويسندۀ Conan Doyle) ۴( دايل کانن منزل در ويکلند دکتر. بود فورد مديوم وسيلۀ به او رمز شدن فاش و هودينی مرگ از پس جلسه اين. داد تشکيل ارواح احضار جلسۀ يک, بود روح

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 106: Www.irpdf.com(7458)

شدت به روح جاودانگی و مرگ از پس زندگی سر بر دايل کانن با عمومی و خصوصی محافل در, خود بودن زنده در هودينی . نداشت قبول آنرا و ورزيد می مخالفت

می و است بازی حقه روح احضار جلسات و ارواح با ارتباط که کند متقاعد را دايل کانن خواست می خود مجادالت تمام در هودينی صدای طريق از ارواح که بود معتقد دايل اما است گذرانده ها بازی حقه نوع اين و جادوگری به را عمرش دوران تمام که گفت

. دهند می قرار زندگان دنيای با تماس وسيلۀ را ها مديوم حنجرۀ ديگر عبارت به يا. زنند می حرف ها مديوم

روح ويکلند دکتر گفتۀ طبق. داد تشکيل زنش مديومی به دايل کانن منزل در را خود روح احضار جلسۀ ويکلند دکتر, حال هر به های پديده کردن مسخره مورد در خود بزرگ اشتباه با هودينی روح ابتدا. نمود تسخير را وی همسر بدن بزرگ جادوگر هودينی :نويسد می چنين) ۵" (فهم سوی به ای دروازه" نام به خود کتاب در ويکلند دکتر. کرد اعتراف روانی و روحی

خاطر به را رمز تواند نمی که برد می سر به فکری آشفتگی يک در گفت او, شد اشاره همسرش و هودينی بين رمز به که وقتی -" ضمنا و: گفت دايل کانن با خود های بحث و مجادالت از و. نمود خواهد صحبت آن از کرد پيدا بهتری وضع اينکه از بعد و بياورد همسر که شد معلوم" ضمنا. است ميکرده انکار آنرا هميشه اما داشت بيان خود بودن زنده در ارواح با ارتباط با را خود تمايل

از را هودينی رمز بود توانسته صداقت با و خوبی به فورد او زن اعتراف طبق و زده می افتراء جهت بی فورد مديوم به هودينی .آورد دست به او با ارتباط طريق

:دهد می ادامه چنين ويکلند دکتر

زنده در اينکه از گفت و کرد تسخير مرا همسر جسم دوباره هودينی روح, خصوصی ارواح احضار جلسۀ يک در, بعد سال سه - هر که گرفته تصميم اش پشيمانی خاطر به و. است متاسف ميکرده نفی زنده های انسان با را ها آن ارتباط و ارواح عود بودنش

.نمايد تصحيح را خود اشتباهات ديگر جهان در تر ممکن چه

:دهد می ادامه چنين هودينی ويکلند گفته به

از بعد. باشد کرده مخفی ها آن زا را حقيقت و کرده مردم چشم در خاک اينقدر من وضعيت در مردی که است ظالمانه بسيار اين - زندگی زمين روی که وقتی بودم من اين. است بوده بيهوده اش همه اما نمايم ارتباط ها مديوم از بسياری با که ام کرده سعی, مرگم

شدم موفق اما گرفتم استهزاء باد به را روحی های پديده و ها مديوم و بسته ديگر جهان روی به محکم بسيار را درها کردم می و کند نمی قبول من از بگويم او به را حقيقت تا شوم می نزديک کسی به وقتی اما. بگشايم کم بسيار مدت به را درها بار دو يا يک امروز. ميزنم االن که نميزدم حرف آنطور خود زندگی طول در من زيرا, کنم می ادعا که نيستم چيزی آن من گويد می و گويد می رشد توانم نمی حقيقت به اعتراف از قبل من. نمايم جبران را خود اشتباهات تا کنيد کمک من به که کنم می درخواست شما از من

من. است فورد آرتورد او و ام کرده پيدا ها مديوم بهترين از يکی نزد خروج در يک من. بکنم را کار اين بايد معذالک. نمايم شارالتان را ها آن و ام کرده عمل بد من که بگويم و بروم آنها يک يک نزد خواهم می. کردم می اشتباه ها مديوم از بسياری دربارۀ توانم نمی اما بينم می را خود اشتباهات من ببخشد مرا خداوند اميدوارم. اند نموده عمل درست ها آن از بسياری حاليکه در ناميده

را خود سعی درجه نهايت من. نمايم ام داده قرار تمسخر مورد که اشخاصی حق در خدمتی اينکه مگر. شوم خارج خود وضعيت از .است مشکل بسيار اما کنم می

:يافت ادامه ترتيب بدين هودينی و ويکلند دکتر مکالمات سپس

رابط همان از شما آوريد؟ می خاطر به ايد داشته خود مرگ از قبل کمی دايل کانن آرتور سر با که را ای مکالمه آيا_ ويکلند .نموديد استفاده

حاال اما. هستم کجا فهميدم نمی که بودم گيج آنقدر اما. کنم فرار آن آغاز از که کردم اين صرف را خود کوشش تمام من_ هودينی انتظارشان در چه ديگر جهان در دانند نمی که است کسانی با اکثريت. ام رسانده آزار ديگران به که دانم می خوبی به خود درون در

گيج آنقدر مرگ خواب از بيداری ابتدای در. کند نمی تحمل را فشار شناسد می را مرگ که کسی. مرگ خواب از پس يعنی. است ابراز مديوم با خود ارتباط اولين در ارواح همه که است هميشگی گلۀ يک اين.( دادم دست از را ام حافظه ای لحظه برای که بودم :داد ادامه هودينی) . دارند می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 107: Www.irpdf.com(7458)

و بگويم را حقيقت خواستم می. بفرستم زندگان دنيای به پيام کردم سعی قوا تمام با من و شد تر واضح برايم امور" بعدا_ آنرا که يافتم درحالی را همسرم و زدم حرف او کمک با. کردم پيدا عالی وسيلۀ يک فورد شخص در من. نمايم جبران را اشتباهم کراندون خانم خوب بسيار مديوم يک به راجع هم ای کلمه چند خواهم می. شد بسته در ناگهان اما بودم خوشحال خيلی من. پذيرفت بار يک حتی و دهم تکان را او کردم سعی من. برد رنج من حمالت از او چقدر. کردم اذيت خيلی را بيچاره زن اين من. بگويم

فراهم او برای که ناراحتی بتوانم اميدوارم و نميکردم توجه مسايل اين به خيلی بودنم زنده موقع در من اما. بکشم را او بود نزديک اما. بزنم گول را مردم اينکه برای چرا؟. ام گرفته پول مقابلش در و کرده تدريس من. است عالی مديوم يک او. نمايم جبران کردم

.است وحشتناک. بشنوند مرا های حرف که کنند می فقير را خود و دهند می پول که هستند باشرفی های مديوم

زده هيجان خيلی نبايد کنيد احتياط بايد پس, ايد نموده تسخير را مديوم يک شما زيرا, ندهيد ادامه اينطوری عزيز دوست_ ويکلند ستاره بدن و روان در ميدهد انجام روح که عملی هر و گرفته قرار روح تاثير تحت کلی به مديوم شخص که ميرسد نظر به.بشويد

.نمايد می دخالت وی بدنی اعمال در شده احضار روح دستور به مديوم روح و گذارد می اثر روحيون عقيدۀ به بنا وی ای

من مقابل در االن ام داده انجام که چه هر. کنم توصيف را ها آن توانم نمی که بينم می متفاوت را امور االن آنقدر من_ هودينی و انرژی پخش طريق از که فيزيکی اثر دليل به انسان اعمال کليۀ زيرا, است توجيه قابل علمی لحاظ از هودينی حرف اين. است

الکترونی امواج و ارتعاشات صورت به طبيعت بطن در و جاودانی, گذارد می باقی طبيعت در الکترومغناطيس و ها الکترون انتشار ) ۶.(ماند می باقی فوتونی و

کنيد سعی. نکنيد فکر خود مشکالت به مرتب. نماييد پيدا خود اطراف در را هوشمند ارواح و کنيد عوض را خود رفتار_ ويکلند . شويد خارج آن از

.نميبينم چيز هيچ باشم زندان در اينستکه مثل_ هودين

مشکالت نبر آمد فائق نيروهای شما به و کنند کمک شما به که بخواهيد. ديد خواهيد را چيز همه خود جای در و موقع به_ ويکلند .بدهيد ادامه بتوانيد شما تا بدهند را

من به خواهد می و ميکند زندگی مهربان خانم يک روح من نزديک. است تر روشن مسايل حاال. متشکرم) لبخند با( _ هودينی برد؟ خواهيد خود خانۀ به مرا که گفتيد شما) زن روح به خطاب. ( کند کمک

هستند؟ کی ايشان بپرسيد زن آن از_ ويکلند

Dresser درسر نامش گويد می او چيست؟ شما اسم مهربان خانم) ميکند اشاره نامريی شخص يک به حاليکه در( _ هودينی .) بود شما گروه عضو" سابقا. ( است

