bartarinroamn bartarinroman شوهررتی غی مـ ـن[ , ۱۱,۰۸,۱۹ ۰۹:۴۴ ] [ In reply to شوهررتی غی مـ ـن] # part_46 # عروس_ اب ارب زاده_ یخوام م بیتا روبینم ب! بایدن شن این حرف نغمهاب ارب زاده بهش خیره شد ولی خی سرد جوابش رو داد: _ ما ا اون نمیخواد تو روبینه ب پستره به فکرش رو از سرت بندازی بیرون
76
Embed
bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part3.pdf · bartarinroamn bartarinroman و ش هیخ شهب یبصع ها باب ا فح نیا ن|ینش اب همغن:تفگ
This document is posted to help you gain knowledge. Please leave a comment to let me know what you think about it! Share it to your friends and learn new things together.
Transcript
bartarinroamn
bartarinroman
[۰۹:۴۴ ۱۱,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_46
زادهارباب_عروس#
!ببینم رو بیتا میخوام_
خیلی و شد خیره بهش زاده ارباب نغمه حرف این شنیدن با
:داد رو جوابش سرد
سرت از رو فکرش بهتره پس ببینه رو تو نمیخواد اون اما_
بیرون بندازی
bartarinroamn
bartarinroman
و شد خیره بهش عصبی زاده ارباب حرف این شنیدن با نغمه
:گفت
؟! میزنی حرف اون جای داری که هستی بیتا تو_
:گفت و شد خیره بهش خونسرد زاده ارباب
یعنی نداری حق میگم وقتی پس هستم اش کاره همه من_
نداری
بهش نازگل مامان که فرستاد بیرون حرص پر رو نفسش نغمه
:گفت و شد خیره
ببینی رو بیتا نباید تو اهورا با حق_
فریاد عصبی و رفت در کوره از حرف این شنیدن با نغمه
:کشید
میگید چی یعنی ببینمش میخوام من منه خواهر اون اما_
!نمیشه
:گفت و شد خیره بهش خونسرد نازگل مامان
فراموش داره سعی هاست سال اون کردی خیانت بیتا به تو_
فکر اصال شو اون بیخیال پس هم تو رو خواهرش خیانت کنه
نداری خواهری هیچ کن
bartarinroamn
bartarinroman
رفت اتاقش سمت به شد بلند عصبی حرف این شنیدن با نغمه
:شد بلند سپهر صدای که
میخوام معذرت من_
:گفت و زد بهش لبخندی نازگل مامان
.میکنی خواهی معذرت داری که ندادی انجام کاری_
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
[۱۰:۱۳ ۱۲,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
bartarinroamn
bartarinroman
🌸🌸
🌸
#part_47
زادهارباب_عروس#
:گفت و شد خیره مادرش به زاده ارباب سپهر رفتن با
باشید بلد هم شما نمیکردم فکر دادید رو جوابش خوب چه_
کنید صحبت باهاش اینجوری
:گفت و شد خیره زاده ارباب به خونسرد خیلی نازگل مامان
بقیه به برینم اینکه نه میگم جا به رو چیزی هر فقط من_
. نیستی صبور اصال که تو برعکس درست
اومد ساالر ارباب صدای
که هایی کار مخصوصا نمیاد خوشم دختره این از اصال من_
داره توقع حاال و برگشته سال همه این بعد میده انجام
هم رو اسمش اصال بودم اون جای من ببینه رو خواهرش
bartarinroamn
bartarinroman
قابل اصال کرد خواهرش حق در اون که کاری چون نمیاوردم
نیست بخشش
و زد لبخندی پدرش های حرف شدن تموم از بعد زاده ارباب
:گفت
