This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
«گام به گام»با «بازرگان»«گام به گام»با «بازرگان»نوزدهمين سالگرد درگذشت نوزدهمين سالگرد درگذشت ««مهندسمهندس»»
بازرگان در سايه، سياست، اقتصاد، دين و علم
با يادداشت ها و گفتارهايى از:محمدتقى فاضل ميبدىفريبرز رئيس دانافرشاد مومنىحبيب اهللا پيمانهاشم آقاجرىسيدصادق حقيقتمحمدعلى حسينى زادهمحمد بسته نگارعليرضا بهشتى
قشر
ى، در
حيى
اده
ح: طر
سال يازدهمشماره 1937
يكشنبه 6 بهمن1392
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
2
سرمقاله
هر بزرگى كه به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بدگفتن بهمان و فالن
گرچه بسيار بماند به نيام اندر تيغ
نشود كند و نگردد هنر تيغ نهان
مردانى كه در تاريخ به عنوان انسـان هاى بزرگ ياد مى شوند، اين
بزرگى از زواياى گوناگون ممكن است مورد نظر قرار گيرد. يكى از جهت
فيلسوف بودن و ديگرى از جهت مبارزه در راه آزادى و نجات انسان ها
و كسـى به عنوان تبحر در دانشـى خاص و شخصى مانند اسكندر و
يـا ناپلئون بناپارت، نه از جهت دانش و اخالق و تفلسـف كه از جهت
شجاعت و بى باكى در كشورگشـايى و كسانى مانند گاندى و نلسون
ماندال ، از سر اخالق و گذشت و مبارزه با خشونت در زمره مردان بزرگ
تاريخ قرار گرفتند.
مرحـوم مهندس مهـدى بازرگان كـه در كار و رشـته خود يعنى
مهندسـى ترموديناميك و نسـاجى تخصص و تبحر وااليى داشـت
و در زمره نخسـتين دانشـجويان برتـرى بود كـه در دوران رضاخان
به غرب اعزام شـده و تحصيالت خود را به پايـان برده بود و از جهت
اسالم شناسى از عالمانى بود كه قرآن، نخستين سند اسالم، را به نيكى
شـناخته بود و پس از بازگشت به كشـور و مشاهده نظام ديكتاتورى
عـالوه بر كارهاى علمى، گام در ميدان مبارزه و سياسـت گذاشـت و
از جهـت شـجاعت و تالش براى نجـات ملت ايران از يوغ اسـتبداد،
سـال ها در زندان و تبعيد به سـر برد، همه اينهـا او را در زمره بزرگان
تاريخ قـرار داد، اما به زعـم نگارنده چيزى كه بـازرگان را از همه اين
شـاخص ها بزرگ تر مى كرد، اخالق و اخالص او بود. بزرگى بازرگان به
علم و شـجاعت او بود، اما بزرگ تر بودن بازرگان در اخالق و اخالص او
جلوه گرى مى كرد. امام خمينى(ره) در حكمى كه او را به نخست وزيرى
برگزيد، آورد: «به موجب اعتمادى كه به ايمان راسـخ شـما به مكتب
مقدس اسالم و اطالعاتى كه از سوابق تان در مبارزات اسالمى دارم...»
در اخالص و ايمان بازرگان كمترين شـبهه اى براى هيچ كس وجود
نداشـته و ندارد. اما اخالق و بردبـارى او در تحمل نامهربانى ها، چه از
دوستان و چه از مخالفان، بيشتر
قابل توجه اسـت. بارهـا به خود
مى گفتم چـرا خداونـد در ميان
اين همه اوصـاف و خصال بزرگى
كـه پيامبر داشـت، تنهـا او را به
انـك «و مى سـتايد: اخالقـش
لعلى خلق عظيم؟» پاسخ روشن
اسـت؛ زيرا نخسـتين سـرمايه
انسانيت انسـان حلم و مداراى با
افـراد، به ويژه رقيبـان و برخورد
درسـت با اشـخاص اسـت. چرا
مهاتما گاندى بزرگ و الگو شـده
اسـت؟ چرا مرگ نلسـون ماندال
تمام انسان هاى شريف را به ماتم
نشـانيد و هركـس از هـر نحله و
مذهبى او را به بزرگى ياد كرد، نه
به خاطر زندان هاى طوالنى او، براى
مبارزه با تبعيض نژادى كه بسيارى
از آزاديخواهان و مبـارزان در راه
آزادى ايـن زندان هـاى طوالنـى
را به سـر كرده انـد، بلكه به خاطر
عفو وگذشـت در جايگاه قدرت و دل نبسـتن به جايگاه رياست و زير
پاگذاشتن خوى خشـونت بود. به نظر مى رسد بازرگان نيز چنين بود.
در مقام اين نيستم تا نقدهايى را كه منصفانه و به دور از خط بازى هاى
سياسى به بازرگان وارد كرده اند، كنار نهم. چه كسى در تاريخ انقالب
ما غير قابل نقد است كه بازرگان يكى از آنها باشد؟ كسى كه در طول
80 سـال عمرش همه جا در كوران حوادث حضور داشته و دايم دنبال
مشـق سياسـى بوده، چرا نشـود از او غلطى گرفت؛ اما طول و عرض
نامهربانى هايى كه بر سر او آمد، بيش از نقدهاى منصفانه اى بود كه به او
وارد شد. به مدت 275روزى كه رييس دولت بود از هر سو مورد نقد قرار
گرفت، تا هر از چندگاهى استعفاى خود را تقديم كرد و در نهايت، خود
را معزول داشت. آيا كسانى كه بازرگان را در دوران رياستش به عنوان
انقالبى نبودن يا ضدآمريكايى نبودن، سرزنش مى كردند، در اين دوران
بر عقيده خود باقى هسـتند؟ در كنار نقد بـازرگان نيز بايد خيلى از
پرسـش ها را پاسخ داد و پاره اى از مسايل را به دور از هرگونه هراس و
تعصب، به نقد گذاشت. نگارنده اين سطور در مقام قضاوت نيست كه
آيا فى المثل اشغال سفارت آمريكا درست بود يا در جهت منافع ملى
ما قرار نداشـت؟ اما كسانى مانند بازرگان با امثال اين پديده ها موافق
نبودند و آن را در راستاى منافع ملى نمى دانستند. در هر صورت اينها
اجتهادات سياسـى بود كه صورت مى گرفت و بازرگان در اين امور به
عنوان يك سياستمدار مجرب، به اجتهاد خود عمل مى كرد.
امتياز يا به زعم بعضى ها اشكالى كه بازرگان داشت دنياشناسى او
بود، نيك مى دانسـت كه بايد با دنيا و حتـى قدرت هاى بزرگ از پس
گفت وگو برآمد. گمان من بر اين اسـت كه او از مرحوم مصدق درست
آموخته بود كه در برابر استعمار پير انگليس كه سرمايه ملى ما را به يغما
مى برد، نمى توان با غوغا مبارزه و نفت را ملى كرد. مصدق بدون اينكه
خون از دماغ كسـى بريزد، گاندى وار از پس امپراتورى انگليس برآمد
و در دادگاه الهـه سـرافراز و پيروزمند از حقوق ملت ايران دفاع كرد.
منطق و منش مرحوم بازرگان نيز چنين بود كه بايد با كشـورى مانند
آمريكا با منطق ديپلماسى وارد شد و از حقوق ملت دفاع كرد و بر سر
ميز مذاكره رفتن، حتى با دشمن ترين دشمنان، هيچ گاه عيب نيست،
اما بايد هوشيار بود كه در عرصه شطرنج سياست راه را بر شما نبندند.
از يـاد نمى برم پيش از انقالب در قم يكى از كتاب هاى بازرگان را -
ظاهرا باد و باران در قرآن بود – در دست داشتم، يكى از طالب فاضل كه
او را مى شناختم تا نگاهش به كتاب
بازرگان افتاد، هم مرا مالمت كرد و
هم بازرگان را به عنوان روشـنفكر
مورد مذمـت و نكوهش قـرار داد.
حرف او اين بود كه اين دانشگاهيان،
اسالم را درست نمى فهمند و آنچه
را كه به عنوان اسـالم مى نويسند،
تحريف دين خواهـد بود. فراموش
نمى كنم كـه كار ما به نـزاع لفظى
انجاميد. بسيارى نسبت به بازرگان
چنين فكرى داشتند.
سـخن ايـن اسـت كـه تاثير
بينش نوينى كه مرحومان بازرگان
و سـحابى در جذب دانشـگاهيان
بـه اسـالم - و پيشـينيانى چون:
سـيد جمال الدين اسـدآبادى سر
سيداحمدخان هندى، شيخ محمد
عبده، اقبال الهـورى و امثال آنان
شروع كرده بودند- داشتند بسيار
بزرگ و واال بود.
ادامه در صفحه 16
بزرگى بازرگان
گفت وگو با حسينى زاده، صادق حقيقت و فرشاد مومنى 3
بازرگان از تفكر تا عمل
گفت وگو با فريبرز رئيس دانا 4
بازرگان در سياست «محافظه كار» بود و در اقتصاد «ليبرال»
گفت و گو با محسن ميالنى 8
بازرگان با دينش بازرگانى نكرد
ميزگرد حبيب اهللا پيمان و هاشم آقاجرى 9
بازرگان؛ انسجام يا عدم انسجام
انديشه مهندس بازرگان در گفت وگو با محمد بسته نگار 15
بازرگان، نوگراى دينى
تلفيق مفاهيم در آراى مهندس 16
جمهورى خواهى بازرگان
دبير ضميمه ها: سعيد اركان زاده يزدى
دبير انديشه: رحمان بوذرى
دبير ويژه نامه: سهند ستارى
همكاران: على سالم، رضا باقرزاده مقدم، سيرانوش موسوى
دبير گروه عكس: عباس كوثرى
همكاران: امير جديدى، محمد مويدى
ــا ــق زيـبـايـى هـ لـ ــام خـا ــه نـ ــابـ ــق زيـبـايـى هـ لـ ــام خـا ــه نـ بـ
ــنـامـه شـنـاس
محمدتقى فاضل ميبدى
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
3
محمدعلى حسينى زاده، صادق حقيقت و فرشاد مومنى بررسى كردند
بازرگان از تفكر تا عمل
سيرآنوش موسوى
محور اصلى تفكر بازرگان مردم ساالرى و برپايى دموكراسى بود. در نظر
او جامعـه از آن حيث كه دينى اسـت خود به حكومتـى تمايل دارد كه
به ارزش هاى اسالمى پايبند باشـد. در اين انديشه بر نشانه هايى چون
توحيد، معنويت، اخالق و معاد تاكيد مى كند در اين گزارش سعى داريم
آراى بازرگان را از زواياى متفاوتى بررسـى كنيم. به همين منظور سراغ
فرشاد مومنى، اقتصاددان نهادگرا، محمدعلى حسينى زاده و سيدصادق
حقيقت- هر دو، استاد علوم سياسى دانشگاه مفيد قم- رفتيم و آراى
بازرگان را از نگاه آنها جويا شديم. آنچه در ادامه مى آيد، گزارشى از نگاه
ايشان بر انديشه بازرگان است.
سيد صادق حقيقت: بازرگان جوان و بازرگان سالخورده
ــى مهدى بازرگان هم فعال سياسبود و هم انديشمند دينى. در حوزه ــوص او درخص ــار آث ــگى، انديشــى ــه سياس ــى و انديش دين پژوهاهميت بسزايى دارند. بررسى آنها از اين حيث مهم تلقى مى شود كه او ــاى قبل و پس از انقالب در دهه هصاحبنظرى جدى تلقى مى شد و همچنين عهده دار دولت موقت و با ــالمى گفتمان برآمده از انقالب اســا در اين رهگذر ــل بود. ام در تعام
انديشه دينى و سياسى بازرگان دچار تحول شده است.ــيدصادق حقيقت در اين خصوص به اين نكته اشاره دارد كه: «براى سبررسى تحول فكرى بازرگان بايد ميان دو بحث مشخص تمايزى قايل بود. حوزه نخست آراى بازرگان در تفسير اسالم و فهم او از متون دينى است. در اين خصوص، مى توان تفاوت چشمگيرى ميان بازرگان جوان و
بازرگان سالخورده مشاهده كرد.ــوان در گروه حداكثرى ها جاى ــار از دين»، بازرگان ج در بحث «انتظــت. وى ــه دغدغه اصلى او جمع دين و علم (متجددانه) اس دارد؛ چراكنه تنها معتقد به ضديتى ميان علم و دين نبود، بلكه در تالش بود قوانين ــك- را از دل دين بيرون آورد. اين ــى- همانند قوانين ترمودينامي علمــخنرانى مبعث سال 1373 رويكرد در مقابل رويكرد حداقلى اش در ســرار مى گيرد. آن خطابه كه با عنوان «خدا و آخرت هدف بعثت انبيا» قــخص او را در گروه حداقلى ها قرار داد. ــكل مش ــد، به ش ــناخته ش شحداقلى ها بر اين باور بودند كه هدف دين و انتظار ما از آن، چيزى جز
مبدا و معاد (خدا و آخرت) نيست.»ــى او بايد گفت ميان ــه سياس حقيقت در ادامه افزود: «اما درباره انديشــال ــخنرانى س بازرگان جوان و پير تفاوت چندانى وجود ندارد. او در ســراف دين بر ــد)، نظريه اش 1341 (كه در قالب كتاب كوچكى چاپ شسياست را طرح كرد. بر اين اساس، سياست خط خود را پيش مى برد و
دين تنها اشرافى كلى بر آن دارد.بازرگان پير نيز به اين آموزه كلى وفادار ماند و به سوى طرح ادغام دين و سياست و به سكوالريسم و جدايى آن دو از يكديگر سوق پيدا نكرد. بازرگان در جواب سوالى كه مصاحبه كننده كيهان هوايى از او در مورد تحول انديشه اش پرسيده بود، مدعى شد كه تحولى در انديشه وى وجود نداشته و مطالبى كه در آخر عمر بيان كرده همان مسايلى است كه در
دوران جوانى گفته است.ــه افراد بگذريم، بايد اگر از تدريجى بودن و ناخودآگاه بودن تحول انديشــه درخصوص تفكر سياسى او صادق بگوييم مدعاى عدم تحول انديشبوده؛ هرچند در مورد حداقلى و حداكثرى بودنش در بحث انتظار از دين
چندان درست به نظر نمى رسد.»ــخنانش به اين نكته اشاره مى كند كه: «البته حوزه حقيقت در ادامه سديگرى در سياست نيز وجود دارد كه به آراى سياسى مربوط مى شود.
ــور و روابط آن با جهان ــى درباره حوادث جارى در يك كش آراى سياساست و به نحوى به عنوان امرى متحول و در حال تغيير ارزيابى مى شود. در اين خصوص نيز بايد گفت آراى سياسى بازرگان در بسيارى از موارد، ــى در ايران، دچار تحول شده. بازرگان ــالم سياس باالخص در مورد اســكلى با ــال هاى پس از پيروزى به ش ــال هاى پيش از انقالب و س در ســى مى كرد و ــالمى ايران همدل ــى و انقالب اس ــاى امام خمين آرمان هــت وزيرى را پذيرفت؛ هرچند در همان به همين دليل پست مهم نخســت وزير ــت وزير انقالبم، نه نخس زمان نيز به صراحت گفت: «من نخســى او را مى توان در حادثه ــى!» بارزترين نقطه تحول آراى سياس انقالبمهم تسخير سفارت آمريكا و استعفايش از مقام نخست وزيرى مشاهده كرد. همچنين در كتاب «انقالب ايران در دو حركت» در پى نشان دادن ــرانجام با عقل خود به ــان س همدلى با فاز اول انقالب بود. بنابراين انس
حقانيت راه انبيا پى مى برد.»
محمدعلى حسينى زاده: بازرگان و اسالم سياسى ليبرال
ــى ليبرال، جريانى ــالم سياس اســى و ــى بود كه بر دموكراس سياســت و برآن آزاديخواهى تاكيد داشــرال از متون ــيرى ليب بود تا تفسشيعى ارايه دهد. اين گرايش در پى ــتن از ــا يارى جس ــا ب ــت ت آن اســت دينى مبتنى بر مذهب، حكومــالمى را ــگ و ارزش هاى اس فرهنــازرگان را ــدى ب ــكل دهد. مه شو ــراح ط ــن مهم تري ــوان مى تــى ــرداز اين جريان سياس نظريه پدانست. محمد على حسينى زاده در اين خصوص به اين نكته اشاره دارد كه: «دغدغه اصلى بازرگان نشان دادن سازگارى علم با دين و ارزش هاى دينى يا زندگى مدرن و نياز امروزى به دين بود. در عرصه سياست نيز با ــيرى ليبرال و ــى غرب مى كوشيد تفس ــتاوردهاى سياس پذيرش دس
دموكراتيك از اسالم ارايه دهد.بازرگان در سال هاى آغاز دهه 20 در حالى كه انديشه هاى ضدمذهبى ــنفكران ايرانى در تظاهر به بى دينى از هم سبقت اوج گرفته بود و روشمى گرفتند، با نوشتن كتاب «مذهب در اروپا» به اهميت دين در جامعه ــازگارى تجدد و ديندارى را مردود ــاره مى كند و تصور ناس اروپايى اش
مى داند.ــر به ــازگارى علم، دين و نياز بش ــار بعدى اش درصدد اثبات س او در آث
ــالم» با نگاهى علمى و ــن برآمد. بازرگان در كتاب «مطهرات در اس ديــالم را با دستاوردهاى علم جديد ــتى احكام مطهرات در اس پوزيتيويســار مهم اين دوران به ــده»، كه از آث ــق داد و در كتاب «راه طى ش تطبيشمار مى آيد را در همين مسير و در سطحى گسترده تر ادامه مى دهد و مدعى مى شود كه امروزه بشر، با عقل خود به همان چيزهايى دست پيدا كرده كه پيامبران مدت ها پيش، از آن سخن گفته بودند. بنابراين انسان
سرانجام با عقل خود به حقانيت راه انبيا پى مى برد.»ــينى زاده در ادامه افزود: «بازرگان اسالم را دين جامعى مى دانست حسكه براى دنيا و آخرت انسان برنامه دارد. از اين رو، از اسالم به عنوان يك ايدئولوژى الهى ياد مى كرد.» حسينى زاده در تشريح مبانى ايدئولوژى در نگاه بازرگان گفت: «بازرگان با استفاده از آيه بعثت مبانى اين ايدئولوژى را مشخص مى كند. اختيار و آزادى و حق قانونگذارى كلى الهى دو اصل ــمار مى آيد. البته منظور از قانون، اصول ــتين اين ايدئولوژى به ش نخسكلى سازنده ايدئولوژى و قانون اساسى است نه قانون هاى فرعى كه در
مجالس قانونگذارى تصويب مى شود.»ــخنانش ضرورت حكومت و انتخابى بودن آن ــينى زاده در ادامه س حســمرد و افزود:« البته در ــر مبانى ايدئولوژى الهى بازرگان برش را از ديگنظر بازرگان حكومت از خود اصالت و اختيارى ندارد چراكه حكومت از ــو مامور اجرايى احكام و اوامر الهى است و از سوى ديگر نماينده يك سمردم در مباشرت امور و اموال آنهاست و تا زمانى كه اين دو وظيفه را به
درستى انجام دهد، اطاعت از او واجب است.»