. نميکند را کار اين پول برای االن ديگر" مسلما اما. کنيد کمک من به و ببريد مرا که داديد قول شما) خانم آن به خطاب دوباره( .ميدادم انجام پول برای را چيز همه که بودم خودخواه چقدر من

بيند می را او ميکند بازی را هودينی با رابط و مديوم نقش که ويکلند دکتر همسر که ميرسد نظر به ابنطور هودينی حاالت شرح از شده احضار روح ها مديوم از بسياری البته پوشاند می را چشمانش ناراحتی از گاه خود دستان با بعد ميزد لبخند او که گفته زيرا. خطاب او به هودينی که را روحی مديوم اين چرا اما. دارد مديوم بينی روشن استعداد به بستگی اين. نميبينند برخی و بينند می را

به هودينی همراه" راسا و بود نشده درخواست جلسه در درسر خانم روح حضور" احتماال, نيست توجيه قابل ما برای نميبيند ميکند .است رفته جلسه آن

.کرد خواهيد غلبه خود مشکالت به شما_ ويکلند

.درخشيد می فرشته يک مثل شما. است آرام شما روح چقدر کنيد؟ می کمک من به" واقعا آيا, زيبا خانم_ هودينی

.است بوده مشغول عاليتری مسايل به اش زمينی زندگی دوران در خانم اين فکر_ ويکلند

.هستم سنگين سرب مثل من اما کند می پرواز اينجا در رفتن راه جای به او_ هودينی

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 108: Www.irpdf.com(7458)

.نشويد نااميد و کنيد نگاه هم قضيه خوب قسمت به اما ايد شده اشتباهی مرتکب شما. نکيند فکر مسايل اين به اينقدر_ ويکلند

کند؟ می کمک من به مهربان خانم_ هودينی

تعلق ما گروه به او بود زنده که اواخر اين تا. است آمده اينجا به مقصود همين برای او. کند می کمک شما به" مسلما_ ويکلند .داشت

وجدان به اگر. فهمم می آنرا زمان طی در و ام کرده بد که دانم می من. کنيد القاء من به بخش تسلی افکار قدری" لطفا_ هودينی بعد. کردند می کمک مرا کارهايم در های قدرت. دانستم می آنرا و بودم بين روشن يک من.نبودم اينجا حاال بودم کرده گوش خود

هوشمند نيروهای روی به را در من که افسوس. کردند کمک من به نمايند حادو و کرده عمل توانستند می ماده روی که هايی قدرت به! کنيد گوش. آيد می من سوی به دارد کسی کنيد؟ می کمک من به آيا, هستيد درخشان و زيبا اينقدر که, خوب خانم.بستم متعالی

روحم باالخره! موزيکی چه. کنند می سرايی نغمه دارند که آورده را ديگر نفر دو زيبا زن اين. بدهيد گوش انگيز دل موسيقی اين آسمان! بخشی فرخ موسيقی چه بدهيد گوش اما. بکوشم بايد خيلی خطاهايم جبران برای من. دهم ادامه توانم می و است آرامش در

چنين تاکنون هرگز من! بنگريد را زيبا های گل اين, آه. نمايم توصيف را انگيز دل موسيقی اين توانم نمی من! است شده گشوده !است گشوده را خود در من روی به" مسلما آسمان. ام نديده را زيبايی

. شويد خارج خود حاضر اوضاع اين از کنيد سعی بايد اما. ديد خواهيد خيلی تازه چيزهای خود جديد زندگی در" قطعا شما_ ويکلند .است مدرسه يک زندگی. بگيريد عبرت درس خود خطاهای از

و اند رفته فرو تاريکی در که است کسانی برای موسيقی اين گويند می شنويد؟ می نوازد می دارد که را ارکستری اين آيا_ هودينی, نمايم تعريف همسرم برای که را آنچه خواست می دلم. شود می نواخته شود روشن ارواح جهان زيبايی به چشمانشان اينکه برای

.ام يافته دست آرامش به سرانجام که ببيند و شود او خوشحالی موجب

.کنم می مهيا شما برای را فکری های کمک تمام من_ ويکلند

هستيم؟ کجا ما_ هودينی

آن هدف و است شده نهاده بنيان روانشناسی در تحقيق برای که هستيم آنجلس لس شناسی روان ملی موسسه در ما_ ويکلند زندگی به توانند می باهوش ارواح که است داده نشان تجربه. است جهان آن به انتقال از پس ارواح وضعيت از ما کردن مطمئن فکری مسئولخطاهای ناخواسته ارواح از بسياری نادانی علت به, ديگر طرف از. نمايند کمک آن بهبودی طريق در زنده های انسان جهان آن به تازه که سردرگمی ارواح تابه شوند می جمع متوفی شخص اطراف در هوشمند ارواح گذشته اين از. هستند ها انسان

.ياريبخشند کنند نمی درک را اوضاع و اند گذاشته قدم

.خداحافظ! باشد شما پناه و پشت خداوند. کنم تشکر بايد شما از رفتن از قبل اما. بروم بايد که گويند می من به_ هودينی

را ويکلند دکتر خانم جسم دوباره هودينی بعد روز ده و کرد چاپ آنجلس لس در ای مجله در را مصاحبه اين تمام ويکلند دکتر :نشست گو و گفت به آنان با و نموده تسخير

.نمايم تشکر کرديد من به که کمکی از تا ام آمده من_ هودينی

کرديم؟ کمک شما به ما" واقعا_ ويکلند

. دارد حقيقت دانستم می که کردم می انکار را مسايلی من" قبال. ترم خوشحال بودم شما پيش که آخری بار از من و, بله_ هودين واقعيت کردم می انتقاد ديگران از حاليکه در کنم می رفتار علمی من که بگويم همه به و باشد ابتکاری هايم حرف خواستم می من که کسانی تمام از ام برده خود اشتباهات به پی که حاال. نماييد اعتراف آنرا بايد دانيد می را حقيقت شما اگر. نمودم می نفی را ها االن و ام برگشته من که ايد فهمانده مردم به و ايد داده انتشار را مقاله اين که متشکرم شما از طلبم می پوزش ام رنجانده را ها آن

.است شده روشن چيز همه

است؟ درست آيا, شود می کمک ارواح توسط که کردند می تصور عالی مديوم يک را شما افراد از بسياری_ ويکلند

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 109: Www.irpdf.com(7458)

الهام من به که بودم غيبی سروش يک منتظر گيری چشم کار خواستم می که وقت هر ولی. دانم نمی آنرا من اما, بله_ هودينی ارائه جادوگری از خوبی نمايش نتوانستم من زيادی های فرصت در. بدهم انجام توانستم نمی کاری هيچ صورت اين غير در, بدهد بگويم شما به توانم نمی من. رفت خواهد پيش درست چيز همه که دانستم می, شنيدم می آنرا وقتی. نشنيدم را صدا آن چون کنم

.شد می انجام چيز همه و رفتم می فرو خلسه نيمه حالت يک در من. دانم نمی هم خودم چون رفت می پيش چطور کارهايم

بدون کار اين کنم اذعان بايد شديد؟ می ظاهر صحنه روی ناگهان وقتيکه کشيد می بيرون آب منبع از را شما کسی چه_ ويکلند .ندارد امکان ارواح کمک

تا. گويد می چه که فهميدم نمی و دانستم نمی اما شنيدم می صداهايی, بودم آب منبع در من وقتيکه. نميدانم هم خودم من_ هودينی لحظۀ تا کردند می محکم آنرا در و بستند می آب منبع در مرا که زمانی از. ميشدم خود بی خود از بعد اما بودم خودم من مدتی يک

ناگهان وقتی همين برای, است آمده چه من سر بر آب آن زير گفتند می خود به مردم. فهميدم نيم و دانستم نمی چيز هيچ من آزادی تماشاگران به خواستم می من. بگويم چيزی کردم نمی جرات ماند می باز دهانشان تعجب از مردم شدم می ظاهر صحنه روی بر

.کردند می را کار اين که بودند ارواح اين" واقعا اما, است من خود کار محيرالعقول کار اين که بفهمانم

؟ نه, ايد کرده پيشرفت شما حاال_ ويکلند

به کمک برای را کاری هر من و نمايم روشن دوستانم از بعضی برای را مسايلی که ام کرده پيشرفت آنقدر, بله_ هودينی می محدود مرا من تعهدات طريقی به اما سعادتمندم من. نمايم کمک ديگران به دارم وظيفه اعتالء از قبل من. کرد خواهم بيچارگان

کرۀ روی بايست می که کنم می را کاری همان اينجا من. بدهم نيرو ها آن به کمک برای و کنم پيدا را محتاجان تمام بايد من و کند, شناختم می را ها آن و داشتم اعتقاد ارواح قدرت به هميشه اگر, بودم حقيقت طرفدار هميشه زمين روی در اگر. بدهم انجام زمين .بودند داده ارائه زيبايی و جالب کارهای من طريق از ارواح زيرا, بود شده تر روشن برايم دنيا