میشم عصبی من که همینه بخاطر بابا شماست با حق درسته_
زنیکه اون دیدن با
:شد بلند نازگل مامان صدای
خوب اصال نغمه های حرف و رفتار درسته اهورا باش مودب_
باید و هستی روستا این زاده ارباب تو نره یادت اما نیست
دوست اصال ، کنی صحبت و رفتار هست شانت در که جوری
؟! فهمیدی بزنی حرف مدلی این ندارم
:گفت و شد خیره نازگل مامان به زاده ارباب
رو خودم نمیتونم نیست خودم دست هام حرف میشم عصبی_
کنم کنترل
؟! فهمیدی پسرم باشی داشته کنترل رفتارت رو باید_
مامان باشه_
:زد صدا رو اسمم و برگشت من سمت به بعدش
bartarinroamn
bartarinroman
ستاره_
زاده ارباب بله_
بریم باید پاشو_
بلند نازگل مامان صدای که شدم بلند حرفش این شنیدن با
:شد
؟! کجا_
:داد رو جوابش زاده ارباب
مامان باشه من همراه ستاره میخوام امروز_
هیچ دیگه و کرد اکتفا سرش دادن تکون به فقط نازگل مامان
داخل شدیم خارج روستا از زاده ارباب همراه نپرسید سئوالی
شدم خیره زاده ارباب به متعجب جنگل کنار رفت بزرگ باغ یه
:گفتم و
؟! میکنند زندگی اینجا خانوم بیتا_
آره_
دورمون تا دور که شدم خیره اطرافم و دور به شدم پیاده
میکرد زندگی داشت جایی عجب بیتا سبزی سر و بود درخت
bartarinroamn
bartarinroman
ثانیه حتی نمیخواست دلش اصال آدم بود قشنگ بس از اینجا
!بشه جدا اینجا از ای
:اومد ای زنونه صدای که شدیم خونه داخل همراهش
کیه_
منم_
هوش دیدنش با که اومد زاده ارباب صدای شنیدن با زن اون
بودم شده صورتش محو صورتش بود زیبا خیلی پرید سرم از
:زد تشر بهم زاده ارباب که
!هی_
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
bartarinroamn
bartarinroman
[۱۰:۳۵ ۱۴,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_48
زادهارباب_عروس#
انداختم پایین رو سرم ترسیده زاده ارباب صدای شنیدن با
:گفت و زد لبخندی بهم بیتا که کشیدم عمیقی نفس
.کوچولو خانوم سالم_
bartarinroamn
bartarinroman
بهش نشست لبهام روی محوی لبخند حرفش این شنیدن با
:گفتم و شدم خیره
سالم_
:گفت و شد خیره بهش زاده ارباب
کمک بهت هات کار تو قراره میارم رو ستاره روز هر امروز از_
عمارت میبرمش شد تموم کارش وقتی و کنه
:گفت و کرد اخم حرفش این شنیدن با بیتا
نمیاد خوشم میدونی اهورا کار این به نبود نیازی اصال_
؟! فهمیدی کنی سرپیچی نمیخوام_
و فرستاد بیرون رو نفسش کالفه حرفش این شنیدن با بیتا
:گفت
اهورا تو دست از_
نرمش با انقدر بیتا با اهورا که بود شده حسودیم واقعیتش
شروع میرسید من به وقت هر وقت اون میکرد رفتار داشت
بیتا صدای که کشیدم عمیقی نفس کردن بیداد و داد به میکرد
شد بلند
داخل بفرمائید_
bartarinroamn
bartarinroman
بیتا که ایستادم گوشه یه و شدم خونه داخل صداش شنیدن با
:گفت و اومد سمتم به
عزیزم بشین بیا_
:شد بلند زاده ارباب صدای بدم بهش جوابی من اینکه از قبل
استراحت اینکه نه بده انجام رو تو های کار اینجا اومده اون_
کنه
:گفت و برگشت من سمت به بعدش
فهمیدی کن تمیز رو خونه اول کن شروع رو کارت باش زود_
؟!