فرشاد مومنى: گسست انديشگى در آراى بازرگان
ــالم سياسى در اوايل دهه70، اسليبرال تجديد حيات يافت. بازرگان يكى از پيشگامان اين راه بود. او در دهه هاى 30 و 40 تمام تالش خود ــى كردن دين و را در جهت سياســى، مبارز و ــره اى سياس ارايه چهايدئولوژيك از اسالم صرف كرد اما ــك دين از ــه تفكي ــه70 ب در دهــيد. او در سال حكومت مى انديشــا عنوان ــخنرانى اى ب 1372 در ســدف بعثت انبيا» «خدا، آخرت، هآخرت و خدا را هدف انحصارى بعثت تلقى و در اين سخنرانى سعى كرد با بازسازى انديشه هاى سنتى خود، انديشه دين براى دنيا را نفى كند و اشتياق به دموكراسى را با نوگرايى دينى پيوند زند تا از اين طريق زمينه
جذب سكوالريسم دينى را در گفتمان نوگرايى فراهم كند.ــازرگان مى گويد: «پيش از ــوص تغيير نگرش ب ــاد مومنى درخص فرشــالم نظام ــكل گرفته بود مبنى بر اينكه از اس انقالب باورى صحيح ش
فكرى سازگار با دانش جديد ارايه دهد.ــير گام نهادند، برادران حكيمى، مرحوم از جمله افرادى كه در اين مســازرگان نيز در اين ــتى بودند. مرحوم مهندس مهدى ب مطهرى و بهشمسير گام هاى موثرى برداشت. ايشان از آنجا كه متخصص علوم انسانى نبودند اما در جزوه كوچكى با عنوان «سازگارى ايرانى»، روشمند ترين و درعين حال جامع ترين تصويرها را از عناصر شكل دهنده هويت ايرانيان ارايه كردند. از اين رو، به نظرم ايشان از بسيارى از متخصصان علوم انسانى ــتى و ديگر روحانيون ــروتر بودند. اما پس از شهادت مرحوم بهش پيشــه اى برخوردار بودند، ــدرت اقناعى قابل مالحظ ــرح و موثر كه از ق مط
خأليى در عرصه انديشه و عمل ايرانيان به وجود آمد.»مومنى در آخر افزود: «به نظرم اگر عمر به مرحوم بازرگان اجازه مى داد و ايشان موفقيت هاى ادبيات عصر دانايى را از نزديك لمس مى كردند، به همان سنت اولى بازمى گشت و شانه اسالم را از برپايى جامعه اى مبتنى بر موازين اسالمى خالى نمى كرد و مى كوشيد خأل معرفتى سرنوشت ساز
را برطرف كند.»
صادق حقيقت:درباره انديشه سياسى
بازرگان بايد گفت ميان بازرگان جوان و پير تفاوت چندانى
وجود ندارد. او در سخنرانى سال 1341 (كه در قالب
كتاب كوچكى چاپ شد)نظريه اشراف دين بر سياست
را طرح كرد. بر اين اساسسياست خط خود را پيش مى برد
و دين تنها اشرافى كلىبر آن دارد
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
4
على سالم - سهند ستارى
بررسى اقتصاد سياسـى مهندس بازرگان با توجه به جايگاه تاريخى او
به عنوان اولين نخسـت وزير دولت موقت راهگشـاى شناخت و تحليل
سياسـت هاى اقتصادى پس از انقالب اسـت. براى اين بررسى به سراغ
فريبرز رييس دانا رفتيم. آشنايى نزديك او با شخصيت مهندس بازرگان
و ديگر چهره هاى جبهه ملى و نهضت آزادى همچون مهندس سـحابى
از سـال هاى دور مبارزه پيش از انقالب و زندان و امتداد آن تا «آخرين
مالقات» در سال 1373 كه بازرگان براى درمان بيمارى به ژنو رفت و در
آنجا درگذشت، امكان نقدى دقيق را در مورد آراى بازرگان به او مى دهد.
مصاحبه با رييس دانا در صبح يك روز زمسـتانى در منزل او برگزار شد
و اين سـرما موجب نشد كه رييس دانا همچون هميشه با شور و حرارت
صحبت نكند. اگر او را از پيش نمى شـناختيم از قاب عكس هاى آويزان
بر ديوار اتاق مى شـد به گرايش سياسى او پى برد. مواضع هميشگى او
در دفـاع از منافع اليه هاى پايينى جامعه مثل طرح هدفمندى يارانه ها
او را به عنـوان اقتصاددانـى متفاوت انديش معرفى كرده اسـت. او نقد
اساسى خود را به ليبرال هاى ايرانى نخبه گرايى و عدم توجه به محرومان
مى داند. مواضع بازرگان در مواجهه با انديشـه ها و گروه هاى چپ گراى
پيش و پس از انقالب هميشـه مورد انتقاد او و بسـيارى از همفكران او
بوده اسـت. با ايـن حال در كوران حوادث پـس از انقالب تقدير آن بود
كه انديشـه اقتصادى بازرگان در سطح تصميم گيرى ها ادامه پيدا كرد.
برخى بازرگان را ليبرالى آزاديخواه و برخى همچون رييس دانا، او را يك
ــور را ــى؟ بخش خصوصى، قبل از انقالب تمام دارايى هاى كش خصوص
مصادره و فرار كرده بود. بانك ها و كارخانه ها به شدت بدهكار بودند. آيا
قرار بود مهندس بازرگان سرمايه دارانى از ميان نهضت آزادى و بازاريانى
ــرمايه دارى خلق كه به طيفى خاص حق عضويت مى دادند بيابند و س
كنند؟ سرمايه دارى پيش از آن فرار كرده بود. دولت رضاشاه اين ايراد را
داشت كه به بخش ها و خواست هاى اجتماعى و سياسى مشروطه پاسخ
ــت پاسخ دهد. نيروى استعمارى و روشنفكران درونى كه نداد و نخواس
ــتند به آن خواست ها پاسخ داده پشتيبان اين دولت بودند، نمى خواس
ــت هاى اقتصادى پاسخ داد. شبكه برق با پول نفتى شود ولى به خواس
ــد كرد. مهندس ــه به همت زنده ياد دكتر مصدق پديد آمده بود رش ك
بازرگان در آثارشان (جلد 11 مجموعه آثار) عليه مصدق موضع دارند و
معتقدند چرا مصدق در برابر دولت آمريكا ايستادگى كرد. رشد اقتصادى
ــت هاى ملى شدن صنعت نفت بود. هرچند شخص ايران به خاطر سياس
ــت خورد، اما همان سياست ها بود كه درآمد نفتى دكتر مصدق شكس
ــبكه هاى سراسرى برق، راه ها و سدها ساخته شد. ايران را باال برد و ش
ــاخت هاى اقتصادى بسيارقوى است - هم اكنون نيز ايران از نظر زيرس
ــاخت ها با پنج برابر هزينه تمام شده است اما اگر بگذريم كه اين زيرس
ــعه اى ايران اقدام ــد براى زيرساخت هاى توس روزى روزگارى قرار باش
ــص و... البته چيزهايى هم ــت؛ پول، متخص ــود همه چيز موجود اس ش
اضافه داريم. بنابراين ايشان زمانى كه حرف از بخش خصوصى مى زدند
ــت همان موقع بود كه شوراى ــر گشاد مى نواختند. درس ــرنا را از س س
ــالب تصميم گرفت بندهاى «الف»، «ب»، «ج» و «دال» را در مورد انق
ــاى نهادهاى دولتى، بازار ــان به ج صنايع اجرا كند. گروه مخاطب ايش
ــرمايه دارى جديد كارى بود كه در برلين ــاختن س و بازارى ها بودند. س
ــرمايه دارى اتفاق افتاد. دارايى هاى عمومى را ــرقى بعد از پيروزى س ش
ــد كه معمارى باشكوه آن زمان برلين تبديل به گرفتند و نتيجه آن ش
ــد كه كنار دروازه براندنبرگ ساخته شده است. برج هاى بى قواره اى ش
ــت. به اين معنا كه چنين طرحى در ذهن آقاى بازرگان هم وجود داش
اگر انصارى، ايروانى، آزمايش و ارجمند و خيامى ها رفتند حاال به عده اى
ديگر سپرده شود. آقاى مهندس سحابى بعدها گفت ما اشتباه كرديم،
راديكال بوديم و احساساتى شده بوديم، نبايد اين دارايى ها را در اختيار
دولت مى گذاشتيم. تفكر اساسى نهضت آزادى در او هم باقى مانده بود.
همه پشيمان بودند كه چرا براى آن دارايى ها سرمايه دارانى پيدا نكرده
بودند. در عين حال جريان دولتى هم مى خواست همه چيز را در اختيار
خود قرار دهد. صورت مساله گمشده در اين ميان «اقتصاد دموكراتيك
ــفانه جنبش چپ به آن بى اعتنايى كرد. حزب و مردمى» بود كه متاس
ــتى توده نيز به اين جريان بى تفاوت بود و به خاطر افكار ضدامپرياليس
ــتحكام وضعيت جديد كمك كرد. اين رويه اى غلط بود. ــتر به اس بيش
راه حل سوم دموكراتيزه كردن اقتصاد بود: انتقال دارايى هاى عمومى به
مردم و شوراهاى مردمى. تامين اجتماعى سازمانى متعلق به نمايندگان
كارگران و بيمه شدگان است و بايد به آنها بازگردد. هدف مردم اين بود
ــى به وجود بيايد. مالكيت ــود نه مالكيت دولت كه دولت دموكراتيزه ش
ــرمايه دارانه است. ــرمايه دارانه از بدترين انواع مالكيت هاى س دولتى س
دموكراتيسم به اين معناست كه اين دارايى ها در خدمت مردم و كاركنان
ــود. اما دولت ــط دولت انجام ش آن قرار بگيرد. يعنى مديريت فنى توس
آقاى بازرگان اصال اينگونه فكر نمى كرد. االن هم در مورد مالكيت دولتى
به مشروطه خود نزديك شد ه اند. البته شبيه اين صحبت گاهى شنيده
اقتصاد سياسى بازرگان در گفت وگو با فريبرز رئيس دانا :
بازرگان در سياست «محافظه كار» بود در اقتصاد «ليبرال»
قشر
،ى
ثركو
س با
عا:
هس
كع
شريعتى به صورت بنيادين با بازرگان تفاوت داشت. او از عدالت اجتماعى دفاع مى كرد و در مقابل ديكتاتورى
شاه مبارزى راديكال بود. او اگرچه به نقد ماركس مى پرداخت اما موضع خود
را عليه ماركس نمى ديد. ديدگاه هاى او بيشتر مبتنى بر نظريه پردازان
راديكال غيرماركسيست فرانسوى يا آفريقايى تبار همچون فرانتس
فانون بود اما به هر جهت در شناخت معضالت جامعه بنيادى تر فكر مى كرد
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
5
ــود اما اين روند تا نهادينه و عملى نشود، نمى تواند به عنوان يك مى شروند محسوب شود.
در بررسى تماميت فكرى بازرگان و نهضت آزادى اين روند را نمى بينيم و گاه به تصميمات متناقض مى رسيم چرا كه آراى مهندس بازرگان بر كليت فكرى نهضت آزادى تاثيرگذار بوده و هنوز هم جوان ترهاى نهضت به گونه اى متعصبانه آموزه هاى ايشان را دربست در اختيار مى گيرند و بدون هيچ نقد و تفسيرى دليل راه قرار مى دهند. از خصلت هاى اصلى ــال هاى دور رويه اى مغرضانه نسبت به مبارزات كارگرى و ــان از س ايشــال 1326 در مسجد سپهساالر ــتى بوده است. ايشان در س سوسياليسسلسله سخنرانى هايى عليه مبارزان چپ و حزب توده كرد. اين در حالى ــال قبل از آن جنبش بزرگ كارگرى در صفحات جنوبى بود كه در ســور به رهبرى شوراى متحده كارگران در مقياس 300 تا 500هزار كشــار براى ملى كردن صنعت نفت و درگيرى با ــده بود و فش عضو آغاز ششركت نفت انگليس به خاطر پايين بودن دستمزدها، عدم پايبندى به تعهدات و تفاوت طبقاتى شديد شده بود. در تمام سخنرانى هاى بازرگان حتى يك كلمه هم در دفاع از كارگران نمى شنويد. اين گرايش در ايشان ــت كه به جز اشارتى گذرا از ستم بازاريان و سرمايه داران آنقدر قوى اســركت هاى خارجى سخنى به ميان نمى آورد و از اين نظر با آيت اهللا و شطالقانى تفاوت هاى اساسى دارد. زمينه سازى هايى كه بازرگان و ديگران ــور و بعد از طرح مساله بعد از پيدايش جنبش كارگرى در جنوب كشملى شدن صنعت نفت انجام دادند منجر به تصويب قانون 1327 شد كه ــد و آقاى بازرگان در به موجب آن حزب توده ايران غيرقانونى اعالم شتمام اين مدت نه تنها هيچ دفاعى از كارگران نكرد كه بر طبل برخورد با آنها كوبيد. اينها كسانى بودند كه قوانين ضددموكراتيِك زمان آنها را از فعاليت بازداشته بود. اين گروه بخش عظيمى از جامعه بودند كه براى ــلطه استعمارى و نفتى انگليس به پا خاسته بودند. آن اولين بار عليه سسلسله سخنرانى ها همراه عوامل ديگرى منجر به تصويب قانون 1327 ــخص آقاى بازرگان بعد از پيروزى انقالب اسالمى ــد. طرفه آنكه ش شــخصى بود كه اعالم كرد حزب توده غيرقانونى است، چون در اولين شــال 1327 غيرقانونى اعالم شده. يعنى ايشان به هيچ قانونى از دوره سشاه متوسل نمى شد مگر آنكه عليه چپ به كار برده شود حال آنكه خود نهضت آزادى هم در دوره شاه غيرقانونى بود. آن بخش هايى كه نهضت آزادى در مورد مالكيت زمين گفته مصلحت زمانه بوده كما اينكه 10، 15 سال بعد نظر آنها به كلى عوض مى شود. بنده هم وقتى آقاى يزدى در مصاحبه اى با مجله «چشم انداز» از برنامه ريزى در اقتصاد براى توزيع عادالنه درآمدها دفاع كرد از اين قضيه استقبال كردم، به شرطى كه اين ــد با بريدن از آن نظرگاه هاى ــى دايمى تر و جدى تر و همراه باش گرايشتعصب آلود محافظه كارانه. كمااينكه بعدها نيز مشاهده كرديم با تغيير رييس جمهور و تغيير فضاى سياسى، فضاى فكرى اين دوستان هم مدام ــخص و متمايزى در تغيير مى كند. به اين ترتيب من پايگاه جدى مشاقتصاد سياسى بازرگان و نهضت آزادى نمى بينم؛ ايشان از محافظه كاران
عرصه اقتصاد بازار هستند. اما با بخش آخر سوال شما موافقم. تدبيرهايى در زمينه اقتصاد، مثال ــكن، پيش گرفته شد و البته اصالح كنم كه ايشان درمورد زمين و مسمالكيت زمين شهرى را لغو نكرد. سياست هايى كه نهضت آزادى پيش گرفت خواست قطعى زمانه بود. رهبر انقالب هم پشت اين قضيه بود كه تدبيرى براى مقابله با زمين خواران شهرى بشود و مردم صاحب مسكن شوند؛ بنياد مسكن جزو اولين پيشنهادات انقالب بود كه ايشان مطرح كردند. صحبت از لغو مالكيت نشد و دستورالعمل هايى براى صدور مجوز
ساخت و ساز براى جلوگيرى از افزايش جمعيت تهران وضع شد. اجازه دهيد به تفاوت ديدگاهى كه ميان اعضاى ابتدايى نهضت �
آزادى وجود داشـت، اشاره كنيم. نظر شما درباره اين جمله سحابى
در مـورد بـازرگان چيسـت؟ «آن زمان مهندس بـازرگان مى گفت
تمام كارها به مردم واگذار شـود و دولـت هيچ دخالتى نكند. امروز
كه نظام هاى سوسياليسـتى شكسـت خورده اين افراطيون بازارى
هستند كه با دخالت دولت در اقتصاد مخالفند. در حالى كه بسيارى
از اقتصاددانـان ليبرال معتقد به دخالت دولت در اقتصاد هسـتند.