هستيد؟ ارتباط در دايل کانن آرتور روح با شما آيا_ ويکلند

حمله خوب های مديوم و روحی تحقيقات تمام به من. تاختم او به خيلی من. ام نموده عذرخواهی هم او از من و بله_ هودينی حمالت از کسانی تنها و مانديد نمی امان در من صاعقۀ از بودم ديده را همسرتان و شما ويکلند دکتر بودنم زنده موقع در اگر. کردم فکر اگر. ندارم آموختن برای چيزی ديگر و دانم می را چيز همه کردم می فکر. بودند ناشناس من برای که اند مانده امان در من می فکر کنيد می محکوم را دنيا تمام وقتی. کند درو شما کلۀ از را فکر اين که بخواهيد خدا از" فورا دانيد می را چيز همه کنيد می

چه هر. بگيرد ياد چيزی تواند می هميشه انسان. گويند می دروغ بقيه و هستيد حقيقت مالک و صاحب تنها شما خود فقط که کنيد .متشکرم ارشادتان از هم باز. است بهتر برايتان بياموزيد بيشتر

.باشيد موفق_ ويکلند

.بخير شب و متشکرم_ هودينی

مخصوص, شد انجام ويکلند آنا خانم همسر او وساطت با که هودينی هاری روح اصطالح به و ويکلند دکتر بين مکالمۀ طريق اين پزشک روان يک شکل به هستند ارتباط در او همسر با که موجودات اين به ويکلند کارل, اوقات اکثر در. است ويکلند دکتر خود می صحبت" روح" با پدرانه و حوصله با و مهربان ويکلند, موارد از بعضی در. کند می خطاب زند می حرف بيمارش با که دانا

روانی لحاظ از که باشد داشته تسخير در را شخص جسم" ظاهرا روح اگر خصوص به, شود می محکم و خشن نيز گاهی و نمادی صحبت او با خشنی لحن با ويکلند دکتر. باشد نامتعادل

.کند می

. بود او هويت شناخت و بقاء, بود مند عالقه آن به او که آنچه اما, کند روح تسخير خواست نمی ويکلند دکتر, هودينی مورد در .نمود ثابت وی برای را مرگش از پس او بودن زنده و بقاء هودينی به موسوم وجودی با او مکالمۀ

مکالمه اين و. آورد می وجود به شوهرش برای را نظر مورد مکالمۀ آن ويکلند دکتر هسمر ناخودآگاه ضمير که گويند می منتقدين .باشد نمی هودينی مرگ از پس زندگی بر دليل اطالعات کردن بدل و رد

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 110: Www.irpdf.com(7458)

روان فوق و شناسی روان مسايل متن در امروزه مادون من يا پنهان شعور های قدرت و ناخودآگاه ضمير مسئلۀ که است طبيعی کاوی روان و شناسی روان, است شناخته را کائنات قانون تمام که کند ادعا خوبی به فيزيک اگر. دارد قرار کاوی روان و شناسی

که بگوييم اصرار با توانيم نمی ما. اند شناخته را انشان ظاهر غير شعور و ناخودآگاه ضمير تمام که نمياند ادعا توانند می نيز طرفی از. ندارد ويکلند دکتر هسمر ناخودآگاه صمير به ارتباطی و بوده هودينی روح صد در صد اين و زده حرف حساب بی منتقدين

. بود خواهد ما جوابگوی زمينه اين در علم پيشرفت و آينده فقط, ببخشيم اعتبار منتقدين گفتۀ به صد در صد توانيم نمی هم

دکتر روانی معالجات طريقه. نمايند پيدا اعتقاد او به که کرده وادار را بيماران ويکلند مخصوص روش که دارد امکان معذالک .الکتريکی شوک کردن وارد طريق از هم آن و باشد می بيمار بدن از خبيث ارواح راندن بيرون و ارواح تسخير فرضيه بر ويکلند

, هودينی با خود مکالمۀ پايان در. است شده پيشنهاد او به عالی ارواح طرف از معالجه نوع اين که است معتقد پزشک روان اين برقرار موجود" فلک" دو بين تری وسيع ارتباط يک تا نمايد می درخواست و احضار دانا و هوشمند ارواح از ارتشی ويکلند اندازند دور به را خود خصومت و شک تا خواستند می زمين کرۀ دانشمندان از" مکررا و" مرتبا ارواح جهان سربازان اين. سازند

و داده آموزش اند رفته ديگر جهان به که نادانی ارواح ابه ت نمايند ايجاد نهادهايی و موسسات زمين کرۀ روی در آنان کمک با و عناون به را موسسه اين او. است نهاده بنيان را شناسی روان ملی موسسه ويکلند دکتر منظور همين باری. نمايند مطلع را آنها همچنين مرگ و زندگی دربارۀ اشخاص به و بوده شناسی روان امر در تجربی تحقيقات آن هدف که برده نام غيرانتفاعی انجمن يک . دهد می آموزش مذهب و علم

توان می که است وقت آن و شود پياده علمی و منطقی طرح يک روی بر مرگ از پس زندگی که اميدوارم:" گيئد می ويکلند دکتر .شود نمی ختم مردن به مرگ و کردن زندگی به حيات که کرد ثابت

. نمايد ارائه داشنمندان به منطقی و علمی داللی نشده موفق ارواح با آنا همسرش ارتباط چرا که فهماند می ما به ويکلند دکتر روش می دست خصوص به عقايد به شخصی تجارب طريق از باشد می قوی ای روحيه دارای که ويکلند دکتر چون ای کرده تحصيل مرد .باشد می جالب بسيار و شده تکوين دانشگاه در اش تحصيلی های سال طول در عقايد آن از يکی که يابد

گرفت تصميم و رفت بيمارستان به روز يک. بشکافد را ها انسان کالبد بايست می جراحی رشتۀ در تحصيالتش ابتدای در ويکلند .نکند شکافی کالبد

بعدازطهر. نمايند تشريح را مرد يک بدن پايين قسمت که داد دستور پزشکی رشتۀ داشنجويان ساير و ويکلند به پروفسور معذالک. است شده رعشه دچار" آنا" همسرش ديد رسيد خانه به اينکه محض به. کند تشريح را تحتانی عضو يک بايست می ويکلند,

خواهی می چرا:" گفت زنش. است کرده تسخير را زنش بدن روحی که رسيد نظرش به گذاشت همسرش شانه روی دست وقتی : داد جواب موجود اما. است نبريده را کسی بدن او که داد پاسخ ويکلند" ببری؟ مرا بدن

.بريد خواهی مرا پای تو و نيست چيزی چنين -

سيگاری بی از که گفت وی مخاطب و کرد تلقی شوخی آنرا ويکلند بعد. نمود پيپ يک و توتون درخواست نامريی موجود سرانجام ويکلند, روز آن فردای. گشت ناپديد و شده آگاه خود وضعيت از ناگهان نامريی موجود يا روح ويکلند دکتر گفته به.ميرد می دارد

.است بوده معتاد و مزمن سيگاری يک او که ديد و کرده بررسی بودند نموده تشريح را بدنش که را متوفی شخص پروندۀ

آنا گويند که ترتيب بدين. دهند می نسبت) کلروايانس( بينی روشن و) پاتی تله( بينی نهان يا دورآگاهی به را واقعه اين ای عده عالقۀ از بايد حسی فوق ادراکات با يا و, است بينی نهان نوعی که باشد ديده را بريده پای تصوير شوهرش ذهن در بايد ويکلند قرار زنش افکار تاثير تحت ويکلند دکتر که است دليل همين به. است بينی روشن نوعی که باشد شده باخبر دخانيات به متوفی شديد .پرداخت آنان بدن از ارواح راندن بيرون طريق از بيماران معالجۀ به و نمود ريزی پی را نادان ارواح آموزش انجمن و است گرفته

اين چطور, دارند اعتقاد بينی روشن و دورآگاهی به نامرئی زندگی وجود مخالفين اگر که اينجاست در توجه قابل مسئلۀ معذالک همانطور فيزيکی بدن از جدا نيرويی اگر نمايند؟ می توجيه ندارد ارتباطی ما مغز و اعصاب سلسلۀ و فيزيکی بدن با که را ها پديده

. دهد می ادامه خود کار به و مانده باقی نيز فيزيکی بدن رفتن بين از و فنا از بعد" مسلما دارد وجود طبيعت در داديم شرح" قبال که همان از جدا آگاه وجود يک به اما, باشيم معتقد مادی بدن از جدا ناشناخته پديدۀ يک عنوان به بينی روشن و دورآگاهی به اينکه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 111: Www.irpdf.com(7458)

و پاتی تله بگوييم که نيستيم اين مقام در هم ما. کند نمی روشن را قضيه و بوده دور علمی منطق از باشيم معتقد مادی بدن .است روح همان کلروايانس

مادی حيات با که دانند می شناختی زيست های پديده عنوان به را ها آن ديگر برخی, دانند می روح های قدرت از را ها آن ای عده مافوق ادراکات در که نموديم ارائه شاهد عنوان به را ويکلند دکتر همسر پديدۀ جمله از بسيار شواهد اما, شود می تمام انسان. روند نمی بين از فانی جسم با حسی

. ١٢٨ تا ١١۴ص_ عادی فوق رازهای_ توکه رنه )١(

.١٣٠ صفحه -منبع همان -توکه روبرت) ٢(

.٢٢١ صفحه -منبع همان -ابون مارتين) ٣(

. هولز شرلوک مشهور شخصيت خالق و انگليسی نويسنده و پزشک)۴(

)۵ (The gateway to understanding

. داد خواهيم شرح مفصل طور به ديگر نوشته يک در را او اعمال و انسان جاودانگی تئوری ما)۶(