رو بغضم جلوی تا کشیدم عمیقی نفس حرفش این شنیدن با
بودم همسرش من بود زشت باهام خیلی رفتارش واقعا بگیرم
و من صاف ، داشت وجود عمارت تو هم خدمتکار همه این
فقط بود چی اینکارا انجام از قصدش میدونستم اورد برداشت
کنه اذیت و من میخواست
؟! کجاست جارو_
:گفت و کرد اشاره بهم بیتا
بیا من با_
bartarinroamn
bartarinroman
دستمال و سطل شدیم آشپزخونه داخل و کردم حرکت دنبالش
زدم بهش لبخندی که داد نشون بهم رو جارو و
ممنون_
:گفت و داد تکون سری من حرف این شنیدن با
؟! شدی ناراحت اهورا حرف از_
:گفتم و خندیدم مصنوعی حرفش این شنیدن با
.... من و است زاده ارباب یه اون نه_
!هستی اون زن تو_
کجا از اون شدم خیره بهش زده بهت حرفش این شنیدن با
شده خیره بهش شکه هستم زاده ارباب زن من میدونست
:گفت و نشست لبهاش روی تلخی لبخند که بودم
این تموم بود من مواظب همیشه اون منه داداش مثل اهورا_
عنوان به رو همسرش که شدم ناراحت ازش خیلی ها سال
.من پیش اینجا آورده خدمتکار
bartarinroamn
bartarinroman
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
[۱۰:۰۶ ۱۵,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_49
زادهارباب_عروس#
bartarinroamn
bartarinroman
:گفتم ای شده لرزون صدای با
؟! هستم اهورا همسر من میدونید کجا از شما_
و نشست لبهاش روی محوی لبخند من حرف این شنیدن با
:گفت
و میشناسم خوب خیلی رو تو من اما نشناسی و من تو شاید_
عنوان به رو تو اهورا شنیدم وقتی همین برای دیدمت بارها
چیزی بهش اما شناختمت کرده عقد و عمارتش برده خونبس
روی به اما کردم تعجب دیدم رو تو وقتی هیچوقت نگفتم
میکنه کاری همچین چرا بفهمم تا نیاوردم خودم
براش رو چیز همه و زدم بهش لبخندی حرفش این شنیدن با
ام شونه روی رو دستش شد تموم حرفام وقتی کردم تعریف
:گفت و گذاشت
دادی انجام رو درست کار تو_
؟! چخبره_
که شدم خیره بهش ترسیده زاده ارباب صدای شنیدن با
:شد بلند بیتا صدای
bartarinroamn
bartarinroman
همین کنه تمیز خوب میگفتم بهش داشتم هیچی_
:گفت و چرخوند بیتا و من بین رو نگاهش مشکوک زاده ارباب
روستا برم میخوام ، دارم کار باهات بیا بیتا_
فرستادم بیرون آسوده رو نفسم که رفتند زاده ارباب و بیتا
هم بابام از حتی حاال تا میترسیدم زاده ارباب از من که انقدر
دلسوزی آه ام خانواده و بابا آوری یاد با ، بودم نترسیده انقدر
بودند کرده فراموشم و من رسما کشیدم
* * * *
؟! شدی خسته_
به رو سرم و شدم خیره بهش زاده ارباب صدای شنیدن با
:گفت و زد پوزخندی که دادم تکون منفی ی نشونه
داره تعجب جای باشی شده خسته همینه کارت_
من و بود زاده ارباب اون اما بگم بهش چیزی یه داشتم دوست
به نسبت کنم سکوت فعال بود بهتر پس خونبس رعیت یه
میشنیدم جانبش از که هایی حرف
bartarinroamn
bartarinroman
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
[۱۰:۰۲ ۱۶,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_50
زادهارباب_عروس#
bartarinroamn