كينز به عنوان اقتصاددانى كه نظرياتش اقتصاد سرمايه دارى را بعد از
جنگ اول جهانى نجات داد.» معتقد است كه دولت بايد رهبر اقتصاد
باشد نه متصدى. آيا مى توان اين موضع را نشان دهنده تنش در دل
نهضت آزادى دانست؟
بنده براى آقاى سحابى به خاطر سابقه مبارزه او در راه آزادى احترام ــت و ــليقه اى بود كه در ابتدا وجود داش زيادى قايلم اما اين اختالف س
ــدند؛ در زمان آقاى كديور، فيروز توفيق، بعدتر بسيار به هم نزديك شــاروخانى و زنده ياد شبيرى نژاد. ما در چند دكتر بازيار، دكتر توكلى، ســحابى داشتيم خطاب به من گفت: «راه بحث محكمى كه با زنده ياد سمن و تو جايى از هم جدا مى شود كه بخواهى از كارگران دفاع كنى. ما چنين گرايشى نداريم.» البته ايشان گمان مى كرد دفاع از طبقه كارگر بايد در بطن همان دفاعى باشد كه از سرمايه دارى انجام مى دهد. ايشان كماكان از بورژوازى ملى و سياست هاى رفاه اجتماعى دفاع مى كرد اما ــد. «آقاى يزدى» در مصاحبه روز به روز اين بحث از محتوا خالى مى شــى دفاع كرد كه ــيال دموكراس ــم انداز از نوعى سوس خود با مجله چشــتر جنبه هاى تاكتيكى و ــوب بود اما بعدتر رنگ باخت. به نظر بيش ختبليغى داشت. در عمل پشتوانه اين شعارها بايد گرايش به مردم باشد ــتر مى شد. شعارها و سخنان در حالى كه روز به روز فاصله با مردم بيشــت نهضت آزادى است و موضع گيرى هاى بازرگان امروز آينه اى در دس
قبلى همچنان تداوم دارد. تحصيالت مهندسـى در فرانسـه نقش بـازرگان را در ماجراى �
ملى شـدن صنعت نفت و بعدها در سـكاندارى اوليـن دولت پس از
انقالب برجسته كرد. با اين وجود حشر و نشر اعضاى نهضت آزادى
بيشتر با تاجران و بازاريان و سرمايه دارى سنتى بود. ارتباط اين نوع
سرمايه دارى سنتى را كه در غياب نهضت آزادى نماينده آن موتلفه
اسالمى بود با بخش تكنوكرات ها كه نماينده آن حزب كارگزاران به
حساب مى آمد چگونه مى بينيد؟
ــا كردند در حالى كه بهترين متحد ــزاران به نهضت آزادى جف كارگــتگان آن، در مسايل اقتصادى آنها نهضت آزادى بود. كارگزاران و وابســاله فقط اين است كه در انباشت مثل نهضت آزادى فكر مى كنند. مسسرمايه مخاطبان اقتصادى كارگزاران و نهضت آزادى متفاوت هستند. هاشمى به بخش جديد سرمايه دارى عالقه مند و معتقد بود صنايعى كه ــود. در حالى كه نهضت آزادى ــت در اختيارگرفته به آنها منتقل ش دولــى از صنايع كوچك تر ــرمايه داران بازارى و بخش ــمت س ــتر به س بيشــمول بند «الف» و «ب» نبودند. االن هم اگر دولت ــته بود كه مش وابســاى روحانى بگيريم و به نهضت آزادى بدهيم به لحاظ اقتصادى را از آقهمين كارى را مى كند كه روحانى انجام مى دهد. اين در حالى است كه دولت احمدى نژاد قهرمان خصوصى سازى بوده و از صندوق بين المللى ــازى ــرعت ترين خصوصى س ــت. پرس پول تقديرنامه دريافت كرده اســت. ــط دولت احمدى نژاد صورت گرفته اس ــوم توس در تاريخ جهان ســان در توسعه سرمايه دارى بى نظير بود. دولت احمدى نژاد خدمات ايشــور از زمان مادها تاكنون است: ــتگراترين دولت در تاريخ اين كش راساتحاديه هاى كارگرى از هم پاشيده، تجارت خارجى آزاد، بيشترين مقدار ــازمان تجارت جهانى، آزادگذاشتن قيمت ها و واردات، قبول تعهدات ســترده. پس اعتراض اصلى به گروه هاى ذى نفع خصوصى سازى هاى گســر در روندهاى ــاله اخي ــت. تمام تاريخ 50،40 س ــن تغييرات اس در ايــازى و 30،20 ساله اخير در سياست هاى تعديل ساختارى خصوصى سنشان مى دهد كه خصوصى سازى در همه جاى دنيا مخاطب داشته. در ــتان نيز گروه هاى خاصى را هدف ــتان مخاطب داشته. در پاكس انگلســز گروه هاى مخاطب خاص خود را ــت. بورژوازى تركيه ني قرار داده اسدارد. در ايران نيز به همين منوال. اين اتفاقى بود كه در دوره رفسنجانى
ــانى كه متصدى پيمانكارى ها و هم افتاد. مگر در زمان احمدى نژاد كســرمايه دارى مريخى بودند؟ آنها هم بورژوازى سرمايه گذارى ها شدند ســركت هاى ــتد با توتال و ش ــى بودند و از همان ابتدا هم وارد داد و س ملخارجى شدند. وزير صنايع دولت فعلى هم در همين مدت كوتاه استقرار ــرمايه اروپا رفته و آنها را دعوت به ــت جديد به مالقات صاحبان س دولسرمايه گذارى كرده است. «كارآفرين» ترجمه چه كلمه اى از چه زبانى است؟ اين پنج ميليون بيكار چگونه در سطح نيروى كار به وجود آمدند؟ ــما پس فقط گروه هاى مخاطب فرق دارد. چه فرقى بين نظريه هاى شــان وجود دارد؟ هر دو در گرايش به بازار اولترا محافظه كارند. و بازارگرايگرايش به نخبه گرايى نيز در كارگزاران و نهضت آزادى مشترك است.
از محورهاى اساسـى نظريات اقتصـادى گروه هاى مبارز قبل از �
انقـالب همچون حزب تـوده و نهضت آزادى، اعتقاد بـه «بورژوازى
ملى» بود. مهندس بازرگان و همفكرانش از يك سـو بر اقتصاد آزاد
و خصوصى سـازى تاكيـد مى كردند و از سـوى ديگر بر بـورژوازى
ملى. اصطـالح بورژوازى ملى براى نخسـتين بار زمانى مطرح شـد
كـه لنين دوران امپرياليسـم را تعريف كرد. پيـش از تعريف دوران
پيش از او شـكل گيرى بورژوازى را از درون جامعه هند، مسـتقل از
استعمار انگليس ضرورى دانسته بود. اما با طرح تز لنين درباره دوران
جديد در سـرمايه دارى، اين پرسش شـكل گرفت كه كدام طبقات،
مى توانند در توسـعه اقتصادى و اجتماعى شركت كنند. دولت هند،
دولت مصدق و دولت عبدالناصر در كشـورهاى عربى بر اساس اين
تز عمل كرده اند. آيا مى توان در مقايسه با چنين نمونه هايى انديشه
اقتصـادى مهندس بـازرگان را نماينـده بورژوازى ملـى در دهه 50
دانسـت؟ همچنين به نظر مى رسـد بورژوازى ملى دفـاع از «توليد
ملـى» را هدف اصلى فعاليت اقتصادى خود مى داند. اين انديشـه با
اصل «تجارت آزاد» در ليبراليسم اقتصادى كه بازرگان در پى آن بود
چه نسبتى برقرار مى كند؟ بورژوازى ملى چه نسبتى با پايه هاى نظام
بـازار آزاد دارد؟ آيـا بورژوازى ملى دولت ملـى را در چنين گفتارى
به عنـوان حامـى و پدر معنوى خـود قرار نمى دهـد و نوعى اقتصاد
دولتى، هدايتى و كنترلى را به وجود نمى آورد؟
ــود؛ نوعى از ــى تعريف ش ــد در فرآيند تاريخ ــى باي ــورژوازى مل بــود. در آن محيط ــت كه ابتدا در جايى متولد مى ش ــرمايه دارى اس ســت اندركار آن بيشتر دولت ملى است تعلق خاطرى جغرافيايى كه دسبه محيط خود پيدا مى كند. ديويد هاروى تعلق خاطر سرمايه به محيط ــرمايه جغرافيايى را به خوبى توضيح مى دهد. در مقابل تعلق خاطر ســرمايه به جغرافيا هم بپردازيم. ولى در به تاريخ، بايد به تعلق خاطر سغرب مدت هاست سرمايه دارى ملى پيدا نمى كنيد بلكه سرمايه به صورت بين المللى و جهانى به دنيا مى آيد اما به منافع ملى خود عمل مى كند. ــرمايه آمريكايى با سرمايه ژاپنى سر ستيز دارد. به اين معنا كماكان ســوم از قرن 19 به اين سو ــرمايه ملى آمريكايى داريم. اما در جهان س ســرمايه در قالب ملى متولد شد و مدت ها ناگزير بود در مقابل تهاجم ســتى از خود دفاع كند و به نوعى به جنبش هاى آزاديبخش و امپرياليسضداستعمارى بپيوندد. در غنا قوام نيكرومه، در اندونزى احمد سوكارنو، ــالوى تيتو، در مصر جمال عبدالناصر، در هند نهرو و در ايران در يوگسدكتر مصدق. تمايل دكتر مصدق به جريان هاى چپ از همه اين رهبران به جز تيتو بيشتر بود. تيتو خود كمونيست بود. مصدق به همين سبب به بازرگان بدبين بود. هرچند به دليل مدرك مهندسى بازرگان او را همراه حسيبى براى مذاكرات با انگليس ها فرستاد. اما توصيه هايى كرده بود كه ــنيدم و جالب است. گفته بود با ظاهرى خوب با من از آقاى ميثمى شانگليس ها برخورد كنيد و اجازه ندهيد مدير انگليسى متخصص نفت از ايران برود. چرا كه ما به تخصص او نياز داريم و در اين بين فقط به دنبال ــتيم. ولى او پيش دستى كرد و به بصره رفت و گفت مالكيت خود هسمرا فرارى دادند. بورژوازى ملى در زمانى كه نهضت هاى آزاديبخش در ــت. در ايران هم وظيفه خود ــكل گرفته بود وظيفه اى داش همه دنيا شــه ثروت خود را در اختيار دولت ــام داد. كازرونى و ثروتمندانى ك را انجــدارى كردند به دولت مصدق ــتند و مردمى كه اوراق قرضه خري گذاشــيرى و خيلى از ــقوط نكند. شمش كمك كردند تا در مقابل تحريم ســرمايه داران ديگر مدت ها در جزيره خارك تبعيد شدند. اما بورژوازى سملى در هر مكانى پس از مدتى ناگزير به رابطه با جريان سرمايه جهانى ــود و وقتى در اين موقعيت قرار مى گيرد اختالف طبقاتى شدت مى شــه 50 ديگر بورژوازى ملى نبود. بورژوازى ايرانى مى گيرد. بورژوازى دهــرهنگان وابسته ــاس توان درباريان، ژنرال ها، س كمپرادور بود كه بر اس
صورت مساله گمشده در اين ميان «اقتصاد دموكراتيك
و مردمى» بود كه متاسفانه جنبش چپ به آن بى اعتنايى كرد.
حزب توده نيز به اين جريان بى تفاوت بود و به خاطر
افكار ضدامپرياليستى، بيشتر به استحكام وضعيت جديد
كمك كرد. اين رويه اى غلط بود. راه حل، دموكراتيزه كردن
اقتصاد بود: انتقال دارايى عمومىبه مردم و شوراهاى مردمى
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
6
ــعبان بى مخ و وابستگان دربار، ميراشرافى و به كودتا، باقيمانده هاى ش
دارودسته آنها شكل گرفته بود. اين بورژوازى از آغاز ارتباطات بين المللى
ــيونال از ابتدا در ارتباط با خودروسازى انگليس ــت. مثال ايران ناس داش
ــد. منظور از ملى اينجا مفهومى است كه در انقالب مشروطه متولد ش
به وجود آمد نه ناسيوناليسم اروپايى؛ ملى به معناى طرفدارى از مردم،
قانون خواهى و آزادى خواهى. بورژوازى كمپرادور زمان شاه خيلى سريع
ــد و اتفاقا به خاطر اينكه بورژوازى سنتى در بورژوازى جهانى ادغام ش
ــت سر گذاشت آنها را به مخالفان خود تبديل كرد. بازارى و بازار را پش
ــت كه از جنبش راديكال كارگر و دانشجو حمايت ــى نبوده و نيس كس
كند. در دهه 40 كه من در سازمان جوانان جبهه ملى عضو بودم دفاع
بازاريان هميشه مورد اعتراض ضياء ظريفى و بيژن جزنى و جليل افشار
بود. اينها همان كسانى بودند كه در كودتا شركت كرده بودند و حال به
جلسات جنبش ملى مى آمدند. جبهه ملى از اينها استقبال كرد و بيژن
جزنى و خليل ملكى را اخراج كرد و عليه حزب توده موضع گرفت. پس
ماموريت بورژوازى ملى فقط در دهه 50 بود و بعد تمام شد. زنده كردن
آن روپوشى است براى پنهان كردن شكل بندى طبقاتى نهضت آزادى.
ــحابى و يزدى اينگونه فكر مى كردند. اينها به بخشى آقاى بازرگان و س
ــرمايه دارى متصل هستند كه از سويى مى خواهد مدرن باشد و از از س
ــد. از همان آغاز انقالب گروه هاى سويى ايدئولوژى اسالمى داشته باش
ــده بودند. بنى صدر از جمله كسانى نبود كه به بورژوازى رقيب وارد ش
ــى گمان مى كرد كه بايد ملى و ارتباط با غرب بها دهد. او از نظر سياس
با ابتكارهاى ديپلماتيك خود چند مساله را حل كند. ولى هيچ كدام از
ــيده بودند كه ماموريت بورژوازى ملى به اتمام اينها به اين نتيجه نرس
رسيده است. حزب توده هم مى گفت «خودش را بياور، اسمش را نياور».
سياست راه رشد غيرسرمايه دارى تاحدودى بر بنيه سرمايه داران داخلى
ــد غيرسرمايه دارى در نظرگاه سوسياليست هاى قرار مى گرفت. راه رش
محافظه كارتر اساسا مدت ها بود كه جاى خود را به راه رشد دموكراتيك
ــه بورژوازى ملى ديگر به پايان راه ــاالر داده بود چرا ك و اقتصاد مردم س
رسيده بود. بورژوازى ملى زمان دكتر مصدق مسووليتش را در ملى كردن
ــه آن به بورژوازى ــت انجام داد و بعد از ضربه خوردن، وظيف صنعت نف
كمپرادور تفويض شد. سرمايه هايى كه باقى مانده بودند در بازار بيتوته
كرده بودند. وقتى هم كه دست شان باز مى شد بنا به طبيعت خود قرار
ــرمايه جهانى و غرب پيوند برقرار كنند. همگى آنها هم به اين بود با س
موضوع مى انديشيدند. اما هم اكنون بورژوازى ملى اصطالحى است كه
ــه محور وحدت كرده اند، ــت آزادى و آقاى بازرگان آن را تبديل ب نهض
چنان كه آقاى روحانى وضعيت كارفرما را محور وحدت قرار مى دهد. اين
مفهوم امروز معناى خود را به كلى از دست داده است چرا كه ارتباطات
جهانى چنين چيزى باقى نمى گذارد.
مهندس بازرگان را تا چه حد به ليبراليسم سياسى و مقوله هايى �
همچون آزادى فردى كه در شعارهاى ليبرال هاى قرن 19 مطرح بود،
پايبند مى دانيد؟ نظر شـما در مورد آنچه كه بـازرگان تحت عنوان
سـتيز با اقتصاد دولتى و ُدورى از استبداد مطرح مى كند، چيست؟
بازرگان در سـخنرانى ماه هاى اول انقالب در مخالفت با دولتى شدن
امور گفت: «دولت هاى اسـتبدادى از زمان پهلوى به اين طرف تمام
هم و غم شان اين بود كه هى باد در توپ خودشان كنند و از آن طرف
يك دستگاه هواكشى كه مرتب از مردم بگيرد و بريزد در اين دستگاه
دولت براى سركوب ملت. بزرگ ترين خيانت اين بود كارهايى را كه به
دست مردم انجام مى شد مانند شركت هاى پنبه، شركت هاى پشم و
رمه، حمل و نقل و ساختمان و... تا توانست از بخش خصوصى گرفت
و در بخـش دولتى وارد كرد. براى اينكه مردم همه به كارمند تبديل
مشاغل آزاد هستند و گرفتن كارهاى آزاد از دست ملت و در انحصار
دولت قـراردادن. در تمام دوران پنجاه وچند سـاله پهلوى اين روند
ادامه داشـت. كار اسـتبداد همين اسـت كه هر چه ممكن است كار
و اختيـار را از مردم بگيرد و در انحصار خودش قرار دهد. حال كه ما
انقالب كرده ايم و بايد كار ملت را به دست ملت دهيم.» اين سخنرانى
در 18ارديبهشت 58 صورت گرفته است. ارتباط صحبت هاى بازرگان
با نوليبرال هاى امروزى را چگونه مى بينيد؟
ــان ــى ج ــرن 19 و حت ــاى ق ــارف و ليبرال ه ــاب دايره المع اصح
استوارت ميل را نمى توانيد يك ليبرال تمام و كمال بناميد. آزاديخواهى
كه در مفهوم ليبراليسم سياسى يافت مى شود در آنها نيست. اين جمله
ــود داد، بعضى ها ــت: «آزادى را به همه نمى ش ــتوارت ميل اس جان اس
استعداد و لياقت آن را ندارند. مستعمرات و مردم بايد رشد كنند و تاب
ــى را پيدا كنند.» اين دموكراسى به ويژه در حق دارايى و توان دموكراس
مالكيت خالصه مى شود. در برابر ماركس مى گويد «دموكراسى متعلق
ــتباه كنند بايد آن را از همين امروز ــت. حتى اگر مردم اش به همه اس
ــى بايد در گستره مالكيت شكل پيدا كند.» با آزمايش كنند. دموكراس
اين وصف ماركس از همه ابزارهاى بورژوايى براى بيان خواسته هاى خود
استفاده مى كرد چرا كه او فكر مى كرد بورژوازى نسبت به گذشته يك
پيشرفت محسوب مى شود و جامعه آينده بايد از مصالح و نقد آن ساخته
شود. يكى از آن مصالح فرهنگ گفت وگو و دموكراسى است. نقد ما به
ــت. اگر اين دموكراسى كافى بود كه ــى غربى كم بودن آن اس دموكراس
مجبور نبودند القاعده را بسازند، فلسطين و ويتنام و سوريه را به وجود
آورند. اتفاقا ماركس در تالش خود براى فهم آزادى بود كه به ريشه هاى
اقتصادى تضاد رسيد.