انسان جاودانگی:هشتم فصل

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 112: Www.irpdf.com(7458)

ذرات جاودانگی طريق از انسان که کرده ثابت امروز دانش. هستيم و بوده جاودان هميشه که گويا. ميريم می و کنيم می زندگی ما

زبان در که ها الکترون زيرا. است هستی تاريخ قدمت به انسان روح و" من"جاودانگی و بوده جاودان ها الکترون چون فيزيکی. اند بوده نيز آنها کائنات آفرينش ابتدای از و هستند خود خاص نظام و شعور دارای شود می ناميده ائن يا هولون غرب عرفانی

است جاودان نيز انسان آنان جاودانگی علت به و باشند می عالم تمام در شعور و روح دهندۀ انتشار ها هولون يا فيزيکی ذرات پس عالم که زيرا ميريم نمی هرگز ما. هستيم سهيم کائنات جاودانگی در روح شکل به گاه و انسان هيئت در گاه ما که تفاوت اين با

.است زنده هستی

می چطور ما پس. است توصيف قابل غير آنها حادثۀ و تجربه که گويند می اند برگشته جهان اين به و نموده فوت" موقتا کسانيکه اقليم فرهنگ و نژاد از جدا جغرافيايی شرايط و فرهنگی, نژادی های گروه ما کنيم؟ تبيين و تعريف را خود زمينی زندگی توانيم

بفهميم؟ را زمينی غير زندگی نوعی که داريم انتظار چطور, کنيم نمی درک درست را خودمان

به ترجمه قابل" واقعا خيام رباعيات و موالنا مثنوی و سعدی و حافظ غزليات. اند گوناگون های تفاوت و ها اختالف دارای ها زبان جامعۀ اجتماعی و مذهبی, نژادی, قومی, فرهنگی ساختارهای شناخت به منوط آنها درک که زيرا نيست دنيا های زبان از يک هيچ

اين و نيست خارجی های زبان به دقيق ترجمۀ قابل شيلر و آراگون و شکسپير و گوته و ويرژيل و هومر آثار کمااينکه. دارد ما .باشد درک و توصيف قابل غير ديگر جهان در زندگی يا مرگ مرزهای که است طبيعی

اينستکه مانند عرفانی تجربۀ توصيف گويد می Roselind Haywood رزاليندهيوود انگليسی مديوم و نويسنده, شناس روان خود از و ايثار از ناشی لذتهای توصيف اينکه کما) ١.(کنيم نقاشی قاشق يک با قلع مدال يک روی را ت-و-ه-ش يا ميل بخواهيم قبول و نماييم اذعان خود درک ضعف به فروتنی با که کند می حکم ما به فرد پس. نيست ای ساده کار عادی زبان در گذشتگی

. است خارج ما عهدۀ از هستی عالم در امور از بسياری توصيف يا تصور که باشيم داشته

از پس زندگی حيات ناشناختۀ بعد به اين از جوامع تمام عرفای و" ارواح" اصطالح به يا روحانی موجودات و فالسفه, پيامبران .اند گفته سخن ما با مرگ

برمی و آورد می فرو قبر به, کند می زنده و ميراند می خداوند: " خوانيم می) ۶ جملۀ ٢ باب( سموئيل اول کتاب در تورات در ."خيزاند

روحانی جسم با برخاستن اين که رسد می نظر به اما, است جسمانی مورد برخيزاندن اين که معتقدند نويسندگان اگرچه اينجا در قرآن. است روحانی جسم با معاد بگوييم که ندارد توحيدی اديان با هم تعارضی هيچ و رفته بين از کلی به مادی جسم زيرا, باشد بين مدت شود می متولد دوباره انسان ايم نفهميده اما" القبور فی من يبعث اليه ان و" فرمايد می ٧ آيه حج سورۀ در نيز مجيد آفريده ماست وجود از ناشی خود که شخصيت دوگانگی ترکيب از موجودات چطور يا. گذرد می او بر چگونه دوباهر تجسد و مرگ

.اند کرده آماده ها سوال اين برای جوابهايی کدام هر عرفانی و باطنی مکاتب و روحيون و مذاهب صورت هر در. شوند می

ما اينستکه مانند درست اين. دهيم ترجيح ديگری بر را تعريف يک ما که ندارد دليلی و باشد قبول قابل تواند می ها جواب اين تمام مائده از پر و هوا و آب خوش و زيبا بسيار جزيرۀ يک ما مقصد و کنيم می سفر کشتی با داريم پهناوری اقيانوس يک روی در

به کدام هر. است جزيره اين دربارۀ همه که است کشتی اين در بسياری کتب اما دانيم نمی جزيره اين از چيزی ما. است زمينی های دارای کدام هر و است جزيره به راجع کتب تمام پس. اند داده دست به آن از توصيفی نيز همه و شده نوشته خاص زمان يک

و مفيد خويش جای به کدام هر. بياندازيم دور را ديگر يکی و کنيم قبول را کتاب يک ندارد دليل پس, آنست دربارۀ ذيقيمتی اطالعات .است استفاده قابل

چگونه ديگر جهان و چيست حيات ديگر بعد اين بدانيم خواهيم می فقط ما. است صادق نيز مرگ از پس حيات دربارۀ مسئله اين .است

که است کسانی شناخت جمله آن از. سازد می مطرح ما برای را زيادی مسايل بدنی بی تجارب ديديم قبلی صفحات در که همانطور از کدام هر چيست؟ جهان پنهان چهرۀ ديد؟ خواهيم را خود دشمنان و آنها آيا. بوديم مند عالقه آنها به خود زمينی زندگی دوران در

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 113: Www.irpdf.com(7458)

از را سواالت اين جواب بخواهيم اگر اما. باشد می آن متافيزيک جنبۀ از فيزيک حتی و فسلفه در هايی جواب دارای سواالت اين بعد کسانيکه تمام و است نرسيده مسايل اين به تاکنون تجربه برد زيرا, داشت نخواهيم جوابی" مسلما بدهيم تجربه و مشاهده طريق

با نه و نظريه با نه و تصور به نه ما. اند رفته پيش مسايل اين شناخت مرز تا اند گفته اند برگشته جهان اين به بالينی مرگ از .گذرد می ها انسان ما جمعی دسته و فردی درک از که است نکاتی مسايل اين.يازيم دست تجارب اين به ايم نتوانسته آزمايشگاه

از نبايد و خوشبختی سوی به است بابی مرگ که دهد می نشان اند آمده نائل غيرزمينی تجارب به کسانيکه از حاصله اطالعات خوب محصول کنندۀ درو معنی به او داس زيرا. ترسيد دارد دست در که داسی و اسکلت آن با اند ساخته مرگ از که کريهی چهرۀ

روزی سرانجام بکارد باد که آنکس. کند می درو" بعدا بکارد انسان چه هر جهان اين در زيرا, است کاشته انسان که است بدی و اعمال, ماند می باقی طبيعت در مغناطيسی امواج و ها الکترون طريق از ما اعمال تمام چون خصوص به. نمود خواهد درو طوفان

قاضی يک مثل ما اعمال يادآوری در مورد اين در نيز حافظه که خصوص به, بود خواهد ما مقابل در نما تمام ای آيينه همچون ما مورد که است چيزی آرام فکری و آسوده وجدانی با مردن و سربلندی و افتخار با مرگ دليل همين به. کند می فراوان کمک ما به

با اگر انسان زيرا, بياندازد خودکشی فکر به را ای عده نبايد مرگ در تحقيق که دانست بايد. عرفاست و فالسفه و مذاهب کليۀ نظر که ايم نياورده دست به جهت بی و دليل بی را خود زندگی ما زيرا. بود خواهد روحی عذاب در هميشه بپيوندد جهان آن به خودکشی

اما. بود نااميد خود وضع از انسان که بوده اين خاطر به داشت طرفدار دنيا در پوچی فلسفۀ روزی اگر. بدهيم دست از آنرا دليل بی تورم, بيکاری, زدگی ماشين, اندوه از جهانی جای به, شود رها فيزيکی دردهای و روانی و روحی های فشار از انسان که وقتی

مکاتب در سرگشتگی الکل و س-ک-س در افراط از ناشی خستگی و مخدر مواَد,نظامی های جنگ, طبقاتی جنگ, روزافزون می که دارد آن از تر بزرگ و واالتر مفهومی او برای زندگی که يافت درخواهد يابد نجات تبعيض و فقر سرانجام و فلسفی مختلف های گرفتاری علت به زمانيکه تا و کنيم نمی درک درست را جهان خود فکری و فيزيکی وضع علت به ما که زمانی تا. پنداشت مسکن از يکی پوچی فلسفۀ" مسلما و برده پی متعالی زندگی يک مفهوم به توانيم نمی نداريم انديشيدن مجال اجتماعی و محيطی