bartarinroman
برگشتیم زاده ارباب همراه و بود شده تموم من کار بالخره
که همین میومد خوابم خیلی اتاق داخل بودم نشسته روستا
برد خوابم و شد گرم نکشید طولی بستم رو چشمهام
ستاره_
بهش کردم باز رو چشمهام اهسته ترنج آروم صدای شنیدن با
:گفتم و کشیدم ای خمیازه شدم خیره
؟! چیشده جان_
:گفت و نشست لبهاش روی لبخندی من حرف این شنیدن با
اینقدر برده کجا رو تو اهورا نیست معلوم شده صبح شو بیدار_
شدی خسته
بود برده رو من زاده ارباب شدم ناراحت حرفش این شنیدن با
باهام جوری و بود خوبی دختر بیتا درسته ، بکنم رو بیتا کلفتی
این چیزی یه اما باشم داشته بدی احساس که نمیکرد رفتار
برای ای ذره که بود این هم اون میکرد اذیت خیلی منو وسط
خفیف خار و من اینقدر داشتم ارزش که ندارم ارزش ارباب
بیتا چشم جلوی نمیکرد
bartarinroamn
bartarinroman
؟! خوبه حالت ستاره_
شدم خیره بهش شدم خارج افکارم از ترنج صدای شنیدن با
:گفتم و
خوبم آره_
:گفت و انداخت باال ابرویی من حرف این شنیدن با
.... اما_
:گفتم و پریدم حرفش وسط
بیرون میریم بعدش میشورم رو صورتم و دست میرم االن_
داد تکون مثبت ی نشونه به سری
رو هام لباس بعدش شستم رو صورتم و دست رفتم شدم بلند
زاده ارباب رفتیم پایین سمت به ترنج همراه و کردم عوض
دستش از انقدر میخورد صبحانه داشت و بود نشسته میز سر
نکردم نگاه بهش اصال که بودم دلگیر و ناراحت
دخترم ستاره_
:گفتم و شدم خیره بهش نازگل مامان صدای شنیدن با
جان_
bartarinroamn
bartarinroman
؟! میرسی نظر به خسته انگار خوبه حالت_
:گفتم و زدم زوری لبخند
!مامان خوبم_
بود شوهرش سپهر مخاطبش شد بلند نغمه صدای
؟! بفروشی هارو زمین میخوای گفتی عمه به سپهر راستی_
آره_
:گفت و زد لبخندی سپهر حرف این شنیدن با
؟! درسته بود موافق_
نه_
:گفت و کشید توهم رو اخماش ماسید لبهاش روی لبخند
؟! نه چی یعنی_
بفروشه رو هاش زمین نمیخواست_
؟! چیه برای خونسردیت این سپهر همین فقط_
کنم زورش نمیتونم من بفروشه رو زمینش نمیخواد وقتی_
بفهمی اینو بهتره نغمه
:گفت و شد بلند عصبی نغمه
bartarinroamn
bartarinroman
!مجبوره بفروشه باید منه مال ها زمین اون نصف_
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
[۰۹:۵۸ ۱۷,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
bartarinroamn
bartarinroman
🌸
#part_51
زادهارباب_عروس#
:گفت و زد پوزخندی زاده ارباب اینبار
اینو بهتره بیاری بدست نمیتونی خواستی چی هر همیشه_
بفهمی
زاده ارباب مثل چیه زاده ارباب منظور میدونست خوبی به نغمه
:گفت و چشمهاش تو زد زل و زد پوزخندی
چیز بقیه مثل درست میارم بدست هم اینو هستم مطمئن من_
زود خیلی اونم آوردم بدست که هایی
که شد بلند هم سپهر رفت گذاشت حرفش شدن تموم بعد
:شد بلند نازگل مامان صدای
کاری اگه نیست فروشی ها زمین اون کن صحبت باهاش_
میشم روبرو باهاش هم من خود اینبار بده انجام
bartarinroamn
bartarinroman
:گفت و داد تکون تاسف ی نشونه به سری سپهر