ــود و به لحاظ ــى محافظه كار ب ــازرگان به لحاظ سياس ــدس ب مهن
اقتصادى ليبرال. ليبراليسم دو وجه دارد؛ ليبراليسم اقتصادى كه جز فقر
ــج عليه طبقه كارگر و قاطبه مردم و نيروى كار معلمان و كارگران و رن
به بار نمى آورد، چراكه مطلوب آن نظام مالكيت سرمايه دارانه است. اين
نظام مالكيت سرمايه دارانه در اقتصاد كارى مى كند كه خود را از سياست
جدا كند. ليبراليسم اقتصادى به معناى تاييد بهره كشى، ستم و تبديل
ــان به لحاظ اقتصادى ليبرال بود چرا كه ــت. ايش طبقه كارگر به كاالس
ــتيبانان اصلى نهضت آزادى در تمام عمر فعاليت آن بازاريان بودند. پش
ــان مطلقا ليبرال نبود. ايشان خود را هميشه ــى ايش اما به لحاظ سياس
ــونت ــالمت آميز و پرهيز از خش طرفدار مصلحت، صلح، روش هاى مس
ــى ــم سياس ــان هم بيش از ليبراليس معرفى كرده بود. اين ادعاى ايش
نشان از محافظه كارى ايشان داشت انقالب تحول اساسى در بنيان هاى
اجتماعى است. اگر انقالب به خشونت بكشد اين وظيفه انقالبيون است
كه خشونت را از خود دور كنند و در مقابل خشونت عمل ضدخشونت
ــت برخوردهايى به وجود بيايد. ــام دهند. در اين رهگذر ممكن اس انج
آن بخش هايى كه نهضت آزادى در مورد مالكيت زمين گفته مصلحت زمانه بوده كما اينكه 10، 15 سال بعد
نظر آنها به كلى عوض مى شود.بنده هم وقتى آقاى يزدى
در مصاحبه اى با مجله «چشم انداز» از برنامه ريزى در اقتصاد براى توزيع
عادالنه درآمدها دفاع كرد از اين قضيه استقبال كردم، به شرطى كه اين
گرايشى دايمى تر و جدى تر و همراه باشد با بريدن از آن
نظرگاه هاى تعصب آلود محافظه كارانه
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
7
ــان از منظر ليبراليسم سياسى رهبرى به هيچ وجه نمى توان گفت ايشآزاديخواه بودند. در ضمن يادمان باشد كه آن ليبراليسم آنچنانى حتى نلسون ماندال را هم (كه واقعا عليه آپارتايد مبارزه اى جانانه كرد) در انتها ــم مى گيرد تا به تبديل كرد به چهره اى كه غرب اين همه برايش مراســانديم و مردم جهان بگويد اگر ما جنايت كرديم و جنايت را به اوج رسمجبور شديم سرنگون شويم، راه ماندال را برويد. يعنى تمام دارايى ها را به خودمان بازگردانيد و در مورد جنايت هم گذشت كنيد. فراموش كردن يا نكردن تان هم به خودتان مربوط است. خنده دار و غم انگيز نيست كه ــى رود ويتنام نصيحت مى كند كه ــتار م جان كرى بعد از آن همه كشلطفا حقوق بشر را در اين كشور رعايت كنيد؛ كشورى كه يك وجب از ــه از بمباران در آن باقى جنگل ها و يك متر از راه آهن آن و يك مدرس
نمانده بود. اين تضاد از ابتدا وجود داشته است. نهضت آزادى هم نمى تواند جز اين باشد. آنها از جايى به بعد نمى توانستند آزاديخواه باشند. در مقابل دكتر مصدق تا توانست مخالفان سياسى خود را آزاد كرد. من اتهامات ــبت مى دهند مبنى بر مذاكرات پشت پرده معمولى را كه به نهضت نسوارد نمى دانم بلكه عملكرد آنها را نقد مى كنم. بخشى از چپ نيز كه آن ــانى بازرگان مهر امپرياليسم خورده اشتباه زمان اعالم مى كرد بر پيشــت كه بخشى از اين دوستان نهضتى از حذف مى كرد. اين در حالى اسنيروهاى چپ بعد از انقالب ابراز خوشحالى مى كردند. پايه هاى سياسى
جديد را با زنده كردن قانون 1327 پى ريختند. رابطه چهره هاى ملى و مذهبى منشـعب از جبهه ملى همچون �
نهضت آزادى و مجاهدين خلق پيش از انشـعاب در دهه هاى قبل از
انقـالب با جنبش هاى چپ و نيروهاى كارگـرى در طول تاريخ ايران
رابطه اى پرفراز و نشيب بوده است، شما اين رابطه را چگونه ارزيابى
مى كنيد؟
در اين رويكرد طالقانى و حتى مطهرى با بازرگان تفاوت داشتند چه ــريعتى به صورت بنيادين با بازرگان تفاوت برسد به دكتر شريعتى. شــت. او از عدالت اجتماعى دفاع مى كرد و در مقابل ديكتاتورى شاه داش
مبارزى راديكال بود. او اگرچه به نقد ماركس مى پرداخت ــس نمى ديد. ديدگاه هاى او ــا موضع خود را عليه مارك امــتر مبتنى بر نظريه پردازان راديكال غيرماركسيست بيشــوى يا آفريقايى تبار همچون فرانتس فانون بود اما فرانســناخت معضالت جامعه بنيادى تر فكر به هر جهت در شمى كرد. شمارى عادت دارند بگويند شريعتى را ساختند كه جلو رشد آرمان هاى راديكال و چپ را بگيرد؛ البته به ــالم و مالكيت» ــت. كتاب «اس نظر من اينگونه نبوده اسشيخ محمود طالقانى را بنده در سال هاى جوانى در زندان ــتم. ــر زيادى داش ــر و نش خواندم و بعدها هم با آن حشــت را نفى نمى كند، ــا مالكي ــاب نيز با اينكه اساس آن كتــت اِعمال مى كند. در اين كتاب اما كنترل هايى بر مالكيــود كه اين كنترل ها حسب اوضاع و احوال و گفته مى ششرايط ممكن است تغيير كند. گاهى اين كنترل به خاطر فسادى است كه مالكيت ايجاد مى كند گاهى هم به خاطر ــر را زنده ياد آيت اهللا ــع راديكال ت ــت. موض بى عدالتى اســد. او از ــاب «انفال» مطرح مى كن ــورى در كت گلزاده غفدارايى هاى اجتماعى و دارايى هاى ملى در اسالم صحبت كرده است. اما آقاى بازرگان هرگز حول اين قضيه نرفت. پديده مالكيت اجتماعى سمت و سوى سوسياليستى دارد ــيفته بازار بود. «گام به گام» ايشان به ــان از ابتدا ش و ايشمعناى مقابله با رشد هر نوع راديكاليسم در سطح جامعه بود. در خاطرات ايشان از دوره زندان كه توسط انتشارات ــرح مالقات ايشان با ــده است، ش ــر ش قلم 1386 منتشــال 1349 آمده است. حسيبى، بازرگان على امينى در ســات با امينى به دفتر ــحابى از زندان براى مالق و دكتر ســاه از اسم جبهه ملى ــخص ش او رفتند. «امينى گفت شــت. در اين ــخص مصدق و اين فعاليت ها ناراحت اس و شــيبى خواست اعتراض كند كه من اجازه لحظه آقاى حســتم خارج نشود. من تشكر كردم و ندادم تا موضوع از دسگفتم ظاهرا اعلى حضرت نگران تاثيرگرفتن ما از توده اى ها هستند اما بنده صريحا اعالم مى كنم كه هيچ يك از اعضاى جبهه ملى عالقه اى به كمونيست ها نه در گذشته و نه در حال نداشته و صريحا اعالم مى كنيم كه از آنها متنفريم.
ــگار ما طرفدار جمهورى ــود كه زبانم الل ان ــورى با ما برخورد مى ش طــت بدانيد كه به كلى بى اساس است و ــتيم. اگر سندى موجود اس هســروطه ــى مش جبهه ملى و نهضت آزادى صددرصد طرفدار قانون اساســت و هيچ گونه آرزو و كانديدايى براى جمهورى ندارد. ــاهى اس شاهنشــخص شاه به اسم مصدق آلرژى دارد نبايد ايشان را ناراحت كرد. اگر شخود ايشان هستند كه در سخنرانى ها بدگويى مصدق را مى كنند. شما ــى كرده و به مردم قدرى آزادى داده و مالحظه بفرماييد چه روانشناســايش بزرگى در عقده هاى مردم به وجود مى آيد.» آقاى بازرگان در گشتمام اين مدت مشغول مذاكره با آمريكا و پناه بردن به جهان ليبراليستى ــانى نيستم كه ــرمايه دارى جهانى آن روز بود البته من از ميان كس سغيرمنصفانه و بدون سند صحبت كنند. مذاكرات ايشان با آمريكايى ها پنهان و به معناى جاسوسى نبود. اين وصله ها به ايشان نمى چسبد ولى اين حكم حتما در مورد ايشان صحيح است كه ايشان راه نجات را اساسا ــريعتى در زمان مرگش ــرار از هر جريان مردمى مى ديد. دكتر ش در فــيار محبوب تر بود چرا كه مسايل راديكال تر و مردمى ترى را مطرح بسمى كرد. آقاى بازرگان معتقد بود كلمه مستضعف كه آقاى شريعتى به كار مى برد، غلط است و مستضعف فقط كسى است كه ضعف االهياتى دارد. در مقابل اين تحليل سطحى، شريعتى از كلمه مستضعف نيرويى ــازرگان در ــه جامعه بياورد. ب ــالش كرد آن را ب ــاخت و ت اجتماعى سكتاب هايش از قول ماركس تحليل فلسفى و اقتصادى و رياضى مى دهد ــت. آقاى بازرگان در در حالى كه هيچ كدام از آثار ماركس را نخوانده اســركت سهامى انتشار ــت ش ضديت با چپ ها در مجموعه آثار، جلد هش1378 صفحه 190 مى گويد: «ماركسيسم و كمونيسم زمانى طرفدارانى در جهان پيدا كرد كه مسيحيت به دنبال آن رفت.» مشخص نيست اين ادعاهاى تاريخى و فلسفى را ايشان از كجا آورده است؟ ايشان در كتاب خود در مورد نظريه ارزش كارل ماركس يك فرمول داده كه اشتباه ترين و نامربوط ترين فرمولى است كه من تاكنون ديده ام. حتى نمادشناسى رياضى به اشتباه آورده شده است. ايشان حتى تفسيرى از ماركس را هم نخوانده بود. ايشان مى گويد ماركسيسم و كمونيسم تنها يك هدف براى
بشريت قايل است كه عبارت است از تامين حيات و آسايش دوروزه دنيا و از پس دنيا هيچ چيز را نمى شناسد. اگر به اجتماع احترام مى گذارد نه ــت كه براى آن قايل است بلكه به اين دليل است به خاطر حيثيتى اسكه اجتماع را مجموعه افراد و تنها وسيله دفاع و انتفاع افراد مى داند. ما نمى دانيم اين غلط است؟ بد است؟ مگر تامين حيات و آسايش براى بشر يك امر غيرخدايى است؟ مسلمانان هم مى گويند اسالم تنها دينى است ــما را به مشغله هاى باالى آسمانى نمى برد و در خود زمين براى كه شانسان احكام دارد و اين حكم خوشبختى انسان است. اين حكم عدالت است. صحبت بنده در دفاع از كمونيسم نيست، در نشان دادن بى دقتى ايشان است. بعد در جاى ديگرى به تمسخر مى گويد: «نماد كمونيسم و شعار آنها نان و بهداشت براى همه است. ببينيد كمونيسم چه توهين عظيمى به مقام انسانيت مى كند و چقدر ارزش و منزلت انسان را پايين مى آورد.» پس از آنكه به مصدق پيشنهاد كردند بازرگان را وزير فرهنگ كند دكتر مصدق مخالفت كرد. شما در كل آثار دكتر مصدق جمله اى در مخالفت با حزب توده پيدا نمى كنيد. اتهام هايى كه برخى مى زنند و به اسم دكتر مصدق مطرح مى كنند، هيچ گاه از قول خود دكتر مصدق ــت و فكر ــال 1330 با مصدق زاويه داش ــنويد. حزب توده تا س نمى شــت. براى حزب توده باورش سخت بود كه مى كرد مصدق آمريكايى اســدان بيايد. توده وقتى دفاع ــك نيروى ملى بتواند آنگونه عظيم به مي يــترده مردمى از مصدق را در 30تير 1330 ديد به مصدق پيوست. گسالبته طبيعى بود كه دكتر مصدق به عنوان يك شخصيت ملى به خاطر گرايشاتى كه حزب توده از شوروى داشت ناراحت بود ولى هيچ گاه آنها را به عنوان عامل اخالل و مزاحمت تشخيص نداد. او به خاطر تخصص ــرخاله خود، على امينى را، با اينكه مى دانست به غرب گرايش دارد پسدر سمت اقتصادى به كار گرفت و بعدها هم مشخص شد كه انتخابش
درست بوده است. نظر شما در مورد استعفاى دولت موقت و ماجراى تسخير سفارت �
آمريـكا و موضع گيرى هاى گروه هاى مختلف سياسـى در آن برهه
زمانى چيست؟ تا چه حد شعارهاى ضدامپرياليستى متاثر از احزاب
چـپ در آن بحران دخيل بـود؟ گمان مى كنيد
چـپ براى آينده چه برنامه اى بايد همراه با نقد
گذشته خود داشته باشد؟
در «دولت موقت» اكثر پست ها به نهضتى ها رسيد و روحانيون مخالف بودند. چالش كسانى كه خواستار رابطه با آمريكا بودند و كسانى كه خواهان قطع رابطه بودند، كشمكشى ديالكتيكى ــه؛ ناگزير آن را بيرون داد. راه حل بود كه جامعدموكراتيك چپ، در آن زمان، غايب بود؛ يعنى اين راه كه قرار نيست ما با آمريكا جنگ كنيم ــم برويم ــت زير بار امپرياليس اما قرار هم نيســى را زير پا ــت دموكراس و همچنين قرار نيسبگذاريم. اينها «مانعه الجمع» نيستند، مثال االن ــورم را در اولويت ــه در اقتصاد مى گويند يا ت كبگذاريم يا بيكارى. حتما راهى هست كه هر دو اينها را مورد حمله قرار دهد. در آن زمان آقاى ــت ــايروس ونس مى خواس بازرگان از طريق ســكى ــود. اما پس از مدتى برژينس وارد عمل شــايروس ونس مجبور به استعفا نااميد شد و ســا تصميم گيرى را ــپ هم ي ــد. گروه هاى چ شــه اى مى ايستادند تفويض مى كردند يا در گوشــت ــه مقاومتى منفردانه و نيمه چريكى دس و بــراى اينكه از چپ ــد. گروه مقابل هم ب مى زدنــت به كار حمله به سفارت شد. عقب نماند دســگ ويتنام هم نيفتاد. ما اتفاقى كه در كل جنــتيم؛ نه مى بخشيم و نه فراموش «ماندال» نيســاله ما حدود شش ميليون بيكار مى كنيم. مســت. ــت ماه حقوق نگرفتن يك كارگر اس و هش سال ها بيكار بودن كسالت آور است. در جامعه اى كه ساليان سال اين درآمدهاى نفتى را داشته ــه نجات اقتصاد را از نجات ــت، آنها هميش اسكارفرمايان شروع كرده اند. ما مى گوييم يك بار ــده نجات اقتصاد را از كارگران شروع هم كه ش
كنيد.
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
8
سيرآنوش موسوى
«معتقد به دموكراسى هستم و حركت آرام و بدون تعجيل را مى پذيرم.»
اين جمله معروف مهدى بازرگان است كه خالصه وار انديشه خود را تشريح
مى كند. در مجموع مى توان تفكر بـازرگان را در چهار عنصر دين گرايى،
ملى گرايـى (ايران گرايـى)، نوگرايـى علمـى- تجربـى و آزاديخواهى و
ليبرال منشى گرد هم آورد. درست است كه هر يك از اين مفاهيم به سادگى
قابل جمع نيستند، اما در بينش و كنش بازرگان چنين اتفاقى افتاده بود.
شـايد يكـى از مهم ترين علل آن، ايـن بود كه بازرگان هـم در ديندارى،
ملى گرايى، علم گرايى و قايل شـدن به آزادى؛ مى كوشـيد به قدر توان از
افراطى گرى و تندروى اجتناب كند و همان گونه كه از يك مصلحت گراى
معتدل انتظار مى رود، با مصلحت سـنجى هاى الزم، حد هريك از عناصر
ياد شده را بر حسب مورد و اقتضاى شرايط خاص جامعه خود، نگه دارد. وى
با همين تفكر، مسووليت «دولت موقت» را عهده دار شد. به بهانه سالگرد
درگذشت مهدى بازرگان و بررسى آراى او به سراغ محسن ميالنى رفته ايم.
ميالنى، اسـتاد علوم سياسـى «دانشـكده دولت و مسـايل بين المللى»
دانشـگاه فلوريداى جنوبى اسـت. او بيش از 50مقاله دانشـگاهى درباره
خليج فارس، انقالب و سياست خارجى و امنيتى ايران، براى نشريات، كتب
و دانشنامه ها نوشته و در كنفرانس هاى متعدد بين المللى و ملى با مبحث
ايران و خليج فارس به سخنرانى پرداخته است. ميالنى همچنين به عنوان
پژوهشـگر، در دانشـگاه هاروارد، كالج سنت آنتونى دانشگاه آكسفورد و
دانشگاه فوسكارى در ونيز ايتاليا به فعاليت پرداخته است. او اخيرا در حال
كار روى كتابى درباره سياست منطقه اى ايران است.