به بردن پی آن و محتاجيم شفادهنده داروی به ما اما. نمايد آرام را گسيخته لجام تمدن اين از ناشی آالم تواند می که است هايی مسرور و شادمان آنجا ديدن از جهان آن به رفتگان تمام ديديم که تجاربی طبق صورت هر در. آنست عميق فلسفۀ و حيات واقعيت

طيب با آنرا بايد درآيد صدا به انسان برای مرگ جرس که وقتی حال هر در. اند نموده ياد هوا و آب خوش منطقۀ از همه و اند شده .بدهد طول آنرا دليل بی پزشکی وسايل با نه و اندازد جلو خودکشی مثل مصنوعی وسايل با آنرا که کند کوشش نه و بپذيرد خاطر

مرگ که پنداشت نبايد ولی کند حفظ را بيمار حيات, مرحله آخرين تا بايد وجدانی نظر از چه و قانونی نظر از چه پزشک گرچه هر و شکست هر زيرا. بقاست برای مبارزه زندگی تمام. است مشکل انسان تولد اندازۀ همان به مرگ. است فاجعه يک انسان برای داريم؟ قرار کجا در آن شناخت لحاظ از االن ما پس. است مرگ درآمد پيش زندگی در نشينی عقب

می ايراد البد. ايم نکرده ترقی هيچ ما زندگی آنروزی شناخت دربارۀ. بودند پيش سال هزاران در ما پدران که هستيم جايی در ما برابر در انسان زيرا. است منطقی غير ايراد اين. بود شناخته انسان حاال تا بوده اگر. ايم نشناخته ما که نبوده چيزی البد که گيرند

عظمت برابر در است کوری خفاش مثل هستی عالم کل و ها سلول مثل شناختی زيست و الکترون مثل فيزيکی ذرات بر حاکم قوانين آنقدر بلکه نبرده پی که نبوده چيزی اينکه نه است نبرده پی کائنات قوانين به تاکنون انسان اگر. خورشيد بر حاکم قوانين و

زمينۀ در که داده نشان تاريخ. بردارد خود مجهوالت بر معلومات جايگزينی در قدمی نتوانسته هنوز که است زياد او مجهوالت و ايران تمدن از قبل حتی, سال هزار چند به ممات و حيات از بحث تاريخ. ايم نکرده ترقی چندان ما حيات ديگر بعد و روح شناخت .ميرسد باستان يونان

ميالد از قبل سال هزار سه, ها سومری دوران به" مسلما که بابل الواح از) ٢( گيلگمش منظومۀ نخستين صفحات در بار اولين که خود قديمی دشمن بابل و سومر پادشاه گيلگمش که است آمده رزمی سرود اين در.کند می صحبت مرگ از, رسد می) ع(مسيح

درون بسيار سرا حماسه شاعر. گويد می حيات بدرود شباب عنفوان در که بيند می را Enkidu انکيدو يعنی شد دوستش" بعدا حال عين در که است آورده پديد بخش آرامش سرودی و است کرده سوال ترديد با جا همه و سروده را منظومه اين جدی و گرا

.است مرگ برابر در بشر درماندگی و پريشانی نمايانگر

جاودانی زندگی يک يا و رفته دست از زندگی دنبال به که هستم کسی تنها من: " گويد می گيلگمش به مرگش لحظۀ در" انکيدو" .است آمده دست به موقت مرگ از که است جديدی تجربيات با تطبيق قابل است آمده گيلگمش حماسۀ متون در که آنچه." باشم می

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 114: Www.irpdf.com(7458)

هايم گوش و نديده را چيزی شما چشمان مانند ديگر من چشمان که اينست من درد:" کند می اضافه خود بيان دنبالۀ در انکيدو :کند می را انسان هميشگی و جاودان سوال او از بعد و." است کرده تغيير تو چشمان. شنود نمی را صدايی

بگردی؟ تنها تو و بميرم؟ بايد من چرا -

:شود می تمام ترتيب اين به جمله -

دست از دوست تا کند می دراز را خود دست آرام. دوزد می خود دوست حرکت بدون چشمان بر ديده و نشيند می آرام گيلگمش - )٣.(کند لمس را اش رفته

و ترس چهرۀ آن پس در که اميدی. است اساس بی اميد يک بيانگر همگی و دارد وجود موضوع اين دربارۀ نوشته و کتاب چقدر, دارد را انتظارش که آرامشی به ديگر جهانی در که است اميدوار و است زنده اميد با انسان صورت هر در. دارد وجود نوميدی گاه

. برسد

مرد يک در يا و نامتعادل جوان يک در يا سرخورده؟ طفل يک در شود؟ می خالصه چه در زندگی که دانست بايد که را چيزی اما . مرگ, رنج, تولد: شود می خالصه کلمه سه در هم شايد و شده پيرفراموش يک در يا و رفته

يک به رسيدن و خورد می او مغز به پتک مثل گاه و شود می تکرار انسان ذهن در مدام ديگر بسياری سواالت و سواالت اين. هستند اجتماعی و شخصی امور گرفتار يکم و بيست قرن مردان و زنان امروزه. است بزرگ گنج يک به رسيدن مثل صحيح پاسخ

اوقات بزرگترين جوامع تمام در اجتماعی بعد و فيزيکی اول, مادی احتياجات ارضاء گرفتاری. کند نمی فرقی گويا اقتصادی سيستم .دهد می اختصاص خود به را انسان

پرداخته زندگی از خود اعالی حد به هم آن لذت به و گذشته خود ابتدايی غرايز و فيزيکی اوليه احتياجات ارضاء از ثروتمند جوامع را خود حيات شد عنوان که ای کلمه سه در امروز بشری جامعه. هستند خود اوليۀ غرايز ارضای ابتدای در نيز فقير جوامع و اند

.مرگ, رنج, تولد: است کرده خالصه

طبيعی نيازهای پاسخ تا بکشد عذاب برود بايد, کشد می رنج, داند نمی آمدن دنيا به از را خود هدف چون اما ايد می دنيا به انسان آنرا رنج و بيهوده را خود زندگی که اينست. رود می دنيا از آورد دست به زندگی در را واقعی شادمانی اينکه از قبل و بدهد را خود برای نيز ديگری مفاهيم و کلمات بتوان شايد, شود داده پاسخ ام آمده دنيا به چرا من که سوال اين به اگر اما. داند می دليل بی

خسته و سرد ديگر و کرده پيدا تری روشن مفهوم يک زندگی صورت اين در.کرد درک بهتر آنرا فلسفۀ و نمود پيدا انسان زندگی باقی ما روح مرگ از بعد آيا که کند پيدا قطعی پاسخ بشر جاودانی سوال اين برای بتواند انسان اگر خصوص به. بود نخواهد کننده

می عبور تونلی يا و پل از فقط مرگ از بعد ما و يافت خواهد دوام ما زندگی مرگ از بعد آيا ديگر عبارت به يا خير؟ يا ماند خواهد برسيم؟ وجود ديگر های شکل به تا کنيم

پنهان نيروهای و خداوند به. شود می عوض امروز درماندۀ انسان برای زندگی چهرۀ شود داده مسلم پاسخی سواالت اين به اگر .ساخت خواهد بارورتر را خود زندگی و نمايند می پيدا اعتقاد بيشتر هستی عالم بر حاکم شعور و نظم و طبيعت

:نويسد می" بگيريم ياد را مردن به" به موسوم خود کتاب در پروتستان مذهب پيشوايان از يکی) ۴( ماندی جان

.باشد بسياری های خوبی حاوی تواند می مرگ -

بلکه. نيست خود دست به و افراد وسيلۀ به زودرس مرگ يا و خودکشی مرگ های خوبی از ما مقصود کنيم تاکيد بايد اينجا اما به خدمت از مشحون ها انسان زندگی چه هر. سازند سازندگی و نور و سعادت غرق را خود زندگی تا بکوشند بايد ها انسان

ابدی سعادت يافتن دست و تر آسان ها انسان بر مرگ و واالتر ها آن روح" مسلما, باشد سازنده و مفيد افکار و انديشه و ديگران و خور فکر به فقط و بوده ديگران ايذاء و آزار باعث و رفتار کج و انديش کج زندگی در ها انسان چه هر اما. بود خواهد تر راحت جلوه از ماندن محروم و وجدان عذاب جز آنها بر مرگ" مسلما, بياورند پايين حيوانات حد سر تا را خود و باشد شهوت و خواب .بود نخواهد ديگر چيزی حق واقعی های

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 115: Www.irpdf.com(7458)

را خود زندگی که بداند و بيانديشد خويش انسانی سنگين مسئوليت به انسان که شد خواهد موجب روح جاودانگی به بودن آگاه جهان و وجود تکامل در خود حساس نقش به بردن پی و خود شناخت با و. نمايد تلف آنرا بيهوده که نياورده دست به بيهوده به يازيدن دست. نيست اين جز سعادت مفهوم و است کامل وجودهای و ها انسان ابر مکان فقط که رسيد خواهد دنيايی به هستی اميدوار باز دارد زمينه اين در انسان که نادانی تمام با, زند می شکوفه انسان قلب در فراوانی اميد ابدی شکوه از رفيعی قلۀ چنين .شود می زاده عالم اين در معين مکانی و زمان در انسان عنوان به که است کسی هر قانونی و شرعی حق اميد اين و است