نمیده گوش هیچکس حرف به اون_
باشه کارش عواقب منتظر باید پس_
:شد بلند ساالر ارباب صدای که رفت هم سپهر
نباید که کاری دیدیم اگه فعال نکنی دخالت تو بهتره عزیزم_
میکنیم برخورد جدی خیلی باهاش وقت اون داده انجام رو
؟! باشه
باشه_
هایی اتفاق چه بود قرار میدونست خدا کشیدم عمیقی نفس
بدجنس خیلی معلوم که نغمه وجود با مخصوصا بیفته
ستاره_
:گفتم و برگشتم زاده ارباب سمت به
بله_
بریم باید شو حاضر باش زود_
باشه_
bartarinroamn
bartarinroman
همیشه مثل هم باز میدونستم شدم بلند و گفتم ای بااجازه
میکرد عصبی رو من داشت هم همین و کنم کار من میخواد
داشتم رو جرئتش مگه اما کنم مخالفت باهاش میشد کاش
نفس بودم خونبس عروس یه من و بود زاده ارباب یه اون
.شدم حاضر باال رفتم کشیدم عمیقی
؟! ای آماده_
بله_
و اومد سمتم به انداخت باال ابرویی من سرد صدای شنیدن با
:گفت
؟! شدی ناراحت تو_
نه_
:گفت و نشست لبهاش روی پوزخندی
هستی خونبس یه تو چون برام نیست مهم هم باشی ناراحت_
بدی انجام باید گفتم من کاری هر و
کنند خیس رو هام گونه اشکام ندادم اجازه اما لرزید چونم
بود سنگدل حد از بیش زاده ارباب
باش زود_
bartarinroamn
bartarinroman
سرش پشت کوتاه و لرزون های قدم با صداش شنیدن با
نشست رل پشت هم اون و شدم ماشینش سوار کردم حرکت
هیچ بیتا خونه به رسیدن تا کردن رانندگی به کرد شروع و
نشد زده حرفی
بگیری خودت به ای قیافه همچین اونجا رفتی وقتی نمیخوام_
؟! فهمیدی کنی ناراحت رو بیتا و
!زاده ارباب بله_
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
[۱۰:۰۹ ۲۱,۰۸,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر
[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]
bartarinroamn
bartarinroman
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_52
زادهارباب_عروس#
های کار دادن انجام مشغول و بودم نشسته گوشه یه ناراحت
ناراحت زاده ارباب های رفتار از نبود خودم دست بودم بیتا
رو من داشت خواسته خیلی بفهمه اینکه بدون هم اون میشدم
میکرد ناراحت
ستاره_
شدم خیره بهش برگشتم سمتش به بیتا صدای شنیدن با
:گفتم و زدم لبخندی
bartarinroamn
bartarinroman
جان_
شد خیره چشمهام به من حرف این شنیدن با
دارم کار باهات بیا من همراه_
اون رفتم همراهش و شدم بلند متعجب حرفش این شنیدن با
اشاره بهم که شدیم سالن داخل ، آخه داشت من با کاری چه
:گفت و زد زل بهم که نشستم گوشه یه بشینم کرد
؟! ناراحتی زاده ارباب دست از_
:گفتم و شدم خیره بهش محزون حرفش این شنیدن با
خانوم نه_
:گفت و کشید توهم رو اخماش
یه از میدونم بزن رو حرفات راحت و ستاره باش راحت من با_
بگو خودت بپرسم اهورا از نمیخوای اگه هستی ناراحت چیزی
میشه عصبی چقدر بپرسم خودش از میدونی بهم
:گفتم و شدم خیره بهش زده وحشت حرفش این شنیدن با
؟!باشه نگید چیزی زاده ارباب به لطفا_
:گفت و شد خیره بهم خونسرد
bartarinroamn
bartarinroman
چی از بگو بهم پس نگم بهش چیزی میخوای اگه دارم شرط_