بازرگان بيشترين همت خود را صرف ارايه تفسيرى آزاديخواهانه از �
اسالم كرده است. تالش هاى او و همفكرانش تا چه حد به آزاديخواهى و
ليبراليسم غربى نزديك است؟ اگر بخواهيم مرزهايى براى اين دو قايل
شويم چه نكاتى به نظر شما مهم و برجسته است؟
ليبراليسم سياسى در غرب از دوران ميانه (intiment ) آغاز شده است. ــاس اين تفكر بر آزادى و برابرى فرد است. اما در فرهنگ ايرانى پايه و اســت و انسان ها در قامت يك كل ديده مى شوند. از فرد در مركز تفكر نيساين رو، ليبراليسم مبتنى بر نگاه بازرگان با ليبراليسم غربى اختالفى جدى دارد. يكى از دوستان نزديك بازرگان درباره وى مى گويد: «مهدى بازرگان با دينش بازرگانى نكرد.» بازرگان اعتقادى قلبى به دين اسالم داشت و از اعتقادات مذهبى خود در كارهاى سياسى بهره مى جست اما در بسيارى از كتاب هايش در تالش بود به نحوى اسالم را با ليبراليسم و علم همسو كند. او با احترام به آزادى مى كوشيد برابرى و برادرى را در جامعه پى ريزى كند. نكته ديگر اينكه اساس ليبراليسم در غرب «جدايى دين از سياست» است و اين تفكر، منجر به دگرگونى هاى شگرفى در اروپا شده. غربى ها بر ــود. تعداد ــا بايد از فرآيند حكومت مدارى جدا ش اين باور بودند كه كليسكليساها در آمريكا نسبت به جمعيت، از شمار مساجد در برخى كشورهاى اسالمى؛ بيشتر است اما در آنجا كليسا به طور مستقيم در سياست كشور
اِعمال نفوذ نمى كند. انقـالب ايران با رهبرى امام خمينى(ره) به پيروزى رسـيد اما چرا �
مهدى بازرگان با انديشه اى متفاوت، مامور تشكيل «دولت موقت» شد؟
ــى ايران رجوع كنيم، متوجه مى شويم، در اگر به تاريخ معاصر سياســال آخر، حكومت محمدرضاشاه - آغاز مبارزاتى كه به انقالب يكى، دو سايران منتهى شد - متفكران و مخالفان ليبرال ايرانى در نامه اى به اميرعباس ــى- اجتماعى ايران شدند. اين نامه ــتار تغيير شرايط سياس هويدا خواســد كه رييس جمهور وقت آمريكا سخنانى درباره ــت زمانى نوشته ش درس«عدم رعايت حقوق بشر» در ايران مطرح كرده و به شاه فشار آورده بود كه تا حدودى سيستم سياسى ايران را ليبرال كند و امكان آزادى هاى مدنى را براى ملت ايران فراهم كند. اما به نظرم از اينجا جنبش، آرام آرام تغيير مسير مى دهد و رهبران مذهبى بيشتر در ميدان مبارزه عليه شاه حاضر مى شوند؛ افرادى چون آيت اهللا شريعتمدارى و آيت اهللا خمينى. اما هيچ يك از اين شخصيت ها نتوانستند محبوبيت آيت اهللا خمينى را در ايران به دست
بياورند. دليل اين محبوبيت نيز به زمانى بازمى گردد كه وى شجاعانه در برابر انقالب «شاه و مردم» محمدرضا پهلوى ايستاد و در تمام دورانى كه ــد بودند همه گروه هاى مخالف رژيم پهلوى چه آيت اهللا خمينى در تبعياسالمگراها و چه چپ ها و ملى گراها رهبرى ايشان را پذيرفته بودند. بنابراين ــدن اعتراضات، آيت اهللا ــدن حكومت پهلوى و همگانى ش قبل از ساقط شخمينى رهبرى خود را بين تمامى جريان هاى سياسى تثبيت كرده بود. به گمانم در اينجا بيان روايت يكى از دوستانم خالى از لطف نباشد. او مى گويد: «زمانى كه اعتصابات و تظاهرات باال گرفت، مرحوم بازرگان به همراه كريم سنجابى براى ديدار با آيت اهللا خمينى به پاريس رفتند و در آنجا نامه اى به او نشان دادند كه در آن نامه خواستار حقوقى براى ملى گراها بودند. آيت اهللا خمينى نامه را خواندند و آن را پذيرفتند اما از آنها خواستند يك شرط را به مفاد اين نامه اضافه كنند؛ اينكه در كنار واژه ملى، اسالمى را نيز ذكر كنند و از قرار معلوم بازرگان اين شرط را مى پذيرد.» هدف من از بيان اين روايت اشاره به دو نكته مهم بود: نخست اينكه آيت اهللا خمينى به ملى گراها چندان باور نداشت. دوم اينكه ايشان در تالش بود با اضافه كردن واژه اسالمى در چند ماه قبل از پيروزى انقالب، اسالم سياسى را وارد سياست اجرايى كنند. آيت اهللا خمينى تنها كسى بود كه بعد از رفتن شاه از محبوبيت و مشروعيت كافى برخوردار بود تا بتواند جايگزين وى شود. يكى از آمريكايى هايى كه در پاريس به مالقات آيت اهللا خمينى رفته بود، مى گويد زمانى كه من به ديدار ايشان رفتم مجذوب هوش و ذكاوت ايشان شدم. علما در آن زمان برنامه و سازماندهى منسجمى براى به دست گرفتن دولت را نداشتند به همين خاطر بهترين كارى كه مى توانستند صورت دهند اين بود كه عجالتا حكومت را به يك شخص مذهبى كه تا حدودى سابقه كار اجرايى داشت، ــپارند. اما زمانى كه بازرگان مسووليت «دولت موقت» را عهده دار شد، بسيك دولت در درون دولت به وجود آورد. به اين معنا كه از همان ابتدا يك
دوگانگى قدرت در ايران به وجود آمد. مهم ترين اختالف ديـدگاه بازرگان و «دولت موقـت» با گروه هاى �
اسالمى چه موضوعاتى بودند؟
مهم ترين اختالف ملى گراها (چه جبهه ملى و چه نهضت آزادى با گرايش سكوالر و مذهبى)، با اسالمگراها بر سر نوع حكومت بود. براى تدوين قانون اساسى جديد، مجلس خبرگانى تعيين شد. زمانى كه جلسات اين مجلس برگزار مى شد اصل «واليت فقيه» مطرح شد. بازرگان، مدافع«جدايى دين از حكومت» بود. اين خواسته بازرگان با باورهاى گروه هاى حامى حكومت اسالمى همسويى نداشت. در مورد سياست خارجى نيز اختالفات جدى
ــت. بازرگان، مبارزه با آمريكا را به عنوان پايه سياستگذارى در وجود داشايران نمى پذيرفت و بر اين باور بود كه مى توان با آمريكا رابطه اى بر مبناى احترام متقابل برقرار كرد و در عين حال، مى توان برنامه هاى پيشينى شاه با آمريكا مثل خريد اسلحه و ژاندارم شدن ايران در خليج فارس و... را ادامه نداد. بنابراين نوع حكومت در ايران و همچنين سياست خارجى، دو اختالف
مهم بازرگان با جريان غالب بود. در اوايل انقالب جريان هاى سياسى مختلف سعى داشتند طبقات �
جامعه را با خود همراه كنند. به نظر شما چرا «دولت موقت» در يارگيرى
طبقاتى، نتوانست طبقات پايين جامعه و روستايى ها را با خود همراه
كند؟ عدم موفقيت بازرگان را در چه عواملى مى دانيد؟
به دليل تحقيق درباره دو سال نخست انقالب ايران و همچنين خواندن ــاب «انقالب در دو حركت» بازرگان (مهم ترين كتابى كه درخصوص كتــته تحرير درآوردند) چند بارى موفق شده بودم با انقالب ايرانيان به رشمرحوم بازرگان در ايران مصاحبه كنم. در مالقات هايى كه با ايشان داشتم ــدم ايشان انسان فرهيخته، خوش فكر و فرزانه اى است. سريعا متوجه شــش هاى من از ايشان دقيقا همين سوال شما بود اما جوابى يكى از پرسكه گرفتم چندان قانع كننده نبود. با اين حال پاسخ بازرگان در نوع خود ــت بگيريم. ــت. بازرگان مى گويد: «بنا نبود ما قدرت را در دس جالب اسآيت اهللا خمينى به من گفت براى مدتى قدرت را در دست داشته باشيم تا مبادا هرج ومرج به وجود آيد.» اما دليل عمده اى كه تا حدودى قبول پاسخ بازرگان را برايم دشوار كرد اين بود كه همه جريان هاى سياسى؛ ولو ملى گراها، چپ ها و اسالمگراها همگى در مبارزه براى كسب قدرت بودند. البته تعريف انقالب نيز همين است. زمانى كه نظام پيشين سقوط كرد نيروهاى جديد با هم نزاع دارند. اما چه جريانى پيروز اين ميدان خواهد شد: جريانى كه محبوبيت بيشترى داشته باشد، برنامه هاى ايده آل خود را به بهترين شكل ارايه دهد و زمانى كه الزم باشد قاطعيت برخورد ميدانى داشته باشد. دولت بازرگان به «انقالب» و الزامات آن پايبند نبود، آنگونه كه آيت اهللا خمينى و ساير انقالبيون بر اين باور بودند؛ بازرگان قصد داشت ــين را«آرام آرام» تغيير دهد. در خصوص انقالب ــتم سياسى پيش سيسفرانسه نكته مهمى وجود دارد كه به گمانم، بيان آن خالى از لطف نيست. زمانى كه انقالب فرانسه به پيروزى رسيد؛ انقالبيون دست به فعاليت ها و تغييراتى ريشه اى زدند. آنها زمين هاى كليسا را ملى كردند و تقويم را تغيير دادند و از سال صفر، تاريخ را آغاز كردند. در دو سال نخست انقالب ايران عده اى از انقالبيون بحث هاى مشابهى مطرح شد و اين بحث ها و شعارها منجر شد تا طرفداران بسيارى پيدا كنند. اما مرحوم بازرگان فردى ملى گرا ــاخته نشده بود و به سر دادن چنين شعارهايى نيز كه براى آن دوران س
باور نداشت. آيا سياسـت «گام به گام»بازرگان در جو انقالبى ايران؛ مى توانست �
جوابگوى بحران هايى باشد كه كشور در آن زمان با آنها دست و پنجه
نرم مى كرد؟
اين سياست، به هيچ عنوان، نبايد از سوى بازرگان به اجرا درمى آمد. ــقوط رژيم پهلوى، خأليى سياسى در ايران به وجود آمده بود. پس از سنحوه فكر و انديشه اغلب روشنفكران و كسانى كه در ايران فعاليت سياسى داشتند مبتنى بر شكل گيرى تغييرات جدى در ايران بود چراكه بر اين باور بودند اين تغييرات در درازمدت به نفع مردم ايران خواهد بود. ايده ها ــت. در آن دوره تنها شعارهاى و آراى بازرگان به جو آن زمانه تعلق نداشانقالبى شنيده مى شد. اين بحث را در دفاع از بازرگان مطرح نمى كنم ولى ــى انقالب در ايران نبود. اين برنامه حكومت بازرگان به هيچ عنوان برپايــخنانى كه بازرگان بارها به من گوشزد كرده بود ــتناد به س بحث را با اســجمى براى دولت نداشت. او آمده بود عرض مى كنم. بازرگان برنامه منسقانون اساسى را تدوين كند تا كشور به هرج ومرج كشيده نشود. در ضمن اگر بازرگان برنامه اى داشت به قطع با برنامه جريان غالب در تضاد بود و درنهايت ملت بايد يكى را گزينش مى كرد و بى شك در اين ميان، بازرگان
شكست مى خورد. ادامه در صفحه 15
275 روز نخست وزيرى «مهندس» در گفت وگو با محسن ميالنى:
بازرگان با دينش بازرگانى نكرد
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
9
يكـى از پروژه هاى فكـرى بازرگان در كنـار «دين و سياسـت» و «دين و
اخالق»، پـروژه «علم و دين» بود. از همان آغاز به نظر رسـيد تالش براى
برقـرارى ارتباط ميان علم و دين، بيشـتر به پارادايم نظـام فكرى او بدل
خواهد شد. علم براى بازرگان صرفا بسان روش يا حتى ابزارى براى تبيين
و درونى كردن دين در بستر اجتماعى به شمار مى آمد اما از آنجا كه اساسا
علم مدنظرش مبتنى بر علم نيوتنى و قرن نوزدهمى و پيشاكوانتومى بود
و بيشتر در پى دين متنى و نص صريح كتاب بود از اين رو، برقرارى ارتباط
ميان علم و دين در آراى او به لحاظ درونى با تناقضات جدى اى روبه رو شد.
فاصله گيرى او از فلسفه درحالى كه دستاوردهاى علم مجزا از خود تفكر، به
ذخاير تاريخى تبديل مى شوند، بسيار عجيب است. براى بحث در اين باره
سراغ حبيب اهللا پيمان و هاشم آقاجرى رفتيم و از امكان تناقض در پارادايم
علم و دين و منظومه فكرى مهندس بازرگان پرسيديم. تا جايى كه هر دو
درباره وضعيت سياسى-اجتماعى ايران تا پيش از بازرگان صحبت مى كردند
اختالف نظرى وجود نداشت اما زمانى، اختالف ميان آنها نيز باال گرفت كه
پيمان بر خالف آقاجرى قايل به انسجام درونى پارادايم علم و دين بازرگان
نبود. نگاه پيمان در تبيين پروژه علم و دين بازرگان مبتنى بر رويكرد تمايز
بود و نگاه آقاجرى بر اساس ديدگاه تكميلى كه موضوع و غايت علم و دين
را واحد مى پنداشت. پيمان، كتاب «راه طى شده» و همچنين «مطهرات در
اسـالم» را به عنوان نقطه شروع انديشه بازرگان در نظر گرفت و تا «خدا و
آخرت» مسير حركت فكرى او را ثابت عنوان كرد كه طى تغييراتى در آن
دايما جرح و تعديل رخ داده است. آقاجرى نيز گفتمان علمى بازرگان را ثابت
دانسـت و معتقد بود درون آن تغييرى صورت نگرفته، حتى با كسانى كه
ايشان را در اواخر عمر سكوالر معرفى كرده بودند نيز مخالفت كرد. آنچه در
ادامه مى آيد متن تلخيص شده ميزگرد «علم و دين در آراى بازرگان» است
كه بيش از چهار ساعت به طول انجاميد.
آيا مى توان بر اسـاس سـه اثر مهم بازرگان («راه طى شده» (1326)، �
«بعثت و ايدئولوژى» (1343) و «خدا و آخرت» (1371) )، قايل به شكلى
از واسطه گرى ميان علم و دين در انديشه او بود كه البته به نحو متناقضى
ميان اين دو در نوسـان اسـت؟ متناقض از اين باب كه بـازرگان در «راه
طى شده»، علم و دين را از يكديگر جدا مى كند و كاركرد آن را در بستر
جامعه نشان مى دهد. مثال حضور انبيا در جامعه، سريع اما پرفراز و نشيب
بوده و دست به تبليغ زده اند و بعدها علم توسط دانشمندان اندك اندك
انباشته شده. اين دو واقعيت در يك بستر، با يكديگر تداخل پيدا كرده
و تمايزاتـى داشـته اند، هرچند بخش اعظم راه دين را علم بشـرى طى
كرده كه فصل مهم آن يعنى معاد و آخرت در مسير علم و دانش بشرى
وجود ندارد و هر دو مكمل يكديگرند. همچنين ايشان در كتاب «بعثت
و ايدئولوژى» با يك بازنگرى، علم و دانش را به عنوان وسـيله و راهگشا
و ديـن را هدف گذار و جهت دهنده معرفى مى كند كه مكمل يكديگرند
هرچنـد در نظر او درنهايت يكى نقش باالدسـتى را پيـدا مى كند و آن
دين اسـت. با اين حساب آيا بازرگان توانست بر تناقضات موجود در اين
وضعيت براى برقرارى ارتباط ميان علم و دين فايق آيد؟ آيا به نظر شما
مى توان ردپايى از استحكام درونى در برقرارى ارتباط ميان علم و دين در
آراى بازرگان پيدا كرد؟
هاشم آقاجرى: در ابتدا بايد بافت و زمينه انديشه ورزى مهندس بازرگان
ــخص كرد، چون در غيراين صورت مهندس بازرگان به عنوان فردى را مشــى در خأليى تاريخى چنين رويكردى ــد كه گوي در نظر گرفته خواهد شاتخاذ كرده. پس بايد گفتمان هايى كه در ايران معاصر از يك سو در ارتباط با دين و حتى به شكل كلى تر، مرتبط با معرفت بشرى مطرح بوده، روشن ــتين مواجهه اى كه ايرانيان و به طور كلى جهان اسالم از حيث شود. نخســت، مواجهه با ميراث روشنگرى بود و آنچه ــناختى با غرب داش معرفت شدر وهله نخست براى ما به غايت مايه شگفتى و شيفتگى شد، وجه علمى ــتعمارى ــك غرب بود. به اين دليل كه در نقطه تالقى وجه اس و تكنولوژيغرب با وجه كارشناسى و علمى آن بود كه موجب شد نخستين طعم هاى شكست و احساس عقب ماندگى را بچشيم. متفكران ما در جنگ هاى ايران و روس و دوره قاجار، پس از توجه به ايجاد چنين فاصله اى و كوشش براى ــد. در باور آنها آنچه باعث ــردن آن توجه خود را معطوف به علم كردن پركپيشرفت غرب شده علم بود. حتى سيد جمال الدين اسدآبادى را بيش از آنكه ــخصيتى علمى تلقى كنيم بايد شخصيتى سياسى و انقالبى بدانيم در ش
بحث با ارنست رنان در خصوص اسالم كوشيده است از موضع پذيرش علم ــروطيت تا دهه ــالم دفاع كند. گفتمان علمى در ايران از پيش از مش از اســت و حتى ورود ــت. اين گفتمان در ايران عموميت داش 40 عموميت داشماركسيسم به ايران نيز به شكل گفتار علمى و پوزيتيويستى بود، يعنى فهم ــم بر اساس عقل روشنگرى بود. البته در بخشى از ميراث آنها از ماركسيســم مثال در قرائت انگلس و بعدها لنين، ردپاى چنين ديدگاهى ماركسيســس از دهه 20 دكتر تقى آرانى و مجله دنيا ــت. اما در پيش و پ وجود داشــزب توده به گفتار علمى روى ــروه 53 نفر و پس از آن ح ــش از آن گ و پي
آورده بودند. مهندس بازرگان و به طور كلى متفكران مذهبى نيز زمانى كه با مدرنيته و عقب ماندگى برخورد داشتند در اين چارچوب فعاليت كردند. ــت. حتى روحانيونى همچون آيات تا اوايل دهه 40 اين گفتمان غلبه داشــير نمونه به عنوان تفسيرى جديد ــيرازى و جعفر سبحانى و تفس مكارم شــتند. در نتيجه طبعا از مهندس بازرگان به عنوان نيز چنين رويكردى داشيكى از تحصيلكرده هاى علم جديد انتظار بيشترى بود كه بر اساس گفتار غالب زمانه اش رفتار كند؛ چرا كه تحصيالت خود را در غرب دنبال كرده و ــته تحصيلى اش فرد متبحرى بود. اما از اواسط دهه 40 شاهد تغيير در رش
سهند ستارى
قشر
،ى
ثركو
س با
عا:
هس
كع
كالبدشناسى «علم و دين» بازرگاندر ميزگرد حبيب اهللا پيمان و هاشم آقاجرى
بازرگان؛ انسجام يا عدم انسجام
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
10
ــتيم كه مى توانيم از آن به عنوان گفتار و جابه جايى گفتمانى در ايران هس
انتقادى- رهايى بخش ياد كنيم. دكتر شريعتى مظهر اين گفتار بود و البته
همين گفتمان توانست در بسيج توده اى موفق شود و يكى از بسترسازهاى
ــد. البته در دهه 70 نيز شاهد جابه جايى گفتمان ديگرى مهم انقالب باش
هستيم كه فلسفه تحليلى و قرائت هاى هرمنوتيكى را به عنوان گفتار غالب
آخرت و معاد با علم ثابت شود. هرچند در يك مرحله بعد در كتاب «بعثت و
ايدئولوژى» با عدول محسوس از اين نظر بنيان هاى علم را منطبق با مشيت
الهى معرفى مى كنند. حال آنكه با توجه به مضامين آيات مناسب تر است كه
ــه گروه عمده دسته بندى كرد؛ يك گروه آياتى كه بيانگر مبانى آنها را در س
ــناختى جهان و انسان و جهان بينى توحيدى، سنت هاى و اصول هستى ش
تغيير ناپذير الهى حاكم بر فرآيندهاى ايجاد و زايش و آفرينش مدام و رشد و
تغيير و تكامل يا انحطاط و نابودى و باالخره نظام ارزش هاى برآمده از صفات
خداوند هستند. اين معارف همه وحيانى و برآمده از علم الهى اند كه البته در
قالب زبان و فرهنگ بشرى به مردم عرضه شده اند. گروه دوم آياتى دربرگيرنده
معارف و آگاهى هاى رايج در ميان اقوام مخاطب در عصر بعثت درباره طبيعت
و حوادث تاريخى و اجتماعى و نيز تمثيل ها و حكايت هايى كه از فرهنگ اقوام
مخاطب اخذ شده و با دستكارى هايى براى تسهيل فهم آموزه هاى گروه اول
ــده اند و نقش كمك آموزشى دارند و گروه سوم آيات مربوط به كار گرفته ش
به عبادات و رابطه معنوى و درونى هر فرد با خدا، شعاير و مناسك جمعى و
باالخره احكام و مقررات اجتماعى و سياسى و مادى.