دهد؟ نمی گواهی مسئله اين به ما احساسات عمق آيا کينم؟ نمی تلقی شده ثبت عمل يک را روح جاودانگی ما چرا

, هستند بدن اصلی سازندۀ که ها الکترون که کرد خواهيم ثابت روح زمينۀ در علمی تحقيقات ترين تازه, ديگر نوشتۀ يک در ما هستی عالم در ذرات اين و سازند می را ما شعور و روح که هستند فيزيکی اوليۀ ذرات همين و باشند می شعور و روح حامل. بود خواهد جاودان است آمده وجود به آنها از که نيز ما روح پس جاودانند آنها چون و باشند می جاودان" تقريبا زندگی دارای

از بايد را ابديت پس. ندارد وجود است انرِژی متکاثف نوع که ای ماده هيچ مورد در پيوستن عدم به و اضمحالل و خاموشی پس .ساخت آشنا آن نتايج و آثار به را بشر و شناخت علمی طريق

پس انسان شخصيت بقای برای" اثباتا يا" نفيا امروزی دانش که معتقدند روان و روح به مربوط های رشته محققين از بسياری اما به راجع مذهبی اعتقادات اين برای تا نهاد وجد عرصه به پا لندن در روحی تحقيقات جامعۀ پيش قرن يک در. ندارد جوابی مرگ از

عليرغم, کوشش قرن يک از پس. نمايد پيدا علمی دليل و پايه است دشه صحبت آن از توحيدی اديان در که مرگ از پس روح بقای .دهند می ادامه خويش پشتکار و اميد به همچنان فقط و نيافتند دست ای کننده قانع جواب به آنها جديد تکنولوژی پيشرفت

رد غيرقابل پاسخ شکاک و موشکاف دانشمندان های گيری سخت به که نداشته نتايجی آنچنان زمنيه اين در تاکنون تحقيقی هيچ .بدهد

خرافات" احيانا و کنجکاوی به تا کنيم ريزی پايه ايران در مند عالقه متخصصين شرکت با را ای جامعه چنين که دارم اميد نيز من .نماييم پيدا مردم سنتی و مذهبی عقايد برای علمی مبنای و داده پايان ها زمينه بعضی در عامه

و اميد قرن, قرن آن که شويم می متوجه کنيم می نگاه ميالدی نوزدهم قرن به وقتی روانی و روحی مسائل در تحقيق زمينۀ در ما حاضر حال در اگرچه. است کم بسيار انسان امکانات که داشت توجه بايد زمينه اين در. است بوده آرزوها به پوشاندن عمل جامۀ

نداشته آنرا امکانات زيرا, کند حل را بسياری فضايی رازهای نتوانسته باز اما کرده پيشرفت خيلی فضايی تکنولوژی لحاظ از انسان" مسلما و بود خواهد" روح" قرن جهان در ميالدی يکم و بيست قرن که دانست بايد اما. است چنين نيز روحی زمينۀ در.است

.برد خواهد پی است خارج بشر کنونی کعرفت امکان از که بسياری رازهای به قرن اين در انسان

ما به مرگ از پس انسان شخصيت جاودانگی و روح زمينۀ در کننده قانع و قاطع جوابی علمی های داده اگرچه نيز قرن اين در اما ارتعاشات و ها الکترون بودن ابدی طريق از چه( مرگ از پس انسان شخصيت جاودانگی فرضيۀ امروز معذالک, اند نداده

قطعی پاسخ علم برای اگرچه و است فرضيه بهترين) نيست شده شناخته ما بر چندان که روح خود مادۀ طريق از چه و مغناطيسی .ندارد آن رد بر پسندی محکمه دليل نيز علم, ندارد

تمام اين. شود تمام مرگ با چيز همه که شود نمی دليل نمايند ثابت اند نتوانسته مرگ از پس را بشر زندگی بقاء دانشمندان اگر می تطور و شکل تغيير فقط هستی جهان برای ما که زيرا, ندارد اعراب از محلی هستی جهان منطق در شدن نابود و نيست و شدن

ما برای آن پايان و شروع الاقل يا. ندارد پايان و شروع است ازلی که آنچه زيرا, پيوستن عدم به و نابودی نه نماييم تصور توانيم .سنجيم می و کرده نگاه خودمان زمينی و هندسی ابعاد دريچۀ از را پايان و شروع ما زيرا نيست درک قابل ها انسان

و پردازند می ظاهری و لمس قابل امور به دقيقه و تجربی علوم خصوص به امروزه علم زيرا. نيست علم کار ديگر جهان شناخت روشن را حيات ناشناختۀ بعد دارد بشری جامعۀ برای که ضرورتی و احترام تمام با دانش. ندارند اطالعی سکه ديگر آنروی از

خويش نادانی به و دانيم نمی ما که اينست آن و کند می روشن را چيز يک مرگ از پس حيات از کردن صحبت. است نکرده .نيست کار در قطعيتی و گذرد می, شايد, رود می احتمال, است چنين گويا, رسد می نظر به, اينکه مثل به ما زندگی تمام و. معترفيم

:گويد می او, دارد جالبی گفتۀ روسيه نامدار نويسندۀ داستايوسکی فيودور

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 116: Www.irpdf.com(7458)

. است روح جاودانگی تصور همانا جهان اين عالی فکر تنها -

. است باالتر دليلی هر از خود احساس و نمود می احساس آنرا, کرد نمی ثابت را مرگ از بعد حيات که بود کسی شهير نويسندۀ اين . آفتاب دليل آمد آفتاب. گرماست وجود بر دليل باالترين خود کند احساس را گرما وقتی انسان

خواهم دريا به را خودم, ماند نمی باقی مرگ از پس روحم که بدانم اگر:" کشيد فرياد روز يک انگليسی شاعر) ۵( تنيسون آلفرد ."انداخت

نيز مذهبی ايمان از علمی روش و علم از دفاع عين در ديگر شعراء از بسياری و او. هستند روح صدای نگهبانان شعراء گويند از صحنه چند ناظر نيز خود بلکه داشت اعتقاد روح به تنها نه نيز فرانسه بزرگ نويسندۀ و شاعر هوگو ويکتور. کردند می دفاع .است بوده نيز روحی های پديده

روح از حافظ الغيب لسان, ايران ما خود کشور در. است کرده اشاره روح بقای به آثارش در" صريحا نيز آلمان نابغۀ شاعر گوته :فرمايد می و کرده ياد ملکوت باغ مرغ عنوان به

اند از بدنم نيم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته, مرغ باغ ملکوتم

انسان روح که گويد می سخن روح از آنچنان الهوتی و عارفانه ای نغمه و سحرآميز زبانی با که رومی بلخی الدين جالل موالنا و جاودانگی به او چطور پس. اوست روح بل گويد نيم سخن او جسم که مواج است رويايی وی مثنوی و برد می علوی عالم به را

باشد؟ نداشته اعتقاد روح

بايد رفتاری نيک اين. ديگر انسان هر حق در مهربانی و نيکی. است" نيکی" است نيازمند بدان انسان امروزه که آنچه حال هر در حتی يا و کلمه يک يا احساس يک يا عمل يک از است عبارت خوبی و مهربانی. باشد ديگران دردهای و ها صبری بی برابر در

.نمايد می روشن زندگی و مرگ برابر در را ما روانی و روحی وضعيت که نگاه يک

در هميشه را مرگ شبح گذاشتن سن به پا و پوست روی چروک يا و سپيد موی اولين شدن ظاهر با, هراسد می مرگ از انسان گرد پی از بايد چگونه, دارند تلولو و سازندگی و حرکت از مشحون حياتی که آنان و نيکوکارند که آنان اما, بيند می خود تعقيب که پرورانند می خود فطرت در را احساس اين دارند خود حيات در مثبت نقشی که آنان باشند؟ نگران دل هستی جهان مامور چنين

تمام و. دهيم انجام بايد که داريم بزرگی مسئوليت و ماموريت زمين کرۀ روی در ما و پذيرد نمی پايان پايان نقطه يک به زندگی .نيست ماموريت اين درست انجام و مسئوليت اين درک و شناخت جز چيزی ما زمينی حيات مراحل

ظهور, بدنی بی های تجربه, ارواح احضار جلسات, ها مديوم تجارب, افراد بينی ژرف, هستند مرگ بستر در که کسانی مشاهدات در را خود انسان اينکه جز و نمايند می معتقد ديگری واقعيت يک به را ما" تماما علمی آزمايشات و ناگهانی های پديده و ارواح علم اگر اما. کرد تقويت آنرا و داشت بايد را اعتقاد اين و دهد می ايمان ما به اما. ندارد ديگری چارۀ انگارد حقير حقايق اين برابر

جاودان حياتی ما که گفت قاطع ضرس با توان می اما. داد تطبيق آن با را ايمان توان می آنگاه کرد پيدا آن برای قطعی پاسخ روزی و باشد می زمين کرۀ از غير مکانی در فيزيکی غير حيات شکل گاه و است زمين کرۀ روی فيزيکی زندگی صورت به گاه که داريم. نمايد می ثابت آنرا که است آينده تنها

.٢٣۵ صفحه -منبع همان -ابون مارتين)١(

.وبابل سومر ای حماسه قهرمان, سومر ای افسانه پادشاه -Gilgamesh گيلگمش)٢(

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 117: Www.irpdf.com(7458)

. ٢٣٨ صفحه -منبع همان -ابون مارتين) ٣(

)۴ (Jhon Mandy

دربار رسمی شاعر عنوان به عمر آخر تا ١٨۵٠ از که انگليسی شاعرA.Tennison) ١٨٠٩-١٨٩٢( تنيسون آلفرد) ۵(. شد منصوب انگلستان

فلسفه ديدگاه از مرگ شناسی پديده: فصل نهم

ديگری زادیآ و شناخت نتيجۀ يکی اگرچه. هستند جداگانه پديدۀ دو, دو اين زيرا. کرد جدا روح از بحث با بايد را مرگ از بحث . ديگر است چيزی ما فيزيکی و مادی جسم و است چيز يک تولد اينکه کما. باشد

هويت" مسلما شود شناسايی مرگ پديده اگر زيرا. گيرند قرار مطالعه مورد يکديگر از جدا بايد شناسی پديده لحاظ از روح و مرگ با. دارد برعهده مرگ جمله از متافيزيک مسايل شناسايی در را نقش ترين بزرگ" طبيعتا فلسفه اينجا در. گردد می مسلم نيز روح

و يونان خصوص به غرب فلسفه تاريخ و غربی ممالک و هند و ايران از اعم شرق فلسفه تاريخ در چه بسياری فالسفۀ وجوديکه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 118: Www.irpdf.com(7458)

دقيق طور به کسی که شود می مالحظه فلسفه تاريخ به دقيق نظر اعمال با اما اند پرداخته مرگ مسئلۀ به رنسانس از پس اروپای .است نگفته سخن آن از منظم و

ما بر همچنان زندگی ديگر روی آن" مسلما و شناخت نخواهيم را حيات کامل ابعاد هرگز مرگ پديدۀ شناخت و درک بدون ما می قرار بررسی و سنجش مورد اند پرداخته موضوع اين به که را ای فالسفه افکار ما دليل همين به. ماند خواهد پوشيده و تاريک

يا است مرگ مسئلۀ به آن عالقه عدم دليل فلسفه سکوت اين آيا ديد بايد. فلسفی تا شده مشاهده ادبی آثار در بيشتر مرگ. دهيم دارد؟ ديگری دليل

و صريح که دعايی اما است فيلسوف دعای مرگ که: " گفت و پرداخت موضوع اين به" وسيعا که است فيلسوفی اولين شوپنهاور ."است نشده آورده زبان بر بلند صدای با

غرب فالسفه اکثر. اند پرداخته موضوع اين به سارتر پل ژان تا گرفته کيرکارد از) اگزيستانزياليست( وجود اصالت فالسفه که مسافری مانند درست. ميشمارند کوچکی بسيار مسئلۀ آنرا و نکرده فکر مرگ دربارۀ شرقی مذاهب و شرق فالسفه برعکس

خارج فلسفه رسمی مباحث حيطۀ از را مرگ فالفسه اين.ندهد کند سفر بدان خواهد می که شهری شناخت به اهميتی کوچکترين جامعه و شناسان روان وسيلۀ بيشتربه بايد مسئله اين که عنوان اين با خواه متافيزيک عليه مبارزه عنوان به اندواه ساخته

. اند داده نشان عالقه موضوع اين به اجتماعی علمای و شناسان روان غربی جوامع در امروزه. گيرد قرار بررسی مورد شناسان در آمريکايی شناسان روان انجمن کنوانسيون و شد تشکيل آمريکا در ١٩٠۶ در مرگ شناسی روان سمپوزيوم دليل همين به

مرگ از ترس بر انسان تا هستند راههايی دنبال به فالسفه" اصوال. داد بيرون فراوان مقاالت با مورد اين در ای نشريه ١٩۵٩ است طبيعی پديدۀ يک مرگ آيا شناسد؟ می را مرگ چگونه انسان اينکه" مثال. شود درک بايد مسايلی ابتدا کار اين برای. آيد فائق

بين از آنرا يا و نموده تحکيم را مرگ از ترس که دارد تمايل اجتماعی و روانی شرايط چه گردد؟ بيان طبيعی فوق زبان به بايد يا ببرد؟

:گويد می فرانسوی فيلسوف ولتر است مرگ از انسان آگاهی به مربوط که اول سوال مورد در

تنها نه انسان که داديم شرح" قبال. يابد درمی تجربه طريق از آنرا و است آگاه خويش مرگ از که است جانداری نوع تنها انسان - و است درست ولتر نظر اين آيا دانست بايد. کند می حس آنرا رسد می فرا مرگش لحظۀ وقتی بلکه ميرد می سرانجام که داند می

است؟ آگاه خود مرگ از که جانداريست تنها انسان

تنها انسان که است مسلم اين ولی. هستند آگاه خود مرگ از مبهم طور به حيوانات بعضی که اند گفته شناسان زيسست از بسياری و جهانی پديدۀ يک عنوان به را مرگ که است بشر تنها و گفت خواهد حيات بدرود سرانجام که داند می و هست آگاه حود مرگ از

.دارد قبول و شناسد می ناپذير اجتناب

نمی نگاه ناپذير اجتناب پديدۀ يک عنوان به مرگ به بدوی قبائل از بسياری اما شود می آگاه خود مرگ از تجربه وسيلۀ به انسان .کنند

انسان آگاهی ساختمان الينفک جزء مرگ از آگاهی که اند گفته هايدگر و شلر ماکس و کرده درک را مسئله اين بيستم قرن فالسفۀ آگاهی بگوييم اگر اما. نمود رد آنرا توان نمی هم سادگی به اما اند نداده ارائه خود نظريه اين برای علمی دليل هيچيک گرچه. است

از که بوده خطراتی آن نمونۀ. ميرد می سرانجام بشری هر که دانستند نمی اوليه های انسان از بسياری است تجربه دليل مرگ از می آشنا زودتر مرگ با تجربه لحاظ از متمدن انسان از اما. دادند می قرار خطر معرض در را خود زندگی و کرده استقبال ها آن

.باشد کرده آگاه زندگی سرانجام و مرگ به نسبت را ما تجربه از غير چيزی بايد ما پس. دانستند نمی زندگی قهری آنرا ولی شدند

ضميرناخودآگاه به اعتقاد همين) ١.(دارد اعتقاد روح جاودانگی به ناخودآگاه ضمير و است سطحی مرگ از آگاهی گويد می فرويد مانند چيزی شبيه آنگاه زيرا. کند می رد روح به اعتقاد در را بودن خصوص به فرهنگ تاثير تحت بودن اکتسابی امکان که است

.است عينی واقعيت که شود می غريزه

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 119: Www.irpdf.com(7458)

خدايان عمل نتيجۀ را مرگ اوليه های اسنان. پندارند می بيهوده را سوال اين متفکرين از بسياری ؟ است طبيعی پديدۀ يک مرگ آيا حساب به آدم گناه برای مجازاتی عنوان به مرگ مسيحيت در. ورزيدند می حسادت انسان دستاوردهای به که دانستند می شياطين و

.است آمده

پس انسان آنجا در که باقی جهان سوی به دانسته پلی را مرگ, گيرد می مجيد قرآن مقدسش کتاب از را خود دستورات که اسالم در . گرفت خواهد را خود سزای باشد بدکار اگر و پاداش باشد نيکوکار چنانچه رستاخيز از

.( گيرد می را شما روح شماست مامور که مرگ فرشتۀ بگو" بهم کل و الذی الموت ملک تيوفاکم قل:" فرمايد می مجيد قرآن زحمت ملک و نيکوکاران برای رحمت فرشتۀ صورت به بلکه نيست وحشتناکی چيز تنها نه اينجا در مرگ)) ١(١ آيه سجده سورۀ بقای مسئلۀ به لطيف اشاراتی و داشته بيان آنرا, روح و مرگ ماهيت از بحث بدون اسالم واقع در. شود می ظاهر بدکاران برای ) ٢.(نمايد می روح

در ميلی بی اين. بود نخواهد طبيعی پديدۀ يک نمائيم تعريف و درک تجربه طريق از را مرگ بخواهيم اگر معتقدند هايدگر و شلر متافيزيکی و مذهبی عقايد. ندارند قبول طبيعی پديدۀ يک عنوان به را زندگی که اينست دليل طبيعی پديدۀ يک عنوان به مرگ تعريف .نمايند می تلقی غيرطبيعی پديدۀ يک عنوان به بيشتر را زندگی

اين دربارۀ. است آن از ترس و مرگ به نسبت آگاهی است گرفته قرار سوال مورد کمتر فالسفه های نوشته در که ای مسئله که است شده ارائه Huizinga هويزينگا و Landsberg الندزبرگ و Paul Louis لوئی پل توسط فرضيه بهترين موضوع

توجه و آن از ترس( مرگ از آگاهی نويسندگان اين نظر به. اند داده نسبت" فردگرائی" به را مرگ از آگاهی خود نوبۀ به يک هر های ارزش جای فردی های ارزش و انتخاب که وقتی خصوص به. است شده بيشتر اجتماعی نابسامان های دوره در) آن به