عالوه بر اين در راه طى شده تفاوت زبان علم و زبان قرآن و نيز تمايز ميان
موضوع و هدف تحقيقات علمى و موضوع و اهداف دين لحاظ نشده است. در
يك مرحله بعد از راه طى شده و عشق و پرستش زمانى كه مالحظه شد كه
ماركسسيم و ماترياليسم نيز با ادعاى علمى بودن و در حمايت از ارزش هايى
ــه با مذهب آمده اند و جمع ــون آزادى و برابرى و عدالت خواهى به مقابل چ
ــود جذب كرده اند و نيز ــرهاى تحصيلكرده را به خ كثيرى از جوانان و قش
آگاهى از سقوط اخالقى در جوامع علمى و مدرن غرب كه خالف انتظارات و
پيش بينى هاى مطالب راه طى شده بود. مهندس بازرگان، ضمن اتخاذ موضع
ضديت آشكار با اين جريان درصدد مقابله جدى با ماترياليسم و ماركسيسم
برآمد و به انتقاد از آنچه غرور علم مى ناميد، پرداخت و از رابطه دوطرفه و برابر
ــد كه دين بايد علم را رهبرى كند و ميان علم و دين عدول كرده معتقد ش
علم به مثابه ابزار تحقق اهداف دين عمل كند چراكه اگر علم بر دين مسلط
ــود، آن را مضمحل و نابود مى كند. اين مواضع نشان از نوعى بازنگرى در ش
ــداف حداكثرى بود كه در چارچوب اثبات همدلى و همگامى علم و دين اه
ــد. آن همدلى دستخوش آشوب و تنش و سوءظن شده بود. به دنبال مى ش
همين خاطر بايد رابطه يك طرفه مى شد و علم تحت نظارت و رهبرى دين
قرار مى گرفت. بازرگان تاكيد مى كند اسالم، مسيحيت نيست تا همانند آن
توسط علم از صحنه پس رانده شود. به صراحت عنوان مى كند اگر علم بر دين
مسلط شود، دين مضمحل خواهد شد: «اين دين است كه بايد علم را رهبرى
كند.» بنابراين قايل به ارتباطى ميان علم و دين هست؛ اما ارتباطى يك طرفه.
نظر خود شـما درباره پروژه علم و دين مهندس بازرگان چست؟ آيا �
شما ردپايى از تناقض در اين مساله مى بينيد؟ چون آقاى دكتر آقاجرى
اساسا قايل به تناقض درونى ميان علم و دين در پروژه مهندس بازرگان
نيستند. شما هم از يك مولفه مشخص ميان علم و دين بحث كرديد كه بر
اساس اين ديدگاه هم علم و هم دين كاشف از حقيقت خارجى هستند،
آيـا با تكيه بر همين تك مولفه و بر اسـاس آنچه دكتـر آقاجرى مطرح
كردند مبنى بر اينكه هدف و غايت و موضوع علم و دين در آراى بازرگان
آقاجرى: اينكه امروزه نوليبرال ها بازرگان را به عنوان پشتوانه اى تاريخى براى خود مطرح مى كنند، در حقيقت مغالطه اى ظالمانه است. او به هيچ وجه
با اين نوع ليبراليسم كه خصوصا بعد از جنگ مطرح شد نسبتى نداشت. اقتصاد بازرگان از اخالق جدا نبود و
ضمن اينكه با چپ اختالف داشت اما اقتصاد او مبتنى بر بازار خودتنظيم گر
نبود. بازرگان معتقد به بازار خودتنظيم گر نبود و براى دين و اخالق
در اقتصاد جا باز كرده بود
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
12
مشترك است، مى توان در چنين سطح از مسامحه بر تناقضات فايق آمد
و اين نظريه را واجد انسجام درونى دانست؟
ــان در «راه ــن مفهوم وجود دارد كه ايش حبيـب اهللا پيمان: تناقض به اي
ــته و اراده كرده است، ــده» مى گويد علم تمام راهى را كه دين خواس طى شفعال تا دوسوم طى كرده و بقيه را هم طى خواهد كرد و نيز معرفت وحيانى ــف از حقيقت سازوكار طبيعت و جامعه و تاريخ است. همزمان علم هم كاشــت يافته كه علم از ــتا قدم زده و به همان حقايق و اصولى دس در همين راســت پس ــف از حقيقت جهان طبيعت اس ابتدا عنوان كرده بود: علم نيز كاشــته هاى بعدى ــخن مى گويند. اما در ادامه و در نوش هر دو از يك موضوع ســود كه اوال در مواردى ازجمله در اخالقيات و حوزه احساسات مالحظه مى شــف منحنى ها برخالف جهت يكديگر حركت مى كنند، هر اندازه علم و عواطــرفت بيشتر مى كند و منحنى آن اوج مى گيرد منحنى اخالقيات رو به پيشــد كه علم همه راه را تا آخر ــوى ديگر قبال تصور مى ش نزول مى گذارد. از سطى مى كند يعنى هر آنچه در وحى و علم خدا از سازوكار جهان و طبيعت و انسان وجود دارد، يكى يكى بر علم مكشوف مى شود. اما در يك مرحله بعد از نقطه كورهايى سخن به ميان مى آيد كه در راه علم پديدار مى شود. پديده ها را مى شناسد ولى از چگونگى ايجاد آنها و خلق هستى از نيستى و البته درستى ــت. و نيز از نهايت ــن گزاره در بينش توحيدى هم جاى ترديد و بحث اس ايــدن مردگان و قيامت هم سر درنمى آورد. و پايان كار يعنى چگونگى زنده شــد. فقط مى داند كه جهان بر پايه تبادل انرژى راز تجديدحيات را نمى شناســد و طبق اصل دوم ترموديناميك محكوم ــاده و قوانين فيزيك مى چرخ و مــرانجام مرگ است. عامل نامتقارن سوم كه دخالت به كهولت و آنتروپى و سمى كند و جلو نابودى را مى گيرد و در اثر آن حيات دوباره مى يابد يعنى روح و امر يا وحى را نمى شناسد و به آنها دسترسى ندارد... به نوعى اين خداست كه به كمك خلق و امر كه پديده هايى كامال الهى هستند، خأل پديدآمده در كار علم را پر مى كند و در نتيجه خداى همه جا و همه وقت حاضر و هميشه در كار به خداى پركننده شكاف ها تنزل مرتبه مى دهد... شكل عينى اما در اين ميان نوع حضور به موقع خدا براى بازگرداندن چرخه مرگ و نابودى به ــت تا آدمى را به ياد سرمشق هاى ازلى ميرچاالياده بيندازد. حيات دوباره اسگويى بازرگان به دنبال اين مفهوم است كه خداوند يك سرمشق ابتدايى در آفرينش جهان دارد و هر جا ديد جهان با بن بست مرگ روبه رو شده است، به يارى اش مى شتابد و به كمك همان سرمشق ازلى حيات دوباره مى بخشد و اين دور پيوسته تكرار خواهد شد هرچند نه به صورت دايره اى بلكه در حركتى ــارن ولى روبه هدف غايى، اگر قرار بر پيگيرى الزامات و نتايج برآمده از نامتقپيش فرض ها و دعاوى راه طى شده و مطهرات در اسالم است، مسايلى ديگر نظير افالك هفتگانه در باال و طبقات هفتگانه در زيرزمين، جايگاه نطفه در بدن مرد و زن، قضيه شهاب ها و پرتاب تير به شياطين براى ممانعت از نفوذ ــكار با يافته هاى علم اند و جز با تاويل آنها به عالم ملكوت كه در تعارض آشتوجيه عقالنى پيدا نمى كنند، مطرح مى شوند و طلب توضيح مى كنند. بعيد ــت كه بتوان تبيينى علمى و پوزيتيويستى از اين موضوعات ارايه داد. اما اســكار روز و تا حدودى در «خدا و ــتى و اف در بعثت و ايدئولوژى و در خداپرسآخرت» با تفكيك وظيفه در پى حل اين مشكل و ناسازگارى برآمده اند: آغاز و پايان (مبدأ و معاد) از آن خداست و در دسترس بشر نيست... ... به اين معنا كه همچنان دين و علم در كنار يكديگرند. كار علم سياست جامعه و زندگى فعلى بين مبدأ و معاد است و آنجا كه علم و عقل امكان دسترسى ندارند، محل
ورود دين و خداست. ــاله بايد نكته اى را عرض كنم. بازرگان هاشـم آقاجرى: در مورد اين مس
تا سخنرانى «آخرت و معاد؛ هدف انبيا»، به رغم جابه جايى گرانيگاهى دچار ــت. به گمانم بايد اين دو مساله را از ــده اس جابه جايى و تغيير پارادايمى نشــت نگاه تاريخى بازرگان به مساله انسان و دوم يكديگر تفكيك كنيم. نخســناختى ايشان به دين. نگاه معرفت شناختى او از آغاز تا پايان نگاه معرفت شحتى در كتاب «ترموديناميك انسان» يا «ذره بى انتها» به همراه دكتر سحابى كه در سال 46 «خلقت انسان» را نوشت، تغيير نكرد. پس بايد توجه داشت كه مهندس بازرگان فردى سنتى است. يعنى دچار نوعى سنت گرايى علمى ــت. مبانى تفكر او درخصوص خدا، آخرت، عبادت، معاد، احكام، فقه و... اسكامال سنتى است. در مساله معاد او در پى تئوريزه كردن ديدگاه سنتى است. ديدگاه سنتى مبتنى بر اعتقاد به معاد جسمانى عالوه بر معاد روحانى است. ــدند، به اين دليل بود كه پاى ــيخ احمد احسايى تكفير ش اگر مالصدرا و شــى خارج مى كردند. چارچوب هاى ارتدكسى بر خود را از چارچوب ارتدكســاس بود كه معاد تعريف شده توسط قرآن، تنها معاد روحانى نيست اين اسبلكه جسمانى نيز هست. فالسفه و عرفا نمى توانستند اين مساله را بپذيرند و آيات مربوط به معاد و بهشت و جهنم را تاويل مى كردند. باطنيه، اسماعيليه، ــت به توجيه و تفسير ــلمان دس ــت هاى مس اخوان الصفا و عرفا و گنوسيس
مى زدند و منكر معاد جسمانى بودند كما اينكه در مبحث معراج نيز بر خالف ــنت گرايان، آن را روحانى مى دانند. مهندس بازرگان نيز در قالب سنت از سمعاد جسمانى اما با گفتمان علمى تبديل ماده و انرژى دفاع مى كرد. قيامت نوعى تبديل مجدد انرژى به ماده است. او معاد انسان را از طريق فيزيولوژى ــايكولوژى توضيح داد. به اين معنا كه پس از مردن جسم انسان از بين و ســد و دوباره مى تواند به ماده ــايكولوژى يا انرژى اش باقى مى مان مى رود اما ستبديل شود. او ماترياليست نيست و اتفاقا از ابزار علمى براى رد ماترياليسم استفاده كرد. او سالح پوزيتيويسم را از ماترياليست ها گرفت و در خدمت دفاع ــت و جهانش بسته و ماقبل كوآنتومى از خدا قرار داد. فيزيك او نيوتنى اساست. فيزيك پيشا كوآنتومى تصويرى كه از جهان ارايه مى دهد، دترمينيستى است. نگاهى رئاليستى و خام كه مبتنى است بر فاصله سوژه شناسنده و ابژه ــت و سوژه ناظر زمان و مكان نيز در آن جهان ــايى ابژه ثابت اس مورد شناسمتغيرهاى مستقل هستند. اما فيزيك پساانيشتينى و هايزنبرگى اين اصول را زير سوال برده است. ما ديگر معرفت علمى را رئاليستى نمى دانيم و معرفت، بعدى نمادين و انتزاعى پيدا كرده است. زمان هم مستقل نيست و زمانمندى ــانى رابطه دارد و به نسبيت و عدم ــت، با ناظر انس بُعدى از ابعاد واقعيت اسقطعيت مى رسد كه با فيزيك نيوتنى متفاوت است. در آن چارچوب، بازرگان در پى نشان دادن اين مساله بود كه جهان دترمينيستى را نمى توان بدون خدا ــاس قانون اول و دوم ترموديناميك در صورت عدم وجود توضيح داد. بر اسخدا، جهان به دليل آنتروپى بايد ميليون ها سال پيش از بين مى رفت. چرا اين اتفاق نيفتاده است؟ چون جهان متكى بر نيروى غيرماترياليستى اى به اسم خداست كه اجازه نمى دهد آنتروپى به نهايت رسيده و نابود شود اما زمانى كه خداوند اراده كند، آن زمان قيامت است. پس بازرگان از ترموديناميك استفاده ــان دهد. بنابراين منطق او در ــرد تا علت پايدارى جهان تا به امروز را نش كپارادايم خود هيچ تناقضى ندارد. توجه داشته باشيد كه بحث او در سال 73 ــت نه دين و علم. ما بايد چند حوزه را از يكديگر بحث دين و حكومت استفكيك كنيم. درست است كه بازرگان نقطه تاكيدش از سال 42 تغيير كرد و از سال 54 به بعد دوباره تغيير مى كند - حساسيتى كه روى ماركسيسم پيدا كرده بود و تاكيد بر اخالق و معنويت برجسته تر شده بود - اما انديشه بازرگان در هر دوره اى كه در حوزه دين و اخالق بحث كرد، ثابت بود. «دين و اخالق»، «دين و سياست»، «دين و علم» حوزه هاى متفاوت از يكديگرند. «دين و سياست» بازرگان در سخنرانى سال 73 به دليل نقد حكومت دينى، تاكيد بر اين نكته داشت كه هدف انبيا حكومت نبوده، بلكه وسيله اى بوده ــر را متوجه عالم ديگرى كنند. علم ابزارى دنيوى است. ايشان دين را تا بشــتى دنيوى با منطق علم توضيح داد. او بر نياز به دين در در چارچوب هســترى مى كند اما من تناقضى در اين مساله دهه 40 و پس از آن تاكيد بيشــر را از منطق معرفت شناختى مورد نمى بينم. پس اگر ما منطق تكامل بشــتفاده بازرگان تفكيك كنيم، تناقضى وجود نخواهد نداشت. اما مى توان اسدرباره مشكالت پروژه بازرگان بحث كرد. آنگاه مى توان گفت خداى او خدايى ــت. دكتر پيمان هم به درستى گفتند ايشان به دليل ــرد اس مهندس و سروش شناسى علمى با همه گزاره هاى دينى برخوردى رئاليستى دارد و از اين نظر منطق علم و دين را با اين منطق تبيين كرد منتها با اين تفاوت كه علم، ــى ارايه مى دهد و دين تببين غايى. تمام آيات قرآن و احكام تبيين توصيففقهى از نظر او آياتى است كه با تبيين توصيفى نيز سازگار است. امروز اگر
بخواهيم نقدى بر اين ديدگاه قرن نوزدهمى وارد كنيم با تحوالت دين شناسى جديد سازگارى نخواهد داشت. هم نقد كانتى به عقل و محدوديت هاى عقل و هم طرح بحث تفاوت تفهم و تبيين به عنوان دو رهيافت كه در علوم انسانى به وجود آمد و همچنين بحث هايى كه اگزيستانسياليست هايى همچون كى ير كگور و ديگران داشتند، شرايط تغيير كرد و از اين منظر منطق دين منطق ــت و منطق علم منطق «من و آن». زبان علم زبان توصيفى «من و تو» اساست و زبان دين زبان فاعلى و برانگيختگى. پس تحوالتى كه از اواخر قرن 19 با نوارتدكس ها و اگزيستانسياليسم و در قرن 20 با نگاه پديدارشناسانه و اين اوخر االهيات روايتى در دين به وجود آمد، در رويكرد ما تاثير گذاشته است. اما درباره نكته اى كه دكتر پيمان در مورد تاريخ انبيا در قرآن و تصويرى كه از جهان داده ذكر كردند بايد عرض كنم اين توصيفات رئاليستى نيست و قرار هم نبوده چنين باشد. اينها رواياتى براى رهايى بخشى بوده كه بازرگان آنها را
گزاره هاى توصيفى در نظر گرفته و از آنها دفاع علمى كرده است. هم شما و هم آقاى دكتر پيمان، به لحاظ توصيفى، مختصات پارادايم �
نظرى مهندس بازرگان را توضيح داديد. اما به نظر مى رسـد تبيينى كه
شـما ارايه داديد، بر عدم تناقض در اين نظريه تاكيد داشـتيد، به مثابه
سياسـى نديدن يك فرد سياسى است چرا كه بازرگان به لحاظ سياسى
توانسـته بود با توصيه مبارزانى همچون نخشـب را از ميدان مبارزه در
انجمن هاى اسالمى بيرون بكشد. پس نمى توان پروژه ايشان را تنها به اين
قرائت فروكاست و همچنين نمى توان عناصر دين، علم، سياست و اخالق
را در پروژه سياسى او جدا از يكديگر بررسى كرد و انسجام ميان آنها را
به شكل منفك از ديگرى سنجيد. زمانى كه ايشان تا اين حد مى تواند در
متن ميدان مبارزه عليه ماركسيسم و همفكرانش حضور داشته باشد پس
نمى توان اين پروژه را صرفا در اتاقى دربسـته نگاه داشـت و از سياست
و اخـالق جدا كرد. عمر كالم ايشـان به اندازه عمر علم اسـت اما علمى
نيوتنى و قرن نوزدهمى. خود نيوتن هم اين مشـكل را داشت وقتى كه
به خداى يهود رسيد بايد زمان را مطلق مى انگاشت. اما در فيزيك جديد
ورق برگشـت. اگر بازرگان هم خود را با تئورى هاى فيزيك جديد به روز
را نمى تـوان تا اين حد با يك خوانش غيرسياسـى خواند و به پروژه اش
انسجام درونى بخشيد.
هاشم آقاجرى: يك پروژه را مى توان هم با منطق انسجام درونى و هم با
كفايت مندى بيرونى اش ارزيابى كرد. به نظر من پروژه علم و دين بازرگان در درون خود انسجام داشته اما كفايت الزم را در مورد تحوالت معرفت شناختى ــت جدا ــن پروژه را از سياس ــت. من اي ــته اس ــى و اجتماعى نداش و سياسنمى كنم. عملكرد ايشان در سياست، انقالبى نبودنش، اصالح طلب و ليبرال ــال 73 بودنش و حركت گام به گامش با اين منطق همخوانى دارد. مقاله ســت، چنانچه بسيارى گمان كرده بودند نيز به هيچ وجه ناقض اين پروژه نيســت. من به هيچ عنوان با اين مساله موافق نيستم، ــان سكوالر شده اس ايشايشان سكوالر نشده بود. به گمانم به دليل تجربه پس از انقالب ايشان تنها گرانيگاه انديشه اش را تغيير داد. اين روند از ابتدا وجود داشت: اهداف غايى دين خداست و غايات كوتاه مدت در اين دنيا بوده و دنيا مزرعه آخرت است. مشكل پس از انقالب و در پى تغيير عناصر اصلى و فرعى و تقليل گرايى رخ مى دهد. او در اين سال ها تاكيد داشت هدف انبيا حكومت نبوده بلكه حكومت وسيله بوده و هدف آخرت است. خداى او خداى ساعت ساز هم نيست چون خداى ساعت ساز خدايى دئيستى است. اين خدا جهان را كوك كرده و جهان براساس خودكارى درونى خود به بقا ادامه مى دهد و ديگر نيازى به خدا ندارد. بر خالف خداى ساعت ساز كه در روز ازل محرك غيرمتحرك ارسطويى بود و به خداى ساعت ساز نيوتنى تبديل شد، در نظر بازرگان خدايى كه در روز ازل جهان را خلق كرده آن را به خود وانگذاشته؛ چرا كه در اين صورت بايد ــد. پس خداى او نه خداى ساعت ساز بويل است و تاكنون جهان نابود مى شنه خداى اينشتين كه در جهانى باز همچنان در حال ساخته شدن است. بر خالف دكتر پيمان معتقدم بازرگان، به دليل اعتقاد به معاد نمى توانست نگاه ــته باشد و نگاه او خطى بود. ميرچا الياده پديدار شناس دورى به جهان داشدين و اسطوره شناس بزرگ قرن 20 تحت تاثير اسطوره هاى دورى باستانى اين نگاه را رهايى بخش تر مى داند و در مقابل فلسفه تاريخ خطى عقل گرايى عصر روشنگرى كه انسان را به موجودى دست وپا بسته تبديل مى كند، قرار مى گيرد. حركت دورى به انسان اميد بازگشت به دوران شكوفايى گذشته را ــان همچون تمام مومنان متن محور اهل كتاب تفكر خطى مى دهد. اما ايشدارد، چرا كه به قيامت معتقد است. تمام كسانى كه به نظريه معاد باور دارند،
نگاه شان به آدم و عالم خطى است. ــجام درونى پارادايم ــعى داشتم امكان انس حبيب اهللا پيمان: البته من س
مهندس بازرگان را نشان دهم كه به واقع پروژه ايشان با شكاف ها و تناقضات
پيمان: فراموش نكنيم ما همواره با اين مساله مواجه بوده ايم كه با وجود دفاع از يك موضوع كه پروژه اى براى
آن تعريف كرده ايم، خود اين پروژه و عوامل و استداللش الزاما به تاييد
هدف آن پروژه نمى انجامد بلكه ممكن است ناخواسته به نتايجى برسد كه
مغاير با هدف هاى تعيين شده و انتظارات برنامه ريز و مقصود اصلى باشد، مثال ماركسيست هاى شوروى
سابق برقرارى عدالت را در چارچوب دولتى كردن اقتصاد و مالكيت
تعريف و عمل كردند
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
13
مشهودى مواجه بود، اما دكتر آقاجرى منكر اين قضيه است. شواهدى مبنى بر وجود شكاف هايى در اين نظريه وجود دارد كه به آنها بيشتر اشاره خواهم كرد. ايشان در «راه طى شده» اصل را بر اين گذاشته اند كه علم مى تواند راهى را كه انبيا طى كرده اند به عنوان بديل دين طى كند. در اين كتاب ايشان به صراحت ــد. بر اين ــت بديل علم باش علم را بديل دين مى داند، چنانچه دين مى توانساساس اگر نتيجه فعاليت انبيا تا به امروز اثر بخش مانده بود، شايد ديگر نيازى به علم وجود نداشت. اما ايشان مدعى است علم درصدد تحقق چيزى است كه انبيا در پى آن بودند ولى انجام نشد. حال فرض كنيد اگر علم بتواند راهى را كه تا امروز طى كرده منطبق با گام هايى كه انبيا در پى آن بودند تا آخر پيش برد، آيا همچنان نيازى به انبيا خواهد بود؟ اين پرسشى است كه پارادايم مهندس بازرگان بايد به آن پاسخ دهد. البته ايشان اشاره مجملى به اين پرسش انضمامى داشته اند: «جامعه فرزند دين است و علم نيز از دين آغاز كرده.» اما نمى توان اين واقعيت را ناديده گرفت كه علم مدرن نيوتنى قرن نوزدهمى ايشان، فرزند دين ابتدايى بشر نيست. بر اساس تصويرى كه ايشان ارايه داده اند، علم توانسته راه انبيا را تا به امروز طى كند پس مى تواند بقيه را هم تا به آخر ادامه دهد و حتى سازوكار معاد را نيز كشف كند. ايشان در جايى ديگر در همين كتاب با اشاره به جايگاه علم مى گويند علم مى تواند جاى پليس باطن، اخالقيات و ايمان را نيز پر كند؛ اين مساله نشان دهنده اوج كفايت و توانايى علم در نظر ايشان است. حال پرسش ما اين است كه اگر در همين نقطه متوقف مى ماندند و دين را بر مسند رهبرى علم نمى نشاندند، از دل چنين طرحى چه چيزى جز يك پروژه سكوالر مى توانست ظهور كند؟ اما بعدها كه به رابطه معكوس ميان رشد علم بشرى و اخالقيات پى بردند و با تهاجم ماترياليسم در لباس علم مواجه شدند. در كفايت علم تجديدنظر و اظهار كردند: «هر اندازه ميزان و درجه فهم تشخيص باالتر مى رود، احساسات و صفات مثبت مبتنى بر وجدان ضعيف تر مى شود. فكر و استدالل عقلى و علمى جاى عاطفه و احساسات و اخالقيات را مى گيرد.» پس از اين مواجهه بود كه ايشان به اين نتيجه رسيدند كه علم بايد خود را تحت رهبرى دين قرار دهد. بنابراين زمانى كه من درباره شكاف از درون نه از بيرون بحث كردم، به اين اعتبار بود كه انسجام درونى اى كه ايشان در راه طى شده مطرح مى كند (مبنى بر اينكه علم تماما راه انبيا را دنبال مى كند و مى تواند بديل آن شود) چند سال بعد، در ساحت عمل با مشكالت جدى اى روبه رو مى شود و در رد علم ماترياليستى و در تضاد با آن، رهبرى علم و عقل
را به دست دين مى سپارد. پس شما برخالف دكتر آقاجرى قايل به استحكام درونى پارادايم علم �
و دين مهندس بازرگان نيستيد؟
حبيب اهللا پيمان: دقيقا، به لحاظ انسجام درونى اين نظريه مشكل دارد.
ــاله نيز اشاره داشته باشم؛ من چنين ادعايى نداشتم اجازه دهيد به اين مسكه انديشه ايشان ُدورى است. ابتدا هم گفتم كه انديشه مهندس بازرگان در پارادايم دورى الياده نمى گنجد بلكه تاكيد داشتم اين بخش از نظريه ايشان ما را به ياد الياده مى اندازد. او مى گويد هر بار در پى آشوبى كه به پا مى شود، به سرمشق ازلى بازمى گرديم. مهندس بازرگان نيز مدعى است زمانى كه قانون ــوى كهولت و مرگ و نابودى ــك، طبيعت و جامعه را به س دوم ترموديناميــان به خداى مى برد، آن عامل نامتقارن دخالت مى كند. درواقع خداونِد ايشپركننده شكاف ها (God of Gaps) نزديك مى شود. گويى خداوند به كمك شكافى مى آيد كه علم نمى تواند پر كند. جايى كه به «دوباره» و «تكرار» اين مساله اشاره كردم، منظورم اين بود كه مجبور است سرمشق الهى عملى را كه روز اول انجام داده دوباره تكرار كند، نه اينكه دوباره به جهان باز مى گردد. هاشم آقاجرى: در هر حال مهندس بازرگان از ترموديناميك براى اثبات
خداوند و اين مساله بهره برد كه بقاى جهان نمى تواند قائم به ذات باشد. ــيت خدا حبيب اهللا پيمان: آيا نياز به خدا و قائميت جهان بر اراده و مش
ــازوكار مادى آنها بر علم ــت كه هنوز س منحصر به مواردى از اين قبيل اســت. آيا نقش خدا محدود به پركردن اين خأل هاى علمى مكشوف نشده اســاله تجديدنظر اساسى كنيم. از اين ــت يا الزم است در طرز نگاه به مس اســت و از باال جهان ــته ها گاه چنين برمى آيد كه خدا بيرون از جهان اس نوشــت دراز ــان آن را در لبه پرتگاه نابودى ديد، دس ــد و هر زم ــاره مى كن را نظــد. نظرى كه با خداى ــقوط در ورطه نابودى مى رهان ــد و آن را از س مى كنهمه جا حاضر و هميشه بيدار و در كار قرآن و از رگ گردن به انسان نزديك تر و چنان كه در نهج البالغه آمده است داخل جزءجزء پديده ها؛ بى آنكه بخشى از آنها باشد و خارج آنها؛ بى آنكه از آنها جدا باشد؛ همخوانى ندارد. در مورد نكته اى هم كه دكتر آقاجرى درباره صحبت هاى من از مساله خدا و آخرت فرمودند، بايد اشاره كنم كه من نگفتم كه ايشان در «خدا و آخرت» اعتقاد ــت داد، اتفاقا تاكيد داشتم بر هر دو موضوع و باورش را به دين و علم از دسبه شكل راسخى پابرجا مانده بود. مشكل اصلى چنين ديدگاهى در اين بود ــبت به علم و فيزيك ــت و نس ــان مربوط به فيزيك نيوتنى اس كه علم ايش
عصر بعدى (اينشتين و نسبيت و هايزنبرگ و اصل عدم تعيين) غريبه بود. اين نقطه ضعف، پرسش هايى را مطرح مى كرد كه بايد به آنها پاسخ مى گفت ــكل بنيادين اين ــان را با اين پروژه تغيير مى داد. اما مش و قطعا برخورد ايشپارادايم ريشه در نسبت ميان علم و دين دارد. در اين باره دو نگرش وجود دارد؛ يكى مبتنى بر تعارض و نفى متقابل متعارض، ديگرى ارتباطى تكميل كننده يكديگر كه الزمه اش تقسيم كار و تفكيك حوزه فعاليت البته براى هدف واحد و سومى كه در راه طى شده آمده آن دو در دو خط موازى و هم راستا حركت مى كنند و مويد يكديگرند ولى در واقع بديل يا رقيب هم هستند و همين امر موجب تعارض و تناقض مى شود. البته من درباره نسبت ميان علم و دين نظر
ديگرى دارم كه اشاره خواهم كرد. حتى به لحاظ درونى؟ �
حبيب اهللا پيمان: حتى به لحاظ درونى و بنيادى. هدفى كه مدنظر دين
است به هيچ عنوان در راستاى هدف علم نيست. قرآن جهان بينى ارايه داده ــاله به تفاوت دو حوزه زبانى ــى علمى نكرده است. اين مس اما جهان شناســعور الهى برمى گردد. هدف وحى ارايه تبيينى توحيدى بر محور عملكرد شاست كه چون نور در سراسر عالم هستى و ذره ذره آنها و همراه و همگام با آنها حضور فعال و خالق و زنده دارد، سنت هاى برآمده از شيوه عمل خداى را در تحول سرنوشت و هستى انسان ارزش هايى كه مقوم جهان هستى و ضامن پايدارى آن و تضمين كننده آزادى و رستگارى اعتالى وجودى آدميان است يادآور و مردم را ترغيب به پيروى از سرمشق هاى الهى در آفرينش مدام جهان و انسان مى كند. اين اهداف نسبت مستقيمى با هدف علم كه تبيين سازوكار
پديده هاى مشهود و آزمون پذير با روش هاى تجربه علمى است، ندارد. مى توان گفت در روشنايى يافته هاى علمى، ما فهم بهترى از سنت ها و نظام ارزش هاى الهى به دست مى آوريم... . بازرگان مشخص نكرد جهان در حالى كه در تعين ــره و مستقل از دخالت خدا به حكم غرايز طبيعى خارجى و مادى اش يكسعمل مى كند، چگونه بالفاصله در برخى مقاطع راه براى ورود و دخالت غريزه ــود. زمانى كه ايشان با مشكالت نظريه شان در ساحت عمل ناطق باز مى شمواجه شدند، درباره شكاف موجود و از غرور عليت علمى بحث كردند آن را مورد، انتقاد قرار دادند و گفتند: «وعده هايى كه محققان و مخترعان و علم و صنعت در حل مشكالت بشرى مى دادند، عملى نشده است. خأل عاطفى، خأل اخالقى، خأل عشقى، خأل فكرى و خأل روحى از عوارض پيشرفت علم و تمدن است.» اين موضع، يك بازنگرى بر كفايت علمى است كه در «راه طى شده»
مطرح كرد و به همين جهات رهبرى دين را ضرورى دانست. ــده» در پى دفاع از دين است يا هاشـم آقاجرى: آقاى دكتر، «راه طى ش
علم؟ حبيب اهللا پيمان: از دين، اما فراموش نكنيم ما همواره با اين مساله مواجه
بوده ايم كه با وجود دفاع از يك موضوع كه پروژه اى براى آن تعريف كرده ايم، خود اين پروژه و عوامل و استداللش الزاما به تاييد هدف آن پروژه نمى انجامد. بلكه ممكن است ناخواسته به نتايجى برسد كه مغاير با هدف هاى تعيين شده ــد، مثال ماركسيست هاى ــده و مقصود اصلى باش و انتظارات برنامه ريزى ششوروى سابق برقرارى عدالت را در چارچوب دولتى كردن اقتصاد و مالكيت تعريف و عمل كردند. اما در جريان عمل دولت به حدى فربه شد كه نه فقط
آزادى كه برابرى و عدالت را هم يكجا بلعيد. هاشم آقاجرى: نه آقاى دكتر، ما اين مساله را در بسيارى از متفكران ديگر
نيز داشته ايم. منطق تغيير نمى كند. به گمانم اختالف من و شما در اين است كه تنش را پارادايمى مى دانيد به اين معنا كه ايشان اساس سرمشق فكرى اش
را تغيير مى دهد. درحالى كه مهندس بازرگان سرمشق را تغيير نمى دهد. ــت. ايشان از عدم انسجام حبيب اهللا پيمان: بحث من تغيير پارادايم نيس
درونى صحبت كردند و پاسخ من در همين راستا بود وگرنه مهندس بازرگان تا آخر عمرشان پارادايم اصلى خود را تغيير نداد.
آيا شـما برخالف دكتر آقاجرى معتقديد در انديشـه ايشان تغيير �
گرانيگاه و مركز ثقلى مبنى بر سكوالرشدن پروژه او رخ داده است؟
حبيب اهللا پيمان: نه. در مورد «خدا و آخرت» نيز من بر اين باور نيستم
كه ايشان تغيير سرمشق داده است. شما نقش تحوالت سياسى در آن سال ها را نمى توانيد ناديده بگيريد. ايشان هم در آخر دهه1320 با اوج گيرى فعاليت حزب توده و هم در دهه 40 با شروع فعاليت هاى مذهبى كه با بن بست هاى ــد، مواضع فكرى و راهبردى فعاليت هاى ملى گرايى و نهضت ملى همراه شسياسى شان آشكارا از آن حوادث تاثير پذيرفت. ازجمله اينكه عامل مذهب ــى اى پيدا كرده بود، حتى ما و دوستان مان در اين دوران نقش مهم و اساســب بوديم، مطالعات گسترده اى روى اسالم به عنوان يك كه دنبال راه نخشايدئولوژى آغاز كرديم. مهندس بازرگان نيز در پى تدوين ايدئولوژى اسالمى ــان پس از انقالب به اتفاقاتى كه تحت عنوان حكومت دينى رخ بود. اما ايش
آقاجرى: پروژه علم و دين بازرگان در درون خود انسجام داشته اما كفايت الزم را در مورد تحوالت
معرفت شناختى و سياسى و اجتماعى نداشته است. من اين پروژه را از
سياست جدا نمى كنم. عملكرد ايشان در سياست، انقالبى نبودنش،
اصالح طلب و ليبرال بودنش و حركت گام به گامش با اين منطق همخوانى دارد.
مقاله سال 73 نيز به هيچ وجه ناقض اين پروژه نيست، چنانچه بسيارى گمان
كرده بودند ايشان سكوالر شده است. من به هيچ عنوان با اين مساله موافق
نيستم، ايشان سكوالر نشده بود
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
14
داد، واكنش نشان داد و مدعى شد رسالت انبيا حكومت نبوده، منتها ايشان بايد حداقل ميان سياست و حكومت تفكيك قايل مى شد كه چنين نكرد.
هاشم آقاجرى: برجسته نكرد نه اينكه تفكيكى قايل نباشد.