می اشاره فئوداليزم فروپاشی از پس" مخصوصا رنسانس از بعد اروپای اجتماعی های نابسامانی به ها آن. گيرد می را اجتماعی .نمايند

از مرگ از ترس ماند می باقی او روح و رود نمی بين از مرگ از بعد که بفهمد انسان اگر که اينست مسئله مرگ از ترس مورد در اين. آيد فائق مرگ از ترس بر تواند می بپندارد ابدی خاموشی عنوان به را مرگ بشر اگر حتی معتقدند ديگر ای عده رود می بين : از عبارتند که هستند متجانسی های گروه عده

الهی عذاب بايد روح بعد و است دردآور مرگ کنند می فکر که ترسند می مرگ از خاطر اين به مردم که است معتقد او اپيکور؛ -١ .ماند نمی باقی مرگ از ترس برای جايی ديگر بپنداريم غلط را عقيده دو اين اگر. کند تحمل را

بدون" کامال مرگ خود اما شود واقع است ممکن غيره و تصادف و بيماری مانند دردآور واقعۀ دنبال به اگرچه مرگ آنان نظر به . باشد می رفتن خواب به همانند درست. است آگاهی و شعور کامل دادن دست از زيرا, است درد

قبل مباحث در ما. شد خواهد نابود بدن رفتن بين از با و آمده وجود به خود مخصوص مادی های اتم از روح که معتقدند اينان زندگی يک دارای الکترون و شوند نمی نابود هرگز هستند نظم و شعور حاوی که بدن فيزيکی ذرات و ها الکترون که داديم توضيح

.است جاودانی نيمه

اما. ندارد معنايی مرگ ديگر مرديم هم وقتی و نيست مرگ ايم تازنده زيرا. ندراد ما برای معنايی هيچ مرگ گويد می اپيکور ترسيم نمی رنج و درد خاطر به مرگ از ما. است غلط مرگ از توجيه نوع اين. اند کرده رد را اپيکور نظر اشخاص از بسياری

باقی که ايم داشته سعی کتاب اين طول در ما که است چيزی همان اين. داريم هراس آگاهی و شعور دادن دست از خاطر به بلکه .نماييم ثابت آنرا بودن

از بلکه ندارم ترسی جهنم از طفل يا جوان يک عنوان به من گويد می) ٣( داوناموند ميگل اسپانيا بيستم قرن اگزياليست فيلسوف . دارم وحشت بودن هيچ خود

نقشمان ما. دهيم تطبيق آن با را خود کل از جزيی مثل بايد و گرديم برمی آن به و هستيم طبيعت از قسمتی ما که معتقدند رواقيون اعتقاد او زيرا زند می لطمه فيلسوف يک آزادگی و حرمت به مرگ از ترس. شويم خارج موقع به بايد شد تمام زندگی صحنۀ در که

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 120: Www.irpdf.com(7458)

فلسفی تمرکز و تفکر طريق از که است ابديت با داشتن ارتباط از آگاهی مرگ از آگاهی بود معتقد افالطون. دارد خويش آزادی به . شود می حاصل

توان نمی مرگ از ترس بر و است شده مرتکب نخست روز که است گناهی خاطر به انسان مجازات مرگ گويد می مقدس آگوستين .خداوند لطف راه از مگر شد فائق

می فکر زندگی به همه از بيشتر و انديشد می ديگری چيز هر از کمتر مرگ به خردمند يک که است معتقد هلندی فيلسوف اسپينوزا به که نيست کافی. شد فائق آن بر توان می آگاهی با و است ارادی غير مرگ از ترس. نکرد فکر بدان بايد مرگ از فرار برای. کند

.نمايند اجتناب آن به کردن فکر از چگونه بگوييم بايد بلکه نکنند فکر مرگ به بگوييم مردم

از ترس. دارد پيش در سعادتمندانه مرگ هم خوب زندگی دارد دنبال به خوب خواب خوب روز که همانطور گويد داوينچی لئوناردو دورۀ متفکرين و فرانوسوی دان رياضی و فيلسوف کندور. انديشد نمی مرگ به خوشبخت انسان. است انسان بيچارگی در مرگ

.است پذيرفته آنرا نيز برتراندراسل. کردند تاييد را داوينچی نظر روشنگری

اعتالء و آگاهی نوعی به و يازيده دست انديشه توان به و کرده اجرا درست زمين روی در رواقيون گفتۀ به را خود نقش که انسانی برای دليلی هيچ باشد برده سود خود جهان و خود شناخت برای حيات دقايق از و ورزيده عشق هستی به, رسيده روانی و روحی

.اند داده دست از و فروخته ارزان و آسان بسيار را زندگی که است کسانی برای مرگ از هراس. ندارد مرگ از ترسيدن

آن افراد عادالنه نظام يک در" مسلما. دارد اجتماعی و اقتصادی و سياسی شرايط به بستگی اجتماع يک در افراد شناخت اما شده تحريف را معنوی چه مادی چه واقعيات, نظام تخدير تاثير تحت و داشته مکان و کون و حيات واقعيت از را شناخت بهترين

را ها آن آزاد افکاری با توانند نمی افراد و شده دگرگون کننده سرکوب های نظام در متافيزيک و مرگ به معرفت حتی. بينند نمی فکری فشارهای و تلقينی افکار ببينند ديگری طور را اشياء افراد شوند می موجب که مخدر مواَد و داروها همچون. بشناسند

.گيرد جای افراد ذهن در هست که آنچه از غير حقيقتی هر که شود می موجب

تحقيق مقام در و برد پی انسان حيات حقايق و متافيزيک مسايل به راحتی به توان می عادالنه نظام و سالم جامعۀ يک در نتيجه در .نهراسيد حقيقتی هيچ بيان بر

کمال به عشق و طلبی حقيقت از سرشار محيطی به ها ناشناخته سوی به جهش برای آينده های سال در که است همين خاطر به زمان که زيرا داد خواهد پاسخ آينده و زمان بدهيم جواب ايم نتوانسته ما که سواالتی از بسياری به شد چنين اگر. دارد نياز

. است انسانيت معلم بزرگترين

تهران ٢٩/١٠/١٣۵٩

.فرويد مبحث -سوم جلد -انگليسی زبان به فلسفی بزرگ المعارف دائرة) ١(

.٣٠۵ و ٣٠۴ صفحه -منبع همان -شيرازی مکارم ناصر) ٢(

)٣(Migel de Unamuno

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 121: Www.irpdf.com(7458)

استفاده مورد منابع و شناسی کتاب

:کتابهای فارسی

.کدکنی شفيعی رضا محمد ترجمۀ -اسالمی تصوف -نيکلسون. ا. رينولد -١

.جنان تا جنين از -عنقا محمد الدين قطب مير -٢

.حيات مخفی زوايای -عنقا صادق مقصود شاه -٣

.رضی هاشم ترجمۀ -پندار يک آيندۀ -فرويد زيگموند -۴

.رضی هاشم ترجمۀ -کاوی روان اصول -فرويد زيگموند -۵

.شکيبا خليل ترجمۀ -حيات منشاء -اپارين ايوانويچ. آ-۶

.عرفان مذهب -جوناس هانز -٧

.جنائی حقوق -آبادی علی عبدالحسين دکتر -٨

.عذفان و فرويديسم -پور آريان. ح. ا -٩

.کشاورز مجيد ترجمۀ -راستين انسان سيمای -فروم اريک -١٠

.مرگ از پس جهان و معاد -شيرازی مکارم ناصر -١١

.انتها بی ذره -بازرگان مهدی -١٢

.بهزاد فرامرز و محمود دکتر ترجمۀ -متمدن انسان گناه هشت -لورنتس کنراد -١٣

.امانت ابراهيم دکتر ترجمۀ -رفته ياد از زبان -فروم اريک -١۴

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 122: Www.irpdf.com(7458)

:اروپائی های انزب

١-The encyclopedia of philosophy. Ed. Mecmillan. London

٢- Keneth Walker- A study of Gurjief's teaching. 1956-London

٣-Ouspensky-My dreams- 1958- London

۴- Allen Kardec- Le livre des Espirites-Paris- 1857

۶-Camille Flammarion- La mort et son mysteres-1920- Paris

٧- Keith Ellid- Science and Supernatural-London-1974

٨- Andrja Puarich-URI Geller-1974

٩-Andrew Green-Ghost Huunting-1976

١٠- Leo Talmonti- L'univers interdit-1975

١١- News Week Magazine- 20 August 1979

١٢-A.G.N.Flew- A new approch of psychical research-1953

١٣-L.L.Vasiliev-Experience in mental Suggestion- 1963

١۴-Jean.E.Aharon- L'esprit cet inconnu-Paris-1977

١۵-Robert.R.Crookal-More astral projection-London-1964

١۶-Jhon Mundy-Learning to die.1973

١٧-Denis Alexander-Beyond Science-1972

١٨-Martin Ebon-La Preuve- de la Vie apres la mort - Paris-1979

١٠-Alice Lane- The Opening of an eye - London-1976

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

Page 123: Www.irpdf.com(7458)

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com