حبيب اهللا پيمان: درست است. در مضمون انديشه اش اين تفكيك وجود
ــته است. از اين رو، ايشان در «بعثت و ايدئولوژى» از حكومت روحانيون داشسخن گفته از خالل بعضى سخنان شان گرايش به نخبه ساالرى مذهبى به ــم مى خورد... چرا كه كامال سنت گرا بوده و به دنبال دفاع علمى از اين چش
سنت بودند. گرچه پس از انقالب تلويحا در اين موضع بازنگرى كردند. اما همين نگاه ابزارى به علم نزد ايشان منجر به واكنش و حساسيت �
نسـبت به برداشـت هاى علمى ماترياليستى شـد و متناسب با شرايط
فرهنگى- فكرى زمانه، حمالت بى پروا و انتقادات تندى بر ماترياليسـم
علمـى وارد كـرد. حتى بازرگان بـراى تقابل با اين جريـان كتابى به نام
«علمى بودن ماركسيسم» نوشت. او در كتاب «بعثت و ايدئولوژى» و آثار
بعدى اش نيز با علوم ماترياليستى مواجه شد كه آن را در تضاد با مذهب
مى ديد و بر اين باور بود كه بايد اين علوم را نقد كرد. حتى تاكيد داشت كه
بايد نسبت ميان علم و دين را به نوعى رابطه علم ابزارى براى دين اخالقى
برشـمرد و از ايـن منظر به آن توجه كرد. به طـورى كه بازرگان به دليل
ضديت با ماركسيسم در ايران از روشنفكران مذهبى همچون شريعتى
و حتى شـما (دكتر پيمان) نيز فاصله گرفت. همين ضديت البته بعد از
انقالب نيز در بازنويسى قانون 1327 و غيرقانونى كردن فعاليت حزب توده
و تشـكل ها و جنبش هاى كارگرى ادامه پيدا كرد. ارزيابى شما از فرآيند
نقدى كه ايشان بر ماترياليسم و ماركسيسم وارد كرد، چگونه است؟
هاشـم آقاجرى: سال 54 در پى حادثه اى كه در سازمان مجاهدين خلق رخ
ــازمان به ايدئولوژى ماركسيستى، ضربه بزرگى داد و تغيير ايدئولوژى اعضاى ســت؛ ــد كه البته طنين بزرگ ترى از خود به جا گذاش به جريان هاى ديگر وارد شــام متفكران و مبارزان ــى و هم طنين ايدئولوژيك. ناگهان تم هم طنين سياســلح انقالبى پديده اى به نام ــلمان متوجه شدند در يك سازمان پيشتاز مس مســدن اعضاى آن اتفاق افتاده و توجه همه را به خود جلب كرد. اما ماركسيست شــكلى نسبت به اين پديده واكنش نشان داد. در دهه هاى 30 و 40 هر كس به شبراى بخش روشنفكرى مسلمان مساله ماركسيسم در مقابل ديكتاتورى شاه و ــده بود. حتى پيش از آن در سال 42 ــم به مساله اى فرعى تبديل ش امپرياليسآقاى مكارم شيرازى كتاب «فيلسوف نماها» را نوشته بود كه برنده جايزه هم شد. ــريعتى گفته بود سرمايه دارى دشمن ما و ماركسيسم رقيب در نهايت، دكتر شــت وگرنه پيش از تغيير ايدئولوژى سازمان مجاهدين، ميان اين دو جريان ماســما در دهه 40 در بازرگان و در بخش مبارز ــت. ش ــتراتژيك وجود داش اتحاد اســوال ايجاد شد كه چرا ــى نمى بينيد. اما بعد از ضربه 54 اين س مذهبى واكنشنيروهاى مذهبى مجاهدين خلق، ماركسيست شدند. در نتيجه مساله ماركسيسم ــاله مبارزه عليه رژيم را دوباره در مركز توجه قرار گرفت تا حدى كه برخى مسكنار گذاشتند و مساله اصلى شان ماركسيسم شده بود. كتاب هاى دفاعى از موضع ــد كه البته رژيم شاه نيز از آن استقبال ــم نوشته ش تهاجمى در نقد ماركسيســم» را ــرد. مهندس بازرگان در اين فضا بود كه كتاب «علمى بودن ماركسيس كنوشت همانطور كه جالل الدين فارسى كتابى در رد ماركسيسم نوشت و بخش ــخنرانى ها و نوشته هاى استادمطهرى معطوف به ماركسيسم شد. عظيمى از ســاواك در حركتى امنيتى بخشى از دستنوشته هاى سال هاى قبل دكتر حتى سشريعتى را تحت عنوان «اسالم و مكتب هاى مغرب زمين» در اختيار روزنامه كيهان با عنوان «اسالم و ماركسيسم» گذاشت و در چند شماره منتشر شد. پس خطرى كه از سوى ماركسيسم احساس مى شد، نوعى رقابت ايدئولوژيك ميان نيروهاى ــلمان به وجود آورد. بازرگان در دهه 40 به اخالق توجه كرد و اينكه علم به مســد. كتاب «بازيابى ارزش ها» پس از انقالب تنهايى نمى تواند مبناى ارزش ها باشنيز در پى همين مساله بود. حتى نقدى كه بر اريش فروم نوشت نيز در راستاى همين نگاه بود. او اومانيسم فروم را نقد كرد، نه ماركسيسم او را. فروم ماركسيستى اومانيست بود. بازرگان به مقابله با اومانيسم او رفت تا نشان دهد تنها بر اساس دين مى توان نظام ارزشى برپا كرد. بنابراين به اين نكته اعتقادى نداشت كه ــان دهنده ــت. نقد او بر اريش فروم نش مى توان بناى اخالق را بر علم گذاشــت كه اين دوگانگى را چگونه مى توان توضيح داد؟ بر اساس ــاله اس اين مســىethic و morality. آنجا كه اخالق غربى ها را ترجيح مى دهد در دوگانگــتون پايه ارزش هاى اخالقى مورد morality بحث مى كند اما ethic يعنى سرا نمى توان با ماترياليسم برپا كرد، ولى بر اساس شرايط نقطه ثقل انديشه او نيز تغيير كرد. در «راه طى شده» نيز در پى دفاع از دين است. اما در دهه 40 تكيه او
از علم به اخالق و سياست تغيير كرد و بعد از انقالب نيز تاكيد او بر اخالق بود. اما ضديت ايشان با ماركسيسم از همان بدو ورود به ايران آغاز شده �
بود. ايشان در برابر انديشه ماركسيستى در دهه 20 واكنش نشان دادند و
حتى كتاب «بعثت و ايدئولوژى» را سال 43 يعنى پيش از تغيير ايدئولوژى
مجاهدين نوشتند. مشكل بازرگان با ماركسيست ها بر مبناى فلسفى و
ايدئولوژيك بود يا بر مبناى اقتصاد سياسى؟
هاشم آقاجرى: نه تنها بازرگان كه نخشب و محمدتقى شريعتى نيز از ابتدا
نسبت به اسالم در برابر ماركسيسم حساسيت داشتند. بازرگان بعد از كودتا تا ضربه 54 محور حركتش ضدماركسيسم نيست اما بعد از آن اتفاق تغيير روش داد. دكتر شريعتى براى مقابله با ماترياليسم راه حل عرفانى را ارايه مى دهد اما مهندس بازرگان با ماركسيست ها هم مشكل فلسفى داشت و هم مشكل اقتصاد ــى. اما چپ مذهبى همچون دكتر شريعتى در زمينه مشكل طبقاتى و سياساقتصاد سياسى اختالفى با ماركسيست ها نداشتند و سوسياليسم را از ماركسيسم ــتند. سوسياليسم اعم است از ماركسيسم و قبل از ماركسيسم به جدا مى دانســريعتى حتى تا مزدك و ابوذر پيش مى رفت. در دو دهه اخير ما وجود آمده. ششاهد قرائتى معنوى از ماركس نيز هستيم كه پس از پديدآمدن دستنوشته هاى ــفى دوره هگلى ماركس رشد كرده و اخيرا تقويت شده است. اما اقتصادى فلسصرف نظر از اين بحث شريعتى و چپ مذهبى سوسياليست بودند و از آن دفاع مى كردند ضمن اينكه با ماترياليسم و ماركسيسم فلسفى هم مرز بندى خود را ــتند. بازرگان هم با سوسياليسم مشكل داشت چرا كه به لحاظ اقتصادى داشليبرال بود و هم با فلسفه ماركسيستى به لحاظ خداپرستى مشكل داشت. اما ــكل بود؛ چيزى كه از سال 54 تا غير از بازرگان آقاى مطهرى نيز به همين شــنفكران مذهبى همچون شريعتى و دكتر پيمان و حتى 57 كم كم دامان روشــلمان از آيه ــنفكران چپ مس دامان هرگونه قرائت انقالبى را گرفت. همه روشــرمايه و پيروزى ــتضعفين» امت واحده پايانى و پيروزى نيروى كار بر س «مســتخراج مى كردند، اما مطهرى ــتضعفين و جامعه بى طبقه توحيدى را اس مســير حمله مى كرد. حتى بازرگان و مطهرى اعالميه اى عليه شديدا به اين تفسدكتر شريعتى منتشر كردند كه البته به زيان هر دو تمام شد چرا كه محبوبيت ــريعتى در آن دوره بين نسل جوان به حدى زياد بود كه هر دو موقعيت دكترشــد به طورى كه بعدها مهندس ــعاع قرار دادن ــود را در ميان جوانان تحت الش خــبت بازرگان آن اعالميه را توجيه كرد. اين بيانيه حاكى از نگرانى و دغدغه نسبه ماركسيسم بود. بنابراين بازرگاِن ليبرال و مذهبى به دو دليل با ماركسيسم اختالف داشت. پس از انقالب نيز شعارهاى ضدامپرياليستى تقويت شده بود و بسيارى آن شعارها را به حساب حزب توده و ماركسيسم گذاشته بودند و تا امروز نيز هر گرايش عدالت طلبانه و ضد طبقاتى و ضد سرمايه دارى و سوسياليستى را
هنوز به نام حزب توده مى خوانند در حالى كه واقعيت به جز اين است. ــگاه بازرگان و ــت. تفاوتى كه در ن ــت اس حبيـب اهللا پيمان: كامال درس
ــريعتى وجود داشت، به اين دليل بود كه بازرگان جريان هاى امثال دكتر شــتى مى ديد و ما آنها را رقيبى براى خود در راه ــتى را آنتاگونيس ماركسيســب دو ايراد بنيادى به ــتيم. نخش تحقق آزادى و عدالت اجتماعى مى دانسماركسيست ها و ماترياليست ها مى گرفت: نخست اينكه در پروژه سوسياليسم ــا بدون ــه به باور او اساس ــت در حالى ك ــده اس ــى حذف ش آنها، دموكراسدموكراسى، سوسياليسم ناممكن است. چنان كه دموكراسى هم بدون عدالت اجتماعى ممتنع است دوم اينكه هر دو اين برنامه ها بدون پايه اخالقى و ايمان به خدا به نتيجه نمى رسند: «يك ماترياليست نمى تواند سوسياليست باشد.» اما مهندس بازرگان همچون بسيارى از مذهبى هاى سنت گرا ماركسيسم را به دليل الحادشان دشمن و نه رقيب مى پنداشت و حال آنكه در قرآن در سوره ممتحنه به مومنان توصيه شده است كه با دگرانديشان و ازجمله مشركانى كه دست به تجاوز نزده آنها را از خانه هايشان بيرون نرانده اند و بر ضد مسلمانان برسر عقيده شان جنگ نمى كنند نه فقط دشمنى نورزند كه به عكس دوستى
كنند و با آنها به عدالت رفتار كنند و تنها از دوستى با كسانى برحذر مى دارد ــان جنگ را آغاز كرده با پشتيبانى كه بر ضد آنان و به خاطر عقيده دينى ش
يكديگر آنها را از خانه هايشان بيرون رانده اند. هاشم آقاجرى: البته به اين مساله هم اشاره كنيم كه بحث صرفا بر سر
ماركسيست هاى داخلى نبود. مهندس بازرگان در مسايل بين المللى نيز اتحاد ــاس منطق فلسفى قديمى دشمن مى دانست. بر جماهير شوروى را بر اساين اساس كه آمريكا و غرب را مسيحى و به لحاظ مذهبى به خود نزديك ــيطان بزرگ، آمريكا»، شوروى را ــت. بنابراين در مقابل شعار «ش مى دانس
«شيطان اكبر» يعنى بزرگ تر مى دانست. آقاى دكتر پيمان، اجازه دهيد پرسشى شخصى از شما داشته باشيم، �
با توجه به اينكه مواضع ايشان در برابر ماركسيست ها هم پايه ايدئولوژيك
داشت و هم اقتصاد سياسى، جدايى ايشان از شما بر چه پايه اى بود؟
ــى از توهم التقاط و ــتر ناش ــان از ما بيش حبيب اهللا پيمان: جدايى ايش
ماركسيست زدگى، در ميان فعاالن مذهبى و تاكيدى بود كه ما در كنار آزادى بر برابرى و عدالت اجتماعى مى كرديم. هرچند پيش از آنكه اين نگرانى ها به خصوص بعد از تغيير مواضع فكرى مجاهدين در سال54 تشديد شود، ايشان بر اهميت عدالت همراه با آزادى و دموكراسى و هر دو مبتنى بر اخالق و عشق ــه خداپرستان و انصاف تاكيد مى كنند به طورى كه خواننده را به ياد انديشسوسياليست كه آزادى و دموكراسى را همراه با عدالت اجتماعى بر پايه اخالق و ايمان به خدا قرار مى دادند، مى اندازد. در واقع، ايشان بر اساس همان پايه ــى از ما فاصله گرفتند. الزم است يادآور شوم اگرچه مهندس اقتصاد سياســم اقتصادى گرايش داشت، اما همزمان به دليل اعتقاد بازرگان به ليبراليسراسخ به استقالل ملى در تمامى زمينه ها و توسعه درون زا در كشور از حاميان پرشور توليدات داخلى ملى بود؛ خود او نيز عمال در ايجاد و توسعه صنعت ــدت فعال بود. راهبردى كه هرگز مطلوب سرمايه دارى وابسته و ملى به شپيروان نوليبرل اقتصاد بازار نيست. عالوه برآنكه وى موافق توزيع عادالنه ثروت
و درآمدها براى بهبود قشرهاى محروم جامعه بود. ــالمى همچون دكتر شريعتى، جامعه و تاريخ را هاشـم آقاجرى: چپ اس
ــتند، با تحليل تحليل طبقاتى مى كرد. آنها كه رهيافت علمى و كالمى داشطبقاتى تاريخ سازگار نبودند. اختالف تحليل در اينجا بود. اجازه دهيد به نكته ــاره كنم. از سال هاى 54 و 55 ــى مهندس بازرگان هم اش مثبت رفتار سياسايشان توجه ويژه اى به حقوق بشر داشت. در اينجا بايد هم چپ مذهبى و هم چپ ماركسيستى را نقد كنيم. در گفتمان چپ حقوق بشر خصوصا اعالميه جهانى حقوق بشر همواره به عنوان مقوله اى بورژوايى مطرح مى شد. بازرگان ــال 55 جمعيت دفاع از آزادى حقوق بشر را تشكيل داد. ايشان و آقاى در ســتند. مواجهه ما چپ هاى مسلمان با قضيه گلزاده غفورى در آنجا حضور داشــتى (جمعى) بود اما مبناى اعالميه حقوق بشر كه هنوز دو ميثاق كلكتيويسبعدى جمع گرايانه در آن نيامده بود، فردگرايانه بود. بازرگان حقوق بشر فردى ــلمان چون بحث آزادى را به ــهروندى را مطرح كرد اما ما چپ هاى مس و شــم، اولويت سوم ما ــاله پس از مبارزه با امپرياليس عدالت گره مى زديم اين مســال هاى 55 و اوايل انقالب اولويت ما ــوب مى شد. به همين دليل در س محســتى و پس از آن عدالت و دست آخر آزادى بود. مهندس مبارزه ضدامپرياليســاس مشى ليبرالى به آزادى توجه بيشترى داشت. اگر بخواهيم بازرگان بر اسگفتمان حقوق بشر را در قبل از انقالب بررسى كنيم، يكى از سخنگويان اصلى آن مهندس بازرگان بود. در عين حال بايد ميان ليبراليسم او و ليبراليسم امروز ــد. امروزه گفتمان نوليبراليسم از گفتمان ضدعدالت و اولتراى تفاوت قايل شراست تاچريستى در پى مطرح كردن ليبراليسم است كه براى مشروعيت بخشى به خود متوسل به تاريخ و مهندس بازرگان مى شود. اينكه امروزه نوليبرال ها او را به عنوان پشتوانه اى تاريخى براى خود مطرح مى كنند، در حقيقت مغالطه اى ــم كه خصوصا بعد از جنگ ــت. او به هيچ وجه با اين نوع ليبراليس ظالمانه اســبت به عدالت و ــت. او فرد انسان دوستى بود و نس ــد نسبتى نداش مطرح شــت ــم، توجه داش فقر منتها در چارچوب خمس و زكات و مذهب و ليبراليساما جريان نوليبراليسم سال هاى اخير كه بعد از جنگ اوج گرفته و امروز نيز ــى مجددا در حال قدرت نمايى است، اساسا در پى كنارنهادن در عرصه سياســالق جدا نبود و ضمن اينكه با ــت. اقتصاد بازرگان از اخ ــالق از اقتصاد اس اخچپ اختالف داشت اما اقتصاد او مبتنى بر بازار خودتنظيم گر نبود. اما اقتصاد نوليبرال اقتصاد بازار خودتنظيم گر و دموكراسى اش نيز دموكراسى بازار است. برخالف مغالطه اى كه در ايران مطرح مى كنند و دموكراسى را تنها با اقتصاد بازار همراه مى دانند، برعكس در اقتصاد بازار مردم حكومت نمى كنند بلكه بازار حكومت مى كند. بازرگان معتقد به بازار خودتنظيم گر نبود و براى دين و اخالق در اقتصاد جا باز كرده بود. اما نوليبرال ها به غلط، ريشه مشكالت را نبود بازار آزاد مى دانند. خوب است كتاب «دگرگونى بزرگ» پوالنى را حتما در اين باب
بخوانيد تا متوجه شويد بازار خودتنظيم گر چه افسانه بى پايه و اساسى است.
پيمان: جدايى بازرگان از ما بيشتر ناشى از توهم التقاط
و ماركسيست زدگى، در ميان فعاالن مذهبى و تاكيدى بود كه ما در كنار آزادى بر برابرى و عدالت اجتماعى
مى كرديم. هرچند پيش از آنكه اين نگرانى ها تشديد شود، ايشان بر
اهميت عدالت همراه با آزادى و دموكراسى و هر دو مبتنى بر اخالق
و عشق و انصاف تاكيد مى كنند به طورى كه خواننده را ياد انديشه
خداپرستان سوسياليست مى اندازد
بازرگان درگذشت نوزدهمين سالگرد
يكشنبه6 بهمن 1392
15
بازرگان با دينش بازرگانى نكرد
ادامه از صفحه 8
دولـت موقت تا قبـل از گروگانگيرى از اقتدارى نسـبى �
برخوردار بود همان گونه كه شـما نيز در كتاب «شـكل گيرى
انقالب اسـالمى» با آمار نشـان مى دهيد، 83 درصد از وزراى
دولت موقت وابسـته به نهضـت آزادى و جبهه ملى بود. چرا
بعد از تسخير سفارت آمريكا بازرگان از دولت استعفا مى دهد؟
ــوراى ــن 1357، حتى پيش از آن يعنى در «ش از 12 بهم
انقالب» شاهد دوگانگى قدرت در ايران بوديم. به اين معنا كه هم
«قدرتى دولتى» فعال بود و هم «قدرتى غيردولتى». بازرگان و
دولتش سريعا متوجه شدند كه در سلسله مراتب قدرت، از نفوذ
ــتند. او بارها تاكيد كرده بود كه «مانند چندانى برخوردار نيس
چاقويى هستم كه توانايى برش چيزى را ندارد.» در مصاحبه ها
و خاطرات خود نيز به دفعات، تكرار كرده بود كه «ما از روز اول
قدرتى نداشتيم، به خاطر مصلحت كشور آنجا نشسته بوديم.»
ــجويان پيرو خط امام سفارت آمريكا را تسخير زمانى كه دانش
ــتار آزادكردن كردند، بازرگان با اقدام آنان مخالفت كرد و خواس
ديپلمات هاى آمريكايى شد. اما دانشجويان به بازرگان اهميتى
ــخير نمى دادند. همان طور كه مى دانيد يكى، دو روز بعد از تس